eitaa logo
چله نشین ظهورامام زمان عج الله
311 دنبال‌کننده
775 عکس
298 ویدیو
59 فایل
#تبادل_نداریم↔🚫 #شرح_نامه_های_حضرت_علی_علیه_السلام سلامتی و فرج آقا صاحب الزمان صلوات🔶️ کانالهای دیگر #سلامتکده_بانو_عضو_شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/3348693003Cc0c8f29263 @namebepedar @bazybay
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۶(بخش۱) 💠خطبه در يك نگاه: امام عليه السلام در اين خطبه به طور عمده از دو چيز بحث مى فرمايد: 1⃣ نخست، اشاره به قسمتى از اسماى حسناى خداوند مى نمايد و او را به اين اوصاف مدح و ستايش مى كند. 2⃣ سپس، به بيان بخشى از فضائل پيامبر گرامى اسلام پرداخته و از اصل و نسب شريف آن حضرت و سپس قيام شجاعانه او- كه سبب خاموش شدن آتش فتنه و محو كينه ها از سينه ها گرديد- سخن مى گويد. 💠آغاز و انجام او است! در بخش اوّل اين خطبه، اشاره به بعضى از صفات پرودگار شده و عمدتاً روى «اوّل» و «آخر» بودن خداوند و «ظاهر» و «باطن» بودن ذات پاکش، تکيه گرديده است: ✅ مى فرمايد: «ستايش مخصوص خداوندى است که نخستين هستى است و چيزى قبل از او نبوده و آخرين هستى است و چيزى بعد از او نيست». (أَلْحَمْدُلِلّهِ الأَوَّلِ فَلاَ شَىْءَ قَبْلَهُ، وَ الآخِرِ فَلاَ شَىْءَ بَعْدَهُ). ✅«او آشکار است، آن گونه که آشکارتر از او چيزى نيست، و باطن و مخفى است، که چيزى از او مخفى تر نتوان يافت». (وَ الظَّاهِرِ فَلاَ شَىْءَ فَوْقَهُ، وَ الْبَاطِنِ فَلاَ شَىْءَ دُونَهُ). 👈اوّل و آخر بودن خداوند به معناى ازليّت و ابديّت ذات پاک اوست; زيرا اوّليت او، نه به معناى آغازگر زمانى است; چرا که در اين صورت محصور در دايره زمان مى شود و نه آغازگر از نظر مکان; چرا که محصور در دايره مکان مى گردد; بلکه آغازگر بودن او به اين معناست که ذات پاک ازلى او، سرچشمه تمام هستى هاست و همه موجودات از او نشأت گرفته اند. 👈همچنين پايان بودن او، به معناى پايان زمانى و مکانى نيست; بلکه مفهومش آن است که ذاتش ابدى مى باشد، و بقاى موجودات بسته به بقاى اوست و آنگاه که همه چيز فانى شود، او باقى است: (کُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان * وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلاَلِ وَ الإِکْرامِ) کوتاه سخن اينکه: او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است و اوست که بعد از فناى جهان نيز خواهد بود. 👈توصيف او به «ظاهر» و «باطن»، تعبير ديگرى از احاطه وجود بى پايان او نسبت به همه چيز است. از همه چيز ظاهرتر است، چرا که آثارش تمام جهان را پر کرده; و از همه چيز مخفى تر است، چرا که کنه ذاتش ناشناخته است! 👥بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» احتمالات ديگرى درباره ظاهر و باطن بودن خداوند داده اند; از جمله اينکه: 👈منظور از ظاهر اين است که او بر همه چيز غالب است و چيزى بر او غلبه پيدا نمى کند و ديگر اينکه منظور از ظاهر اين است که او برتر از همه اشيا مى باشد: ولى مطابق اين دو تفسير، مفهوم باطن به قرينه مقابله چندان روشن نيست و مناسب تر همان تفسير اوّل است; که او از نظر آثار وجوديش بقدرى ظاهر و آشکار است که هيچ چيز مانند او نيست; زمين🌎، آسمان🌫، گياهان🌱، حيوانات 🐐🐑و انسان ها، دريا و صحرا، همه مملوّ از آثار وجود اوست; ولى با اين حال، کنه ذاتش چنان مخفى است که احدى به آن راه ندارد; زيرا انسان محدود، کنه آن وجود نامحدود را نمى تواند درک کند. 🔅در دعاى پربار و معروف امام حسين(عليه السلام) (مشهور به دعاى عرفه) مى خوانيم: «مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْکَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَکُؤنَ الآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْکَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَتَرَاکَ عَلَيْهَا رَقِيباً.» 🔸شاعر فارسى زبان همين مضمون را در اشعار لطيف خود بازگو کرده: کى رفته اى ز دل که تمنّا کنم تو را        کى گشته اى نهفته که پيدا کنم تو را! با صد هزار جلوه برون آمدى که من         با صد هزار ديده تماشا کنم تو را!
۹۶(بخش۲) 🔰سخنانش بيان بود و سکوتش پرمعنا: در اين خطبه کوتاه، امام(عليه السلام) اوصافى براى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بيان مى کند که هر يک از ديگرى پرمعناتر است. نخست از اساس و ريشه خانوادگى و جايگاه تولّد او شروع مى کند; ✅مى فرمايد: «جايگاه او بهترين جايگاه و محلّ رويش او شريف ترين محلها بود; در کان بزرگوارى و شرف، و گاهواره سلامت، پرورش يافت». (مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ، وَ مَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِت، فِي مَعَادِنِ الْکَرَامَةِ، وَ مَمَاهِدِ السَّلاَمَةِ). 👈منظور از «مُستقرّ» و «مَنبت» رحم مادران پاک و صلب پدران موحّد و با ايمان بود. همانگونه که در زيارات معصومين نيز به آن اشاره شده است همان گونه که در زيارت امام حسين(عليه السلام)، مشهور به «زيارت وارث» آمده: «أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِي الأَصْلاَبِ الشَّامِخَةِ، وَ الأَرْحَامِ الْمُطَّهَرَةِ». 👈اين سخن در مورد شخص پيامبر از زبان خودش نيز نقل شده است. همان گونه که «فخر رازى» در تفسير آيه «وَ تَقَلُّبَکَ فِي السَّاجِدِيَنَ» نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «لَمْ أَزَلْ أُنْقَلُ مِنْ أَصْلاَبِ الطَّاهِرِينَ إِلَى أَرْحَامِ الطَّاهِرَاتِ; پيوسته من از صلب پدران پاک، به رحم مادران پاکدامن انتقال مى يافتم». 👈«معادن کرامت» و «مماهد سلامت» نيز تأکيدى بر آن است و يا اشاره به اين است که پدران و اجداد و مادران پيامبر اسلام، علاوه بر پاکدامنى و ايمان، داراى فضايل انسانى، و از عيوب اخلاقى پاک بودند.💯 👈اين احتمال نيز در تفسير جمله هاى بالا داده شده که منظور از «مُستقرّ» مدينه است که قرارگاه پيامبر بود و منظور از «مَنبت» مکّه است که محلّ تولّد آن حضرت به شمار مى رود. ولى تفسير اوّل مناسب تر به نظر مى رسد; مخصوصاً با توجّه به جمله «فِي مَعَادِنِ الْکَراَمَةِ، وَ مَمَاهِدِ السَّلاَمَةِ».✔️ ✅سپس به جاذبه هاى اخلاقى پيامبر پرداخته، مى فرمايد: «دلهاى نيکوکاران، شيفته او گشت و چشمها (ى حق جويان) به سوى او متوجّه شد». (قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الأَبْرَارِ، وَ ثُنِيَتْ إِلَيْهِ أَزِمَّةُ الأَبْصَارِ). 👈به راستى پيامبر اسلام چنين بود! جاذبه هاى اخلاقى او: دلها را به سوى خود جذب مى کرد. ✅سپس در سومين مرحله به بخشى از برنامه هاى اجتماعى آن حضرت اشاره کرده، مى فرمايد: «خداوند به برکت وجود او، کينه ها را مدفون ساخت و آتش فتنه ها🔥 و دشمنى ها را خاموش نمود». «دَفَنَ اللهُ بِهِ الضَّغَائِنَ، وَ أَطْفَأَ بِهِ الثَّوَائِرَ). ✅«افراد دور افتاده را به وسيله او به هم نزديک و برادر ساخت و (گاه) نزديکانى را (که در ايمان و هدف هماهنگ نبودند) از هم دور نمود». (أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً، وَ فَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً). 👈همان گونه که قرآن مجيد در آيه 62 و 63 سوره «انفال» مى فرمايد: «هُوَ الَّذِي أَيَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ * وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ; او همان کسى است که تو را با يارى خود و مؤمنان تقويت کرد و دل هاى آنان را با هم الفت داد». در آيه 103 «سوره آل عمران» مى فرمايد: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً; و همگى به ريسمان خدا (= قرآن و اسلام) چنگ زنيد و پراکنده نشويد و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به ياد آريد که چگونه دشمن يکديگر بوديد و او ميان دل هاى شما الفت ايجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شديد». ✅سپس به يکى ديگر از الطاف الهى به برکت وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) اشاره کرده، مى فرمايد: «خداوند ذليلان پاکدل و (محروم) را به وسيله او عزّت بخشيد و عزيزان (خودخواه) را ذليل ساخت». (أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ، وَ أَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ). 👈افراد با ايمان و با شخصيّت که به خاطر تهيدستى در چنگال زورمندان بى ايمان گرفتار بودند، خداوند آنها را به برکت وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) عزيز ساخت و مديريت هاى مهمّ جامعه اسلامى را به آنها سپرد. ✅در پايان خطبه، به يکى از برجسته ترين صفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) اشاره کرده مى فرمايد: «سخنش بيان بود و سکوتش زبان». (کَلاَمُهُ بَياَنٌ، وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ). 👈هر زمان، زبان به سخن مى گشود اسرار حکمت از زبانش فرو مى ريخت و حقايق وحى را تبيين مى کرد; راه نجات را نشان مى داد و پرتگاهها را مشخّص مى نمود و اگر گاهى سکوت مى کرد، سکوتش پرمعنا و پرمفهوم بود. ناراحتى ها و نگرانى ها و عدم رضايت خود را از پاره اى کارها با سکوت نشان مى داد و نادرست بودن سؤالات بيجا را، از همين طريق پاسخ مى گفت و در برابر جاهلانِ بدزبان، از همين سلاح يارى مى جست و گاه با سکوت (با قرائن حاليّه)کارهایی را تقریر و امضا میکرد.
۹۷(بخش۱) 💠خطبه در يك نگاه: با توجه به اينكه شأن ورود اين خطبه -به گونه اى كه شارحان نهج البلاغه نوشته اند- جريان سرپيچى مردم كوفه از فرمان على عليه السلام جهت مقابله با لشكريان غارتگر معاويه بعد از واقعه جنگ نهروان بوده است، امام در بخش اوّل اين خطبه، مردم متمرّد كوفه را با شديدترين عتاب و سرزنش -كه در نوع خود كم نظير يا بى نظير است- رو به رو مى سازد و به اين اميد كه غيرت آنها به جوش آيد و آماده نبرد با ظالمان شوند، آنها را با شلّاق هاى توبيخ مى نوازد و از تعبيرات مختلف، براى بيدار كردن آنها از خواب خرگوشى بهره مى گيرد و مقصود از همه اين توبيخ ها و سرزنش ها آن است كه پيش از سيطره ظالمان بى رحم، بر جان و مال و ناموس آنها و بر حكومت اسلامى، به خود آيند و به پا خيزند و آتش فتنه را خاموش و دست ظالمان را از قلمرو حكومت اسلامى قطع كنند! سپس در بخش ديگرى از اين خطبه، آنها را به پيروى اهل بيت -كه سبب هدايت و نجات آنهاست- دعوت مى كند و در واقع، همان مضمون و محتواى حديث «ثَقَلَين» را به آنها يادآور مى شود.  و در آخرين بخش خطبه، مردم كوفه را با ياران پيامبر اسلام مقايسه مى كند و با اين مقايسه، روشن مى سازد كه چقدر ميان آنها و ياران پيامبر از نظر ايمان و تقوا و عبادت و جهاد و استقامت و شجاعت، تفاوت وجود داشت.
۹۷(بخش۲) 💠شما بردگانى هستيد در قيافه اربابان! امام(عليه السلام) سپس به نکته مهمّى اشاره کرده، ✅مى فرمايد: «اُمت ها همواره از ظلم زمامدارانشان در وحشتند، ولى من از ظلم پيروانم بيمناکم!» (وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا، وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي). 👈هميشه در طول تاريخ، ملّت ها از حکومت هاى خودکامه خود و مظالم آنها در وحشت و اضطراب بودند، به گونه اى که اين يک امر طبيعى محسوب مى شود; ولى اين مسأله در مورد امام(عليه السلام) دگرگون شد! هيچ کس ترسى از ظلم و ستم او نداشت، چرا که کمترين ظلم و ستمى از او سر نمى زد و به عکس، امام پيوسته نگران کارشکنى ها، بى وفايى ها، توطئه ها و ندانم کارى هاى اصحابش بود😢; و البتّه چنين افرادى بايد سرانجام زير چکمه ستمگران، پايمال شوند و شدند.♨️ ✅سپس مطلب را باز کرده و انگشت روى نقاط ضعف عجيب کوفيان و عراقيان آن زمان مى گذارد و مى فرمايد: «من شما را براى جهاد با دشمن برانگيختم، امّا حرکت نکرديد; به گوش شما خواندم، امّا نشنيديد; در آشکار و نهان شما را (براى جهاد) دعوت کردم، اجابت ننموديد; اندرزتان دادم، ولى نپذيرفتيد!» (اسْتَنْفَرْتُکُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا، وَ أَسْمَعْتُکُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا، وَ دَعَوْتُکُمْ سِرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِيبُوا، وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا). 👈آيا لشکريان عراق خطر را مى ديدند و بر اثر سستى و تن پرورى به استقبال دشمن نمى رفتند؟ يا به راستى تصوّر مى کردند که حکومت معاويه براى آنها مشکلى ايجاد نخواهد کرد؟ هر دو احتمال وجود دارد; اضافه بر بُزدلى و اختلافات قبيلگى و جهل و نادانى.🤦‍♂ ✅سپس براى تحريک آنها، با جملات کوبنده اى - که هر انسانى غيرتمندى را به حرکت در مى آورد - آنان را مخاطب ساخته، مى فرمايد: «آيا شما حاضرانى همچون غائبان هستيد؟ (که سخنانم را نمى شنويد) و يا بردگان (ضعيف) در قيافه مالکان (سرکش و قدرتمند)!». (أَشُهُودٌ کَغُيَّاب، وَ عَبِيدٌ کَأَرْبَاب!). ✅«پيوسته حکمت هاى الهى را بر شما مى خوانم، از آن مى گريزيد; و با مواعظ بالغه و اندرزهاى رسا شما را موعظه مى کنم، پراکنده مى شويد; به مبارزه با ظالمان شما را ترغيب مى کنم، امّا هنوز سخنانم به آخر نرسيده مى بينم همچون «ايادى سبا» متفرّق مى شويد!» (أَتْلُوا عَلَيْکُمُ الْحِکَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا، وَ أَعِظُکُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا، وَ أَحُثُّکُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْيِ فَمَا آتِي عَلَى آخِرِ قَوْلِي حَتَّى أَرَاکُمْ مُتَفَرِّقِينَ أَيَادِىَ سَبَا). 👈«أيادى سَبا» (و به تعبير ديگر «مثل ايادى سبا») اشاره به ضرب المثلى است معروف در ميان عرب، براى گروهى که به شدّت پراکنده مى شوند و اصل آن چنين است که «سبا» مردى بود که قبائل عرب «يمن» از او نشأت گرفتند; وى داراى ده فرزند بود که شش نفر از آنها را به منزله دست راست خود قرار داده بود و چهار نفر را به منزله دست چپ; ولى بعداً فرزندان او به شدّت از هم دور و پراکنده شدند و هر کدام در گوشه اى زندگى کرد و قبيله اى از او بوجود آمد; سپس پراکندگى آنها به عنوان يک ضرب المثل، معروف شد. 👈به هر حال، جمله هاى بالا به خوبى نشان مى دهد که امام نخست به نصيحت آنها با کلمات حکمت آميز و مواعظ سودمند پرداخت و گفتنى ها را با منطق صحيح به آنها گفت و تا آنجا که مى شد مدارا کرد و اگر تعبيرات تند و شديدى در اين خطبه نسبت به آن ها مى بينيم، همه بعد از سخنان حکيمانه و اندرزهاى مشفقانه بوده است; و اين، در زمانى که طرف مقابل به قدرى لجوج و خيره سر است که جز با شلاّق عتاب و تازيانه هاى ملامت و سرزنش از خواب غفلت بيدار نمى شود❗️
۹۷(بخش۳) ⛔️جسم هايتان حاضر و عقل هايتان پنهان است! در اين بخش از خطبه امام(عليه السلام) لحن سخن را تندتر کرده♨️ و تازيانه سرزنش را محکمتر بر پيکر روح آنها وارد مى کند، به اين اميد که حرکتى در اين ارواح خمود و سُست پيدا شود و پيش از بروز خطرِ شديد، به پا خيزند ✅ مى فرمايد: «اى قومى که بدن هايتان حاضر است و عقل هايتان🧠 پنهان، و خواسته هايتان مختلف و پراکنده و زمامدارانتان به شما مبتلا هستند»😔 (أَيُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، المُبْتَلَى بِهمْ أُمَرَاؤُهُمْ). 👈در اين عبارت، امام(عليه السلام) روى سه نقطه ضعف آنها انگشت مى گذارد: 1⃣ غايب بودن عقل ها; گويى عقل هايشان از تن جدا شده و تدبيرِ آن را رها نموده و وجودشان همچون کشورى بدون مدير و مدبّر باقى مانده است. 2⃣ديگر اينکه، هيچگونه حلقه اتّصالى در ميان آنها وجود ندارد; هر کدام خواسته اى دارند به اندازه هواى نفس و عقل کوچکشان. بديهى است! چنين گروهى، هيچ مشکلى را از خودشان و از ديگران حل نخواهند کرد. 3⃣و سومين نقطه ضعف آنها اين بود که زمامداران ناچار بودند، با آنها بسازند و جانشينى براى آنان نداشتند.😢 ⬅️مجموع اين صفات سبب مى شد که در ميدان نبردِ با دشمن، کفايت و کارآيى نداشته باشند. ✅در ادامه اين سخن مى افزايد: «رهبر شما خداى را اطاعت مى کند; و شما او را عصيان مى کنيد; امّا زمامدار اهل شام خدا را معصيت مى کند، ولى آنها اطاعتش مى کنند!» (صَاحِبُکُمْ يُطِيعُ اللهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ، وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ يَعْصِي اللهَ وَ هُمْ يُطِيعُونَهُ).😰 👈راستى شگفت انگيز است! کسى که مطيع فرمان خدا است، سزاوارترين فردى است که بايد او را اطاعت کرد و آن کس که عصيانگر است بايد با او مخالفت نمود; ولى در اينجا قضيه به عکس شد; مطيع فرمان خدا مورد بى مهرى قرار گرفت و عصيانگر مورد احترام!!😭 در جمله پايانى اين بخش، به تعبيرى بر مى خوريم که در نهج البلاغه بى مانند است. ✅مى فرمايد: «به خدا سوگند! بسيار دوست داشتم معاويه شما را با نفرات خود مبادله مى کرد، همچون مبادله کردن دينار به درهم: ده نفر از شما را از من مى گرفت و يک نفر از آنها را به من مى داد»❗️❗️❗️ (لَوَدِدْتُ وَاللهِ أَنَّ مُعَاوِيَةَ صَارَفَني بِکُمْ صَرْفَ الدِّينَارِ بِالدِّرْهَمِ، فَأَخَذَ مِنِّي عَشَرَةً مِنْکُمْ، وَ أَعْطَانِي رَجُلا مِنْهُمْ)😳 👈تأکيدات متعدّدى که در اين جمله آمده، نشان مى دهد که اين سخن امام(عليه السلام) واقعاً جدّى است و کمترين مبالغه در آن راه ندارد. 👈 شاميان را به منزله سکّه طلا 💰فرض کرده و عراقيان را به منزله سکّه نقره، که در آن زمان يک دهم آن (دينار) ارزش داشت و اين نشان مى دهد که مردم شام افرادى با انضباط بودند حتّى هنگامى که معاويه آنان را فريب داد باز هم پشت سر او محکم ايستادند😮; ولى لشکر کوفه و عراق به هيچ وجه انضباطى نداشتند و حتّى ده نفر از آنها به اندازه يک نفر از شاميان ارزش نداشت!🤦‍♀ در طول تاريخ شام و عراق قبل از اسلام و بعد از اسلام شواهدى براى اين مطلب پيدا مى شود.✔️
۹۷(بخش۴) 🔰من به وظيفه الهى خود عمل مى کنم امّا شما ... امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، تازيانه هاى ملامت و سرزنش را محکمتر بر ارواح خفته آنها فرود مى آورد و نقاط ضعف آنها را يکى بعد از ديگرى بيان مى کند📛; باشد که به خود آمده، درصدد اصلاح برآيند. ✅نخست مى فرمايد: «اى اهل کوفه! من به سه چيز (که در شما هست) و دو چيز (که در شما نيست) مبتلا شده ام: گوش👂 داريد امّا نمى شنويد، زبان👅 داريد امّا سخن نمى گوييد، حقايق را نمى بينيد، در حالى که چشم👁 داريد!». (يَا أَهْلَ الْکُوفَةِ! مُنِيتُ مِنْکُمْ بِثَلاَث وَ اثْنَتَيْنِ: صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاع، وَ بُکْمٌ ذَوُو کَلاَم، وَ عُمْيٌ ذَوُو أَبْصَار). 👈در اينجا امام(عليه السلام) اشاره به ناتوانى آنها از مشاهده حوادث و تحليل صحيح پيرامون آن و تلاش براى پيدا کردن راه حل ها مى کند، که در عين توانايى بر اين امور، همه چيز را ناديده گرفته و در لاک خود فرو رفته بودند; صيّاد بى رحم را مى ديدند، امّا عکس العملى نشان نمى دادند; پيام تهديدآميز دشمن را مى شنيدند، امّا تکان نمى خوردند.🤐 و امّا آن دو چيز که در آنها مى بايست باشد، ولى نبود، همان است که در ادامه سخن فرموده: ✅«نه در هنگام نبرد، آزاد مردان صادقيد، و نه در آزمايش هاى سخت برادران قابل اعتماد!». (لاَ أَحْرَارُ صِدْق عِنْدَ اللِّقَاءِ، وَ لاَ إِخْوَانُ ثِقَة عِنْدَ الْبَلاَءِ!)😢 بى شک، زندگى فراز و نشيب هاى زيادى دارد: گاه زمان صلح است و گاه زمان جنگ و گاه راحتى است و گاه بلا; دوستان باوفا و برادران قابل اعتماد در آرامش و راحتى شناخته نمى شوند، بلکه سختى ها، جنگها، بلاها و حوادثِ پيچيده و ناراحت کننده، ميدان آزمون آنها است و متأسّفانه مردم کوفه و عراق، در آن زمان در اين آزمون ها روسفيد نبودند و بارها بى وفايى و عدم استقامت و سُستى و تنبلى خود را نشان داده بودند.😔 به همين جهت، امام(عليه السلام) در جمله هاى بعد نخست به آنها نفرين مى کند، سپس با دو تشبيه گويا از وضع روانى آن جمعيّت، آخرين سخن را درباره آنها بيان مى فرمايد. مى گويد: «دستهايتان خاک آلود باد! (و بر خاک مذلّت بنشينيد)». (تَرِبَتْ أَيْدِيکُمْ). ✅«اى کسانى که به شتران🐪 بى ساربانى مى مانيد که هرگاه از يک سو جمعشان کنند، از سوى ديگر پراکنده مى شوند!». (يَا أَشْبَاهَ الإِبِلِ غَابَ عَنْهَا رُعَاتُهَا!). 👈اين تشبيه، تعبير روشنى از جهل و نادانى و عدم انضباط آنها است. نخست آنها را به حيوانات تشبيه مى کند و سپس به نداشتن صاحب نافذ الکلام. 👈روشن است جمع کردن شتران🐪🐫🐪 توسط ساربان ها ميسّر است و آنها به نداى هر کس گوش نمى دهند; به همين دليل، اگر ديگرى بخواهد آنها را جمع کند، به مقصود خود نائل نمى شود. ✅امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن، سوگند ياد مى کند و مى فرمايد: «به خدا سوگند! من درباره شما چنين گمان مى کنم که اگر جنگ سختى روى دهد، و آتش آن زبانه کشد، از گِرد فرزند ابوطالب جدا مى شويد همانند جدا شدن زن (هنگام وضع حمل) از نوزاد خويش!». (وَاللهِ لَکَأَنِّي بِکُمْ فِيمَا إِخَالُکُمْ: أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى، وَ حَمِىَ الضِّرَابُ، قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبي طَالِب انْفِرَاجَ الْمَرْأَةِ عَنْ قُبُلِهَا)😔 👈براى جمله «إِنْفَرَجْتُمْ...» تفسيرهاى گوناگونى شده، ولى مناسب تر با مقام شامخ اميرمؤمنان على(عليه السلام) و رعايت موازين فصاحت، و رعايت تناسب در مقام تشبيه، همان است که در بالا گفتيم. 👈زيرا زن به هنگام وضع حمل، به خاطر درد زيادى که مى کشد هر لحظه مى خواهد فرزند از او جدا شود، تا نَفَس راحتى بکشد❗️ امام(عليه السلام) مردم کوفه را به چنين زنى تشبيه مى کند که براى جدا شدن از فرزند، لحظه شمارى مى نمايد😭😭😭; آنها نيز در ميدان نبرد، پيچ و تاب مى خوردند و در انتظار لحظه اى بودند که راه فرار را پيدا کنند و از محضر امام(عليه السلام) بگريزند; گريختنى که بازگشتنى در آن نمى باشد; همانگونه که نوزاد به شکم مادر باز نمى گردد.😔 👈امام(عليه السلام) در خطبه 34 تشبيه جالب ديگرى در اين زمينه فرموده; مى فرمايد: «وَ أَيْمُ اللهِ إِنِّي لاََظُنُّ بِکُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى، وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ، قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنْ إبْنِ أَبِي طَالِب انْفِرَاجَ الرَّأْسِ; به خدا قسم! من گمان مى کنم اگر جنگ سختى درگير شود و حرارت مرگ به شما نزديک گردد، از فرزند ابوطالب جدا مى شويد، همچون جداشدن سر از تن (که التيامى در آن نيست)».
۹۷(بخش۵) 🔰امام(عليه السلام) در اين بخش به دو نکته مهم اشاره مى فرمايد; 1⃣ نخست، رهبرانى را که هرگز گمراه نمى شوند به يارانش معرّفى مى کند، تا دست از دامن آنها برندارند و در پرتو آنان راه رستگارى را بيابند 2⃣و ديگر، بخشى از صفات برجسته اصحاب خاص پيامبر (صلى الله عليه وآله) را به عنوان سرمشقى براى آنان بازگو مى کند تا به مضمون آيه شريفه «وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَان» گام در جاى گام آنها نهند و فضايلى را که از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آموخته بودند، عملا به آنان منتقل سازند. ✅در قسمت اوّل مى فرمايد: «به اهل بيت پيامبرتان نگاه کنيد! از همان سو که آنها گام بر مى دارند، گام برداريد; و قدم در جاى قدمهاى آنها بگذاريد! (و بدانيد) آنها هرگز شما را از جاده هدايت بيرون نمى برند و به پستى و هلاکت نمى کشانند!». (انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ، وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ، فَلَنْ يُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدىً، وَ لَنْ يُعِيدُوکُمْ فِي رَدىً). 👈اين سخن، در واقع اشاره به همان حديث «ثقلين» است که پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) در آن حديث متواتر، بدان اشاره فرمود که اگر دست از دامان قرآن و اهل بيت برنداريد هرگز گمراه نخواهيد شد و روشن است که منظور از اهل بيت در اينجا همان امامان معصوم است که به مفاد آيه شريفه «إِنَّمَا يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً; خداوند آنها را از هرگونه رجس و پليدى و گناه برکنار ساخته و از هر نظر پاک نموده است». 👈سپس اين دستور کلّى و اجمالى را باز مى کند و شرح مى دهد; ✅مى فرمايد: «اگر آنها توقّف کردند، توقّف کنيد و اگر آنها قيام کردند قيام کنيد!» (فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا، وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا). 👈به يقين شرايط زمانها و مکانها متفاوت است; در آنجا که شرايط ايجاب مى کند، قيام کنند و وارد معرکه جهاد شوند، سکوت و سکون سبب بدبختى است و آنجا که شرايط، اجازه قيام نمى دهد قيام کردن، مايه خسران و هدر دادن نيروها است. ❌ عالمان معصوم از اهل بيت به خوبى اين شرايط را مى شناسند و طبق آن حرکت مى کنند و هرگونه تخلّف از روش آنان مايه عقب افتادگى است.⚠️ و سرانجام با دو جمله ديگر اين سخن را تکميل مى کند. ✅مى فرمايد: «از آنها سبقت نگيريد که گمراه مى شويد! و از آنان عقب نمانيد که هلاک خواهيد شد!» (وَ لاَ تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا، وَ لاَ تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا). 👈هميشه و در هر جامعه اى افراد افراطى و تفريطى يافت مى شوند; افراط گرايان روش پيشوايان راستين را کُند مى شمرند و بر آنها سبقت مى گيرند و جامعه را به تباهى مى کشند و به عکس، تفريط گرايان حرکت پيشوايان را تند مى پندارند و به بهانه حزم و دورانديشى و احتياط، از آنها عقب مى افتند; هم خود را هلاک مى کنند و هم جامعه را گرفتار نابسامانى. 👈در واقع، سخن امام(عليه السلام) هم سو با حديث معروف نبوى است که فرمود: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِى فِيْکُمْ، مَثَلُ سَفِينَةِ نُوح مَنْ رَکِبَهَا نَجَى وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَکَ». اين حديث که با تعبيرات مختلفى در کتب شيعه و اهل سنّت با تفاوتهاى مختصرى نقل شده، نشان مى دهد که اهل بيت پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) که علم و دانش آنها از قرآن مجيد و از سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) مايه مى گيرد، تنها وسيله نجات در اين دنياى طوفانى اند. همان گونه که هنگام وقوع طوفان نوح هيچ وسيله نجاتى جز کشتى نوح نبود. ⚜جالب اينکه در خطبه 87 شبيه تعبير بالا درباره قرآن هنگام توصيف بندگان خاصّ خدا گذشت، که فرمود: «فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ، يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، وَ يَنْزِلُ حَيْثُ کَانَ مَنْزِلُهُ; بنده خالص خدا قرآن را پيشوا و امام خود قرار داده; هر جا قرآن فرود آيد، او بار خويش را همانجا فرود مى آورد و هر جا قرآن منزل کند او آنجا را منزلگاه خويش مى گرداند». و اين تأکيد ديگرى بر همان حديث ثقلين است!
۹۷(بخش۶) 💠یاران واقعى پیامبر چنین بودند! در قسمت آخر اين خطبه، امام(عليه السلام) به سراغ ويژگى هاى گروه خاصّى از ياران پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى رود و آنها را براى اصحابش الگو و سرمشق مى سازد و در عبارت مبسوطى، هفت ويژگى درباره آنها بيان مى کند. ✅نخست مى فرمايد: «من اصحاب محمّد(صلى الله عليه وآله) را ديده ام، امّا هيچ يک از شما را مانند آنان نمى بينم! 😭آنها موهايى ژوليده و چهره هاى غبارآلود داشتند (زاهد بودند و در فقر و تنگ دستى زندگى مى کردند و خم به ابرو نمى آوردند!)». (لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيهِ و آلِهِ، فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْکُمْ لَقَدْ کَانُوا يُصْبِحُونَ شُعثاً غُبْراً). ✅در دومين وصف مى فرمايد: «آنها شب تا به صبح در حال سجده و قيام بودند (و هرگز از عبادت خسته نمى شدند) گاه پيشانى و گاه دو طرف صورت را (در پيشگاه خدا) به خاک مى گذاردند». (وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً، يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ). 👈هر زمان پيشانى آنها خسته مى شد طرف راست را بر زمين مى نهادند و هر زمان طرف راست خسته مى شد طرف چپ را. ✅در سومين توصيف مى افزايد: «آنها از ترس رستاخيز (و محاسبه اعمال) گويى بر شعله هاى آتش 🔥ايستاده بودند و آرام نداشتند». (وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِکْرِ مَعَادِهِمْ ✅در چهاردهمين توصيف مى افزايد: «پيشانى آنها از سجده هاى طولانى، پينه بسته بود همچون زانوى گوسفند!» (کَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُکَبَ الْمِعْزَى مِنَ طُولِ سُجُودِهِمْ!). 👈آرى، لذّت عبادت و عشق به بندگى، آنها را به سجده هاى طولانى در برابر محبوب مطلق وادار مى ساخت و آثارش بر پيشانى آنها مى نشست. ✅در پنجمين وصف آنها مى فرمايد: «هنگامى که نام خدا برده مى شد، اشک از چشمانشان فرو مى ريخت، آن قدر که گريبانشان تر مى گشت!😭». (إِذَا ذُکِرَ اللهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ). ✅و در ششمين و آخرين وصف بار ديگر به چهره ديگرى از ايمان قوى و خوف و رجاء آنها اشاره کرده، مى فرمايد: «آنها همچون درختى 🌴که در روز طوفانى از شدت تندباد به خود مى لرزد، از ترس عقاب و عشق به ثواب مى لرزيدند!» (وَ مَادُوا کَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ، خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ!). 👈تشبيه به درخت که در برابر تندباد لرزان مى شود، تشبيه جالبى است که امام(عليه السلام) دليل آن را نيز بيان فرموده، که گاه از ترس عقاب و گاه به اميد ثواب صورت مى گيرد. از يک چشم، اشک شوق ديدار پروردگار مى ريزند و از چشم ديگر، اشک خوف عقاب! و اين است راه و رسم بندگان خالص و مخلص که در ميان خوف و رجاء و بيم و اميد در حرکتند.
۹۸ 🔰خطبه در يك نگاه: در اين خطبه، امام عليه السلام در جمله هاى كوتاهى از فاجعه حكومت بنى اميّه و ظلم و انحراف آنها سخن مى گويد و به قدرى رسا و گويا است كه تمام مظالم و رسوايى هاى اين قوم بى دادگر، در همين عبارات فشرده بيان شده است👌 و نشان مى دهد كه سستى مردم در مبارزه با آنها چه عواقب دردناكى براى خودشان و كلّ جامعه اسلامى در بر خواهد داشت. تاريخ نيز نشان مى دهد كه تمام پيش بينى هاى امام درست بود و عدم توجّه به اين هشدارها، سرانجام كار خود را كرد و چنان ظلم و ستمى بر مسلمين رفت كه در تاريخ بشريّت كم سابقه، يا بى سابقه بود!😢 اين خطبه، در ضمن پاسخى است دندان شكن به ساده انديشانى كه اصرار امام عليه السلام را در جنگ با بنى اميّه زير سؤال مى برند و مى گويند چرا مسلمان با مسلمان بجنگند؟ 🔰مظالم بى حساب بنى اميّه! امام(عليه السلام) در اين سخن فشرده خود آينده بنى اميّه را شرح مى دهد و فجايع اين حکومت ظالم و ستمگر را در پنج عنوان خلاصه مى کند. ✅نخست مى فرمايد: «به خدا سوگند! آنها همچنان به حکومت خود ادامه مى دهند تا آنجا که حرامى را باقى نگذارند، مگر اين که حلال بشمارند و پيمانى (از پيمان هاى الهى و مردمى) نمى ماند مگر اينکه آن را مى شکنند». (وَاللهِ لاَيَزَالُونَ حَتَّى لايَدَعُوا للهِِ مُحَرَّماً إِلاَّ اسْتَحَلُّوهُ، وَ لاَ عَقْداً إِلاَّ حَلُّوهُ). 👈بعضى از بزرگان، فهرستى از بدعت هاى بنى اميّه و حرام هايى را که آنها حلال کردند و پيمان هايى را که شکستند، گرد آورى نموده اند. از مطالعه آنها روشن مى شود که اين قوم بيدادگر، چه بلايى بر سر اسلام آوردند.😔 ✅در دومين فاجعه اى که آنها براى مسلمين به وجود مى آورند، اشاره به ظلم گسترده و فراگير آنها کرده، مى فرمايد: «خانه و خيمه اى باقى نمى ماند مگر اينکه ظلم و ستم شان در آن راه مى يابد و فساد و سوء تدبيرشان، مردم را از خانه هاى خويش فرارى مى دهد». (وَحَتَّى لاَ يَبْقَى بَيْتُ مَدَر، وَلاَ وَبَر إلاَّ دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَ نَبَا بِهِ سُوءُ رَعْيِهِمْ). 👈«مَدَر» در لغت گاه به معناى گِل هاى به هم فشرده و گاه به معناى خشت و گاه به معناى آجر و سنگ تشکيل شده; بنابراين، «بَيْتُ مَدَر» اشاره به خانه هايى است که در شهرها ساخته مى شود و «وَبَر» به معناى پشم شتر، اشاره به خانه هاى روستايى و باديه نشينان است که در آن زمان و در ميان اعراب به صورت خيمه هايى بنا مى شد. و اين، بهترين تعبير براى فراگير بودن ظلم آنها است که هيچ کس از ظلم آنها در امان نبود. و اين ظلم و ستم در بسيارى از اوقات سبب مى شد آنها از خانه هاى خود فرار کنند و دربه در شوند. ✅سپس در بيان فاجعه سوم مى فرمايد: «کار حکومت آنها بدانجا مى رسد که مردم دو گروه مى شوند و هر دو گروه گريانند: گروهى براى دينشان و گروهى براى دنيايشان!» (وَ حَتَّى يَقُومَ الْبَاکِيَانِ يَبْکِيَانِ: بَاک يَبْکِي لِدِينِهِ، وَ بَاک يَبْکِي لِدُنْيَاهُ).😰 👈آرى! دين باوران به خاطر خطراتى که از سوى اين گروه بازمانده جاهلى، متوجّه دين مى شوند اشک مى ريزند و دنيا طلبان به خاطر هجوم ظالمانه آنها به دنياى مردم; چرا که آنها، هم عقايد مردم را غارت مى کردند و هم دنيايشان را. ✅در بيان چهارمين فاجعه مى فرمايد: «در اين حکومت خودکامه، کار به قدرى سخت مى شود که شما همچون برده اى خواهيد بود که به يارى ارباب (ظالم وستمگرش) بر مى خيزد; در حضور ناگزير از اطاعت است و درغياب از او بدگويى مى کند!». (وَ حَتَّى تَکُونَ نُصْرَةُ أَحَدِکُمْ مِنْ أَحَدِهِمْ کَنُصْرَةِ الْعَبْدِ مِنْ سَيِّدِهِ، إذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ، وَ إِذَا غَابَ اغْتَابَهُ). 👈اشاره به اينکه آنها مردم را به بردگى و عبوديّت مى کشند; نه عبوديّتى که حداقل توأم با رابطه عاطفى باشد و غلام مورد محبّت آقا و آقا مورد علاقه غلام قرار گيرد، بلکه عبوديّتى توأم با ظلم و تحقير! که گويى زنجير بر گردن آنها نهاده اند و به هر جا مى خواهند مى کشند. 👈بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» در تفسير اين جمله گفته اند که منظور يارى طلبيدن مردم از آنهاست نه يارى کردن مردم نسبت به آنها (به اصطلاح «نُصْرَة» اضافه به مفعول شده است، نه اضافه به فاعل;) بنابراين، مفهوم جمله چنين مى شود که: «اگر از آنها يارى بطلبيد همچون يارى طلبيدن غلام از ارباب ستمکار است، نه يارى طلبيدن دوست از دوست». ولى دو جمله «إِذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ...» گواه معناى اوّل است.
۹۹(بخش۱) 🔸خطبه در يك نگاه: با توجه به اينكه امام عليه السلام- طبق بعضى از روايات- اين خطبه را به عنوان خطبه نماز جمعه ايراد فرموده است، سعى مى كند كه در آن مردم را به زهد در دنيا ترغيب كند و چنان از بى وفايى دنيا و ناپايدارى آن سخن بگويد كه طالبان و عاشقان دنيا از آن دلسرد شوند و فريب زرق و برق آن را نخورند؛ مخصوصاً تصوير زنده اى از كسانى ارائه مى دهد كه به خاطر از دست رفتن عزيزانشان، اشك مى ريزند و گروهى ديگر آنها را تسليت مى گويند و گروههاى ديگرى كه در بستر بيمارى افتاده اند و با مرگ دست به گريبانند؛ تا غافلان را بيدار و مست هاى هوا و هوس را هوشيار كند و در مجموع، داروى شفابخشى است براى بيماردلان دنيا پرست و غافلان مغرور و مست❗️ ✳️تقاضاى سلامت دين و تن: امام(عليه السلام) در آغاز و مقدّمه اين خطبه، به حمد و ثناى الهى مى پردازد، تا دلها آماده پذيرش سخنان آينده او شود و ضمن چهار جمله، گفتنى ها را مى گويد. ✅نخست مى فرمايد: «ما خدا را بر آنچه رخ داده است، حمد و سپاس مى گوييم». (نَحْمَدُهُ عَلَى مَا کَانَ). 👈مفهوم اين سخن وسيع است: هم نعمت هايى را که از سوى خدا ارزانى شده، شامل مى شود و هم حوادث تلخ و دردناک را. چرا که بندگان خاصّ خدا هر چه را از سوى اوست، نعمت و رحمت مى شمرند و در برابر همه آنها سپاسگزارند. ✅سپس مى افزايد: «و از او يارى مى طلبيم، در همه کارهاى آينده خود». (وَ نَسْتَعِينُهُ مِنْ أَمْرِنا عَلَى مَا يَکُونُ). 👈بديهى است حمد و سپاس برگذشته است و يارى طلبيدن براى آينده; و بندگان خالص و مخلص، در برخورد با حوادث گذشته و آينده چنين اند، که يکى را سپاس مى گويند و براى ديگرى از پروردگار يارى مى طلبند. ✅در سومين و چهارمين جمله، مى فرمايد: «ما از او سلامت در دين مى طلبيم، آن گونه که سلامت در بدن ها را تقاضا مى کنيم!» (وَ نَسْأَلُهُ الْمُعَافَاةَ فِي الأَدْيَانِ، کَما نَسْأَلُهُ المُعافاةَ فِي الاَْبدانِ). 👈اين عبارت اشاره به نکته لطيفى است و آن اينکه اگر مردم به همان اندازه که به عافيت و سلامت جسمانى اهميّت مى دهند، به سلامت دينشان اهميت مى دادند وضع خوبى داشتند. ولى افسوس! يک بيمارى مختصر جسمانى گاه انسان را به دنبال طبيبان متعدّد مى فرستد، در حالى که به خاطر ده ها بيمارى خطرناک معنوى و اخلاقى و دينى، حتّى به دنبال يک طبيب هم نمى رود! 📚بعضى از «شارحان نهج البلاغه» اين سخن را از بعضى از متفکّران انسان شناس نقل کرده اند که: «اگر يک صدم اشکهايى که براى شکم هاى گرسنه و بدنهاى برهنه ريخته مى شود، براى ارواح گرسنه معرفت و برهنه از فضايل ريخته مى شد، هم گرسنگى ها و برهنگى هاى جسمانى از بين مى رفت و هم گرسنگى ها و برهنگى هاى روحى زايل مى گشت!». 👈اين نکته نيز قابل دقّت است که ذکر «اديان» به صورت جمع، اشاره به دين باورى نفرات انسانهاست، نه اديان مختلف; همانگونه که جمع آوردن «ابدان» به خاطر همين منظور است.
۹۹ (بخش۲) ⛔️به سرعت همه چيز دنيا پايان مى يابد: در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) بعد از حمد وثناى الهى - که در بخش پيشين گذشت - مردم را با عباراتى بسيار مؤثّر و نافذ، به زهد در دنيا ترغيب مى کند و بى اعتبارى دنيا را در لابه لاى عباراتى لطيف و پويا مجسّم مى سازد. ✅مى فرمايد: «اى بندگان خدا! شما را به ترک اين دنيايى که سرانجام رهايتان مى سازد توصيه مى کنم، هر چند شما ترک آن را دوست نداشته باشيد!» (عِبَادَ اللهِ! أُوصِيکُمْ بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْيَا التَّارِکَةِ لَکُمْ وَ إِنْ لَمْ تُحِبُّوا تَرْکَهَا). 👈چه دردناک است که انسان دنبال معشوقى بدود که او با تمام قدرت از وى فرار مى کند! امام(عليه السلام) مى فرمايد حال که دنيا چنين است شما هم آن را ترک کنيد، هر چند بر خلاف اميال و هوس هاى شما باشد; چرا که به مصداق آيه شريفه: «وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ» ممکن است امورى باشد که انسان ظاهر بين آن را دوست داشته باشد، ولى در درونش سمّ جانگدازى نهفته باشد! ✅سپس مى افزايد: «دنيايى که جسم هاى شما را کهنه و فرسوده کند، با اينکه شما دوست داريد همواره تازه و نو گردد!». (وَ الْمُبْلِيَةِ لأَجْسَامِکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ تَجْدِيدَهَا). 👈هر کس با گذشت زمان، آثار پيرى و فرسودگى را در خود ملاحظه مى کند: از بين رفتن طراوت پوست بدن👴، سُست شدن استخوانها، کم نور شدن چشم، سنگينى گوش، لکنت زبان، خميدگى قامت، ضعف عضلات و اعصاب و مانند آن; و به يقين هر کس از مشاهده آنها نگران و متأسّف مى شود و گاه تلاش و کوشش مى کند که اين حرکت طبيعىِ برگشت ناپذير را، با وسايلى برگرداند! ولى به يقين، اگر موفقيّت جزيى نصيب او شود، سرانجام اين مسير را خواه ناخواه طى مى کند. آيا سزاوار است با مشاهده اين امور باز هم انسان به آن دل ببندد؟🙄 قابل توجّه اينکه دنيا نه تنها موجودات زنده و بخصوص جسم انسان ها را کهنه و فرسوده مى کند، بلکه قانون فرسودگى بر تمام جهان مادّه، از کهکشان ها گرفته تا اتم ها حاکم است. حتّى اين آفتاب عالمتاب و خورشيد درخشان🌞 نيز، تدريجاً کهنه و فرسوده مى شود و روزى به کلّى نابود خواهد شد. نه تنها قرآن سخن از «تکوير شمس» (تاريکى خورشيد) مى گويد، بلکه علم امروز هم با صراحت به اين معنا اشاره دارد. ✅در ادامه سخن امام(عليه السلام) با ذکر تشبيهى، وضع ساکنان دنيا را روشن مى سازد. مى فرمايد: «شما نسبت به دنيا، به مسافرانى مى مانيد که وقتى گام در جاده نهاده اند، احساس مى کنند به آخر رسيده اند; و تا قصد رسيدن به نشانه اى در (وسط راه) کرده اند، گويى بلافاصله در کنار آن قرار گرفته اند; (آرى، دنيا آنچنان به سرعت مى گذرد که تا چشم بر هم مى زنند همه چيز پايان مى يابد)». (فَإِنَّمَا مَثَلُکُمْ وَ مَثَلُهَا کَسَفْر سَلَکُوا سَبِيلا فَکَأَنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ، وَ أَمُّوا عَلَماً فَکَأَنَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ). ✅در ادامه اين سخن و تأکيد بر مطلب بالا مى افزايد: «چه نزديک است کسى که (دراين دنيا) به سوى مقصد پيش مى رود، به محض حرکت، به آن برسد!». (وَ کَمْ عَسَى الْمُجْرِي إِلَى الْغَايَةِ أَنْ يَجْرِىَ إِلَيْهَا حَتَّى يَبْلُغَهَا!). ✅و در تعبير و تأکيد ديگرى اضافه مى فرمايد: «چگونه مى تواند اميد به بقاء داشته باشد آن کس که روز معيّنى در پيش دارد که از آن نمى تواند فراتر برود، و مرگ به سرعت او را دنبال مى کند، و به پيش مى راند، و اجل او را به زور و بر خلاف ميلش به جدايى از دنيا وادار مى سازد!»☠ (وَ مَا عَسَى أَنْ يَکُونَ بَقَاءُ مَنْ لَهُ يَوْمٌ لاَ يَعْدُوهُ، وَ طَالِبٌ حَثِيثٌ مِنَ الْمَوتِ يَحْدُوهُ، وَ مُزْعِجٌ فِي الدُّنْيَا حَتَّى يُفَارَقَهَا رَغْماً!). 👈اين تعبيرهاى چهارگانه، که هر يک در قالب الفاظى نوريخته شده، يک حقيقت را بيان مى کند و آن ناپايدارى دنيا و بى اعتبارى آن است. حقيقتى که غالب انسانها از آن غافل و بى خبرند وهمين غفلت، بلاى سعادت وخوشبختى آنها است.⚠️
۹۹(بخش۳) 🔰صحنه هاى عبرت انگيز دنيا! امام(عليه السلام) اين معلّم بزرگ جهان انسانيّت، براى بيدار ساختن ارواح خفته، به دنبال بحثهاى بيدارگر گذشته در زمينه ناپايدارى دنيا، در اين فراز چنين مى افزايد: ✅«(به گذشته تاريخ باز گرديد)، آيا اگر درست بينديشيد براى شما در آثار پيشينيان عامل بازدارنده اى نيست، و در نياکان گذشته شما وسيله بينايى و عبرت وجود ندارد؟!» (أَوَلَيْسَ لَکُمْ فِي آثَارِ الاَْوَّلِينَ مُزْدَجَرٌ، وَ فِي آبَائِکُمُ الْمَاضِينَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ، إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ!). ✅در توضيح اين سخن مى فرمايد: «آيا نمى دانيد که گذشتگانتان باز نمى گردند و بازماندگان باقى نمى مانند⁉️». (أَوَلَمْ تَرَوْا إِلَى الْمَاضِينَ مِنْکُمْ لاَ يَرْجِعُونَ، وَ إِلَى الْخَلَفِ الْبَاقِينَ لاَ يَبْقَوْنَ). 👈اشاره به اينکه قانون مرگ و فنا قانونى است فراگير و شامل، که هيچ گونه استثنايى نمى پذيرد. آنها که رفتند باز نمى آيند و آنها که هستند، به دنبال آنها در حرکتند و همه در اين قافله شرکت دارند. با اين تفاوت که بعضى در صفوف مقدّم اند و بعضى در صفوف مؤخّر; 🔅 همانگونه که امام در جاى ديگر - هنگامى که ارواح خفتگان در خاک را در پشت دروازه کوفه مخاطب مى سازد - مى گويد: «أَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ سَابِقٌ، وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبْعٌ لاَحِقٌ; شما پيشگامان اين قافله بوديد و ما دنباله رو و تابع شما». باز در شرح اين سخن، به تحليل دقيق تر و گوياترى پرداخته و حال مردم دنيا را که در چنگال حوادث گوناگون گرفتارند، در يک تقسيم بندى هفتگانه چنين بيان مى کند ✅. مى فرمايد: «آيا اهل دنيا را مشاهده نمى کنيد! که صبح و شام حالات گوناگونى دارند: يکى مى ميرد، و بر او مى گريند😭، ديگرى مى ماند و به او تسليت مى گويند😢 ،يکى در بستر بيمارى افتاده🤒، و ديگرى به عيادت او مى رود، و يکى ديگر در حال جان کندن است😰; يکى به دنبال دنيا مى رود، در حالى که مرگ (همچون سايه) در پى او در حرکت است، ديگرى در عالم غفلت فرو رفته، در حالى که مرگ از او غافل نيست; و بدين گونه، بازماندگان به دنبال گذشتگان در حرکتند!». (أَوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْيَا يُصْبِحُونَ وَ يُمْسُونَ عَلَى أَحْوَال شَتَّى: فَمَيِّتٌ يُبْکَى، وَ آخَرٌ يُعَزَّى وَ صَرِيعٌ مُبْتَلىً، وَ عَائِدٌ يَعُودُ، وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ يَجُودُ، وَ طَالِبٌ لِلدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُهُ، وَ غَافِلٌ وَ لَيْسَ بِمَغْفُول عَنْهُ; وَ عَلَى أَثَرِ الْمَاضِي مَا يَمْضِي الْبَاقِي!). 👈اين تجزيه و تحليل چقدر جالب، گويا و فراگير است که اگر کسى صحنه هاى آن را بتواند مجّسم کند و انسانها پشت سر هم، اين صحنه ها را ببينيد چقدر مؤثّر خواهد بود: در جايى کسى از دنيا رفته و بر او اشک مى ريزند! در جايى ديگر مجلس عزا و يادبود برپاست و مردم گروه گروه به بازماندگان تسليت مى گويند! در جاى ديگر، گروهى در بستر بيمارى ناله مى کنند و به خود مى پيچند و جمعى از دوستان و آشنايان در گرد بستر آنها، به عنوان عيادت حلقه زده اند!. در جاى ديگر، کسانى آخرين ساعات عمر خود را طى مى کنند و در حال جان کندن هستند و کارى از دست هيچ کس براى آنها برنمى آيد! در صحنه ديگرى، افرادى با تمام قدرت به دنبال دنيا مى دوند و بدون توجّه به حلال و حرام، مشروع و ممنوع، در پى به چنگ آوردن آن هستند; ولى حوادث مرگبار به دنبال آنها و در کمين آنهاست; ناگهان در يک لحظه آنها و مرکبشان را به درون درّه اى واژگون مى کند و همه چيز پايان مى يابد! و بالأخره; در جاى ديگر، گروهى غافل، مشغول عيش و نوش و مست باده غرورند و فرياد شادى آنها به آسمان بلند است، در حالى که مرگ در کمين آنهاست; ناگهان يکى را از آن ميان در يک لحظه مى گيرد و مجلس شادى شان به عزا مبدّل مى شود و يا سقف بر آنها فرود مى آيد و تمام مجلس تعطيل مى شود. اينها صحنه هايى است که هميشه در تاريخ بشر بوده و هميشه خواهد بود و چقدر عبرت انگيز و آموزنده است، افسوس که عبرت گيران و فرهيختگان کم اند