eitaa logo
من و خاطراتم
198 دنبال‌کننده
32 عکس
11 ویدیو
0 فایل
نویسنده ، محقق و پژوهشگر @abdi_ayeh1403
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ راهنما و فهرست ، برای سهولت در مطالعهٔ آسان‌تر. امیدوارم مطالب براتون مفید و جذاب باشه. ۱_ ۲_ ۳_ ۴_ ۵_ ۶_ ۷_ ۸_ ۹_ ۱۰_ ۱۱_ ۱۲_ ۱۳_ ۱۴_ ۱۵_ ۱۶_ ۱۷_ ۱۸_ ۱۹_ ۲۰_ ۲۱_ ۲۲_ ۲۳_ ۲۴_ ۲۵_ ۲۶_ ۲۷_ ۲۸_ ۲۹_ ۳۰_ ۳۱_ ۳۲_ ۳۳_ ۳۴_ ۳۵_ ۳۶_ ۳۷_ ۳۸_ ۳۹_ ۴۰_ ۴۱_ ۴۲_ ۴۳_ ۴۴_ ۴۵_ ۴۶_ @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
✨﷽✨ ✍ سعید در محل کار مدام با سربازها سر و کار داشت و گاهی وقتها پیش می‌آمد بعضی از سربازها تخلف می‌کردند. سعید اهل گزارش نویسی نبود. می‌دانست اگر نامه ای برای سربازان متخلف بنویسد و آن‌ها به دادسرا معرفی کند، امکان دارد برایشان سوء سابقه درست شود و به آیندهٔ شغلی آن‌ها لطمه وارد شود لذا با توجه به اینکه او ورزشکار بود ، سعی می‌کرد با دو حرکت ورزشی از خجالتشان در بیاید و بیشتر با صحبت ، سعی میکرد به آنها فهماند که کارشان اشتباه است. یکبار با سعید ، شیفت شب بودیم. دیدم یک سرباز با پای برهنه‌ و دوان دوان آمد پیش من. اوّلش خیلی‌ نگران شدم پیش خودم گفتم شاید جایی آتش سوزی شده و یا برای کسی اتفاق بدی افتاده! از او پرسیدم چرا انقدر آشفته‌ای؟ چرا با پای برهنه‌ آمدی؟ گفت: آقای مسلمی من را فرستاده پیش شما تا در کف دستم مهر بزنید. خیالم راحت شد که برای کسی اتفاقی نیفتاده ، فقط آن سرباز دسته گلی آب داده و سعید این‌گونه می‌خواسته او را تنبیه کند. خود آن سرباز هم می‌‌دانست که سعید با ندادن گزارشش به قضایی چه لطفی در حقش کرده به همین خاطر خیلی از دست سعید ناراحت نبود. مدل تنبیه سعید برای سربازان متخلف ، بسیار بازدارنده بود و در عین حال تبعاتی برای آنها نیز نداشت. بعد از شهادت سعید آن سرباز را در خیابان دیدم البته خدمتش تمام شده بود. یاد آن شب و تنبیه سعید افتادیم. بغض گلویش را گرفته بود و گفت من از سعید درس مردانگی را یاد گرفتم. ۴۱_ خاطرهٔ چهل و یکم جهت عضویت در کانال روی لینک کلیک کنید 👈 @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾