eitaa logo
من و خاطراتم
198 دنبال‌کننده
32 عکس
11 ویدیو
0 فایل
نویسنده ، محقق و پژوهشگر @abdi_ayeh1403
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍ در خردادماه سال ۹۲ برای شرکت در برنامهٔ میثاق با رهبری که به صورت دوی امدادی برگزار می شد به اصفهان رفتم. این برنامه از گلستان شهدای اصفهان آغاز می‌شد و بعد از طی نمودن چند شهر در بین مسیر ، نهایتاً در روز ارتحال امام خمینی (ره) به مرقد امام (ره) ختم میشد. بیش از ده اتوبوس دانشجویی ، در این اردوی فرهنگی شرکت کرده بودند. اتوبوس ها عددگذاری شده بود و برای هر اتوبوس یک مسئول مشخص گردید. مسئول اتوبوس ما آقامحسن بود. یک جوان خوش تیپ و با کلاس که از حلقهٔ انگشتری دستش معلوم بود که متأهل است. بسیار جوان نجیب و متواضعی بود و در همان لحظات اوّل با همهٔ بچّه‌ها عیاق شد. به تیپ او می خورد انسان بسیار مقرراتی و خشک باشد امّا وقتی برای اوّلین بار آمد وسط راه روی اتوبوس و برایمان صحبت کرد معلوم شد در کنار همهٔ آن ویژگی های خوبی که برایش ذکر کردم ، فردی بسیار مؤمن نیز هست. هیچ وقت مقدمهٔ صحبتهایش را فراموش نمی‌کنم. مقدمه این بود که فرمود بچّه ها ماه رجب است و ذکر لا اله الا الله در این ماه بسیار سفارش شده. ثوابها رو پارو کنید. از همین حالا نفری ۱۰۰۰ بار این ذکر رو بگید. در ادامه نیز چند نکته در خصوص مسائل مربوط به اردو را متذکّر شد. صحبت هایش که تمام شد آمد به سمتم. دید صندلی بغل من خالی است از من پرسید اینجا جای کسی نیست ؟ گفتم نه جای شماست. کنارم نشست و در طول مسیر با هم مدام هم صحبت شدیم. به او گفتم اگر کاری داشتید و کمکی خواستید در خدمتتان هستم. ایشان هم تشکر کرد. قرار شد با هماهنگی هایی که از قبل صورت گرفته بود، در طول مسیر دوی امدادی جهت عرض ارادت به منزل خانواده های معظم شهداء برویم. به شهر قم رسیدیم و توفیق شد به دیدار خانوادهٔ معظم شهید روح الله شکارچی رفتیم. وارد منزل این شهید بزرگوار شدیم. پدر شهید به گرمی از ما استقبال کردند. چند دقیقه ای از فرزند شهیدشان برایمان گفتند. صحبت های ایشان که تمام شد ، من از آقامحسن خواستم که از پدر شهید بخواهد که برایمان دعا کند که ما هم شهید شویم. آقامحسن هم بی مقدمه از ایشان خواستند که برای شهادت این جمع دعاکنند. پدرشهید دعا کردند که هر کس از ته دلش آرزوی شهادت دارد ان شاءالله به آرزویش برسد. من داشتم به آقامحسن نگاه میکردم. دقیقاً رو به روی من نشسته بود. ایشان دو دستش را بالای سرش برد ، چشمانشان را بست و از جان دل گفت الهی آمین. دوی امدادی تمام شد. با آقامحسن خداحافظی کردم. ایشان بلافاصله بعد از آن اردو ، برای دفاع از حرم اهل بیت (س) به سوریه اعزام شد و در پاتک سنگین داعش با شهیدان حاج اسماعیل حیدری و هادی باغبانی (در تل عزان) در ۲۸ مرداد سال ۹۲ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. تجربهٔ حقیر از مصاحبت با آقامحسن و امثال ایشان این است که در حیات مادّی این عزیزان به راحتی میشد عطر شهادت را از وجودشان استشمام کرد و چه زیبا فرمود حاج قاسم عزیزِ ما که : . خاطرهٔ هجدهم برای عضویت در کانال روی لینک کلیک کنید👈 @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
✨﷽✨ راهنما و فهرست ، برای سهولت در مطالعهٔ آسان‌تر. امیدوارم مطالب براتون مفید و جذاب باشه. ۱_ ۲_ ۳_ ۴_ ۵_ ۶_ ۷_ ۸_ ۹_ ۱۰_ ۱۱_ ۱۲_ ۱۳_ ۱۴_ ۱۵_ ۱۶_ ۱۷_ ۱۸_ ۱۹_ ۲۰_ ۲۱_ ۲۲_ ۲۳_ ۲۴_ ۲۵_ ۲۶_ ۲۷_ ۲۸_ ۲۹_ ۳۰_ ۳۱_ ۳۲_ ۳۳_ ۳۴_ ۳۵_ ۳۶_ ۳۷_ ۳۸_ ۳۹_ ۴۰_ ۴۱_ ۴۲_ ۴۳_ ۴۴_ ۴۵_ ۴۶_ @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
اعزامی از استان اصفهان لشکر ۸ نجف محل شهادت سوریه ، ریف حلب جنوبی - تل عزان @alabd68