eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 تا برسیم استودیو روژین و حسین حرف می زنند. تمام حرفشان در مورد آلبومی است که تکلیفش معلوم نیست. من و فرھاد و کافکا ساکتیم. وقتی می رسیم استودیو، درست مثل بچه آدم سرم را می اندازم پایین و اولین نفر می روم تو. با جانی احوالپرسی می کنم. مثل ھمیشه سرحال است. فرھاد کنارش می ایستد و باھاش حرف می زند. از موقعی که سوار ماشین شده ایم تا حالا حتی یکبار ھم نگاھم نکرده. غمگینم. خیلی غمگین. نفسم سنگین است. فرھاد دوبار دست می زند و رو به گروه می گوید: -آخرین تمرین امروزه. میریم اون تو و بھترین کارتونو نشونم می دید. فھمیدید؟!. حسین در حالیکه چوب ھایش را در می آورد می گوید: -به امام رضا اگه تایید نشدن آلبوممون راست از آب دراد خودمو از ھر چی موسیقیه می کشم کنار. میرم عمله میشم. تُف تو این ھنر که آدم از جونش مایه میذاره و تھش تفم نمیندازن کف دستمون. فرھاد جلو در اتاق می ایستد. به تک تک افراد گروھش نگاه می کند. -اول از ھر چیزی یادتون نره که ما واسه دلمون داریم اینکارو می کنیم. روژین بند گیتارش را روی دوشش می اندازد و غر می زند: -منم با حسین موافقم. اگه تایید نشه این کارو ول می کنم. گورپدر دل و ھنر. منم میرم گارسون میشم. دلم می سوزد برایشان. ناامیدی میانشان موج می زند. لب و لوچه ھمه آویزان است ولی باز ھم اینجایند تا تمرین کنند. فرھاد در اتاق باکس را باز می کند و می رود تو و می گوید: -ھر کس می یاد این تو، پول و دل و کنسرت رو فراموش می کنه و میاد. وگرنه بشینه بیرون و ھر وقت آماده شد بیاد تو. یکی یکی پشت سرش وارد اتاق می شوند. حال حسین از ھمه گرفته تر است. کافکا مثل ھمیشه است. سرد. مثل یک تکه یخ، شاید کوه. نگاه می کنم به خودش که ھدفون را روی گوشش می گذارد. دلم می گیرد از کم محلی ھایش. دلم می گیرد از دریغ کردن محبت ھایش. جانی پشت سیستمش می نشیند. چشمش که به من می افتد لبخند می زند. -دلخوره ازت. می دونی چند روزه داره بھت زنگ می زنه و تو محلش ندادی؟!. حق بده بھش. ببین با چه نقشه ای کشیده ات اینجا؟! سرم را پایین می اندازم. دردم را فقط خودم می فھمم. کاملا به طرف من می چرخد. -تو جای خواھرم، فرھادم عین داشم. می خوام بگم فرھاد رفیق چندین و چند سالمه. عین کف دست می شناسمش. مردیه که اگه یه گوشه چشم بھش نشون بدی اَ جونش واست مایه می ذاره. لایه ای از اشک تصویر جانی را مات می کند. صورتم را طرف مخالف می چرخانم و آه می کشم. جانی ادامه می دھد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
آیت الله ضیاء آبادی(ره): ای عزیزانم اولا گناه نکنید، اگر به گناه افتادید، دست از نماز بر ندارید و این رشته باریک بین خود و خدا را پاره نکنید و این یک درِ آشتی با خدا را برای خود باز نگه دارید.                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄ سلام به خدا که آغازگر هستی ست سلام برمنجی عالم که آغازگر حکومت الهی‌ست سلام به آفتاب که آغازگر روزست سلام به مهربانی که آغازگر دوستی‌ست سلام به شماکه آفتاب مهربانی هستید الهی به امید تو💚 ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ثمر گريه ى ما خنده ى روز فرج است آن زمان مى شكفد خنده به لب ها حتماً دورى غيبت طولانى و تأخير ظهور امتحانى است براى همه ى ما حتماً @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 -مردیه که می تونی روش حساب وا کنی. وقتی بگه "یاعلی" تا تھش باھات ھست. منو نیگا لیلی؟!. اشکم می چکد. نگاھش می کنم. یعنی اگر فرھاد بفھمد سرطان دارم باز مردانه کنارم می ایستد؟!. می تواند درد و رنج با من بودن را تحمل کند؟!. حتی اگر او بتواند من نمی خواھم. جانی دست به ریش بافته اش می کشد. -اگه دلت باھاشه بگو یا علی و به مرد بودنش شک نکن. بغض ولم نمی کند. چسبیده بیخ گلوم. دل به دریا می زنم. با سرآستین مانتو، اشک ھایم را پاک می کنم. -من دلم باھاش نیست. چه دروغ دردآوری. جانی جا می خورد. چشم ھایش را تنگ می کند. -جواب تماساشو ندادم چون فرھاد اون مردی نیست که بتونه دل منو ببره. چشم می دوزم در چشمان پراخم جانی. قلبم می لرزد. صدایم می لرزد. دارم آتش می گیرم. -اینارو بھش بگو. بھش بگو آخه چی داره که من دلبسته اش شم؟!. بھش بگو دور منو خط بکشه. بگو بی خیال من شه. سکوت و نگاه جانی طولانی می شود.کمی بعد با تردید می پرسد: -مطمئنی؟!. زود جواب می دھم. -مطمئنم. به سرزانوھایم محکم چنگ می زنم. انگار قلبم را بین مشت ھایم مچاله می کنم. ھیچ کس اندازه من نمی داند عشق چه معنایی دارد. نور، اندوه، دلتنگی و جدایی. جانی تکانی می خورد و به طرف اتاق می چرخد. -حالا که اینقدر مطمئنی خودت حرفتو بھش بزن. سرم را آھسته آھسته می گردانم و چشم می دوزم به او که دارد می خواند. چشم ھایش را بسته و دست ھایش را روی گوشی ھای ھدفون گذاشته. کاش من صدایت بودم فرھاد. کاش ھمان ھدفون بودم روی گوش ھایت و تو دست می گذاشتی رویم و با سرانگشتانت نوازشم می کردی. کاش میکروفونت بودم و تو اینقدر نزدیک به من می ایستادی و من ھرم نفس ھایت را حس می کردم. موھایش را کوتاه کرده و دسته ای تابدار روی پیشانی اش ریخته و با حرکت بدنش تکان می خورند. کاش می شد دست برد میانشان و میان موجشان غرقش کرد. غمی سنگین روی دلم می نشیند. میان دلم مثل موھای او آشفتگی موج می زند. ناگھان چشم ھایش را باز می کند و نگاه مرا شکار می کند. قلبم می ریزد و دیوانه وار می کوبد.از اینکه به من نگاه می کند خوشحالم و از این خوشحالی متنفرم. نگاھش را برنمی دارد و من نمی توانم حتی یک بند انگشتم را تکان بدھم. گم می شوم در نگاھش. فقط اگر سالم بودم فرھاد، خودم را می انداختم در دریای آرام نگاھت و غرق می شدم. به درک که شنا کردن بلد نیستم. چشم که می بندد. نفس عمیقی می کشم که جانی مشکوک نگاھم می کند. به سختی از جایم بلند می شوم و می روم توی حیاط. روی تختی که زیر درخت گذاشته اند می نشینم. زل می زنم به یک نقطه نامعلوم روبرو. یکدفعه شلوغی ذھنم می خوابد و ھمه جا ساکت می شود. فقط یه چیز می بینم. یک جفت چشم قھوه ای که خیره است به من. نمی دانم چقدر گذشته و بی ھیچ فکری آنجا نشسته ام. آفتاب یواش یواش دارد می رود پایین. ھوای خرداد ماه گرم است و ھیچ برگی تکان نمی خورد. -اینجایی؟!. از این سوال از جا می پرم. حسین کنارم می نشیند. دستم را روی قلبم می گذارم. لبخند می زند. -ترسوندمت؟! من ھم لبخند به لبم می نشانم. -چیزی نیست. تمرین تموم شد؟!. سرش را تکان می دھد که موھای فرش تکان می خورند. -می تونی برام یه کاری کنی؟!. به طرفش می چرخم. می گوید: -با روژین حرف بزن. بھش بگو من می خوامش. بگو انقدر منو اذیت نکنه. به مولا دیگه خسته شدم. سه ساله خاطرشو می خوام ولی این و اون رو به من ترجیح داده. حرف می زنی لیلی؟!. ابروھایم بالا می روند. با چشمانش خواھش می کند. پاھایم را که از تخت آویزانند تاب می دھم. -باید خودت بھش بگی که دوستش داری. پوف می کشد. -من این ھمه کار براش می کنم. ھمیشه کنارشم. ھر کاری بخواد براش می کنم. خریداشو انجام می دم. ھر جا بخواد بره نه نمی گم. مردا ھمین کارارو می کنن دیگه. اینا بس نیست؟!. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
| دعای روزهای ماه رمضان 🏷 (دعای روز بیست و نهم) 🤲 خدایا از زشتی های زبان دلم را پاک نما...@hedye110
Tahdir joze29.mp3
4M
جزء بیست و نهم 👤با صدای استاد معتز آقایی @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
🌀چرا باید فطریه بدهیم؟ 🔺حکمت وجوب فطریه؟ ➥ @hedye110
خدایا حال دلمان را تکانی بده هم میدانی هم میبینی هم میتوانی . . .
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
🔹 قالَ اَميرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: سَمُّوا اَوْلادَكُمْ قَبْلَ اَنْ يُولَدُوا. 💠اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: فرزندان خود را قبل از تولّدشان نـامـگذارى كنـيد. (بعلّت مشخص نبـودن جنس مـولود، يك نام پسر و يك نام دختر انتخاب نمائيد). 📚[ وسائل الشيعه، ج15، ص 121] 📚
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹