تکاور شهید سعید مسلمی اعزامی از اراک.
محل شهادت سوریه ، استان حلب ، منطقه القراصی
تاریخ شهادت محرم سال ۹۴
@alabd68
شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
با نام جهادی: سیدابراهیم
محل شهادت : حومه جنوبی حلب ، روستای القراصی
تاریخ شهادت: تاسوعای حسینی سال ۱۳۹۴
@alabd68
✨﷽✨
✍ بعد از صحبتهای تاثیرگذار آقامصطفی در جمع بسیاری از رزمندگان ، یه عده از بچّهها دور و برش را گرفتند تا راز موفقیتهای او در عملیّاتهای اخیر را از زبان خودش بشنود.
همه فکر میکردند که ایشان آموزشهای پیچیدهای که در دانشکدهها و دانشگاههای نظامی تدریس میشود را عامل اصلی این پیروزیها میداند و تند ، تند با پرسیدنِ سوالات عجیب و غریب ، او را کلافه کرده بودند.
ایشان با بیان یک جملهٔ ساده به همهٔ آن ابهامات پاسخ داد. گفت ببینید برادرها ، ما مثل بچّههای زمان جنگ یه یا حسین میگیم و با سرعت خودمان را به دیوارهای روستا میرسانیم و دشمن وقتی جسارت بچّههای ما را میبیند پا به فرار میگذارد.
یکی از بچّهها این تاکتیک آقامصطفی اصلاً تو کَتش نمیرفت و هی به پر و پای آقامصطفی میپیچید. آقامصطفی به شوخی به او گفت ببین داداش اصلاً میدونی چیه؟!
ما بعضی وقتها اگه لازم باشه سرخ پوستی هم میجنگیم! مثلاً یهو کِل میکشیم گازشو میگیریم ، میزنیم به خط!
اون دوستمون که هنوز داشت هاج و واج به آقامصطفی نگاه میکرد ، بقیّهٔ بچّهها بلند ، بلند میخندیدند. آقامصطفی هم که خودش زده بود زیر خنده. گفت بخدا راست میگم.
تا محرم ۱۳۹۴ با رشادتهای آقامصطفی و گردان عمّار دهها روستا را از لوث وجود داعش در سوریّه آزاد شد.
۴۲_ #شهیدمدافعحرممصطفیصدرزاده۲
#لازمباشهسرخپوستیهممیجنگیم
خاطرهٔ چهل و دوّم
جهت عضویت در کانال روی لینک کلیک کنید 👈 @alabd68
❤️
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾
👌 یه نکته در خصوص جنگ باید گفت که حسابش از روی کاغذ جداست و این را فرماندهانی مثل شهید صدرزاده کاملاً درک کرده بودند و اگر قرار بود به صورت آکادمیک به میدان جنگ نگاه کنیم ، هیچگاه با این سرعت از دست صدّامیان و داعشیان خلاص نمیشدیم.
@alabd68
شهید سیّداسماعیل سیرت نیا
علمدار فرهنگی استان گیلان
اعزامی از لشکر ۲۷ محمد رسولالله تهران
تاریخ شهادت محرم سال ۱۳۹۴
محل شهادت: سوریه _ ریف حلب جنوبی
@alabd68
✨﷽✨
#شهیدمدافعحرمسیداسماعیلسیرتنیا
✍ سیّداسماعیل یک رزمندهٔ فرهنگی تمام عیار بود.
در مسائل نظامی واقعاً حرفهایی برای گفتن داشت و همچنین در امورات فرهنگی نیز دستی بر آتش داشت.
گاهی در حیاط مقر تا دیر وقت مینشست با بچّهها بحثهای نظامی میکرد ، بعضی وقتها به دیوارنویسی و تابلو نویسی مشغول میشد و در مراسمات هیئت کمک حاج مهران و سیّدمحمّد برایمان مداحی میکرد.
یک شب به بچّههای لشکر ۲۷ محمّد رسول الله مأموریت دادند تا در عملیّات مهمی شرکت کنند. سیّداسماعیل هم جزو همانها بود.
منطقه واگذاری ، ریف حلب جنوبی روستایی بنام الحُمرة بود. همهٔ رزمندگان در آن عملیّات تلاش خود را کردند ولی آن نتیجه ای که مد نظر فرماندهان بود محقق نشد.
هدف از عملیّات عقب راندن عناصر داعش از روستا بود که علیرغم آتش سنگین توپخانه و ادوات ، دشمن به شدّت مقاومت کرد و روستا در این مرحله آزاد نشد.
هفت نفر از بچّههای صابرین ، مِن جمله حسین جمالی از دوستان شیرازیم در این عملیّات به شهادت رسیدند و یادم هست که شهید پویا ایزدی از رزمندگان لشکر ۸ اصفهان نیز در همان جا به شهادت رسید.
که اگر بعدها فرصتی شد از رشادت شهید سعید مسلمی در عقب آوردن جنازهٔ شهید ایزدی برایتان مینویسم.
بعد از پایان عملیّات همهٔ رزمندگان به عقب برگشتند و چون گشایشی صورت نگرفته بود ، خستگی عملیّات در تنشان مانده بود.
در مسجد روستایی بنام خانات جمع میشدیم و در ایّام محرم برای امام حسین و یارانش عزاداری میکردیم.
همان شب که بچّهها با همان لباس و مُژههای خاکی از خط برگشتند ، سیّداسماعیل داشت برایمان زیارت عاشورا میخواند و چون میدانست حاج حسین اسداللّهی فرمانده لشکر ، از عدم پیشرفت آن عملیّات پَکر شده است ، همان جا ، پشت میکروفون ، خطاب به حاجی گفت: حاج حسین عزیز ، ما بچّههای لشکر ۲۷ همینجا به شما قول میدیم تا زمانی که این خط شکسته نشود و لبخند رضایت شما که همان رضایت خدا و رسول خداست بر لبتان ننشیند ، ما به ایران بر نخواهیم گشت.
الحمدالله آن خط بعد از مدّت کوتاهی شکسته شد و پیشرفتهای چشمگیری حاصل شد و اوّلین شهید لشکر ۲۷ محمّد رسول الله در محرم سال ۹۴ همین آقاسیّداسماعیل بود.
۴۳_ #شهیدمدافعحرمسیداسماعیلسیرتنیا
خاطرهٔ چهل و سوّم
جهت عضویت در کانال روی لینک کلیک کنید 👈 @alabd68
❤️
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾
پاورقی: ۱_ حاج مهران از مداحان بسیار با اخلاص اعزامی از لشکر ۲۷ تهران بود که بعدها به شکل بسیار مظلومانه ، در سوریه به شهادت رسید و سیّدمحمّد نیز از رزمندگان اعزامی از استان مرکزی بود که صدای دلنشینش در آن شبها ، آرام بخش دلهای شکستهٔمان بود.
✨﷽✨
✍ داعش از صبح تا شب چند مرحله خط را با خمپارهٔ ۱۲۰ میزد. پرههای ته خمپارهها را برش داده بودند تا بدون سوت بر سرمان فرود بیاید تا نتوانیم خیز برویم.
ما در خط به خمپارهٔ ۶۰ نیاز مُبرم داشتیم. عینالله بالای سرمان بود و کمبودها را میدید. چند مرحله از ردهٔ بالاتر برایمان تقاضای قبضه شده بود ، امّا آن روزها چون همهٔ خطوط فعال بود ، خمپاره ۶۰ نایاب شده بود.
یک روز صبح دیدیم عینالله به خط مقدّم آمد. از خودرو پیاده شد و گفت دو نفر بیان کمک خمپاره رو از پشت تویوتا بیاریم پایین. من و سیّدعبدالله رفتیم کمک. قبضه رو پایین آوردیم و روی زمین جانمایی کردیم.
دو ، سه نفر از بچّهها ، روی پشتبام یکی از خانهها با دوربین مشغول دیدهبانی بودند. از همانجا با بیسیم مختصاتِ تجمعاتِ داعشیان را به ما دادند و گفتند اوّلین گلوله را روانه کنید.
از عینالله و سیدعبدالله خواستم اگر امکان دارد اوّلین شلیک را من انجام دهم ، قبول کردن و از کوله پشتی اوّلین گلوله خمپاره را درآوردم ، روی تمام گلولهها آیهٔ «ومارمیتاذرمیتولکناللهرما» را نوشته بودم.
گلوله را به دهانهٔ قبضه فرو بردم و با بسمالله رها کردم. گلوله به سمت آن حرامیان روانه شد. چند لحظه منتظر ماندیم تا اگر گلوله خطا رفته ، برد و سمت را اصلاح کنیم.
در پشت بیسیم صدای الله اکبر آمد. لبخند رضایت بر لبان عینالله نشست. از پشت بیسیم گفتند دوباره همانجا را بزنید. دیگر نوبتی پشت قبضه میرفتیم و آن نانجیبان را گلوله باران میکردیم.
۴۴_ #شهیدمدافعحرمعیناللهمصطفایی
جهت عضویت در کانال روی لیک کلیک کنید 👈 @alabd68
❤️
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾