┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
به نام خدایی که باقیست
و همه چیز، غیر او فانیست
شروع کارها با نام مشکل گشایت:
یاٰ مَنْ هُوَ یَبقیٰ وَ یَفنیٰ کُلُّ
الهی به امید لطف و کرمت💚
@hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
تو مپندار که از یاد تو را خواهم برد
من بدون تو به یک پلک زدن خواهم مرد💚
سلامتی و تعجیل در فرج #سه_صلوات
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@hedye110
#گندم_زارهای_طلایی 🌾🌾
#قسمت_چهلسوم
و سرشو به اطراف تکون می داد و گفت : یک طوری با من حرف می زنین که انگاری من زن باباشم ..
ای خدا خودت از دل من خبر داری ...آبجی لیلا دختر منه دلسوزش منم ..
حتما یک فکری کردم که دادمش به عزیز خانم ....
نمی خواستم زن هرمز بشه ..الان حرف بزنم تو بدت میاد ...
خاله گفت : نه ...بگو هر چی دلت می خواد بگو .. بدمم که اومد فدای سرت ,,..چیکار مونده دیگه نکرده باشی با من ؟
منی که چندین چند سال از بچه ات مثل چشمم مراقبت کردم ...
اونوقت تو به اندازه ارزن برام ارزش قائل نبودی ....
لیلا که مثل دختر خودم بزرگ کردم و مثل دسته گل تحویلت دادم رو بدون اجازه ی من شوهر دادی .....
خانجان گفت دهنم رو بازنکن بزار تو دلم بمونه ..
خاله گفت : نه دهنت رو بازکن ببینم چی می خوای بگی ؟ چی مونده که نگفته باشی ؟ خانجان گفت : تو رو خدا بدت نیاد ..ولی تو بچه ی منو بی حجاب کردی کلاه سرش گذاشتی و تو شهر گردوندی ..تیاتر(تاتر ) بردی ..
سینما بردی و هر چی نباید یاد می گرفت یاد گرفت ... داریه دستش دادی و مطربش کردی ..
حالا تو روی من وامیسته ..والله به خدا ما شوهر داشتیم رومون نمی شد به کسی بگیم خاطرشو می خوایم ..
اونوقت این ور پریده به من میگه خاطر هرمز رو می خواد ..به خدا از شنیدنش می خواستم ذره ,ذره آب بشم برم تو زمین فرو ..
اونوقت من از تو ممنون باشم ؟ ...تازه اگر لیلا رو می دادم به هرمز همه می گفتن ..حتما یک اتفاقی برای لیلا افتاده که مجبور شدن بدنش به اون ... نمی خواستم بد نام بشه ...
بعد رو کرد به منو همون طور با گریه گفت : ..به خدا مادر خوبی تو رو می خواستم والله تو جیگر گوشه ی منی ...
خاله چنان عصبی بود که کاردش می زدنی خونش در نمی اومد ...
گفت : واقعا که دستت درد نکنه ..من دختر تو رو گذاشتم درس خوند امروزی بارش آوردم چه عیبی داره بگه چه کسی رو دوست داره ؟ زمان ما دیگه گذشت ...
من به این کارا کار ندارم هرمز تو ماشین نشسته خودت برو جواب اون بچه رو بده ...بیچاره اصلا نمی خواست به این زودی عروسی کنه به خاطر اینکه تو لیلا رو شوهر ندی به من گفت ..
منه پدر سگ هم که از تو قول گرفتم ..بچه با خیال راحت داشت تدارک کارا شو می دید ..حالا برو جوابشو بده
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#گندم_زارهای_طلایی 🌾🌾
#قسمت_چهلچهارم
خانجان که نمی دونم برای چی گریه می کرد و همین طور اشک میریخت گفت: من کی به تو قول دادم ؟
گفتم تا اونموقع اگر شوهر نکرده بود ..حالام که شیرینی خوردیم و انگشتر آوردن ...
خاله گفت : نباید به تنها خواهرت خبر میدادی ؟
من گفتم خانجان ؟؟ شما این کارم کردی؟ مگه نگفتی به خاله ات گفتم بهانه آورده ..نگفتی ؟
خانجان بین ما گیر کرده بود هر دو اونقدر ناراحت بودیم که چیزی حالیمون نبود ..دلم می خواست پر در بیارم خودمو به هرمز برسونم ...
باورم نمیشد که خانجان همچین کاری با من کرده باشه .. ولی نمی تونستم اشکهای اونو ببینم ..
چنان زار می زد که دلم به حالش سوخت ...و همین طور که اشکهاشو پاک می کرد گفت: خوب حالا یک فکری بکنیم ..آخه نمیشه که بیچاره ها تدارک عروسی دیدن ..خرج کردن ..
گفتم : خانجان چرا دروغ میگی ؟ برای من چه خرجی کردن ؟ و با غیظ رفتم بقچه ی لباس عروس رو باز کردم و درش آوردم و به خاله نشون داد و گفتم ..این لباس عروسی دختر شون بوده آوردن من بپوشم حتی حاضر نشدن برام تنگ کنن ...
خاله لبشو گاز گرفت و گفت : خاک عالم تو سر من و تو بکنن خواهر ..یعنی لیلا از من و تو بدتر بود ؟ ما هر دو شوهرای به اون خوبی کرده بودیم .. چرا می خوای لیلا رو بدبخت کنی ..
هرمز پسر خیلی خوب و سالمیه ..مهربون و با ادبه ..تو روخدا یکم به خودت بیا خواهر ..یک بار داد و بیداد راه میفته به قول تو آبرو ریزی میشه ..
اما دو روز دیگه همه یادشون میره عوضش لیلا بدبخت نمیشه ...
خانجان..همین طور که عرق هاشو پاک می کرد گفت : باشه خودمم دل خوشی از عزیزخانم ندارم دلم نمیاد لیلا رو بدم دست اونا ولی دلم برای علی می سوزه اون پسر خیلی خوبیه آخه من چی بهش بگم ؟
خاله که دید خانجان نرم شده ..فورا لحنشو عوض کرد و گفت : تو بسپارش به من کاریت نباشه خواهر جون ..
فقط دخالت نکن بزار من خودم همین لباس عروس رو بهانه می کنم و تمامش میکنم ...
خانجان با تردید نگاه می کرد و نمی دونست کار درستی می کنه یا نه ...سکوت کرد ..
خاله گفت : نترس صبر کن من درستش می کنم ..می دونم چیکار کنم ..الان باید برم هرمز تو میدون منتظر منه,, بچه از دیشب نه خواب داشته نه خوراک ..
برم بهش خبر خوش رو بدم ...
خانجان گفت : تو رو خدا آبجی بهش وعده ی الکی نده ...بزار ببینیم چی میشه عجله نکن ...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥فقط مرض حماقت است که غیرقابل درمان است!
«به بهانه حضور رونالدو در ایران»
#آیت_الله_جوادی_آملی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
□■□■□
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥بازخوانی سخنرانی رهبری درخصوص هویت ملی
💥رونالدو یا کاظم آشتیانی؟
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
□■□■□
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
آغاز سخن یاد خدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای با تو شروع کارها زیباتر
آغاز سخن تو را صدا باید کرد
الهی به امید تو💚
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
@hedye110