✨﷽✨
✍ به من مأموریت دادند تا بروم و از آماد ، مهماتِ ادوات بگیرم. من نمایندهٔ اراک بودم. با یکی از دوستان با تویوتا رفتیم تا مهمات را بار بزنیم.
وقتی به محل توزیع مهمات رسیدم ، با صف طولانی یگان هایی که آمده بودند مهمات بگیرند مواجه شدم. ساعتی در صف ماندیم تا نوبت به ما رسید.
حواله را به انباردار دادم و جعبهها را یکی یکی پشت تویوتا سوار کردیم. همینجور که در حال بارگیری بودیم ، دیدم دستی از پشت سر من دارد یکی از جعبه مهماتها را یواشکی بر میدارد.
بی درنگ برگشتم و دستگیرهٔ کنفی جعبه مهمات را محکم گرفتم و اجازه ندادم جعبه مهمات از تویوتا خارج شود.
یکی من میکشیدم ، یکی آن آقای جوانی که با جُثهٔ نازکش زور زیادی داشت و در برابر زورش داشتم یواش یواش کم می آوردم.
دوستم را صدا زدم و از او کمک خواستم. تا دید دیگر زورش به ما نمیرسد بی خیال شد و جعبهٔ مهمات را رها کرد.
همینجور که از شدت گرما و خستگی عرق از سر و کله ام جاری و لباسم حسابی داغ شده بود از پشت تویوتا پایین آمدم و رفتم پیش آن بندهٔ خدا.
گفتم برادر ، از شما بعید است مگر شما خودتان سهمیّهٔ مهمات ندارید که به مهمات دیگران پاتک میزنید؟
گفت: آخر ما اگر بتوانیم هر شب پشت سر هم عملیّات انجام میدهیم و نیاز مبرم به مهمات داریم. بارها درخواست مهمات دادیم امّا مهماتی که به ما میدهند کفاف کار ما را نمیدهد ، ناچاریم هر طوری شده به بچههای در خط ، مهمات برسانیم.
برایم جالب بود که یک فرماندهٔ میدانیی که میتوانست پرستیژش را در جنگ حفظ کند ، تکلیف گرا باشد و بگوید تا به من مهمات نرسانید ، در عملیّات شرکت نمیکنم ، این گونه در به در به دنبال مهمات میگشت و از آبروی خودش میزد تا بتواند به پیروزی جبهه مقاومت سرعت ببخشد.
بعد از شهادتش تازه فهمیدم که چرا حاج قاسم میگفت: من عاشق این شهید بودم.
#شهیدظهرتاسوعا
#شهیدِمدافعحرممصطفیصدرزاده
#انشاءاللهتاسوعاپیشعباسم
خاطرهٔ سی و نهم
برای عضویت در کانال روی لینک کلیک کنید👈 @alabd68
❤️
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾
پاورقی : ۱_ تویوتا خودروی وانت نظامی است که برای انتقال مهمات و جا به جایی نیروها در فواصل کوتاه استفاده میشود. ۲_ منظور از مهمات ادوات ، همان گلولههای خمپاره است. ۳_ شهید صدرزاده از فرماندهان میدانی مدافع حرم بودند که در تاسوعای سال ۹۴ در شهر حلب سوریه به شهادت رسیدند.