eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
روانشناسا میگن: وقتی بدون هیچ دلیلی حال روحیت خوب نیست دلتنگ کسی هستی                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا حالا با امام حسین اینجوری درد و دل کردی؟!🥲💔
. مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاس 💔 ❤️❤️❤️ " تورا دوست دارم چنان که گویی، تو آخرین عزیزِ من بر روی زمینی و تو رنجم میدهی.. چنان که گویی، من آخرین دشمن تو بر روی زمینم..!"💔 ❤️❤️❤️
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... هر بامدادت؛ رودخانه حیات جاری می شود ... زلال و پاک ... چون خورشید مهربان و گرم وخالصمان ساز ... سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷🇮🇷🏴🏴
فقیر گوشه نشین محبتت هستم بساز، با دل آنکه فقط تو را دارد @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
۵۷.mp3
10.8M
[تلاوت صفحه پنجاه و هفتم قرآن کریم به همراه ترجمه] @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 🦋 🌿﷽🌿 بابا حتی تو اون حالت هم دست بردار نبود و همراه با سرفه های شدیدش با خنده گفت :و...ول..ولش کن.... ا..از... بچگی... خل.. بود... با اخم از جام بلند شدم حین ضربه زدن به پشت بابا با طعنه گفتم: نظر لطفته پدر مهربون من بابا بعد از چند ضربه به حالت عادی برگشت دستمو گرفت و گفت :ناراحت شدی بابایی؟ با اخمایی در هم کشیده از سوال بی معنیش گفتم :نه اصلا برای چی باید ناراحت بشم ؟ آیه سریعا قبل از اینکه بابا فرصت صحبت کردنی داشته باشه زیر لب لوسی نثار روح پر فتوح من کرد با تعجب و بهت از پرو گری های تازه نمایان شده ی این دختر گفتم :تو چی گفتی ؟ تخس زل زد بهم و گفت :گفتم لوس دیگه بابا طاقت نیاورد و قه قه اش بلند شد با اخم و تهدید به آیه نگاه کردم که دست به کمر شد و متقابلا با اخم به من نگاه کرد این دختر امروز بیش از اندازه با رفتار جدیدش منو شگفت زده کرد حتی تصور این رو هم نمیکردم که آیه همچین دختری باشه فکر میکردم مثل لعیا یه آدمیه که رفتار ملکه وارانه و خانومانه ای داره که تنها چیزی که توی مغزش میگذره کلاس کاریش و پز دادنهاش به زنهای فامیل و سعی در در آوردن چشم این و اون اما این آیه دختری که در عین علایق مشترکش با لعیا یک شخصیت کاملا متفاوت داشت یک نجابت ذاتی یک پاکی ریشه شده تو وجود و الان یک شخصیت که شیطنت و شوخ طبعی درش حل شده آیه آهسته آهسته تمام معادالت ذهنی منو به هم میریخت هر بار که حس میکردم کاملا شناختمش یه تیکه ی دیگه از شخصیت بی نهایتش رو،رو میکرد که همه ی باور هام رو درهم می شکست و من شکست خورده اعتراف میکردم که ابدا شناختی از این فرشته ی زمینی نداشتم! بالأخره فکر کردن در مورد شخصیت های نهان آیه رو ول کردم و سر میز نشستم آیه بلافاصله سوالی رو که ذهن منو هم درگیر کرده بود از بابا پرسید: بابا چی شد اینقدر زود رسیدید مگه قرار نبود شب بیاید؟؟؟ بابا با لبخند گفت: ناراحتی برم شب بیام؟ رو به بابا گفتم: یه سوال پرسیدیما دیگه قهر کردن نداره گفت حوصله نداشتم کاری هم نمونده بود که قرار بود جشنی بگیرن رو کنسل کردم و اومدم- پیش بچه های خودم تا بیشتر بهم خوش بگذره آیه با خودشیرینی گفت :خوش اومدید بعد از صبحانه بابا دو تا چمدان رو که به عنوان سوغاتی با خودش آورده بود رو به سالن آورد و همردوی ما رو دعوت به دریافت سوغاتی هامون کرد بابا همون اول یکی از چمدان هایی رو که به رنگ زرشکی بود به سمت آیه هل داد و با مهربونی گفت :خب آیه جان این مال توئه آیه که از تعجب دستاش رو دهنش بود با صدایی که به زور از لای انگشت هاش میومد فقط تونست بگه: واااای ممنون خوشحال و شاد از اینکه قطعا چمدان باقیمونده متعلق به منه سریع اونو به سمت خودم کشیدم که بابا سریع گوشه ای از چمدان رو گرفت و گفت: هی چیکار میکنی ؟ گنگ نگاهش کردم و گفتم :سوغاتی هامو ور برمیدارم بابا سریع از چمدون یه پیرهن یه کت و شلوار و یه ست کیف پول و کمربند چرم در آورد و داد بهم و گفت: اینم سوغاتیت به سلامت... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 با بهت به وسایلی که به عنوان سوغاتی رو به روم چیده شده بود نگاه انداختم نگاهمو به سمت آیه و چمدون پر از سوغاتیش که با ذوق دونه به دونش رو نگاه میکرد چرخوندم..... بعد با غیض رو به بابا غریدم :واقعا که قدیمی ها خوب میگفتن نو که میاد به بازار کهنه میشه دل آزار.... بابا سریع گفت :این چه حرفیه بابا من کی تبعیض قائل شدم؟ عاقل اندر سفیهانه اول نگاهی به چمدون و خرس کوچولویی که تو بغل آیه بود انداختم و بعد نگاهم رو به سمت بابا چرخوندم بابا که متوجه منظورم شد و بعد از ایشی که آیه گفت با ملاطفت گفت: ای بابا پاکان جان تو که دیگه بچه نیستی صدای اعتراض آلود آیه بلند شد :پس منظورتون اینه که من بچه ام دیگه... بابا که حسابی گیر کرده بود سریع از جا بلند شد و گفت :اوووم من خیلی خسته ام میرم یه ذره استراحت میکنم تا بعدش بریم بیرون منم سریع از جام بلند شدم و به سمت اتاقم رفتم سردرد و سوزش چشم ناشی از بی خوابی دیشب دیگه مهلت بیدار بودن رو به من نمیداد... سه ساعتی گذشته بود که با صدای تقه ی در و متاقبش باز شدنش و ورود بابا با خستگی و چشمایی خمار از خواب سریع سرجام نیم خیز شدم که بابا سریع پرسید: مگه دیشب نخوابیدی ؟ ناچارا راستشو گفتم :نه خوابم نبرد گوشه ای تخت نشست و گفت :چرا ؟ دیگه جوابی برای این سوالش نداشتم به خاطر همین شونه ای بالا انداختم و صریح گفتم :همینطوری بی دلیل بی خوابی که دلیل و منظق سرش نمیشه یهو میزنه به سر آدم و خواب و آرامش رو از آدم میگیره بابا موشکافانه نگاهش رو به چشمام دوخت اما طبق معمول بی نتیجه دست از تلاش کشید و گفت :با آیه خوب شدی؟بالاخره مشکلتون رو حل کردید ؟ سری به علامت تایید تکون دادم و بعدش خمیازه ی بلند بالایی کشیدم. -چی شد که مشکلتون حل شد ؟ ناجوانمردانه است، آیه بهترین دختریه که تو تمام-عمرم دیدم یه سو تفاهم بود نمیشه همه رو با یه چوب زد بابا سری به علامت تایید تکون داد و گفت :خوشحالم که بالاخره به این نتیجه رسیدی دیگه داشتم به آیکیوت شک میکردم چپ چپ نگاهش کردم و گفتم :بابا حواست هست از وقتی برگشتی داری ترور شخصیتم میکنی؟ بابا با خنده گفت :کی ؟من ؟ با نگاه تند و تیزی که به سمتش انداختم به راحتی تونستم جمله ی پس نه پس رو بهش تحویل بدم...... بابا با خنده از جاش بلند شد و گفت :آماده شو میخوایم بریم بیرون با نارضایتی دستامو روی تشک تخت کوبیدم و گفتم :آخه کجا ؟بگیر بخواب پدر من خسته ای تازه از مسافرت برگشتی بابا دستامو گرفت و از تخت پایین کشید و گفت :پاشو ببینم تنبل خان من تو هواپیما خوابیدم پاشو تنبل پاشو...... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
یکی از شجاع ترین تصمیم ها رها کردن آن چیزیست که به اعصاب و روان شما آسیب میزند چیزی که اذیتت میکنه رو رها کن                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
یه جایی تو زندگی که دلت گرفته اما مجبوری بخندی و شاد باشی بهش میگن اوج قدرت ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●