#حضرت_زینب علیهاالسلام
#مثنوی
🔹عقیلهٔ هاشمیان🔹
...تو کیستی؟ که عقل مجنون توست
عشق به تو عاشق و مدیون توست
تویی جگرگوشهٔ آل کسا
به درک تو عقلِ رسا، نارسا...
چشم علی محو تماشای تو
به جای پای فاطمه پای تو...
تو بودهای سنگ صبور همه
تو بردهای فیض حضور همه...
دفاع تو، صبر تو، احساس تو
حسین تو، حسن تو، عباس تو...
روی تو حسرتِ دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتّی به خواب
خاک رهت به عرش پهلو زده
پیش قدِ تو سرو زانو زده...
مدرسهٔ تو دامن فاطمه
معلّمی ندیده و عالمه
صدای تو دل از علی میبرد
ناز تو را فاطمه هم میخرد
فاطمه فخر مصطفی بر همه
از تو ولی، فخرکنان فاطمه...
نیست فلک به قدر، هم پایهات
ندیده همسایهٔ تو سایهات
عمۀ ساداتی و زینِ اَبی
عقیلهٔ هاشمیان زینبی
لبت «یکی گوی» دو تا نگفته
هر چه شنیده جز خدا نگفته
ولادتت ولادت گریه بود
گریهٔ تو شهادت گریه بود
ای تو، به هر غمی امید حسین
کشتهٔ عشقی و شهید حسین
تو روح صوم و معنی صلاتی
تو ساحل سفینۀ نجاتی...
نام شما هر دو به دنبال هم
آینهٔ همید و تمثال هم
معنی اگر ز خالق و رب یکیست
نام حسین و نام زینب یکیست...
#علی_انسانی
@aleyasein
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#مثنوی
🔹عقیله🔹
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به باشکوهیِ زینب، ندیدهایم
ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یا علی!
نامش گره به نام تو خوردهست، یا علی!
پیوندِ عقل روشن و بیداری دل است
شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است
قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند
وقتی عقیلةالعرب از عشق دم زند
زینب به بند، بندگی یار میکند
گیراست زلف یار و گرفتار میکند
از چشم یار، قامت دلدار، دیدنیست
نام حسین، از لب زینب شنیدنیست
آن شیرزن که زینت شیر خدا شود
باید امیر قافلۀ کربلا شود
در پایمردی از همۀ مردها سر است
کوثردلی که در رگ او خون حیدر است...
زن دیدهاید در سخنش، برقِ ذوالفقار؟
دربند و سربلند، اسیر و امیروار...
زن دیدهاید اسوۀ هر مرد و زن شود؟
زن دیدهاید مثل علی بتشکن شود؟
غیر از جمال، در دل خون و بلا ندید
جز شوق یار، در عطش کربلا ندید
شد پیش حق، دلیلِ مباهات اهلبیت
وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت»
با «ما رَاَیت»، بندگیاش را تمام کرد
حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد...
«از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است»
این دخترت، علی! چهقَدَر، شکل مادر است!
هر بار، تا صدا زدهای نام زینبت
انگار نام دیگر زهراست، بر لبت
آن زهرهای که چادر زهراست بر سرش
ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش
باغ حیاست؛ کوچ بیابانیاش مبین
فخرُالنّساست؛ بیسر و سامانیاش مبین...
بانوی صبر! صبر سواران سر آمده
آه از نهاد مردم عالم، برآمده...
«اَمَّن یُجیب» را تو بخوان، بانوی دمشق!
ای مُضطری که پیش تو شد سربریده، عشق...
بانو! دعا کن آن مه پنهان عیان شود
روشن زمین، به جلوۀ صاحبزمان شود
#قاسم_صرافان
@aleyasein
#امام_عصر علیهالسلام
#حاج_قاسم_سلیمانی
#دعای_ندبه
#مثنوی
🔹 أینَ المُنتَقِم🔹
امروز دلتنگم، نمیدانم چرا! شاید...
این عمر با من راه میآید؟ نمیآید؟
اصلاً چقدر از راه مانده؟ من کجا هستم؟
کی اختیار لحظههایم رفت از دستم؟
دلخوش به رفتن بودم اما راه گم کردم
این راه روشن را چه شد ناگاه گم کردم
حتی چراغ روشنی هم این طرفها نیست
در ازدحام ابرها، خورشید پیدا نیست
فانوس دل، میخواهد ای خورشید، نور از تو
خیری ندارد باقی این عمر دور از تو
این نامه را با خود نسیم آورده، میخوانی؟
از عاشقی در راه مانده، او که میدانی
عمریست از تو بیخبر ماندم، خبر داری!
مولا! خبر از حال قلب محتضر داری!
میترسم از این روزهای غربت دنیا
میترسم از دیروز، از امروز، از فردا
این لحظهها بی یاد تو دلگیر و دلتنگاند
این نغمهها بی عطر نام تو بدآهنگاند
این روزها شاید تو دلتنگی که اینگونه
یکباره دیگرگون شده دنیای وارونه
من خوب میدانم تو دلگیری از این دنیا
دلگیری از روز و شب ما بیتفاوتها
بیتو تمام عمر ما غرق تماشاییم
بار گرانی بر زمین... ما گرم حاشاییم
دلگیری از بیرنگی این شادی و غمها
دلگیری از دنیای تکراری آدمها
هر صبح جمعه آمد و ما خواب میدیدیم
دریای عشقت بود و... ما مرداب میدیدیم
یک شب بیا بیدار کن ما را که برخیزیم
از عشق خود سرشار کن ما را که برخیزیم
«اَینَ استقرّت»... دل هواخواه نگاه توست!
مولا کدامین جاده امشب سر به راه توست؟
ای کاش با یاد تو امشب همسفر بودم
از روضۀ پنهانی تو با خبر بودم
شاید که داری سر به روی تربت مادر
ای روضهخوان کوچههای غربت مادر
شاید رسیدی کربلا دیشب، شب جمعه
آه از شب بیتابی زینب، شب جمعه
شبهای جمعه کربلا غوغاست، عاشوراست
شور حسینی در جهان برپاست، عاشوراست
در جان عالم محشری کرده بهپا! او کیست؟
اصلاً شب جمعه، شب آرام ماندن نیست
ما هم شب جمعه عزیز از دست دادیم، آه
آه از شبی که رفت ماه ما به قربانگاه
در جان ما آتشفشان داغ او زندهست
این داغ، این آتشفشان، هر شب گدازندهست
در هر رگ ما شور خونخواهی به جوش آمد
هنگام فریاد آمد و وقت خروش آمد
آن انتقام سخت نزدیک است میدانیم
با ذکر اَین المنتقم، ما مرد میدانیم
او با سپاهی از شهیدان میرسد آری
دارد سپاه او چه سردار و علمداری
فردا که آفاق جهان یکدست بارانیست
آری علم دست سلیمانیست! زیبا نیست؟
این رجعت عشق است، این عهد شهیدان است
بیرق به دست حاج قاسم... بین میدان است
شوق شهادت داشت، عمری بندگی میکرد
یک عمر مانند شهیدان زندگی میکرد
در خاطر یاران همیشه عین باران بود
بر خصم توفنده چو دریایی خروشان بود
دلتنگ بود و با یتیمان گریه سر میداد
آغوش گرمش بوی آغوش پدر میداد
باران شده وقت دفاع از هر ستمدیده
مثل اسیری دمبهدم بر خویش لرزیده
«للظالمِ خصماً و للمظلومِ عونا» بود
او عطر مولا داشت، خاک پای مولا بود
او مرد میدان بود آری مرد میدانها
جا داشت در دلهای سوریها و افغانها
لبنان و سامرا، یمن، غزّه، گواه من
خورشید شبهای غریبان بود ماه من
او از تمام ما یقیناً ندبهخوانتر بود
یابنالحسنهایش ولی در بین سنگر بود
او سالیانی صبح جمعه منتظر مانده
در خط حمله، ندبه خوانده، اشک فرمانده
او «لَيْتَ شِعْرِي» گفته با مولای خود اما
در خط حمله در بیابانهای سامرا
«اَینَ استقرّت»... دل هواخواه نگاه توست!
مولا کدامین جاده امشب سر به راه توست؟
دلها اسیر سوز و سرمای زمستان است
دنیای ما محتاج لبخند بهاران است
گرمای دستان تو را کم دارد این شبها
لبخند زیبای تو را میخواهد این دنیا
میآیی از فصل گل و لبخند میدانم
در روزهای آخر اسفند... میدانم
با تو بهار رفته، از تبعید میآید
میآیی و آن روز با تو عید میآید
#یوسف_رحیمی
@aleyasein
#عالم_مجاهد
#علامه_مصباح_یزدی
#مثنوی
🔹میدان شهادت🔹
عالم و فاضل و فرزانه و آزاداندیش
خالص و مخلص و شایسته و وارسته ز خویش
دژ مستحکم ایمان، دژ مستحکم دین
متفکّر، متکلّم، متخلّق به یقین
آنکه خوشصحبت و خوشسیرت و خوشغیرت بود
مَحرمِ راز محمدتقی بهجت بود
همهجا صحبت ایثار و دِماء شهداست
و دماء الشّهدا ذِیل مداد علماست
ای که تکریم تو تکریم همه خوبیها
ای تو در زمرۀ «لا نَعلمُ إلّا خَیرا»
دشمنان علی امروز وقیحاند همه
اشعث قِیس و زیاد بن ابیهاند همه
به مصاف آمدهای یکتنه با خنّاسان
دین به ابلیس فروشان و نمکنشناسان
در دل سفسطهبازان به شجاعت رفته
آیتاللهِ به میدان شهادت رفته
یار و غمخوار علی، میثم تمّار علی
أینَ عمّار علی نه، خود عمّار علی
مرد میدان گلاویز شدن با شُبَهات
نه فقط خمس و زکات و نه فقط صوم و صلات!
فقه و تفسیر و سکوت و سخنش درسآموز
مرد اسلام سیاست، یل اسلامِ بهروز
فیلسوف طرُق معرفت توحیدی
خوابْآشفتهکنِ فلسفۀ تقلیدی
اعتقادی که در اسلام پیِ سلطنت است
غلط اندر غلط اندر غلط اندر غلط است
آنکه کردهست میان حق و باطل اُتراق،
اعتدالش نتوان گفت؛ نفاق است نفاق
راه حق را غم پیدا و نهان بسیار است
طعنه و سرزنش و زخم زبان بسیار است
او که در دین خداوند، سر از پا نشناخت
راه را جز به تولّی و تبرّی نشناخت
مَسلکش راهگشا، معرفتش مفتاح است
فاش، علامه محمدتقی مصباح است
بانگ مردان غیور است اگر میشنوید
شیهۀ اسب ظهور است اگر میشنوید
راه اگر راه حسین است، خدا ما را بس
گرد و خاک سفر کربوبلا ما را بس
آنچه آرامش دلهاست مهیّاست هنوز
سایۀ چادر پُر وصلۀ زهراست هنوز
#مهدی_جهاندار
@aleyasein
#شعر_توحیدی
#مناجات
#مثنوی
🔹یا انیس العارفین🔹
یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال
یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال
ای ز عشقت هر دلی را مشکلی
وی ز شوقت در جنون هر عاقلی...
شور عشقت شعله در عالم زده
بیتو در هر گوشه صد ماتم زده
عقل دانا در رهت بیخویشتن
بحر عشقت در دل ما موجزن...
جان مشتاقان به دردت شادمان
بندگان خاصت، آزاد جهان...
ای زبانها در ثنایت مانده لال
در هوایت مرغ وَهم افکنده بال...
ای غم عشق تو با جان سازگار
از کرمهای تو دل امّیدوار
ای خداوند جهاندار کریم
لایزال لم یزل، حَیِّ قدیم...
نیست بی فضل تو جان را قوّتی
یا غیاثَ المستغیثین، رحمتی
خانۀ دل را به لطف آباد کن
جانم از بند جهان آزاد کن
مرغ روحم را به وصلت راه ده
دیدۀ بینا، دل آگاه ده
جانم از خلق جهان بیگانه کن
یاد خود را با دلم همخانه کن...
#قاسم_انوار_تبریزی
@aleyasein
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#عید_مبعث
#مثنوی
🔹منجی عالم🔹
نور «اِقرَأ»، تابد از آیینهام
کیست در غار حرای سینهام؟!
رگ رگم، پیغام احمد میدهد
سینهام، بوی محمّد میدهد
گل دمد از آتش تاب و تبم
معجز روحالقُدُس دارد لبم
من سخن گویم، ولی من نیستم
این منم یا او؟! ندانم کیستم؟!
جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان، خوانند با آوای من
ای بتان کعبه! در هم بشکنید
با من امشب از محمّد دم زنید
دم زنید از دوست، خاموشی چرا؟
ای فراموشان! فراموشی چرا؟
از حرا، گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشایید، جبریل آمده
اینک از بیدادها، یاد آورید
با امین وحی، فریاد آورید
بردگانِ برده بار ظلم و زور!
دخترانِ رفته زنده زیر گور!
مکه، تا کی مرکز نااهلها؟
پایمال چکمۀ بوجهلها؟
کارون نور را، بانگ دَراست
یک جهان خورشید در غار حَراست
دوست میخواند شما را، بشنوید!
بشنوید اینک خدا را، بشنوید!
یا محمّد! منجی عالم تویی
این مبارک نامه را، خاتم تویی
مردگان را گو که: صبح زندگیست
بردگان را گو که: روز بندگیست
ای به شام جهل و ظلمت، آفتاب
از حرا بر قلۀ هستی بتاب
جسم بیجان بشر را، جان تویی
این پریشان گلّه را، چوپان تویی
کعبه را، ز آلایش بت پاک کن
بتگران را، همنشین خاک کن
بر همه اعلام کن: زن، برده نیست
بردۀ مردانِ تن پرورده نیست
باغ زیبایی کجا و زاغ زشت؟
دیو شهوت را برون کن از بهشت
ای تو را هم مهر و هم قهر خدا
تا به کی ابلیس درشهر خدا؟!
با علی، بتهای چوبین را بکش
وین خدایان دروغین را بکش
مکتب تو، مکتب عمّارهاست
این کلاس میثم تمّارهاست
ای زمام آسمان، در مشت تو
مَه دو نیمه از سرِ انگشت تو
جای تو، دیگر نه در غار حراست
در دل امواج توفان بلاست
دست رحمت از سر عالم، مدار!
گر تو را خوانند ساحر، غم مدار!
یا محمّد! ای خرد پابست تو
ای چراغ مهر و مه در دست تو
ابر رحمت! رحمتی بر ما ببار
بار دیگر! از حرا بانگی برآر
ما کویر تشنه، تو آب حیات
ما غریقیم و تو کشتی نجات
ما به قرآن، دست بیعت دادهایم
از ازل، با مهر عزّت زادهایم
عترت و قرآن، چراغ راه ماست
روشنی بخش دل آگاه ماست
#غلامرضا_سازگار
@aleyasein
#حضرت_عباس علیهالسلام
#مثنوی
🔹علمدار حسین🔹
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
شاهبانوی کلابیه پسر آورده
چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده
هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده
نظرش خیره به گهوارۀ سقا مانده
مورها هم سر این سفره سلیمان شدهاند
ارمنیها دو سه روزیست مسلمان شدهاند
جادۀ گیسوی این مرد پر از پیچ و خم است
هر چه از حضرت عباس بگوییم کم است
ماه ذیالحجه که عباس به حج عازم شد
همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد
در طوافش سخن از عقل فراتر میگفت
در حقیقت «لک لبیک برادر» میگفت!
این اباالفضل که از قبله فراتر میرفت
مرتضی بود که بر دوش پیمبر میرفت
علی اکبر به ثنا گویی او میآید:
چقدر منبر کعبه به عمو میآید...
از در خانۀ او پا نکشیدم هرگز
چون حسینیتر از عباس ندیدم هرگز
«کاشف الکرب» تویی؛ خندۀ ارباب تویی
«پدر خاک» علی و «پدر آب» تویی!
با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد
کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد
روی چشم تو بُوَد جای حسن جای حسین
هست مابین دو ابروی تو بین الحرمین...
وسط جنگ زمین را به زمان دوختهای
فن شمشیرزنی را ز که آموختهای؟!
ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟
«أشهد أن علیاً ولی الله» بگو
او علمدار حسین است ببخشید مرا
مدح او کار حسین است ببخشید مرا
#مجید_تال
@aleyasein
#حضرت_عباس علیهالسلام
#مثنوی
🔹عباس من!🔹
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
او که میآید تو احساس جوانی میکنی
باز یاد رزم و شور پهلوانی میکنی
آمده پیش تو تا مشق سپهداری کند
تا به سبک حیدری تمرین کرّاری کند
میزند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!
با چه شوقی بر لبانت چشم میدوزد، علی!
ماندهام در بهت شاگردی که استادش تویی
هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تویی
بارها آن اسم زیبا را شنیدم من ولی
چیز دیگر بود عباسی که تو گفتی علی!
با صدایی مهربان گفتی: بیا عباس من!
تیغ را بردار با نام خدا عباس من!
نور چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن
شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن
این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده
دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده
فکر کن هر حالتی بر جنگ حاکم میشود
دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم میشود
الامان از چشم شور و تیر پنهانی پسر!
کاش میشد چشمهایت را بپوشانی پسر!
بینقاب ای جلوهٔ حُسن خدادادی نجنگ
سعی کن تا میشود بی خُودِ فولادی نجنگ...
تشنهای، فهمیدم از آنجا که شیداتر شدی
تا لبانت خشک شد عباس، زیباتر شدی...
#قاسم_صرافان
@aleyasein
#امام_عصر علیهالسلام
#مثنوی
🔹نشانی ظهورت پیداست🔹
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت
گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت
همنفس با من از آهنگ فراقم میخواند
داشت از گوشۀ ایران به عراقم میخواند
یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست
میروم میروم از خویش به هر جا او هست
جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست
سهله آغوش گشودهست مفاتیح به دست
رایحه رایحه با بوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست مرا سوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است
خانۀ دوست که نام دگرش سامره است
آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد
با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟
وطن آنجاست برایم که پر از خویشتن است
یعنی آنجا که در آن خانۀ محبوب من است
سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟
از دلآرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟
ما همه غرق سکوتیم تو اینبار بگو
سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو
سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا
بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا
به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند
به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند
قَسَمت میدهم آری به همان راز و نیاز
آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟
آخرین مرتبه کی راهی میقات شدهست؟
آخرین بار کجا غرق مناجات شدهست؟
خسته از فاصلهام با منِ بیتاب بگو
با من از گریۀ او در دل سرداب بگو
سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است
گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟
حرمت ساحل آرامترین امواج است
این گدا سامرهای نیست، ولی محتاج است
از زمستان پیاپی به بهارم برسان
بر لبم عرض سلام است به یارم برسان
ما به تکرار دچاریم بگو با یارم
غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ
رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد
ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد
آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر
جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر
تو فقط چارۀ هر دردی و برمیگردی
وعدۀ بی برو برگردی و برمیگردی
روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود
جای دل، آنچه شکستهست، قفس خواهد بود
از سر مأذنۀ کعبه اذان میخوانیم
قبلۀ کج شده را سوی تو میچرخانیم
هر کجا مینگرم ردّ عبورت پیداست
کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست
تازه این اول قصهست، حکایت باقیست
ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقیست
مینویسم که شب تار سحر میگردد
یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد
#سیدحمیدرضا_برقعی
@aleyasein
#امام_رضا علیهالسلام
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#مثنوی
🔹عطر مهربانیها🔹
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
شب کویر، سراپا نوازش است و سکوت
شب سفر، شب رفتن ز خاک تا ملکوت
شب کویر چه یکدست و صاف و تاریک است
خدا چقدر به ما در کویر نزدیک است
شب کویر شب قصههای دور و دراز
شب رها شدن آبشار راز و نیاز
خوش است اگر که در این آبشار، گم باشی
علی الخصوص اگر در کویر قم باشی
کویر قم که پر از عطر مهربانیهاست
قرارگاه و قدمگاه جمکرانیهاست
کویر قم که پر از آفتاب شد سبدش
به نام حضرت معصومه مهر شد سندش
مشام دشت پر از عطر و بوی گندم شد
قطار خاطره با شوق وارد قم شد
به قم رسیدم و دیدم که آسمان ابریست
که کار این دل ابری همیشه بیصبریست
نگاه کردم و دیدم که صحن غوغا شد
گل محمدی بوستان جان وا شد
فضای صحن پر از رنگ و بوی مشهد بود
لبالب از نفس حضرت محمد بود
لبالب از نفحات بهشت بود حرم
پر از شکوفه و اردیبهشت بود حرم
شب کویر پر از نور شد پر از مهتاب
امام گل به نماز ایستاد در محراب
پر از ترانه پر از گل پر از سخن بودم
خسی که در دل میقات بود، من بودم
پس از زیارت بانوی مهربان کویر
وداع کردم از این خاک، خاک دامنگیر
قطار خاطره از دشتها گذشت و گذشت
رسید صبح به مشهد، درست ساعت هشت...
هوای گنبد و گلدسته آسمانی بود
پگاه، مست صدای کریمخانی بود
صدای «آمدم ای شاه» بود و عطر حضور
حضور آن همه عاشق حضور آن همه نور
شب کویر شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
#سعید_بیابانکی
@aleyasein
#امام_علی علیهالسلام
#لیلة_المبیت
فرازی از یک #مثنوی
🔹مبدأ دوران🔹
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بیزره آمده در معرکه یکبار دگر
تا خودِ صبح، خطر دور و برش میچرخید
تیغِ عریان شده بالای سرش میچرخید
مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
«جگر شیر نداری سفر عشق مکن»...
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید:
«من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم»
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّهست و سخن گفتن از آن آسان نیست...
#سیدحمیدرضا_برقعی
@aleyasein
#اربعین_حسینی
#زیارت_اربعین
#مثنوی
چهل شب است...
چهل شب است که پای غم تو سوختهایم
به اشک خویش و نگاه تو چشم دوختهایم
چهل شب است نفسهایمان همه آه است
پر از سکوت، پر از گریههای ناگاه است
چهل شب است که مات غروب صحراییم
چهل شب است که محو طلوع سرهاییم
چهل شب است ز دیدار آب میسوزیم
به یاد هقهق طفل رباب میسوزیم
چهل شب است خدایا و نیست باورمان
سری به نیزه بلند است در برابرمان
سرت ستاره دنبالهدار صحراهاست
همیشه در شب تاریخ شعلهات برپاست
زمین مزار شهیدان توست سرتاسر
زمانه شام غریبان توست تا محشر
مرا دلیست که چلهنشین ماتم توست
پیادهای به ره اربعین ماتم توست
امید هست مرانی ز خویش ما را هم
رِعایتی کنی إبنالسبیلها را هم
قبول کن تو دلم را که زائر آمده است
ببین کنار قدمهای جابر آمده است
تو گویی از قفس سینه خارج است دلم
میان گرد و غبار طویرج است دلم
نهاده سر به بیابان شور و عشق و جنون
دویده است به شوق فرج ستون به ستون
ولایت است و شهادت شروع و مقصد ما
مسیر زندگی ما: نجف به کربوبلا
ز جایجای جهان گِرد دوست جمع شدیم
به لطف زلف پریشان اوست جمع شدیم
#محمدمهدی_سیار
@aleyaein
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#مثنوی
🔹جانِ جهان🔹
سامرا از غم تو جامهدران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت نگران است هنوز..
پسر حضرت هادی! به فدایت پدرم
پدر حضرت مهدی! به فدایت پسرم
حج نرفتی تو، ولی قبلۀ حاجات شدی
تو خودت عین صفا مشعر و میقات شدی
کعبه یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد
بی تو یک چاردهم، عطر خدا کم دارد
ماهِ زیبا! حسنِ دوم زهرا! برخیز
مهدیات دل نگرانت شده، بابا! برخیز
باز هم جانِ جهان را تو در آغوش بگیر
صاحب عصر و زمان را تو در آغوش بگیر..
غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است
به رقیه قسم آقا! که یتیمی سخت است
#قاسم_صرافان
@aleyasein
#وحدت_اسلامی
#مثنوی
🔹برادری🔹
سخن ز حبل الهی و بانگ «وَ اعتَصِمُو»ست
حقیقتی که هدایت همیشه زنده به اوست
حقیقتی که همه انبیا از آن گفتند
به امت خود از آن چشمۀ روان گفتند
حقیقتی که از آن، طاعتی فراتر نیست
حقیقتی که اساس شریعت نبویست
برادریم همه، در پناه پیغمبر
کدام نعمت از این نعمت است بالاتر؟...
اگر که خواهی از آن ذات، رحمتی ازلی
برای وحدت امّت بکوش، مثل علی
علی ستارۀ صبرش، شبی افول نداشت
و حرفهای عجولانه را قبول نداشت
علی پس از جمل آیا پی قیام گرفت؟
مگر ز همسر پیغمبر انتقام گرفت؟
علی اگر چه به سینه بسی جراحت داشت
در ازدحام صفوف نماز، شرکت داشت...
علی کجا سر بازار ظلم، حجره گرفت؟
مقدسات که را یک به یک به سخره گرفت؟
علی که در سخنش لحن ناگوار نبود
علی که اهل سخنهای نیشدار نبود...
علی نگفت و به نام علی چهها گفتند
به جان حضرت او یک به یک خطا گفتند...
بسا مرید علیاند و کارشان شوم است
علی هنوز در این روزگار مظلوم است
جنایتیست به نام علی جفا کردن
زبان به یاوه و حرف سخیف وا کردن
جنایتیست جهان را به چوب خود راندن
هر آنکه گفت ز وحدت «خلیفهای» خواندن!
هر آنکه گفت ز وحدت منافقش خواندن
برای هَدم برائت، موافقش خواندن...
کجا کس از طمع خام، شیعه خواهد شد؟
کجا به یاوه و دشنام شیعه خواهد شد؟
بههوش باش که طرد و تنش برائت نیست
اسائۀ ادب و سرزنش برائت نیست...
برادر! این دل پر زخم را مداوا کن
بیا به خاطر مولا کمی مدارا کن
برادرم، سخن از «اتحاد» باطل نیست
چنان که «روزه» و «حج» و «جهاد» باطل نیست
اگر میان من و تو هنوز مهر و وفاست
به نص آیه «اَلمؤمنون اِخوَه» به پاست
برادر! آن نفس مهرپروری چه شدهست؟
به من بگو که حقوق برادری چه شدهست؟
چه شد که بانگ به صلح و صفا زدن عار است؟
تو را به نام برادر صدا زدن عار است؟
بگو به امت پیغمبر این سخن دائم:
روایت است که «اَلمُسلِمُ اَخُ المُسلِم»...
از آن بترس که خوبان پی ستم افتند
برادران مسلمان به جان هم افتند
به افتراق زمان، افترا به هم بزنند
به نام حق علی، پشت پا به هم بزنند...
چنان مگو که کلامت به خصم، خانه دهد
به دست ظالم تکفیریان بهانه دهد
سکوت کن، نه سکوتی که گوشهگیر شوی
به دست ظالم جبر زمان اسیر شوی!
نه هر که اهل سکوت است بیگمان خفتهست
که در سکوت هزاران هزار ناگفتهست
برادرم، سحری با دلم موافق باش
بیا و پیرو راه امام صادق باش
که بر فضیلت او دست مدعا نرسد
«به حُسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد»...
📝 #جواد_محمدزمانی
@aleyasein
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹احرام آیینه🔹
خانۀ ما گرچه از خِشت است و گِل
خشت روی خشت نَه، دل روی دل
آستانش، آسمانِ آسمان
سقف، بالاتر ز بام کهکشان
پایۀ دیوار آن، بر طاق عرش
وز پَرِ خود عرشیان آورده فرش
خاک آن را، شُسته آب سلسبیل
گَرد آن را رُفته، بال جبرئیل
ناودانریزش، بِه از ماءِ مَعین
بوریایش، گیسوانِ حور عین
روشنی زین خانه دارد، نور هم
روزَنَش، بُرده سبق از طور هم
کی به سینا پای، موسی میگذاشت
گر سُراغِ خِشتی از این خانه داشت
«لَنْ تَرانی» بوده زین سینا جدای
رفته از این خانه، هر کس تا خدای...
هر تنی جان و، ز جان جانانهتر
هر گُهر از آن گُهر، دُردانهتر
دخترانت بانوان مریمند
هر دو در عِزّت عَلم در عالمند
تا تو هستی قبلۀ کاشانهام
کعبه میگردد به گِرد خانهام
::
ما غریبیم و شناسای هَمیم
دولت بیدار و رؤیای همیم
چون دو مصرع، روبرو با هم شدیم
شاهبیت شعر عشق و غم شدیم...
ای تبسّم، آرزومند لَبَت
ای سحر، مست از مناجات شَبَت...
نَفْسِ هستی زندۀ انفاس توست
چَرخشِ نُهچرخ، با دستاس توست
شد دل دستاس هم پابستِ تو
مفتخر از بوسهها بر دستِ تو
جانمازت، ای بهشت خانهام،
بُرده دل از خشت خشت خانهام
گو بگردانند روی از من همه
دوست تا زهراست، گو دشمن همه!
گو به آن، کز تیغ من در واهمهست
ذوالفقارم جوهرش از فاطمهست
با چه جُرأت در دلت غم پا بهشت
کوثر من نیست جای غم، بهشت
آسمانِ چشمِ تو تا اَبری است
کاسۀ صبرم پُر از بیصبری است
::
گفت: ای از تو، وجود مُمکنات
نی عزیز من! عزیز کائنات
ای تو را دست خدا در آستین
مرکز هستی، مشو خانهنشین
خیز و با داغت چو لاله خو مگیر
در بغل همچون جَنین، زانو مگیر..
غم مَبادَت ای سلام بیجواب
نیست در خفّاش، مِهرِ آفتاب
آتش باطل همه افروختند
بیشتر از در، دل حق سوختند
آدمی در صورت و، شیطانسرشت،
دوزخی افروخت، بر باغ بهشت...
شعلهها تا دامن ناهید رفت
دودِ در، در دیدۀ خورشید رفت...
زد به جان آتش مرا افسردنت
با جسارت سوی مسجد بردنت
دیدمت تنها میان دشمنان
با سلیمان، کینۀ اهریمنان
دیدم آنجا بازی تقدیر را
روبَهی بستهست دست شیر را
گفتم ای حقِّ نمک نشناخته!
دین عَلَم کرده به قرآن تاخته!
ای تو قلب قبله خونکرده! چرا؟
سوی مسجد میکشانی قبله را؟
هر که باشد اهل قبله، گو بیا
قبله این است و منم قبلهنما
آنکه آمد از درون قبله، اوست
تا بدانند اوست مغز و کعبه، پوست
قبله، بهر قبله باشد روی او
کعبه، قامت بسته بر اَبروی او
اختیار از اوست گرچه جبر، بست
تو نبستی دست او را، صبر بست...
نیست سرپیچی از او، در حَدّ شمس
شاهد من، ماجرای رَدّ شمس
اینکه بستی دست او را حیدر است
فاتح بَدر و حُنین و خیبر است
دستهایی را که صدها بت شکست
کس نمیبندد به غیر از بُتپرست
ذوالفقار خود اگر بیرون کِشد
مرگتان از خون مگر بیرون کِشد
گر به آتش حکم او لَب تر کند
خشک و تر را جمله خاکستر کند
چشمهاتان دیده در هر کارزار
بوده از این یَد، یلان را کار، زار
او کلید فتحها در مُشت داشت
او زِرِه در جنگها بیپُشت داشت
دست او بُتخانهها را پاک کرد
اِسمِ بُت با جِسم بُت، در خاک کرد...
::
خویش را دیدم چو از کعبه جدا
خانه، مَروِه کردم و مَسجد، صفا
یافتم میقات من پشت دَر است
حفظ «رَبُّ الْبَیت» از حج برتر است
رَمی شیطان کردم از اَمرِ جلیل
تا بگیرم کعبه از اصحاب فیل
بسته بودم پشت در، اِحرام خود
رَهسپَر کردم به مسجد، گام خود
سعی کردم تا نماند فاصله
از صفا تا مَروِه کردم هَروَله
گفتم او شمع است و من پَروانهام
برنگردم بی علی در خانهام
حجّ من، رخسار حیدر دیدن است
طوف من، دور علی گردیدن است
آن قَدَر ای قبلۀ بیتالحرام
دُورِ تو گشتم که شد حَجّم، تمام...
#علی_انسانی
@aleyasein
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#مثنوی
🔹خطبه🔹
صدای لرزش مسجد به چشم میآمد
چه میگذشت که رحمت به خشم میآمد
چه مسجدی که مصلای ناسپاسیها...
چه مسجدی که رکبخوردۀ سیاسیها...
و منبری که پس از مصطفی مجسمه بود
و پنج وعده به جای نماز، همهمه بود
زنی صدای قیام زمانه شد آن روز
خِمار بست و به مسجد روانه شد آن روز
رسید و آه کشید و حماسه برپا کرد
رسید و لب به سخن باز کرد، غوغا کرد
که آیه آیۀ اعجاز در کلامش بود
و بعد حمدِ خداوند، اینچنین فرمود:
قسم به امر خدا آن ارادۀ ابدی
منم که فاطمهام، نیست مثل من احدی
فَإنَّکُم تَجِدُنَّ محمّداً نَسَبی
و لا یَکونُ أباکُم و قد یکونُ أبِی
مرور میکنم از روزهای تیره و تار
تمام واقعه را ای مهاجرین! انصار!
در آن زمانه که حرفی نبود از اسلام
برهنه بودنتان بود جامۀ احرام
در آن زمانه که گنداب نوش میکردید
سرِ طعام، نزاعِ وحوش میکردید
در آن زمانه که انسان نبود جز نسیان
شب سیاه بشر بود و زوزۀ عصیان
طلوع کرد در آن مُردگی سِراج حیات
أبِی مُحَمَّدٍ المُصطفی، لَهُ الصّلوات
همان که بود شب و روز مهربانِ شما
جواب راسخ دشنام دشمنانِ شما
امان نداد به غارتگران قافلهها
لجام زد به دهان چموش غائلهها
مگر که آیۀ آرامش و سکینه نبود؟!
مگر که مایۀ امنیت مدینه نبود؟!
دوباره بر سر حُکمش بگو و مگو کردید
به جاهلیتِ دیروز خویش رو کردید..
نشستهاید به حکم قیام برخیزید
سیوف بدر و احد از نیام برخیزید
مگر که قبضۀ شمشیرتان شکسته شده؟
مگر که مرکبتان از نبرد خسته شده؟
که با سکوت شما رحلت نبی طی شد
و در سقیفهتان مرکب علی پِی شد
به مرگ میگذرد ماجرا پس از پدرم
دلم گرفته از این طعنهها پس از پدرم
پدر! مپرس چرا اینقدر شکسته شدم؟
پدر! مرا ببر از این زمانه خسته شدم!
لطافت سخنان تو را نمیشنوم
صدایِ «فاطمه جانِ» تو را نمیشنوم
فَقَد فَقَدتُکَ فَقدَ السّماءِ رَحمَتَها
فَلیتَ قبلَکَ کانَ المَماتِ صادَفَنا
چه کرد خطبۀ او با مدینۀ نیرنگ!
چه فایده نرود میخ آهنین در سنگ!
#محمدمهدی_خانمحمدی
@aleyasein
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#مثنوی
🔹سلام بر اشکت🔹
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
ادب به قامت زهراییات قیام کند
وفا به غیرت عباس تو سلام کند...
اگر چه با همه گفتی کنیز زهرایی
به چشم آل محمّد عزیز زهرایی
تو بعد فاطمه در بیت وحی فاطمهای
تو آسمان ادب را همیشه قائمهای
به نفس پاک محمّد تو همدمی مادر
مسیح عشق و ادب را تو مریمی مادر
بهشت شیفتۀ چار لالۀ یاست
کلید باب حوائج به دست عبّاست
مزار توست کنار مزار چار امام
که چار ماهِ تمامت به خون نشست تمام...
مگر به گوش، پیام خدا ز غیب شنفت
که مادر اسم تو را از نخست فاطمه گفت
هزار قافله دل پایبست فرزندت
نشان بوسهٔ مولا به دست فرزندت...
اگر تو نام نبردی ز شاخۀ یاست
گریست دیدۀ زهرا برای عبّاست
الا تمام وجودت پر از نوای حسین
به گریه نایبةالزینبی برای حسین
روایتِ عطشِ کربلاست در اشکت
سلامِ گریهکنان حسین، بر اشکت
سرودِ زخم گلوی حسین، ورد لبت
خلوص زینب و عبّاس در نماز شبت...
تو مادر شهدا، همسر علی هستی
هزار حیف، غریبانه چشم خود بستی
خزان رسید چو بر برگ لالۀ یاست
نبود، جعفر و عثمان و عون و عبّاست
سپهر و مهر و مه و کوکبت کجا بودند
علی، حسین، حسن، زینبت کجا بودند
هماره ریخت به رخ از دو دیده، یاقوتت
اگر به دوش غریبانه رفت تابوتت
دگر به پیکرت آثار تازیانه نبود
دگر مراسم تشییع تو شبانه نبود...
#غلامرضا_سازگار
@aleyasein
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#حاج_قاسم_سلیمانی
#مثنوی
🔹آیات فتح و نصر🔹
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا..
انوار «يَبْقى وَجْهُ رَبِّک» را ببینید
در سجده تعظیم ملائک را ببینید
سیب بهشت از سدره و طوبا رسیده
با رنگ و بوی جنة الاعلی رسیده..
در وصف این گل مصطفی گفته «فداها»
هم یاس یاسین است و هم طوبای طاها..
روز ظهور زهرۀ زهرا رسیده
آیات کوثر، روح بر طاها دمیده
روح حدیث قدسی لولاک آمد
یعنی دلیل خلقت افلاک آمد
گهوارۀ او محورِ مهد زمین است
گهواره جنبان، «رحمة للعالمین» است
بالاترین تسبیح، تسبیحات زهراست
تسبیح زهرا، «اُذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرا»ست
آیات «سُبحانَ الَّذی اَسری»ست زهرا
الله اکبر «آیت کبری»ست زهرا..
اوصاف کوثر منحصر در «إنما» نیست
محدود در آیات نور و «هَل أتی» نیست
بر فضل و علم و عصمتش قرآن گواه است
یاسین و قدر و کوثر و فرقان گواه است
اوصاف اسمائش همه حُسناست آری
شأن علومش «عَلَّم الاَسما»ست آری..
او دختر و او همسر و او مادر کیست؟
نور دل و روح تن و تاج سر کیست؟
بنت النبی، زوج الوصی، امّ الامامة
خَیرُ نِساءِ العالمینْ حَتَّی القیامة
بالاتر از شأن امامت رتبۀ اوست
یادآور نطق محمد خطبۀ اوست
سرفصل آن محکمترین فصل الخطاب است
هر سطر آن تفسیری از ام الکتاب است
توحید را با مد آه خود مدد داد
اسلام را با خطبهاش عمر ابد داد
تیغ بیانش ذوالفقار فتح دین است
«انا فتحنا»ی امیرالمؤمنین است..
باید همه از سیرتش الگو بگیریم
درس حیات طیبه از او بگیریم
«الجار ثم الدار» را تفسیر کردهست
نور دعایش را چه عالمگیر کردهست
منصورۀ هفت آسمان زهراست زهرا
نور زمین روح زمان زهراست زهرا
ام ابیها مادر صلح و قیام است
یک جلوه از خیر کثیر او امام است..
این ملت از شور حسینی برنگردد
یک گام از راه خمینی برنگردد
او رفت و عالم مملو از هنگامۀ اوست
برنامۀ نهضت وصیتنامۀ اوست
آنان که سربازانِ در گهواره بودند
یک عمر خواب از چشم اهریمن ربودند
سردار دلها از همین سربازها بود
سرمشق او از مکتب روح خدا بود
اجر رشادت شد نشان ذوالفقارش
آخر شهادت شد مدال افتخارش
امروز ثاراللهیان خونخواه اویند
آزادمردان رهروان راه اویند
اکنون که گام دوم این انقلاب است
ایران پس از یک چله، تیری پرشتاب است
ما در مسیر قلههای اقتداریم
در گردباد فتنه کوهی استواریم
کوهیم و همدوش دماوندیم آری
رودیم و در آغوش اروندیم آری
ما شاهدان مشهد والفجر هشتیم
یک گام از خط مقدم برنگشتیم
باید در این دوران، جهانی گام برداشت
در هر زمینه آسمانی گام برداشت
در این ولایت آسمان هم خاکبوس است
این ملک، زیر پرچم شمس الشموس است
ما با شهادت افضل الاعمال داریم
تا مطلع الفجرِ فرج چشم انتظاریم
«در خاطرم شد زنده ياد فاطميون»
جاى شهيدان حرم خالىست اكنون..
ما پاسداران حریم اهل بیتیم
در رجم شیطان ما رمیتَ اذ رمیتیم
ایران اسلامی حریم اهلبیت است
چشمش به دستان کریم اهلبیت است
امروز امید اهلبیت این سرزمین است
ایرانِ ما ملک امیرالمؤمنین است
ما همقسم با حاج قاسم ایستادیم
مثل ابومهدی مقاوم ایستادیم
قاری «قالوا رَبُّنَا اللهیم» آری
«ثم استقاموا»، مرد این راهیم آری
ما اربعینیها سپاه قدس داریم
از کربلا آهنگ راه قدس داریم
آن قبلۀ دل، مسجد ذوقبلتین است
تکبیرة الاحرام، لبیک حسین است
برخیز سبحان الذی اسری بخوانیم
مدح علی تا مسجدالاقصی بخوانیم
ما فتح خیبر با علی در پیش داریم
تا سجده بر بیت المقدس بیقراریم
از «جاء نصرالله و الفتح» است پیدا
پایان پذیرفتهست «أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً»
امروز مرز کفر با اسلام، شام است
یعنی که دیگر مهلت صهیون تمام است
«والفجر» با زهرا «لیال عشر» داریم
«والشمس» با خورشید، حشر و نشر داریم
در سایهاش آیات فتح و نصر با ماست
«والعصر» الطاف ولیعصر با ماست..
#سیدمحمدرضا_یعقوبی_آل
@aleyasein
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#امام_علی علیهالسلام
#مثنوی
🔹حرم خدا حرم شد🔹
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
کعبه شده محو و مات و مدهوش
دیوار ز هم گشوده آغوش
هر قطعۀ سنگ، کوه طوریست
هر نخلۀ خشک، نخل نوریست
در زمزمههای آب زمزم
آوای علی علیست هر دم
ای هجر، شب وصال تبریک
مجد و شرف و جلال تبریک
هر ریگ روان شده ثناگو
با ذکر علی علی علی هو
سر زد ز صفا صفای مطلق
ای مروه بگو علی علی حق
حوران همه جان به کف نهادند
در پشت مقام ایستادند
ای کعبه زهی زهی سعادت
میلاد تو شد از این ولادت
ای کعبه سعادتت مبارک
ای بیت، ولادتت مبارک
بر خویش ببال مام کعبه
طفل تو بُود امام کعبه
دلبند تو پیر کائنات است
طفل تو امیر کائنات است
روزی که نبود نام هستی
میکرد علی خداپرستی
از صبح ازل علی، علی بود
پیوسته به هر ولی، ولی بود
در بود و نبود مقتدا بود
او بود و محمد و خدا بود
ای نفس رسول و جان قرآن
ای دست خدا، زبان قرآن
خورشید بلند بام کعبه
از صبح ازل امام کعبه..
تو احمد و احمد است حیدر
یک روح که دیده در دو پیکر؟
گفتار همارۀ تو تنزیل
شاگرد قدیمی تو جبریل
در لیلۀ قدر، قدر قدری
در صحنۀ بدر، بدر بدری
میدان نبرد پایبستت
شمشیر نیازمند دستت
تو قلۀ عرش را امیری
یا همدم کودک صغیری؟
غیر از تو که، ای خدای را شیر
بخشیده به خصم خویش شمشیر؟
در مُلک وسیع حق امامی
با پیر فقیر هم کلامی
با آنکه امام جمع بودی
در بزم فقیر، شمع بودی
تو مالک عرش در زمینی
حیف است میان ما نشینی
در عرش امام آفتابی
در فرش چرا ابوترابی؟
ای قلب تو خانۀ محمد
جای تو به شانۀ محمد
تو بتشکن و خداپرستی
بر شانۀ وحی بت شکستی
ای پشت سرت دعای کعبه
ای بتشکن خدای کعبه
ای مهر تو لطف بینهایت
توحید و نبوت و ولایت
روزی که نه آب و نه گِلم بود
جای تو به خانۀ دلم بود
با مهر تو روی خود نمودم
با مهر تو چشم خود گشودم
دل را به ولات زنده کردم
گه گریه و گاه خنده کردم..
هر شب که به گاهواره خفتم
تا صبح علی علی شنفتم
عمری به محبتت اسیرم
تا با تو بمانم و بمیرم
ای مهر تو بود و هست میثم
فردا تو بگیر دست میثم
#غلامرضا_سازگار
@aleyasein
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#امام_حسین علیهالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹سورۀ فجر🔹
بوی گل از سپیده میآید
اشک شوقم ز دیده میآید
اختران لحظه لحظه با تسبیح
دمبهدم میکنند کار مسیح
همه سیّارگان همه افلاک
تا سحر سجده میبرند به خاک
آیۀ نور، زینتِ فلک است
سورۀ فجر، بر لب مَلَک است
نُه فَلَک باغ نرگساند امشب
اختران ماه مجلساند امشب
انبیا اشک شوق میبارند
همه سوی مدینه رو آرند
همه آرند در حریمِ عفاف
دورِ گهوارۀ حسین طواف
شب جشن و سرورِ خلق و خداست
شب میلاد سیدالشهداست
شب لبخند احمد است امشب
شب عید محمّد است امشب..
عالم از عفو، گشته گلباران
این حسین است ای گنهکاران
مهر او تا ابد به ذِمّۀ ماست
بعد حیدر ابوالائمۀ ماست..
عقل کلّ محو در نظارۀ او
چشم فطرس به گاهوارۀ او..
خواجۀ کائنات، فخر بشر
چون کتاباللَّهَش گرفته به بر
به چه خوش گفت سَیدالکونین:
که حسین از من است و من ز حسین..
انبیا زندهاند از خونش
تا قیامت نماز مدیونش
حجّ ز خون حسین محترم است
حرم از کربلای او حرم است
به نیازش نیاز برده نیاز
از نمازش نماز گشته نماز
کربلا کعبه، حجّ شهادت او
قتلگه کُشتۀ عبادت او
لب خشکش حیاتِ آب بُوَد
بعد حیدر ابوتراب بود
مکتبش تا خداست مشعل راه
نهضتش بعثت رسولالله
دست حقّ بازوی علمدارش
جان ما خاک پای انصارش
روی آزادگی و عشق و امید
از غلام سیاه اوست سفید
روی «جُونش» چراغ دیدۀ ناس
عابسش را شجاعت عبّاس
مسلمش پیر عشق و پیرو راه
در حبیبش کمال حُبّالله
روی حُرّش چراغ حرّیّت
لالۀ سرخ باغِ حرّیت
اکبرش حجّت خدای همه
اصغرش پیر پارسای همه
قاسم او قسیم ظلمت و نور
چشم بَد از مه جمالش دور
روح، سرمست روضۀ یاسش
جان عالم فدای عبّاسش..
#غلامرضا_سازگار
@aleyasein
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#امام_حسین علیهالسلام
#مثنوی
🔹آفتاب و باران🔹
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
تو را اینگونه میفهمند مجذوبان كه اربابی
و نامت مونس هموارهٔ شبهای بیخوابی
تو را پیغمبر بیسرترین پیغام میدانند
تو را بنیانگذار اصلی اسلام میدانند
و تو تكثیر حق در جان هفتاد و دو پیغمبر
كه پیغام تو را بردند از لاهوت آنسوتر
تو میلادت شروع جنبش خونین آزادیست
تو میلادت برای عاشقان غم، عارفان شادیست...
تو را بر محملی از دل، از آن بالا فرستادند
تمام آسمان و اهل آن در پایت افتادند...
تو را كه مصطفی همواره از جبریل میپرسید
علی در قاب چشم فاطمه هرشب تو را میدید
برایت قبل از آنی كه بیایی گریه میكردند
برای تو شهید كربلایی گریه میكردند...
زمین میماند و تو ظهر شورانگیز عاشورا
و یک روز حماسی و غرورانگیز عاشورا
به پیش بادها استادهای، ای روح طوفانی
نگاه تو عمیق و ساده چون آیات قرآنی
خدا را هرچه با اثبات خود اثبات میكردی
تمام عقلها و روحها را مات میكردی
كنون من ماندهام بین سرود و مرثیه حیران
منم یک لحظه زیر آفتاب و لحظهای باران...
قلم از عشق تو آقا زیارتنامه میخواند
و فطرس در جوار تو برایت نامه میخواند
یكی از نامهها خیس است همراهش سلام ماست
و تو با مهربانی مینویسی این غلام ماست
#هادی_جانفدا
@aleyasein
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#مثنوی
🔹نسیم صلوات🔹
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بیجهت نیست که اسمش علی اکبر شده است
چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست
حرکات و سکنات و وجناتش طاها
مادرش آمنه بودهست مگر یا لیلا؟
با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد
این پیمبر چقدر تازه مسلمان دارد
ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست
«پیرهنچاک و غزلخوان و صراحی در دست»
سنگ در دستش از اعجاز قمر میگردد
گر به خورشید بگوید نرو، برمیگردد
جان علی، جسم نبی، جلوۀ کوثر بوده
سرّ لولاک، از اول علی اکبر بوده
هر زمان عطر حضورش به هوا برمیخواست
نفس پنج تن آل عبا برمیخواست
ذاتش آیینه در آیینه پیمبر گشته
بارها از شب معراجِ خودش برگشته...
بینقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است
به اباالفضل قسم قامت او دیدنی است
چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت
حرف حق را قلم خواجۀ شیراز نوشت:
«شاه شمشادقدان، خسرو شیریندهنان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان»
زلفش آنروز که در دست نسیم افتاده
سمت و سو داده به تحریر مؤذنزاده
کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود
تشنۀ صوت اذان علی اکبر شده بود
أشهدُ أنّ... به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت
جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است
أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است
باد آورده به همراه، شمیم صلوات
میوزد بر سر کوی تو نسیم صلوات
ابر رحمت تویی و تشنۀ الطافِ تو دشت
مشک از چشمۀ چشمان تو پر برمیگشت
کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات
باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات..
#مسعود_یوسفپور
@aleyasein
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#امام_عصر علیهالسلام
#مثنوی
🔹نشانی ظهورت پیداست🔹
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت
گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت
همنفس با من از آهنگ فراقم میخواند
داشت از گوشۀ ایران به عراقم میخواند
یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست
میروم میروم از خویش به هر جا او هست
جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست
سهله آغوش گشودهست مفاتیح به دست
رایحه رایحه با بوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست مرا سوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است
خانۀ دوست که نام دگرش سامره است
آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد
با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟
وطن آنجاست برایم که پر از خویشتن است
یعنی آنجا که در آن خانۀ محبوب من است
سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟
از دلآرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟
ما همه غرق سکوتیم تو اینبار بگو
سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو
سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا
بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا
به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند
به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند
قَسَمت میدهم آری به همان راز و نیاز
آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟
آخرین مرتبه کی راهی میقات شدهست؟
آخرین بار کجا غرق مناجات شدهست؟
خسته از فاصلهام با منِ بیتاب بگو
با من از گریۀ او در دل سرداب بگو
سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است
گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟
حرمت ساحل آرامترین امواج است
این گدا سامرهای نیست، ولی محتاج است
از زمستان پیاپی به بهارم برسان
بر لبم عرض سلام است به یارم برسان
ما به تکرار دچاریم بگو با یارم
غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ
رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد
ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد
آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر
جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر
تو فقط چارۀ هر دردی و برمیگردی
وعدۀ بی برو برگردی و برمیگردی
روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود
جای دل، آنچه شکستهست، قفس خواهد بود
از سر مأذنۀ کعبه اذان میخوانیم
قبلۀ کج شده را سوی تو میچرخانیم
هر کجا مینگرم ردّ عبورت پیداست
کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست
تازه این اول قصهست، حکایت باقیست
ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقیست
مینویسم که شب تار سحر میگردد
یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد
#سیدحمیدرضا_برقعی
@aleyasein
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#مناجات
#دعای_کمیل
#امام_حسین علیهالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹الهی و ربّی🔹
الهی به شور قیام حسین
به فریاد سرخ و پیام حسین
به آنان که محو نگاهش شدند
شهید سرافراز راهش شدند..
به مردانِ در عشق، ضربالمثل
به مرگی که شیرینتر است از عسل
به شیدایی مسلم بن عقیل
به اول شهید از تبار خلیل..
به دستی که در علقمه، شد قلم
وفایش به عالم، عَلَم شد عَلَم
به آبی که از چشمۀ مشک ریخت
به زینب که از روی تلّ اشک ریخت
به گودال بالاتر از طاقِ عرش
به خونی که پاشید بر ساق عرش
به «روز دهم» زیر چرخ کبود
که «خورشید بر نیزه گل کرده بود»
به قنداقهای که به معراج رفت
به پیراهنی که به تاراج رفت
به اسبی که کوبید سر بر زمین
به خونهای جاری در آن سرزمین
به ماهی که مهرش شده مشتری
به ایثار انگشت و انگشتری
به آیات کهف و به آیات نور
به مهمانی سر، میان تنور
به عاشقترین خواهر روزگار
که صبر و وفا را، شد آموزگار
به غمهای بانوی مَحمِلنشین
به ایراد آن خطبۀ آتشین
به شور مناجات مولا علی
به جانهای پیوسته با «یا علی»
به تأثیر شبنالههایِ کمیل
به سوز علی، در دعای کمیل
به دلهای عاشق، قراری ببخش
فروغی از آیینهداری ببخش
که نور دل اهل بینش تویی
سرآغاز هر آفرینش تویی
به راه تو آنان که سر دادهاند
ز فضل تو ما را خبر دادهاند..
ندارم کسی جز تو فریادرس
تویی دادخواه و تویی دادرس
الهی و ربی! پناهم بده
به سرمنزل عشق راهم بده
مرا جز تو، با کس سر و کار نیست
پذیرندۀ توبه غیر از تو کیست؟
نه چشمی نظر میکند سوی من
نه راه فراری فراروی من..
تو گرداندی از من بلا را به لطف
ندیده گرفتی خطا را به لطف
به صد مرحمت ای خدای جلیل
پراکندی از من ثنای جمیل
ثنایی که شایستۀ من نبود
سزاوار تشریف این تن نبود
ندیدی به کردار من جز قصور
مرا بردی از چاهِ ظلمت به نور
منم شرمسار از بَدِ حال خود
زمینگیرِ زنجیرِ اعمال خود..
نشد دامنم پاک از خارها
شکستم حریم تو را بارها
سزد گر ببارد بلا بر سرم
که در بند نفس جنایتگرم
نه این بددلی، در سرشت من است
حجاب دعا، فعل زشت من است
تو آگاهی از زشتی کار من
نباشد نهان از تو اسرار من
مرا اشکبارانتر از ابر کن
عقوبت اگر میکنی، صبر کن
مرا داد دنیا فریب از غرور
به زندانم از آرزوهای دور
نباشی اگر دستگیرم هنوز
به نادانی خود دلیرم هنوز
مرا خواب غفلت گرفتار کرد
مرا نفس فرمانروا خوار کرد
پی خواهش دل شدم سالها
شکستهست از من پر و بالها
هوای دلم گشت دام فریب
دچارم به این سرنوشت غریب
چرا بیاثر اشک و آه من است؟!
که سَدّ اجابت گناه من است
گناهم، زیان جای سود آورد
بَلا بر سر من فرود آورد..
به کف غیر اندوه چیزی نماند
ز مُلک تو راه گریزی نماند
الهی و ربّی! کرم کن کرم
بخوان چون کبوتر مرا در حرم..
تو پوشیدهای عیبهای مرا
ببین گریۀ هایهای مرا
من آنم که بَر خود ستم کردهام
و کسبِ رضای تو کم کردهام
دلم در حریم تو نااهل بود
دلیری من از سَرِ جهل بود
مرا نیست هر چند قلب سلیم
مکن چیره بر من عذاب الیم
الهی و ربّی! من آن بندهام
که اینک تهیدست و شرمندهام
ضعیفم من و دردمند و حقیر
ذلیلم من و مستمند و فقیر
ز بیم تو در چشم من خواب نیست
به روز عقوبت مرا تاب نیست
عقوبت ز اعمال خود میکشم
که طعم عذاب تو را میچشم
به جُرمی که کردم در آن سالها
اسیرم اسیر سیهچالها..
چو با یادت آوردهام شب به روز
امیدم تویی، هستیام را مسوز
اگر بر عذابت صبوری کنم
صبوری کی از داغ دوری کنم؟
به اکرام تو چشم اگر دوختم
به امید عفوت چرا سوختم؟
تو زنجیرِ جانِ مرا باز کن
در آتش، زبان مرا باز کن
که شیون برآرم در آن آستان
شوم با دل خسته همداستان
به حسرت بنالم ز دل مثل نای
بگریم بر احوال خود، هایهای
بخوانم تو را از سویدای جان
که اِی آرمانِ دلِ عارفان!
پشیمانم و سرپناهی نماند
به جز آستان تو راهی نماند
«عقوبت مکن عذرخواه آمدم
به درگاه تو روسیاه آمدم»
ندارم به جز لطف تو دادرس
تو بیچارگان را به فریاد رس
که غیر از تو بخشد گناه مرا؟
که رحم آوَرَد اشک و آه مرا؟..
نجاتم از این روسیاهی ببخش
به این بینوا آنچه خواهی ببخش
#محمدجواد_غفورزاده
@aleyasein
﷽
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#امام_باقر علیهالسلام
#مثنوی
🔹طبیب عالم🔹
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش
باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش
آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت
دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت
گلدستهای نداشت حرم، مرقدی نبود
صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود
این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟
غمهای عهد کودکی از یاد کی رود
آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود
یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود
از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه
اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه...
تو طفل روی ناقۀ عریان نشستهای
بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشستهای
تو طعم تازیانه و سیلی چشیدهای
بر روی خار، همره طفلان دویدهای
دیدی تو خیمههای به آتش کشیده را
داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را
#علی_انسانی
@aleyasein