eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
💚💚💚💚💚💚💚💚 💚پروفایل 💚من را دوست دارم... 💚به عشق 💚 @delneveshte_hadis110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا محشره ، حتما ببینیند و با جان دل بشنوید . پیشنهاد میکنم 2 بار بشنوید👌😍 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
Omid Hajili - Dokhte Shirazi - 128 - musicsweb.ir.mp3
3.2M
🎧❣🎼☀️آوای شاد و زیبای محلی شیرازی : دختر شیرازی ... 🍃🌲🎤امید حاجیلی...                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفت نشانه روانشناسی پختگی یک آدم در زندگی...                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄ 🍃بہ نام او ڪه... 🌼رحمان و رحیم است 🍃بہ احسان عادت 🌼وخُلقِ ڪریم است سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💚 💚 سلام ای صاحب دنیا کجایی؟ گل نرگس بگو مولا کجایی؟ جهان دلتنگ رویت گشته بنگر تو ای روشنگر شبها کجایی؟ دلیل ندبه خواندن صبح جمعه ها کجایی؟ تو ای ذکر همه لبها کجایی؟ سلامتی وتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عج صلوات🌷 ✨🕊 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 ماشین را کنار گوشم می گذارم و به طرف بالا می کشم. می روم بالاتر. پشت سرم. تارھای افتاده روی شانه لختم را فوت می کنم. یک دسته روی استخوان ترقوه ام چسبیده. برش می دارم و روی کف می اندازمش. موھایم روی سرامیک سفید دستشویی می افتند. دسته دسته. ماشین را کنار می گذارم. به خودم نگاه می کنم توی آینه. به لیلی!. تیغی برمی دارم و ابروھایم را که تکه تکه ریخته اند، کامل می زنم. حالا چھره ام کاملا شبیه آدم ھای سرطانی شده. صورتی لاغر و کشیده. سر بی مو. چشم ھای چال افتاده. رنگ و رویی زرد. ولی خدا می داند ما سرطانی ھا ھم دلمان می خواھد زندگی کنیم. عاشقی کنیم. ازدواج کنیم و بچه دار شویم. باز محتویات معده ام بالا می آید و من سرم را توی روشویی می گیرم و عق می زنم. **** مامان امشب برمی گردد. دو روز دیگر عمل دارم و فردا باید بستری شوم. نه جواب زنگ ھای امیریل را می دھم نه کسی خبری از فرھاد به من می دھد. توی آشپزخانه غذایی برای شب درست می کنم که صدای زنگ گوشی ام بلند می شود. دستم را با پارچه ای خشک می کنم. بی اشتھایی جانم را گرفته. دو روز است تقریبا غذای درست و حسابی نخورده ام. حالت تھوع ام بھتر شده ولی میل به چیزی ندارم. می روم توی اتاقم و گوشی را از روی تخت برمی دارم. دیدن اسم روژین قلبم را می لرزاند. بی تردید جواب می دھم: -پیداش کردید؟!. صدای ھق ھقش می پیچد تو گوشی و دست و پای من به لرزه می افتند. دست می گیرم به تخت تا سقوط نکنم. دلم پیچ می خورد از گریه اش. لب می زنم: -روژین؟!. صدای ھای ھایش بلند می شود و من روی زمین زانو می زنم. گریه اش درد دارد و می سوزاندم. خدایا خودت رحمی کن!. فرھاد؟!. -روژین تو رو قرآن حرف بزن. گریه امانش نمی دھد. ھق میزند. می میرم و زنده می شوم. صدای جیغ زن ھا می ریزد توی گوشم. قلبم توی سینه می ریزد. چنگ می زنم به فرش. چنگ می زنم به دامان خدا!. فرھاد!. التماسش می کنم. -روژین تو رو خدا حرف بزن. چی شده؟!. نفس بریده می گوید. -بیا بھشت زھرا. بیا لیلی. بیا که خونه خراب شدیم. بیا این قطعه. نمی شنوم. انگار روژین از ته چاھی عمیق با من حرف می زند و باقی حرف ھایش را نمی شنوم. گوشی از میان انگشتان بی حسم سر می خورد و می افتد زمین. فرھاد چکار کردی با من؟!. خدایا این یکی را دیگر نمی توانم تحمل کنم!. ھمانطور مبھوت روی زمین نشسته ام. نمی دانم باید چکار کنم!. زنگ خانه از جا می پراندم و من جیغ می کشم. رعشه می گیرم. دست به زمین می گیرم و بلند می شوم. تمام تنم می لرزد. دلم نمی خواھد فرھاد با من بازی کرده باشد!. مانتو می پوشم. روسری می دارم و می اندازم روی سرم. دست به دیوار می روم سمت پذیرایی. مچ پایم پیچ می خورد و چھار دست و پا می افتم زمین. نفسم بند می رود. باید بلند شوم و بروم آنجا. باز ھم فرھاد خواسته با ترفندی مرا بکشاند بیرون!. باید بروم و این بار حسابی دعوایش کنم!. راه می افتم. زلزله ای درونم به پا شده!. گریه روژین. جیغ زن ھا. خدایا!. خدایا!. وسط پذیرایی کم می آورم و می نشینم. زار می زنم. فریاد می کشم: -فرھاد!. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 نگذار تا لحظه آخر عمرم زمین گیر عشق تو باشم. از ته دل صدایش می زنم: -فرھاد!. دوباره زنگ خانه زده می شوم. کیفم را بر می دارم و بلند می شوم. امیریل است. در را باز می کنم. یادم می افتد غذا روی گاز است. زیرش را خاموش می کنم و می روم بیرون. جلوی آسانسور با قلبی بی قرار می ایستم. دست دور سینه ام می پیچم و تاب می خورم. در آسانسور باز می شود و امیریل می خواد بیاید بیرون که با دیدن من خشکش می زند. نگاھش ثابت مانده روی سربی موی من. دھانش باز باز است. دیگر برایم مھم نیست چه فکری در مورد من می کند. دیگر نمی توانم بیماری ام را بیشتر از این پنھان کنم. می روم تو و لبه کتش را می گیرم. التماس می کنم: -امیریل به دادم برس. گیج است و گنگ. تکان نمی خورد. پلک نمی زند. نگاه از سر طاسم نمی گیرد. تکانش می دھم. -منو ببر بھشت زھرا. نگاه ماتش می آید پایین. می نشیند روی چشمھای ترم. لبه کتش را محکم تر می کشم. -امیریل منو ببر بھشت زھرا. سرم را روی سینه اش می گذارم. -دارم می میرم. منو ببر. از بھت که بیرون می آید مرا از خودش جدا می کند. با گیجی می گوید: -بھشت زھرا؟! دست روی صورتم می گذارم و زار می زنم. -فرھاد. زانوھایم که تا می شود زیر بغلم را می گیرد و می برد داخل. بازویم را گرفته و زل زده به من. حرفی نمی زند. فقط نگاه می کند و نگاه می کند. می بردم توی ماشین. به راه می اندازدش. ساکت است. ولی من اشک می ریزم. سرم را به شیشه ماشین تکیه می دھم. گاھی برمی گردد و نگاھم می کند. در دل التماس فرھاد می کنم که بلایی سر خودش نیاورده باشد. سرم را روی داشتبورد می گذارم و با صدای بلند گریه می کنم. دست روی قلبم می گذارم. شانه ھایم تکان می خورند. یکدفعه ماشین را کناری می کشد. بازویم را می گیرد و مرا به طرف خودش می چرخاند. تکانم می دھد. با عصبانیت می گوید: -تمومش کن. داری خودتو نابود می کنی. روسری از سرم سر می خورد و می افتد روی شانه ھایم. نمی توانم جلوی ھق ھقم را بگیرم. او نمی داند اگر برای فرھاد اتفاقی افتاده باشد من خواھم مرد. نگاھش باز می نشیند روی سرم. زیر لبم یگوید: -موھات؟!. و من می گویم: -فرھاد!. نگاھی غمگین به من می اندازد. از ماشین پیاده می شود و در را محکم می بندد. حالا وقت این نیست که تو با خودت و من کلنجار بروی؟!. بیا و مرا به فرھاد برسان!. نگاه می کند به من. غم چشمانش دیوانه ام می کند. دست می کشد میان موھایش. روی صورتش. راه می رود و راه می رود. پیاده می شوم و با التماس می گویم: -امیریل. خواھش می کنم بیا سوار شو. با گام ھای بلند می آید جلو. دست ھایش را می گذارد کنار صورتم. درد توی چشمانش می ریزد توی سینه ام. دست لرزان و یخ کرده ام را می گذارم روی مچ ھایش. -منو ببر. سرش را به سرم می چسباند. -می برم به شرطی که آروم باشی. -آرومم. آرومم. فقط بریم. رھایم نمی کند. سرش را برنمی دارد. نفسش می ریزد توی صورتم. دلم جمع می شود. کوچک می شود به اندازه یک بند انگشت. می گویم: -امیریل. خیلی آرام می گوید: -جان دلم!. و من با سری که به سرش چسبیده، با دستانی که دور مچ دستانش پیچیده ام، زار می زنم. سخت شده!. خیلی سخت!. ھنوز ماشین درست و حسابی نایستاده که خودم را از ماشین پرت می کنم پایین. می دوم با خس خس سینه. می دوم با پاھای کم جان. می دوم به سمت قبرھای خالی و گود که مثل لانه زنبور می مانند و قرار است یکی از ھمین روزھا منم توش بخوابم. می دوم به طرف قبرھای خالی. به سمت جمعیتی که دور قبری جمع شده اند. صدای جیغ ھای روژین را می شنوم. مو به تنم سیخ می شود و ھول می کنم. پایم به قبری گیر می کند و زمین می خورم. درد در تمام تنم می پیچد. قد بلند کافکا را می بینم. ولی فرھاد را نه!. صدای قرآن می آید. صدای گریه بلند زن ھا. صدای صلوات مردھا. امیریل تلاش می کند بلندم کند ولی من بیشتر از این نمی توانم جلو بروم. من ھمین جا آوار می شوم. خدایا من فرھاد را از تو می خواھم!. جیغ ھای روژین تمامی ندارد و انگار کسی ناخن روی قلب من می کشد. خدایا قرارمان این شد که خبری ازش بھم بدھی. آخر بی انصاف خبر مرگش؟!. به گریه می افتم. گریه ای تلخ. امیریل کنار گوشم می گوید: -اونجا رو نگاه کن. چرا حالم را نمی فھمد؟!. تکه ای از قلبم را در خاک می کنند. نه شاید تمام قلبم را!. دست روی شانه ام می گذارد و کمی فشارش می دھد. -با توام!. گریه امانم نمی دھد. سرم را بالا می گیرم ولی فقط تصاویری مات از پشت اشک ھا می بینم. با انگشت جایی را نشان می دھد. -اون فرھاد نیست؟!. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|بفرست برای هر کی به فکرت رسید👊🥰|                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 افکار منفی باعث شده جذبت بیاد پایین و نا امید بشی از ساختن رویاهات؟ کلی زحمت میکشی ولی انرژی منفی ول کنت نیست!                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاد وپر انرژی باشین ❤️❤️🌸                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹