eitaa logo
عقل یشمی خال‌خال پشمی
272 دنبال‌کننده
759 عکس
41 ویدیو
75 فایل
☑️ کسی که حرفای این کانال را جدی بگیره، خره. 😇✌ @ebrahimpour
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 کجایید ای #شهیدان خدایی / بلاجویان دست کربلایی 💠 #مولوی | #دیوان شمس | #غزل شمارهٔ ۲۷۰۷ [ #ادبیات #شعر #محرم ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
پشت جلد ام نوشتم: 🔹ما همه مرغابیانیم؛ ای غلام / بحر می‌داند زبانِ ما تمام 🔹پس سلیمان بحر آمد، ما چو طَیر / در سلیمان تا اَبَد داریم سَیر 🔹با سلیمان پای در دریا بِنِه / تا چو داوود آب، سازد صد زِرِه 🔹آن سلیمان، پیشِ جمله حاضرست / لیک غیرت چشم‌بند و، ساحرست [ ، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۹-۳۷۸۲] 💠پ.ن: من، صحیفه من. ❤ @aliebrahimpour_ir
عقل یشمی خال‌خال پشمی
پشت جلد #صحیفه_کامله_سجادیه ام نوشتم: 🔹ما همه مرغابیانیم؛ ای غلام / بحر می‌داند زبانِ ما تمام 🔹پس
مولوی این شعر را برای چه‌کسی گفته و برای چه گفته؛ 😇 🔹ما همه مرغابیانیم؛ ای غلام / بحر می‌داند زبانِ ما تمام 🔹پس سلیمان [یعنی صحیفه سجادیه] بحر آمد، ما چو طَیر / در سلیمان تا اَبَد داریم سَیر 🔹با سلیمان پای در دریا بِنِه / تا چو داوود آب، سازد صد زِرِه 🔹آن سلیمان، پیشِ جمله حاضرست /  لیک غیرت چشم‌بند و، ساحرست [ ، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۹-۳۷۸۲] @aliebrahimpour_ir
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود / به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم مانده‌ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا / یا چه بودست مراد وی ازین ساختنم جان که از عالم علوی ست یقین می‌دانم / رخت خود باز برآنم که همان‌جا فکنم مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک / دوسه روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست / به هوای سر کویش پروبالی بزنم کیست در دیده که از دیده برون می‌نگرد یا کدامست سخن می‌نهد اندر دهنم کیست در گوش که او می‌شنود آوازم / یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی / یک دل آرام نگیرم نفسی دم نزنم من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم / آنکه آورد مرا باز برد در وطنم می وصلم بچشان تا در زندان ابد / از سر عربده مستانه به هم درشکنم تو مپندار که من شعر به خود می‌گویم / تا که بیدارم و هوشیار یکی دم نزنم شمس تبریز اگر روی به من بنمایی/ والله این قالب مردار بهم در شکنم منسوب به @aliebrahimpour_ir
- هر که بی روزی ست، روزش دیر شد @my_sajjadieh @aliebrahimpour_ir
عقل یشمی خال‌خال پشمی
عُمرِ تو مانند همیانِ زَرَست / روز و شب مانندِ دینار اشمرست بخوانید 👇 eitaa.com/aliebrahimpour_ir/
(۱۲۳) هر زمان نزعی است جزوِ جانت را / بنگر اندر نزعِ جان، ایمانت را تو لحظه‌به‌لحظه در حالِ جان کندن هستی. پس به هنگامِ جان‌کندن‌های لحظه‌به‌لحظه خود مواظب ایمانِ خود باش. [ حال که آدمی در هر لحظه از حیات خود در حالِ جان کندن است و گام به سوی برمی‌دارد، باید مواظبِ آخرین لحظه جان کندن خود باشد تا با قلبی مؤمن از این سرای سپنج بکوچد. حضرت علی (ع) می‌فرماید : «هر نفسی که آدمی برمی‌کشد، گامی است به سوی مرگ» ( ، حکمت۷۱) ] (۱۲۴) عُمرِ تو مانند همیانِ زَرَست / روز و شب مانندِ دینار اشمرست عمرِ تو در مَثَل مانند کیسه زر است. و روز و شب نیز همانند کسی است که دینارها را می‌شمرد. هر روز، سهمیه‌ی خودش را می‌گیرد تا تو را راه بدهد. (۱۲۵) می‌شمارد، می‌دهد زر بی‌وقوف / تا که خالی گردد و آید خُسوف گردش روزان و شبان و گذرِ زمان، بی‌درنگ و توقف، سکه‌های عمر آدمی را می‌شمارد تا آنکه کیسۀ حیات آدمی خالی می‌شود و زوال او از راه می‌رسد . [خسوف = در لغت به معنی گرفتگی ماه است ولی در اینجا کنایه از اُفول و زوال آدمی است] (۱۲۶) گر ز کُه بستانی و نَنهی به جای / اندر آید کوه زآن دادن ز پای برای مثال، اگر از یک کوه، دمادم مقداری برداری و به جای آن چیزی نگذاری، کوه به این عظمت، از این کاستی‌های تدریجی پایان می‌پذیرد و چیزی از آن باقی نمی‌ماند. (۱۲۷) پس بِنه بر جای هر دم را عِوَض / تا زِ وَاسجُد وَاقتَرِب یابی غَرض بنابراین به جای هر لحظه از عمر که از دست می‌دهی، از سجده و قرب به حضرت حق، عوض و مابه‌ازایی برای آن بگمار. [شایسته است که دوران حیاتِ خود را در عبادت و کردار نیک سپری کنی تا به غایتِ نهایی حق نایل شوی. ] (۱۲۸) در تمامی کارها چندین مَکوش / جز به کاری که بُوَد در دین ، مَکوش برای انجام هر کاری نباید جوش بزنی؛ مگر کاری که به دین و ایمان مربوط می شود. در این کار تا می‌توانی بجوش و بکوش. (۱۲۹) عاقبت تو رفت خواهی؛ ناتمام / کارهایت اَبتر و نانِ تو خام سرانجام، تو بدون اینکه کارهایت را تمام کرده باشی از این دنیا رخت خواهی بست. بنابراین کارهایت ناقص و نانِ تو ناپخته می‌ماند. [ بند ۵-۷ را ببینید] (۱۳۰) و آن عمارت کردنِ گور و لحد / نی به سنگ است و به چوب و نی لُبَد و باید بدانی که آبادکردن و ساختن گور و لحد، به سنگ و چوب و مالِ فروان نیست. [لُبَد = به معنی کثیر و بسیار است. چنانکه در آیه۶ سورۀ بَلَد آمده.] (۱۳۱) بلکه خود را در صفا گوری کنی / در مَنیّ او کُنی دفنِ مَنی بلکه ساختن و عمارت گور در این است که از صدق و صفا ، گوری برای خود فراهم سازی؛ و وجودِ موهومِ خود را در وجودِ حقیقی او محو و فانی کنی. از ؛ دفتر سوم eitaa.com/aliebrahimpour_ir/1632 @aliebrahimpour_ir @my_sajjadieh
عقل یشمی خال‌خال پشمی
#شکر خدا که روزی دارم. شکر خدا که روزی دارم. شکر خدا که روزی دارم. شکر خدا که روزی دارم. شکر خدا که
📌 خاک بر سر آن بی‌شعوری که به خاطر حرص، مثل خرس بیفتد دنبال دیگران ✅ مقدمه: من در روزی داشته‌ام و بحمدالله هنوز دارم.(¹) حالا شاید کسی گذر کرده و علمی گرفته و به کاری مشغول شده؛ او سواست. ولی هرکسی که چیزی چشیده، مشمول این ابیات ناب مولوی می‌شود: ☘ 287 - مر سگی را، لقمه نانی ز دَر / چون رسد بر در، همی بندد کمر اگر از دَرِ خانه‌ای پاره نانی به سگی دهند. هرگاه آن سگ به درِ آن خانه رسید، اظهارِ وفاداری و خدمت‌گزاری می کند. ☘ 288 - پاسبان و حارسِ در می‌شود / گرچه بر وَی جور و سختی می‌رود آن سگ، نگهبان و حافظِ آن خانه می‌شود، اگر چه از سویِ اهلِ خانه نسبت به او خشونت و آزار برسد. ☘ 289 - هم بر آن در باشدش باش و قرار / کفر دارد، کرد غیری اختیار جایگاه و قرارگاهِ او آستانۀ آن خانه می‌شود، و رفتن به آستانۀ خانۀ دیگر را ناسپاسی و بی‌وفایی می‌شمارد. ☘ 290 - ور سگی آید غریبی، روز و شب / آن سگانَش می‌کُنند آن دَم ادب اگر سگِ غریبه‌ای به آستانۀ آن خانه نزدیک شود و آن سگ‌ها، به او حمله‌ور می‌شوند و ادبش می‌کنند. ☘ 291 - که برو آنجا که اوّل منزل است / حقِ آن نعمت، گروگانِ دل است با زبانِ حال به آن می‌گویند: به منزل و جایگاهِ خودت بازگرد؛ زیرا تو مدیونِ ولی نعمت خود هستی و باید آن را بجا بیاوری. ☘ 292 - می‌گزندش که برو بر جایِ خویش / حقِ آن نعمت، فرو مگذار بیش آن سگ‌ها او را گاز می‌گیرند و می‌گویند برو به منزل و محلِ خویش و در سپاس از نعمت‌هایی که خورده‌ای کوتاهی مکن. ☘ 293 - از درِ دل، و اهلِ دل، آبِ حیات / چند نوشیدی و، وا شد چشم هات از آستانۀ صاحب دلان و اهلِ معرفت، چندین بار آبِ حیات معارف الهی نوشیدی و دیدگانِ دلت باز شد. (¹) ☘ 294 - بس غذایِ سُکر و وَجد و بیخودی / از درِ اهلِ دلان بر جان زدی از آستانۀ صاحبدلان، بسیاری از طعام‌های معنوی نظیر سُکر و وَجد و بیخویشی رزقِ تو شد. ☘ 295 - باز این در را رها کردی ز حرص؟ / گِردِ هر دکّان همی گردی چو خِرس؟ اما تو از روی حرص درگاهِ صاحبدلان را ترک کرده‌ای؟ و مثل گِردِ دور هر و مکانی می‌چرخی؟ ☘ 296 - بَر درِ آن مُنعِمانِ چرب دیگ / می‌دَوی بهرِ ثَریدِ مُرده‌ریگ سراغِ درگاهِ ثروتمندانی می‌شتابی که دیگ‌های پُر از غذای چرب و رنگین دارند تا لقمه‌ای از تلیت ناچیز و بی‌ارزش ارث مردگان آن‌ها بخوری؟ ☘ 297 - چربِش اینجا دان که جان فَربِه شود / کارِ نا اومید اینجا (¹) بِه شود این را بدان که غذای چرب و گوارای اصلی در آستانۀ منزلِ صاحبدلان پیدا می‌شود و روح و روان آدمی از آن طعام‌های معنوی، رشید و فربه می‌شود. و کارِ ناامیدان از رحمت الهی در این درگاه سامان می‌یابد. (¹). ❤️ 📗 ، دفتر سوم، بخش ۹ - قصهٔ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن شومی طغیان و کفران در ایشان و بیان فضیلت شکر و وفا @my_sajjadieh ۱۴۰۳.۱۰.۱۵ @aliebrahimpour_ir
عقل یشمی خال‌خال پشمی
📌 خاک بر سر آن بی‌شعوری که به خاطر حرص، مثل خرس بیفتد دنبال دیگران ✅ مقدمه: من در #طلبگی روزی داشت
📌 بی‌وفا نباش... ☘ 314 - هم بر آن دَر گَرد: کمْ از سگ مباش / با سگِ گهف ار شدستی خواجه تاش اگر همخو و هم‌سرشتِ سگِ هستی یعنی اگر واقعاََ وفاداری، فقط در اطرافِ درگاه صاحبدلت بگرد و از سگ کمتر مباش. [خواجه تاش = همشهری ، دو نفر که اهلِ یک شهر باشند. در این بیت منظور هم‌خو شدن با در است] ☘ 315 - چون سگان هم مر سگان را ناصِح‌اند / که دل اندر خانۀ اوّل بِبَند زیرا سگ‌ها نیز یکدیگر را اندرز می‌دهند و با زبان حال می‌گویند: برو نسبت به خانۀ اوّل خود وفادار باش. [سگان این‌گونه عادت دارند که وقتی سگی غریبه به محلّۀ آنان وارد می‌شود، به او حمله می‌کنند و او را می‌رمانند. انگار به او می‌گویند: برو به محلّۀ خودت وفادار باش.] ☘ 316 - آن دَرِ اوّل که خوردی استخوان / سخت گیر و حق گزار، آن را مَمان به آن سگِ غریبه می‌گویند: برو مقیمِ همان درگاهی شو که اولین بار استخوان از آنجا خورده‌ای . حرمتِ آن درگاه را سفت و سخت نگه دار و حقشناسی کن و هرگز آنجا را ترک مکن. [آن را ممان = آنجا را ترک مکن] ☘ 317 - می‌گزندش کز ادب آن‌جا رود / وز مقامِ اوّلین مُفلِح شود سگان محلّه، آن سگِ غریبه را گاز می‌گیرند تا شرطِ ادب را نگه دارد و به همان جای اوّل باز گردد و با تحفظ وفاداری رستگار شود. [مُفلح = رستگار] ☘ 318 - می‌گزندش کِای سگِ طاغی برو / با وَلیّ نعمتت یاغی مشو سگان محلّه، آن سگِ غریبه را گاز می‌گیرند و با زبان حال به او می‌گویند: ای سگِ سرکش و یاغی برو و با ولی نعمتِ خود سرکشی نکن. ☘ 319 - بر همان دَر، همچو حلقه بسته باش / پاسبان و، چابک و، برجَسته باش برو و مانند حلقه به آن در پیوسته و وابسته باش و نگهبان و چابک و نمونه باش. ☘ 320 - صورتِ نقضِ وفایِ ما مَباش / بی‌وفایی را مکُن بیهوده فاش کاری مکن که صفتِ ما سگ ها را نقض کنی و بی‌وفایی را بیهوده اشاعه مده. ☘ 321 - مر سگان را چون وفا آمد شعار / رَو؛ سگان را ننگ و بدنامی میار بی‌گمان، وفاداری شعار سگان است. ای سرکش برو و مایه ننگ و بدنامی سگ‌ها مشو . [ چون ما سگ ها نزدِ بنی آدم به خاطر وفاداری، آبرو داریم. پس آبرو و اعتبار ما را نبر.] ☘ 322 - بی‌وفایی چون سگان را عار بود / بی‌وفایی چون روا داری نمود؟ در جایی که بی‌وفایی مایه ننگ و بدنامی سگان است؛ تو چطور به خودت اجازه می‌دهی که از خود بی‌وفایی نشان دهی؟ 📗 ، دفتر سوم، بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او [همراه با شرح کریم زمانی] @my_sajjadieh ۱۴۰۴.۰۳.۰۶ @aliebrahimpour_ir
❤️ من ذرّه و خورشیدِ لقایی تو مرا / بیمار غم‌ام، عینِ دوایی تو مرا ❤️ بی‌بال و پر اندر پی تو می‌پرَّم / من کَه شده‌ام، چو کهربایی تو مرا - ؛ دیوان شمس؛ رباعی۷۰ 🟨 من ذره و خورشیدِ لِقایی تو مرا / بیمارِ غم‌ام عینِ دوایی تو مرا ☘️ ۱) معنی روان: من ذرّه‌ای ناچیزم و تو برای من خورشیدِ دیدار و وصالی؛ من بیمارِ اندوه‌ تو هستم و تو برای من خودِ درمانی. ☘️ ۲) واژگان کلیدی 🔹️ ذَرّه: خردترین جزء؛ در شعر کلاسیک نمادِ ناچیزیِ عاشق و نیز «ذره‌های در رقصِ آفتاب». 🔹️ خورشیدِ لِقا(یی): خورشیدِ دیدار/وصال. در عرفان: دیدارِ حق، مقامِ حضور. 🔹️ بیمارِ غم: تعبیر مألوفِ عاشقانه/عرفانی برای اضطرابِ فراق. 🔹️ عینِ دوا: خودِ حقیقتِ درمان. ☘️ ۳) ساختار نحوی و ایجاز 🔹️ تکرارِ هنجارشکنِ «تو مرا» در پایانِ هر مصراع عاملِ تأکید است. 🔹️ تقابلِ «من/تو»، «ذره/خورشید»، «بیمار/دوا» با ایجاز لفظی، نسبتِ وجودیِ عاشق و معشوق را می‌سازد. ☘️ ۴) منطق تصویری 🔹️ ذره در برابر خورشیدِ لقا؛ بی‌نورِ خورشید دیده نمی‌شود. 🔹️ بیمار/دوا؛ عاشقِ رنجور و معشوقِ شفابخش. ☘️ ۵) آرایه‌ها و صنایع ادبی 🔹️ تضاد: ذره/خورشید، بیمار/دوا. 🔹️ استعاره: خورشیدِ لقا برای معشوقِ مطلق. 🔹️ موازنهٔ معنایی: دو مصراعِ هم‌وزن و هم‌نقش. ☘️ ۶) خوانش‌های ممکن 🔹️ عاشقانه/زمینی: محبوبْ خورشیدی‌ست که عاشقِ کوچک را بزرگ می‌کند؛ دردِ جدایی را تنها او درمان می‌کند. 🔹عرفانی: سالک «ذرّه» و حق «خورشیدِ لقا»؛ دردِ فراق با حضورِ او درمان می‌شود؛ اشاره به «فنا در نور». 🔹وجودی/روان‌شناختی: منِ آسیب‌دیده جز در مواجهه با «امرِ معنا/نور» درمان نمی‌شود؛ خورشید = معنای اصیلِ زندگی. ☘️ ۷) ظرافت‌های ویژه 🔹️«خورشیدِ لقا» فقط روشنگر نیست؛ عاملِ دیدار است؛ ذره بدون او اصلاً «پدیدار» نمی‌شود. 🔹️ جابه‌جایی «برای منی» به «تو مرا» عاطفه و موسیقی را دوچندان کرده است. 🔹️ محورِ بیت: ذره به خورشید. 🔹️ دو استعاره: نور و شفا. 🟨 بی‌بال و پَر، اندر پیِ تو می‌پرّم / من کَه شده‌ام چو کهربایی تو مرا ☘️ ۱) معنی روان: بی‌هیچ بال و پری به دنبالِ تو پرواز می‌کنم؛ چون من کاه شده‌ام و تو مثل کهربا مرا می‌کِشی و می‌ربایی (مجذوبت شده‌ام). ☘️ ۲) واژگان کلیدی 🔹️ بی‌بال و پر: کنایه از بی‌وسیله بودن؛ نداشتنِ ابزار ظاهری. 🔹️ کهربا: ماده‌ای با خاصیتِ جذب؛ در شعر نمادِ ربایشِ عشق. ☘️ ۳) منطق تصویری 🔹️ پروازِ عاشق بدون وسیله؛ یعنی شوق جای عقل و بال را می‌گیرد. 🔹️ جذبِ کهربایی؛ کششِ محبوب بر کاهِ عاشق. ☘️ ۴) آرایه‌ها و صنایع ادبی 🔹️ پارادوکسِ «بی‌بال و پر می‌پرم»؛ نفیِ ابزار و تحققِ عمل. 🔹️ استعاره: کهربا برای محبوبِ رباینده. ☘️ ۵) خوانش‌های ممکن 🔹️ عاشقانه/زمینی: عاشق بی‌امکان، با صرفِ شوق می‌پرد؛ نیروی ربایشِ محبوب کارِ بال‌وپَر را می‌کند. 🔹عرفانی: سالک بدون اسبابِ ظاهریِ عقل/زهد، به جذبه‌ی الهی می‌پرد؛ جذب مقدّم بر کسب. 🔹اجتماعی/روان‌شناختی: در کششِ کاریزماتیک/معنابخش، انسان بی‌منابع نیز جهش می‌کند؛ نیروی «جذب» ساختارها را دور می‌زند. ☘️ ۱۰) جمع‌بندی نکته‌محور 🔹️ کانونِ معنا: که جای و و را می‌گیرد. 🔹️ دو تصویر هم‌افزا: پروازِ ناممکن + ربایشِ کهربایی. 🔹️ تأکید بر نیروی «تو» و حذفِ منِ ناتوان. 🔹️ ادامهٔ معناییِ بیتِ قبل: از نور و شفا به جذب و پرواز. ✨ جمع‌بندی نهایی شاعر «منِ ذره/بیمارِ فاقدِ توان» را در برابرِ «توِ خورشید/دوا/جاذبه» می‌نشاند: نور مرا پدیدار می‌کند، دوا مرا شفا می‌دهد، و جذبه مرا بی‌بال‌وپَر به پرواز می‌برد. نتیجه: تصویرِ فشرده‌ای از راهِ عشقِ جذبی و توحیدی، از ناچیزی و رنج به ظهور و پرواز، تنها به قوّتِ «تو». در هر دو بیت، شاعر نسبتِ عاشق و معشوق را از سه زاویه نشان می‌دهد: 🔹️ ذره در برابر خورشید (وابستگیِ وجودی)، 🔹️ بیمار در برابر دوا (وابستگیِ عاطفی)، 🔹️ کاه در برابر کهربا (وابستگیِ جذبی). ✨ تمام این‌ها در نهایت بیانگرِ یک سیرند: از ناچیزی و درد تا ربوده‌شدن در جذبه‌ی او. @aliebrahimpour_ir
تا یار بینی بی‌عدد ✨ ✨ زان‌که بی‌یاران بمانی بی‌مدد ✨ ؛ ؛ دفتر ششم @aliebrahimpour_ir