┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@emame_mehraban
#سلام_امام_زمانم
میدانم که صبحی زیبا
خورشید رویتان میدرخشد
و من شادمانه تر از هر روز
سلام خواهم کرد...
السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِي
سلام بر تو هنگامی که صبح میکنی و هنگامی که شب مینمایی!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتسیصدهشتادششم
حدود یکساعتی گذشت همه سر سفره منتظر آقام نشسته بودیم،چشم دوخته بودم به ثنا از خستگی یه گوشه خوابش برده بود حس میکردم خیلی دوستش دارم حتی اگه خواهر خودم باشه،اما نمیدونستم اگه همچین چیزی باشه و آنام بفهمه ممکنه چه واکنشی نشون بده...
به خودم قول دادم هر چی که بشه ازش دفاع کنم نباید میذاشتم حق یه آیسن دیگه خورده بشه و به جای بزرگ شدن لای پر قو و پوشیدن لباسای ابریشمی که حقش بود تموم بچگیشو به دستای پینه بسته و کمر خم شده مادرش نگاه کنه و تموم عمرشو نوکری!
با صدای آقام که یا الله گویان به همراه پیرمردی وارد مهمونخونه شد چشم از ثنا گرفتم!
چقدر چهره پیرمرد به چشمم آشنا بود انگار جایی دیده بودمش،اما هر چی فکر کردم چیزی به خاطرم نرسید!
پیرمرد سربه زیر وارد شد و بعد از عرض ادب به بقیه رو من لبخندی زد و گفت:-سلام خانوم!
پس حدسم درست بود با اینکه هنوزم نمیدونستم کیه اما انگار اون منو شناخته بود!
متعجب جواب سلامشو دادمو خوش آمد گفتم و کنار آقام سر سفره جای گرفت!
آقام دستی پشتش گذاشت و با خنده رو به جمع گفت:-ایشون عمو صابر هستن یکی از کار بلدترین آدما توی تموم آبادیای اطراف!
عمو صابر چه اسم آشنایی،با شنیدن اسمش انگار جرقه ای توی ذهنم زده شد،عمو صابر دوست اورهان بود همون که کلبه رو برامون حاضر کرده بود تا ما چند روزی اونجا زندگی کنیم،اینجا چیکار میکرد!
داشتم دنبال دلیلی برای اومدنش میگشتم که با جمله بعدی آقام تعجبم بیشتر شد:-عمو صابر قراره دربون جدید عمارتمون باشه،البته بزرگ ما هستن لیاقتشون بیشتر از این حرفاست!
عمو صابر لبخند مظلومی زد و رو به آقام گفت:-شما به من لطف دارین آقا،من بزرگ شده این دهم اما بنا به دلایلی از اینجا کوچ کردم،الان خوشحالم دوباره به اصل خودم برگشتم و تو ولایت خودم زندگی میکنم به لطف شما !
آقام ضربه ای دیگه به پشت عمو صابر زد و گفت:-خودت خوبی عمو صابر مشغول شو که باید کارتو از امروز شروع کنی،خودت که خوب میدونی خونوادم تو چه شرایطی هستن!
-بله آقا، اورهان خان بهم سپردن مثل چشمام مراقب شما اهل عمارتتون باشم!
با اومدن اسم اورهان چشمام اندازه دو نعلبکی شد!
عزیز یه تای ابروشو بالا انداخت و گفت:-اورهان خان پسر اژدر خان رو میگی؟
عمو صابر لقه ای غذا گرفت و گفت:-بله خانوم!
عزیز که انگار زیاد خوشش نیومده بود اخمی در هم کرد و رو به آقام گفت:-ارسلان تو که تا دیروز سایه اینارو با تیر میزدی چه شده اینقدر بهشون اعتماد کردی؟نکنه بخوان...
آقام پرید میون حرف عزیز و گفت:-آنا مگه یادت رفته اگه اورهان نبود الان تموم این عمارت خاکستر شده بود حساب اون با تموم اهل ولایتش سواست..
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتسیصدهشتادهفتم
اگه پسر خان نبود میذاشتمش وردست خودم پسر با جنم و خوبیه حالا حالا باهاش کار داریم مگه نه عمو صابر!
با حرفای آقام نفسی از سر آسودگی کشیدم،خیال نمیکردم اورهان به این زودی بتونه نظر آقامو به خودش جلب کنه،هر چند در مورد کار بود نه ازدواج اما برای شروع بد نبود!
آقام حین خوردن ناهار شروع کرد به معرفی کردن اعضای خونه به عمو صابر از بزرگ تا کوچیک تا رسید به احمد:-اینم پسرم احمده اسم آقای خدا بیامرزمو روش گذاشتیم!
ان شاالله قرار خان بعدی این عمارت باشه،دختر برادرم هم توی اتاقشه بعد از مردن آقاش زیاد از اتاقش بیرون نمیاد اون تنها یادگار برادرمه عمو صابر بیشتر از همه مراقبش باش میترسم یه وقت مادرش آدم بفرسته تا اونو از عمارت فراری بده ببره پیش خودش
غیر این دختر کسی براش نمونده،ممکنه هر کاری بکنه!
عمو صابر چشمی گفت و آقام سر چرخوند دور تا دور مهمونخونه:-عزیز عکس اتابک کجاست نمیبینمش!
با پرسیدن این سوال حواسم جمع عکس العمل عزیز شد!
انگار کمی دستپاچه و مضطرب به نظر میرسید اما بعد از چند لحظه سرشو بالا گرفت و رو به آقام گفت:-صلاح ندیدم اینجا باشه دیدن عکسش داغ دلمو تازه میکنه!
آقام سری تکون داد و گفت:-هر جور صلاح میبینی عزیز!
برای لحظه ای از خاطرم گذشت که نکنه عمو آقای ثنا باشه،پس ثمین خانوم هم زنش میشد،با این فکر لقمه پرید توی گلوم،آنام ضربه ای محکم به پشتم کوبید:-آروم تر بخور مگه کسی دنبالت کرده دختر!
لیوان آبی که ثمین خانوم مقابلم گرفته بود رو تا آخر سر کشیدم!
حرفاش روز عقد گلناز توی سرم پیچید،خوب عمو رو میشناخت!
اگه اینجور بود چرا عزیز باید عکس رو بر میداشت؟
حتما همه چیز رو میدونست و داشت مخفی میکرد،اما چرا؟!
حتما یه چیزی این وسط بود به خاطر ثنا هم که شده باید میفهمیدم چی!
سینی به دست از مهمونخونه بیرون زدمو مستقیم رفتم سمت عمو صابر که تپانچه به دست روی چهارپایه ای پشت در عمارت نشسته بود و مثل چشماش از در عمارت مراقبت میکرد:-سلام عمو،چه خبرا؟
-سلام خانوم جان،خبری نیست مثل همیشه اورهان خان اومدن و با آقاتون رفتن سر زمین،اگه چیزی شد خودم بهتون اطلاع میدم!
از خجالت سر به زیر انداختم،حتما از بس سوال میکردم خسته شده بود، کم و بیش از طریق عمو صابر از حال و روز اورهان با خبر میشدم،به جز منو اورهان تنها عمو صابر بود که همه چیز رو میدونست!
زیر لب تشکری کردمو سینی چای رو مقابلش گذاشتمو برگشتم سمت مطبخ،
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
گلایهها عیبی ندارد ؛
کنایههاست که ویران میکند آدمی را !
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خرابکاری شرافتمندانه؛ سناریوی جدید سعودی اینترنشنال برای ادامه اغتشاشات!
خرابکاری در کارخانجات و سوزاندن پرچم را از مصادیق این سناریو برای پیشبرد اهداف خود معرفی میکنند.
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
✏️هر وقت از تاریکی این روزها خسته شدی...
🔹#هدف
🔸#امید
✍️#محمدجوادمحمودی
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👓 صوت ملکوتی امام در بحبوحه دهه ۶۰ و جنایات متعدد فرقه تروریستی رجوی
🔸امروز باید همه ی ما سازمان #اطلاعات باشیم ...
صدای امام (ره) را از اعماق تاریخ بشنویم و عمل کنیم
#بصیرتی
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگترین ثروت...
داشتن کسی هست
که بهت آرامش میده...
مرسی کہ دارمت عشق بی همتام💋❤️
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب خلاقیتی💪
اینجور چهره شهرو قشنگ میکنن😍
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
●••
هر وقت تو دو راهے موندین
مثل #بچه ها شیریاخط بندازین
مهم نیست شیر میاد یا خط؛
مهم اینھ کھ توفاصلھ فرودسکھ
میفهمیددلتونمیخوادشیرباشھیاخط!(:
#ڄـڼد_ڷځـظھ_ڂـڶۈـٹ⏳
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
🌿
🌷« آرامش »
🌷مخصوص
🌷کسانیست،
🌷که با وجدان خود،
🌷صادق هستند ...
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
فقــر
کاسه ی گدایی نیست ،
فقر یعنی
کاسه های چشمی که این
کاسه های گدایی
را می بیند و کاری نمی کند ....
#فقر
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
دنیای ما محدوده
بیایید اون رو با زندگی کردن
تو زندگی دیگران هدر ندیم!
#تلنگر
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
خوبی را آرزو میکنم
برای آنهایی که یاد نگرفته اند بد باشند!
#تلنگر
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
مادر مهدی طارمی: دوست دارم مهدی گلهایش را به شهدای شاهچراغ تقدیم کند/ امیدوارم پسرم به آمریکا و انگلیس گل بزند
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠