eitaa logo
من و خاطراتم
198 دنبال‌کننده
32 عکس
11 ویدیو
0 فایل
نویسنده ، محقق و پژوهشگر @abdi_ayeh1403
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍ در اوج سینه زنی بودیم که مصطفی با گروهی از رزمندگان فاطمیون وارد مسجد شد. مصطفی با جسارتی که داشت مجلس را متوقف کرد. از آقای مداّح عذرخواهی نمود و گفت ما از بچّه‌های فاطمیون هستیم یکی از بچّه‌های ما ، چند شب پیش خواب حضرت زهرا (س) رو دیده که حضرت به ایشان گفته بودند نگران جنگ سوریه نباشید ما خودمان فرماندهی شما رو به عهده می‌گیریم. صحبتهای مصطفی انگیزهٔ بچه‌ها رو برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) دو چندان کرده بود و این در چهرهٔ بچّه‌ها کاملاً مشهود بود. بعد از مراسم ، دمِ در مسجد ایستادم و منتظر بودم تا با یکی از دوستانم به اسم هادی به سمت مقر برگردیم. او آمد و راه افتادیم. در بین راه صحبتِ آقامصطفی شد. هر دویمان حدس می‌زدیم خود مصطفی خوابِ حضرت زهرا (س) رو دیده و برای اینکه در خودش منیّتی ایجاد نشود گفت یکی از بچّه‌های فاطمیون خواب دیده. ظهر تاسوعا ، مأموریتی به رزمندگان گردان عمّارِ فاطمیون داده شد (فرمانده آن گردان ، مصطفی بود) تا روستایی به نام القراصی را از لوث وجود داعش آزاد کنند. آن روز مصطفی در پوست خود نمی گنجید‌. بعدها فیلمی از او در فضای مجازی منتشر شد که او با دست به روی سینه اش می کوبد و می‌گوید ، ان شاءالله تاسوعا پیش عبّاسم. بالای پشت‌بامِ مسجدی که مصطفی برای بچّه ها صحبت کرده بود ، دو خط تلفن جهت تماس با عقبه بود‌. چون نسبتاً خلوت بود و اصطلاحاً صفی نبود ، معمولاً به آنجا می‌رفتم . یک هفته ای بود که با خانواده ام تماس نگرفته بودم. با خودم گفتم بروم و یک زنگی به خانه بزنم شاید نگرانم شده باشند. وقتی از پله‌های راه روی پشت‌بام بالا میرفتم صدای چند نفر می آمد که داشتند بلند ، بلند گریه میکردند. به پشت‌بام که رسیدم دیدم برادران فاطمیون هستند که عزا گرفته اند. علّت این همه ناراحتیشان را پرسیدم ، یکی از آنها گفت سیدابراهیم (مصطفی) شهید شده. به همان اندازه که وجود مصطفی و صحبتهای او برای رزمندگان مایهٔ انگیزه و روحیه بود نبودنش نیز هیچگاه جبران نشد. با اسم جهادی سیدابراهیم جهت عضویت در کانال روی لینک کلیک کنید 👈 @alabd68 خاطرهٔ چهاردهم ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
✨﷽✨ راهنما و فهرست ، برای سهولت در مطالعهٔ آسان‌تر. امیدوارم مطالب براتون مفید و جذاب باشه. ۱_ ۲_ ۳_ ۴_ ۵_ ۶_ ۷_ ۸_ ۹_ ۱۰_ ۱۱_ ۱۲_ ۱۳_ ۱۴_ ۱۵_ ۱۶_ ۱۷_ ۱۸_ ۱۹_ ۲۰_ ۲۱_ ۲۲_ ۲۳_ ۲۴_ ۲۵_ ۲۶_ ۲۷_ ۲۸_ ۲۹_ ۳۰_ ۳۱_ ۳۲_ ۳۳_ ۳۴_ ۳۵_ ۳۶_ ۳۷_ ۳۸_ ۳۹_ ۴۰_ ۴۱_ ۴۲_ ۴۳_ ۴۴_ ۴۵_ ۴۶_ @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
با نام جهادی (سیدابراهیم) اعزامی از تهران محل شهادت سوریه - ریف حلب جنوبی - روستای القراصی @alabd68
✨﷽✨ ✍ به من مأموریت دادند تا بروم و از آماد ، مهماتِ ادوات بگیرم. من نمایندهٔ اراک بودم. با یکی از دوستان با تویوتا رفتیم تا مهمات را بار بزنیم. وقتی به محل توزیع مهمات رسیدم ، با صف طولانی یگان هایی که آمده بودند مهمات بگیرند مواجه شدم. ساعتی در صف ماندیم تا نوبت به ما رسید. حواله را به انباردار دادم و جعبه‌ها را یکی یکی پشت تویوتا سوار کردیم. همینجور که در حال بارگیری بودیم ، دیدم دستی از پشت سر من دارد یکی از جعبه مهمات‌ها را یواشکی بر میدارد. بی درنگ برگشتم و دستگیرهٔ کنفی جعبه مهمات را محکم گرفتم و اجازه ندادم جعبه مهمات از تویوتا خارج شود. یکی من میکشیدم ، یکی آن آقای جوانی که با جُثهٔ نازکش زور زیادی داشت و در برابر زورش داشتم یواش یواش کم می آوردم. دوستم را صدا زدم و از او کمک خواستم. تا دید دیگر زورش به ما نمی‌رسد بی خیال شد و جعبهٔ مهمات را رها کرد. همینجور که از شدت گرما و خستگی عرق از سر و کله ام جاری و لباسم حسابی داغ شده بود از پشت تویوتا پایین آمدم و رفتم پیش آن بندهٔ خدا. گفتم برادر‌ ، از شما بعید است مگر شما خودتان سهمیّهٔ مهمات ندارید که به مهمات دیگران پاتک می‌زنید؟ گفت: آخر ما اگر بتوانیم هر شب پشت سر هم عملیّات انجام می‌دهیم و نیاز مبرم به مهمات داریم. بارها درخواست مهمات دادیم امّا مهماتی که به ما می‌دهند کفاف کار ما را نمیدهد ، ناچاریم هر طوری شده به بچه‌های در خط ، مهمات برسانیم. برایم جالب بود که یک فرماندهٔ میدانیی که می‌توانست پرستیژش را در جنگ حفظ کند ، تکلیف گرا باشد و بگوید تا به من مهمات نرسانید ، در عملیّات شرکت نمی‌کنم ، این گونه در به در به دنبال مهمات می‌گشت و از آبروی خودش می‌زد تا بتواند به پیروزی جبهه مقاومت سرعت ببخشد. بعد از شهادتش تازه فهمیدم که چرا حاج قاسم می‌گفت: من عاشق این شهید بودم. خاطرهٔ سی‌ و نهم برای عضویت در کانال روی لینک کلیک کنید👈 @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾 پاورقی : ۱_ تویوتا خودروی وانت نظامی است که برای انتقال مهمات و جا به جایی نیروها در فواصل کوتاه استفاده میشود. ۲_ منظور از مهمات ادوات ، همان گلوله‌های خمپاره است. ۳_ شهید صدرزاده از فرماندهان میدانی مدافع حرم بودند که در تاسوعای سال ۹۴ در شهر حلب سوریه به شهادت رسیدند.