۲۶ مرداد ۱۳۹۹
۲۶ مرداد ۱۳۹۹
۲۶ مرداد ۱۳۹۹
۲۶ مرداد ۱۳۹۹
۲۶ مرداد ۱۳۹۹
۲۷ مرداد ۱۳۹۹
۲۷ مرداد ۱۳۹۹
۲۷ مرداد ۱۳۹۹
۲۷ مرداد ۱۳۹۹
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
IRANEZIBAasapoorBALAL.mp3
3.2M
🍃💙🇮🇷ایرانِزیبا🇮🇷💙🍃
🍃🌸🎼آوای زیبای محلی بختیاری بلال
@aksneveshtehEitaa
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#پارت_چهل_هفتم
....در عقب را باز کردم و آرمان را روي صندلی عقب ماشین خوابانیدم
....کتم را از تنم بیرون آوردم و کشیدم روش
....دستگیره ي در را چرخاندم و روي صندلی راننده جاي گرفتم
....به محض سوار شدن پام را روي گاز فشردم و ماشین را به حرکت در آوردم
دستم هنوز می سوخت...خون ار لابلاي بانداژ بیرون زده و تمام فرمان ماشین
..لکه هاي خون نشسته بود
....به سمتم عقب برگشتم...آرمان غرق در خواب بود
....با دیدنش دلم گرفت و نگاه ازش گرفتم
خــــداي من چطور تمام زندگیم یک شبه به گند نشست....چی فکر می
...کردم و چی شد
لعنت بهت بیاد پریماه ...به تو هم می گن مادر؟ حیفه اسم مادر که روي تو
....بذارن
وجدان خفته ام به صدا در آمد و گفت: چرا از اون ایراد می گیري بهراد خود
...تو که بدتر از اونی
یادت رفت چطوري با دیدن ماهان و پرهامی همه چیز حتی زنت رو از یاد
بردي و حواست بهش نبود.... ازش غافل شدي و حالا توقع داري همه چیز
....خوب باشه
...نه بهراد....تو هیچ وقت آدم نمی شی...بیچاره آرمان که بابایی مثل تو داره
فریادي از خشم زدم و گفتم:خفه شو...خفه شو لعنتی...مگه ندیدي امشب تمام
...هستیم به باد رفت
من پدر بدي نیستم...دیدي که تا حالا هرچی خواستن براشون فراهم .
...کردند....دیگه چی کار باید می کردم که نکردم
هان ...بهم بگو لعنتی پس چرا خفه شدي؟
صداي جیغ و گریه ي آرمان که وحشت زده از خواب پریده بود اجازه ي ادامه
....ي فکر را ازم گرفت
....به سمت عقب برگشتم.... از ماشین پیاده شدم و در عقب را باز کردم
🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃
#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#خانوادگی
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#خطبه_غدیر
#صفحه_سی_ام
وَالْمُوالي عَلي طاعَتِهِ وَالنّاهي عَنْ مَعْصِيَتِهِ. إِنَّهُ خَليفَةُ رَسُولِ الله وَ أَميرُالْمُؤْمِنينَ وَالْإمامُ الْهادي مِنَ الله، وَ قاتِلُ النّاكِثينَ وَالْقاسِطينَ وَالْمارِقينَ بِأَمْرِالله. يَقُولُ الله: (مايُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَي).
او پشتيبان فرمانبرداري خداوند و بازدارنده از نافرماني او باشد. همانا اوست جانشين رسول الله و فرمانرواي ايمانيان و پيشواي هدايتگر از سوي خدا و كسي كه به فرمان خدا با پيمان شكنان، رويگردانان از راستي و درستي و به دررفتگان از دين پيكار كند. خداوند فرمايد: «فرمان من دگرگون نخواهدشد.»
منابع:
1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694
2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461
3. مصباح كفعمي ص695
4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112
بِأَمْرِكَ يارَبِّ أَقولُ: اَلَّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ (وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ) وَالْعَنْ مَنْ أَنْكَرَهُ وَاغْضِبْ عَلي مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ.
پروردگارا! اكنون به فرمان تو چنين مي گويم: خداوندا! دوستداران او را دوست دار. و دشمنان او را دشمن دار. پشتيبانان او را پشتيباني كن. يارانش را ياري نما. خودداري كنندگان از ياري اش را به خود رها كن. ناباورانش را از مهرت بران و بر آنان خشم خود را فرود آور.
منابع:
1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694
2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461
3. مصباح كفعمي ص695
4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112
💐💐💐💐💐🌿🌿🌿🌿
🌹 #همه_جا
🌹 #جارمیزنم
🌹 #فقط_حیدر
🌹 #امیرالمومنین
🌹 #مولام
🌹 #علیست
🎁 #مسابقه_ویژه_غدیر
🎁🎁🎁🎁
@hedye110
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
۲۹ مرداد ۱۳۹۹
۲۹ مرداد ۱۳۹۹
۲۹ مرداد ۱۳۹۹
۲۹ مرداد ۱۳۹۹
#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#پارت_چهل_هشتم
.....سرم را از روي زانو برداشتم...انگشتان جمع شده ام را باز و بسته کردم
....صداي قیژ قیژ در آهنی باعث شد سرم را بلند کنم
.....هاله ي نوري که از کنار در بیرون زد روي صورتم افتاد
....چشمانم را محکم بستم ودستم را جلوي چشمانم گرفتم
...صداي نگهبان را شنیدم که گفت: ساعت ناهاره ...زود باشین حرکت کنین
....همهمه ي زیادي به راه افتاد
...صداي خش خش پاها رو می شنیدم که به سمت در می رفتند
دستم را از جلوي چشمانم برداشتم....هنوز چشمانم به حالت عادي برنگشته
...بود و نور چشمامو می زد
....نوك انگشتانم را به دمپایی رساندم و از تخت پایین اومدم
...فکر کنم چند روزي می شد که از جام تکان نخورده بودم
...از این همه بی تحرکی و انزوا خسته شده بودم
....به سستی بدن خسته ام را حرکت دادم و به سمت غذاخوري حرکت کردم
....راهروي سرد و خفه ي سلول نفسم را بند می آورد
از این در و دیوارها ....از این محیط خفه ...از آدم هاي اینجا...از خودم ...از همه
....و همه خسته شده بودم
حس می کردم در و دیوارها می خوان بر سرم آوار بشند و من را در خود
...ببلعند
....قفسه ي سینه ام از درد می سوخت.... سینه ام به خس خس افتاده بود
....همه جا دور سرم می چرخید...پلک هایم را محکم باز و بسته کردم
خـــــداي من....آخه این چه بلایی بود که به سر من آوردي؟...مگه من چه
گناهی در حقت کردم؟
بنده ي بدي بودم؟ آره خـــــدا؟....حق کسی رو ناحق کردم....آدم کشتم؟ به
کسی ظلم کردم؟
چیکار کردم؟ هان.....؟ بهم بگو.....چیکار کردم که مستحق این همه رنج و
عذابم؟
❤️❤️❤️🍃🍃🍃
#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#خانوادگی
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
۲۹ مرداد ۱۳۹۹
۲۹ مرداد ۱۳۹۹
۲۹ مرداد ۱۳۹۹