eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
الهی و ربی من لی غیرت.... 💖💖💖💖💖💖💖💖
شبتون بخیر التماس دعا فرج 💐💐💐💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃🍃
مهدیـ❤️ـا! .... هر طرفی در طلبت ... رو کردم هر چه گل بود ... به عشق رخ تـ❤️ـو ... بو کردم سلام‌ بر مهـ❤️ـدی .... @Aksneveshteheitaa
نمي دانــم چــرا بيــن ايــن همــه ادم پــيــله کــرده امــ بــه تــو شــايد فــقط با تــو پــروانــه مي شـــوم ســنـگـيــنــي گـفــتــه هــايــم بــه سـنــگـيــنـي گــوش هــايـتــ دَر . . .! ⚪️🔴🔵⚫️ @Aksneveshteheitaa
من یه دارم که...... @Aksneveshteheitaa
دلم برات تنگ شده @mosbat_andishi
آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری وقتی؛ آخر همه شعرهای من تو می آیی؛ و ته همه ی فنجان های تو من میروم !! ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @Aksneveshteheitaa
‍ یک سخن گویم من از تفسیرِ عشق چون که عمری بوده ام در گیرِ عشق عشق یعنی یک دلی عاشق شود بر نگارش مَحرَم و لایق شود🥰 عشق یعنی قلب خود مجنون کنی درفراقش دیده و دل خون کنی @Aksneveshteheitaa
اینجا من، بستگی دارم به تو به حرف هایت، به آرامشت، به بودنت... اینجا اگر تو باشی، فدایِ سرِ هرکه که می خواهد نباشد... @Aksneveshteheitaa
سیگارم بیرون آوردمش و نگاهش کردم..... پاکت سیـ ـگار رو توی دستم فشردم و روی زمین انداختم.... نگاه پاکت مچاله شده کردم..... زندگی من هم شده بود مثل این بسته ی سیـ ـگار..... پوچ و توخالی و مچاله شده زیر دستان بی رحم سرنوشت و در آخر سوختن در آتش حسرت آرزوهای گذشته.... اخمی کردم و کف پام روی پاکت فشرده شد..... با تمام قدرت زیر پا لهش کردم..... حالم دیگه داشت از خودم و این زندگی و این دنیای مسخره که کارش شده بود بازی دادن آدماش، بهم می خورد..... مامان.....مامان.... پام....مامان ..... با شنیدن صدای جیغ ها و گریه های بچه ناخودآگاه پاهام شل شدند و از جرکت ایستادند........ نگاهم به اون سمت کشیده شد..... دختربچه روی زمین ولو شده و تمام صورتش از اشک خیس شده بود.... مادرش هم بی اعتنا داشت راه خودش را می رفت.... نفهمیدم چی شد که قدم هام به سمت دختربچه کج شد.... بابا...بابایی...پام درد می کنه.... بابا جونم ....پام..... دستم را به سمت دختربچه دراز کردم.... صداها توی سرم می پیچید...... انگار صداش از جایی نزدیک می اومد.... بابا بهراد....پام ...ببین داره خون می یاد ازش.... به سمت صدا برگشتم.... آرمان روی زمین نشسته زانوهاش را در آغـ ـوش گرفته.... جیغ می کشید و گریه می کرد و ازم طلب کمک می کرد.... روی زانوش خراش کوچکی برداشته بود.... برق اشک رو می تونستم توی چشمام حس کنم... پاهام به اون سمت نزدیک و نزدیک تر می شدند .... دست لرزانم را به سمتش دراز کردم.... اما نرسیده بهش همه چیز در نظرم محو شد.... سرم را با گیجی تکان و بغض خفه ام را قورت دادم.... دستام عصبی توی جیبام مشت شد..... سنگ جلوی پام رو با حرص شوت کردم و توی جوب انداختم..... واقعا انگار دارم دیوونه می شم.... همه ی زندگیم شده پر از خاطرات اون لعنتی و .... خدا لعنتت کنه پریماه..... سرم را عصبی تکان دادم..... نگاه جای خالی دختربچه کردم..... انقدر حواسم پرت شده بود که نفهمیدم دیگه چه بلایی سر دختربچه اومد.... نگاه غم زده ام را از آن سمت گرفتم و به راه افتادم.... ساعت دوازده ظهر بود..... باید برمی گشتم.... خیلی وقت بود که از خانه بیرون زده بودم.... اما قبلش باید دنبال کلید ساز می رفتم..... باید به حرفم عمل و قفل درها رو عوض می کردم.... چهره ی گستاخ و وحشی دختر در نظرم آمد و اخمی روی صورتم نشست..... کارش که تمام شد کلیدها را توی دستم گذاشت و گفت: این خدمت شما جناب آریا.... امر دیگه ای با بنده ندارید؟ با رضایت خاطر نگاهی به کلید ساز انداختم.... نیشخندی روی لـ ـبم نشست.... حالا دیگه نمی تونی وارد خونه ی من بشی خانم مادمازل و پرونده ت برای همیشه بسته می شه.... کلیدها را ازش گرفتم.... در را که بستم لبخند عمیقی لب هایم را پوشاند.... دستم را توی جیب شلوارم فرو بردم و سوت زنان به سمت آشپزخانه رفتم.... شکمم حسابی درد گرفته بود.... دستی به شکم صاف و عضلانیم کشیدم..... وقتش بود که از خجالتش حسابی در بیام.... دو تا تخم مرغ از توی یخچال با سیب زمینی برداشتم و در یخچال را بستم.... داخل ماهیتابه روغن ریختم و سیب زمینی های حـ ـلقه شده را توی روغن ریختم.... قاشق چوبی را برداشتم.... یک دستم را به کمـ ـرم زده و با دست دیگه سیب زمینی ها را به هم می زدم..... نگاهم به عکسی از دختر روی هود افتاد.... انگشت اشاره ام را محکم به عکس زدم و عکس نقش بر زمین شد.... با صدای زنگ در، دست از کار کشیدم.... پیش بند را از دور کمـ ـرم باز کردم.... قدم هام به سمت در حیاط تند شد.... از پشت چشمی نگاه کردم.... با دیدن دختر که با قیافه ای مضطرب پشت دز ایستاده بود عقب رفتم.... چهره ام بی اختبار در هم رفت.... پوزخندی روی لـ ـبم نشست و بی اعتنا به مشت و لگدهایی که به در می زد به سمت آشپزخانه رفتم..... بوی سوختگی بدی به مشامم خورد که باعث شد با شتاب به سمت آشپزخانه بدوم.... عصبی زیر غذا را خاموش کردم .... پوفی کردم و تکیه ام را به گاز دادم..... صدای لگدهای مجکمی که به در می خورد و فریادهای بلند دختر اعصابم را بیشتر بهم می ریخت.... اخمی روی صورتم نشست..... 🔶🔶🔶🔶💖🔶🔶🔶🔶 http://eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
نکنه کنه فکر کنی در دل من یاد تو نیست...... http://eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّكُمْ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُصافِقُوني بِكَفٍّ واحِدٍ في وَقْتٍ واحِدٍ، وَقَدْ أَمَرَنِي الله عَزَّوَجَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِكُمُ الْإِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِي أَميرِالْمُؤْمنينَ، وَلِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنّي وَ مِنْهُ هان مردمان! شما بيش از آنيد كه در يك زمان با يك دست من بيعت نماييد. از اين روي خداوند عزّوجل به من دستور داده كه از زبان شما اقرار بگيرم و پيمان ولايت علي اميرالمؤمنين را محكم كنم و نيز بر امامان پس از او كه از نسل من و اويند منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 🔸🔸🔸🌻🔸🔸🔸 نُبايِعُكَ عَلي ذالِكَ بِقُلوُبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَأَيْدينا. علي ذالِكَ نَحْيي وَ عَلَيْهِ نَموتُ وَ عَلَيْهِ نُبْعَثُ. وَلانُغَيِّرُ وَلانُبَدِّلُ، وَلا نَشُكُّ (وَلانَجْحَدُ) وَلانَرْتابُ، وَلا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَلا نَنْقُضُ الْميثاقَ. با تو پيمان مي بنديم با دل و جان و زبان و دست هايمان. با اين پيمان زنده ايم و با آن خواهيم مرد و با آن اعتقاد برانگيخته مي شويم. و هرگز آن را دگرگون نكرده شكّ و انكار نخواهيم داشت و از عهد و پيمان خود برنمي گرديم. منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 🔶🔶🔶🔶💖🔶🔶🔶🔶 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🎁 🌹 🌹 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
مداحی آنلاین - امام زمان(عج) و غم شیعیان آخر الزمان - حجت الاسلام هاشمی نژاد.mp3
1.62M
♨️امام زمان(عج) و غم شیعیان آخر الزمان 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @Aksneveshteheitaa
هدایت شده از گسترده عصرانه +۱ کا ملــکـــ👑ـــــه
این مقنعه☝️ ۲۵ تومن😱😱😱😳😳 وکلی مقنعه های خوشگل ۱٩ تومنی ساق دست ٧ تومن😱😱 و ❌مدیریت طلاب خواهر ❌ کیفیت عـالی👌😍 😳ارسال رایگان 😍 مشاهده مدل ها👇 https://eitaa.com/joinchat/3961192481Cf0a025a08f هدف ما ترویج حجاب و مبارزه با گرانی ست 😍😍
هدایت شده از گسترده عصرانه +۱ کا ملــکـــ👑ـــــه
🌷با یکبار خریدمشتری همیشگی شون میشد😍 🌷واقعا کارشون عالیه👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3961192481Cf0a025a08f 👆👆زود عضو بشید تا پاکش نکردم🌺🌺
شبتون بخیر التماس دعا فرج 🌙🌙🌙🌙🌟🌟🌟🌟✨✨
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو 💖💖💖💖💖💖🍃🍃🍃🍃🍃