🗣شگرد تبلیغی فرقه: اُبهت مبلّغ
✍️علی محمدی هوشیار / یادداشت
یکی از کاربردیترین روشهای تغییر اندیشه مخاطبین فرقه ها، محوریت یافتن شخصیت مبلّغ فرقه است. وقتی مبلّغ، جزو کسانی باشد که دیگران او را در مقام انسانی کم خطا و موفق بدانند، در این صورت میتواند بر اندیشه سایرین تأثیر گذاشته و آنان را به جریانها و فرقهها دعوت کند. عموماً انسانهای پرتلاش و موفق، انسانهای جذابی هستند و این نوع از جذابیت، دیگران را به مراوده و آشنایی با آنها ترغیب میکند.
از دید عموم مردم، این تیپ افراد، کم خطا قلمداد شده و بسیاری از گفتههای آنان را بدون مطالبه سند و مدرک میپذیرند، اگرچه آن سخن در حوزه تخصصی او (فرد موفق) نباشد. بنابراین اگر یک پزشک موفق یا یک تاجر موفق، قصد تبلیغ یک اندیشه دینی را داشته باشد، آنگاه خواهید دید که با سهولت تمام، دیگران را تحت تأثیر قرار خواهد داد. بسیار مشاهده شده است که مردم، سفارشات اخلاقی و حتی اعتقادی را از برخی پزشکان شنیده و بر آن باورمند میشوند بدون آنکه متوجه عدم تخصص او در این امور باشند و علت این تبعیت را در موفق پنداری آن پزشک و کم خطا دانستن او میدانند. یا اگر کسی در امور اقتصادی موفق باشد، او را در تمامی امور عاقل و مورد اعتماد دانسته و سخنان او را میپذیرند.
در موارد متعددی مشاهده میشود که جذب افراد نخبه به منظور استفاده محوری از او به عنوان یک کنشگر و مبلّغ یک جریان، بسیار مرسوم است، چراکه آورده زیادی برایشان خواهد داشت. به عنوان نمونه؛ عباس #فتحیه، دانش آموخته فلسفه است که به خاطر تیز هوشی و فعالیتهای علمی، مورد توجه برخی موسسات آموزشی و پژوهشی قرار گرفت.
وی به حسب اتفاق، به جریان انحرافی احمداسماعیل بصری پیوست و از سال 1394 تاکنون جزو مبلّغین طراز اول جریان به شمار میرود. نکته قابل توجه درباره او این است که به علت برخی موفقیتهای علمی که در سنین جوانی به دست آورده بود، به جایگاه ابهت مبلّغ دست یافته و در همان آغاز امر، موفق به جذب برخی از دوستان نزدیک خود به جریان مذکور شد. آنچه با مطالعه زندگینامه آن تعداد از دوستان عباس فتحیه به دست میآید این است که؛ این افراد نه تنها جذب گفتهها و تعالیم احمد اسماعیل نشدند، بلکه به طور ناخواسته مقهور ابهت کسی شدند که او را انسانی کم خطا و عالم میدانستند. آنان بدون آنکه متوجه شوند، از شخصیتی پیروی کردند که او پیرو شخصیت دیگری شده بود و نوع اندیشه جدید در کنار گذاشتن اندیشه قبلی آنان مداخله نداشته است. به عبارتی اگر عباس فتحیه آنان را به وهابیت یا بهائیت دعوت میکرد، احتمال پذیرفتن و تبعیت وجود داشته است.
طبق این مبنا، آمدن و رفتن این افراد به ماندگاری مبلّغ مذکور بستگی دارد و چنانچه پس از مدتی، به دین و آیین دیگری وارد شود، دیگران نیز از او متأثر شده و راه خود را به سوی او تغییر میدهند. البته ممکن است اتفاق دیگری هم در این میان بیافتد. با توجه به اینکه جذب شدگان به جریان، به خاطر قوت و هیبت علمی و اجتماعی مبلّغ، تغییر اندیشه دادهاند؛ چنانچه مبلّغ مذکور قوت خود را از دست داده و نشانههای ضعف در او پیدا شود، مریدان او نیز متزلزل شده و امکان بازگشت آنان به اندیشه سابق وجود خواهد داشت.
بنابراین، استبصار آنان، استبصار روانشناختی است و اگر دلیل و استدلالی برای استبصار آنان مطالبه شود، پاسخی جز توجیه نخواهند داشت. نمونههای فراوانی برای این مقوله میتوان مثال زد که ابهت مبلّغ، تنها عامل جذب و تغییر اندیشه در اطرافیان بوده است. عباسعلی کیوان قزوینی از جمله دانش آموختگان حوزه علمیه نجف بود که از محضر میرزا محمد حسن #شیرازی و میرزا حبیبالله #رشتی و لطفالله لاریجانی مازندرانی بهره گرفت. قزوینی برای فراگرفتن فلسفه، علوم ریاضی، حکمت و کلام به تهران آمد.
وی ضمن تحصیل به منبر میرفت و به سبب رونق مجالس وعظش به واعظ قزوینی شهرت یافت و چون به زبان فارسی، عربی، #ترکی و #روسی مسلط بوده و با زبان عبری نیز آشنایی داشت، بر جذابیت او میافزود. کیوان قزوینی بر اثر مطالعۀ کتابهای #صوفیه، طریقۀ اصولی یا مسلک #اخباری را هدایت کننده ندانست و از این رو، به سلسله صوفیان روی آورد. ابتدا در تهران، دست ارادت به صفی علیشاه داده و از وی اجازۀ ارشاد گرفت. پس از چندی عازم #خراسان شد و در بیدخت به طریقت گنابادیه پیوست.
کیوان به بیشتر مناطق ایران و کشورهای اسلامی سیاحت کرد و مریدان بسیار یافت. گفته شده که وی در گسترش سلسلۀ گنابادیه نقش مهمی داشته و حتی به سبب تبلیغ عقاید این سلسله چنان شهرتی یافته است که مردم او را قطب سلسلۀ گنابادی میپنداشتند. کیوان قزوینی به جهت ابهتی که یافته بود، نام و آوازه او نیز برخی را تحت تأثیر قرار میداد و به عقیده او در میآمدند، بدون اینکه او را دیده یا با او سخنی گفته باشند.
@ali_m_hoshyar