پشت جلد #صحیفه_کامله_سجادیه ام نوشتم:
🔹ما همه مرغابیانیم؛ ای غلام / بحر میداند زبانِ ما تمام
🔹پس سلیمان بحر آمد، ما چو طَیر / در سلیمان تا اَبَد داریم سَیر
🔹با سلیمان پای در دریا بِنِه / تا چو داوود آب، سازد صد زِرِه
🔹آن سلیمان، پیشِ جمله حاضرست / لیک غیرت چشمبند و، ساحرست
[ #مثنوی #مولوی ، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۹-۳۷۸۲]
💠پ.ن: #سلیمان من، صحیفه من. ❤
@aliebrahimpour_ir #صحیفه_سجادیه
عقل یشمی خالخال پشمی
پشت جلد #صحیفه_کامله_سجادیه ام نوشتم: 🔹ما همه مرغابیانیم؛ ای غلام / بحر میداند زبانِ ما تمام 🔹پس
#من_کاری_ندارم مولوی این شعر را برای چهکسی گفته و برای چه گفته؛ #من_این_شعر_را_خطاب_به_صحیفه_سجادیه_میخوانم 😇
🔹ما همه مرغابیانیم؛ ای غلام /
بحر میداند زبانِ ما تمام
🔹پس سلیمان [یعنی صحیفه سجادیه] بحر آمد، ما چو طَیر /
در سلیمان تا اَبَد داریم سَیر
🔹با سلیمان پای در دریا بِنِه /
تا چو داوود آب، سازد صد زِرِه
🔹آن سلیمان، پیشِ جمله حاضرست /
لیک غیرت چشمبند و، ساحرست
[ #مثنوی #مولوی ، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۹-۳۷۸۲]
@aliebrahimpour_ir
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم /
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود /
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
ماندهام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا /
یا چه بودست مراد وی ازین ساختنم
جان که از عالم علوی ست یقین میدانم /
رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک /
دوسه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست /
به هوای سر کویش پروبالی بزنم
کیست در دیده که از دیده برون مینگرد
یا کدامست سخن مینهد اندر دهنم
کیست در گوش که او میشنود آوازم /
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی /
یک دل آرام نگیرم نفسی دم نزنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم /
آنکه آورد مرا باز برد در وطنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد /
از سر عربده مستانه به هم درشکنم
تو مپندار که من شعر به خود میگویم /
تا که بیدارم و هوشیار یکی دم نزنم
شمس تبریز اگر روی به من بنمایی/
والله این قالب مردار بهم در شکنم
#شعر منسوب به #مولوی
@aliebrahimpour_ir
عقل یشمی خالخال پشمی
عُمرِ تو مانند همیانِ زَرَست / روز و شب مانندِ دینار اشمرست بخوانید 👇 eitaa.com/aliebrahimpour_ir/
(۱۲۳) هر زمان نزعی است جزوِ جانت را / بنگر اندر نزعِ جان، ایمانت را
تو لحظهبهلحظه در حالِ جان کندن هستی. پس به هنگامِ جانکندنهای لحظهبهلحظه خود مواظب ایمانِ خود باش. [ حال که آدمی در هر لحظه از حیات خود در حالِ جان کندن است و گام به سوی #مرگ برمیدارد، باید مواظبِ آخرین لحظه جان کندن خود باشد تا با قلبی مؤمن از این سرای سپنج بکوچد. حضرت علی (ع) میفرماید : «هر نفسی که آدمی برمیکشد، گامی است به سوی مرگ» ( #نهج_البلاغه ، حکمت۷۱) ]
(۱۲۴) عُمرِ تو مانند همیانِ زَرَست / روز و شب مانندِ دینار اشمرست
عمرِ تو در مَثَل مانند کیسه زر است. و روز و شب نیز همانند کسی است که دینارها را میشمرد. هر روز، سهمیهی خودش را میگیرد تا تو را راه بدهد.
(۱۲۵) میشمارد، میدهد زر بیوقوف / تا که خالی گردد و آید خُسوف
گردش روزان و شبان و گذرِ زمان، بیدرنگ و توقف، سکههای عمر آدمی را میشمارد تا آنکه کیسۀ حیات آدمی خالی میشود و زوال او از راه میرسد . [خسوف = در لغت به معنی گرفتگی ماه است ولی در اینجا کنایه از اُفول و زوال آدمی است]
(۱۲۶) گر ز کُه بستانی و نَنهی به جای / اندر آید کوه زآن دادن ز پای
برای مثال، اگر از یک کوه، دمادم مقداری برداری و به جای آن چیزی نگذاری، کوه به این عظمت، از این کاستیهای تدریجی پایان میپذیرد و چیزی از آن باقی نمیماند.
(۱۲۷) پس بِنه بر جای هر دم را عِوَض / تا زِ وَاسجُد وَاقتَرِب یابی غَرض
بنابراین به جای هر لحظه از عمر که از دست میدهی، از سجده و قرب به حضرت حق، عوض و مابهازایی برای آن بگمار. [شایسته است که دوران حیاتِ خود را در عبادت و کردار نیک سپری کنی تا به غایتِ نهایی حق نایل شوی. #سوره_علق ]
(۱۲۸) در تمامی کارها چندین مَکوش / جز به کاری که بُوَد در دین ، مَکوش
برای انجام هر کاری نباید جوش بزنی؛ مگر کاری که به دین و ایمان مربوط می شود. در این کار تا میتوانی بجوش و بکوش.
(۱۲۹) عاقبت تو رفت خواهی؛ ناتمام / کارهایت اَبتر و نانِ تو خام
سرانجام، تو بدون اینکه کارهایت را تمام کرده باشی از این دنیا رخت خواهی بست. بنابراین کارهایت ناقص و نانِ تو ناپخته میماند. [ بند ۵-۷ #دعای_پنجاه_و_سه را ببینید]
(۱۳۰) و آن عمارت کردنِ گور و لحد / نی به سنگ است و به چوب و نی لُبَد
و باید بدانی که آبادکردن و ساختن گور و لحد، به سنگ و چوب و مالِ فروان نیست. [لُبَد = به معنی کثیر و بسیار است. چنانکه در آیه۶ سورۀ بَلَد آمده.]
(۱۳۱) بلکه خود را در صفا گوری کنی / در مَنیّ او کُنی دفنِ مَنی
بلکه ساختن و عمارت گور در این است که از صدق و صفا ، گوری برای خود فراهم سازی؛ و وجودِ موهومِ خود را در وجودِ حقیقی او محو و فانی کنی.
#جرعه_ای_حکمت از #مثنوی_معنوی #مولوی ؛ دفتر سوم
eitaa.com/aliebrahimpour_ir/1632
@aliebrahimpour_ir
@my_sajjadieh
عقل یشمی خالخال پشمی
#شکر خدا که روزی دارم. شکر خدا که روزی دارم. شکر خدا که روزی دارم. شکر خدا که روزی دارم. شکر خدا که
📌 خاک بر سر آن بیشعوری که به خاطر حرص، مثل خرس بیفتد دنبال دیگران
✅ مقدمه: من در #طلبگی روزی داشتهام و بحمدالله هنوز دارم.(¹) حالا شاید کسی گذر کرده و علمی گرفته و به کاری مشغول شده؛ او سواست. ولی هرکسی که چیزی چشیده، مشمول این ابیات ناب مولوی میشود:
☘ 287 - مر سگی را، لقمه نانی ز دَر / چون رسد بر در، همی بندد کمر
اگر از دَرِ خانهای پاره نانی به سگی دهند. هرگاه آن سگ به درِ آن خانه رسید، اظهارِ وفاداری و خدمتگزاری می کند.
☘ 288 - پاسبان و حارسِ در میشود / گرچه بر وَی جور و سختی میرود
آن سگ، نگهبان و حافظِ آن خانه میشود، اگر چه از سویِ اهلِ خانه نسبت به او خشونت و آزار برسد.
☘ 289 - هم بر آن در باشدش باش و قرار / کفر دارد، کرد غیری اختیار
جایگاه و قرارگاهِ او آستانۀ آن خانه میشود، و رفتن به آستانۀ خانۀ دیگر را ناسپاسی و بیوفایی میشمارد.
☘ 290 - ور سگی آید غریبی، روز و شب / آن سگانَش میکُنند آن دَم ادب
اگر سگِ غریبهای به آستانۀ آن خانه نزدیک شود و آن سگها، به او حملهور میشوند و ادبش میکنند.
☘ 291 - که برو آنجا که اوّل منزل است / حقِ آن نعمت، گروگانِ دل است
با زبانِ حال به آن #سگ میگویند: به منزل و جایگاهِ خودت بازگرد؛ زیرا تو مدیونِ ولی نعمت خود هستی و باید #شکر آن را بجا بیاوری.
☘ 292 - میگزندش که برو بر جایِ خویش / حقِ آن نعمت، فرو مگذار بیش
آن سگها او را گاز میگیرند و میگویند برو به منزل و محلِ خویش و در سپاس از نعمتهایی که خوردهای کوتاهی مکن.
☘ 293 - از درِ دل، و اهلِ دل، آبِ حیات / چند نوشیدی و، وا شد چشم هات
از آستانۀ صاحب دلان و اهلِ معرفت، چندین بار آبِ حیات معارف الهی نوشیدی و دیدگانِ دلت باز شد. (¹)
☘ 294 - بس غذایِ سُکر و وَجد و بیخودی / از درِ اهلِ دلان بر جان زدی
از آستانۀ صاحبدلان، بسیاری از طعامهای معنوی نظیر سُکر و وَجد و بیخویشی رزقِ تو شد.
☘ 295 - باز این در را رها کردی ز حرص؟ / گِردِ هر دکّان همی گردی چو خِرس؟
اما تو از روی حرص درگاهِ صاحبدلان را ترک کردهای؟ و مثل #خرس گِردِ دور هر #دکان و مکانی میچرخی؟
☘ 296 - بَر درِ آن مُنعِمانِ چرب دیگ / میدَوی بهرِ ثَریدِ مُردهریگ
سراغِ درگاهِ ثروتمندانی میشتابی که دیگهای پُر از غذای چرب و رنگین دارند تا لقمهای از تلیت ناچیز و بیارزش ارث مردگان آنها بخوری؟
☘ 297 - چربِش اینجا دان که جان فَربِه شود / کارِ نا اومید اینجا (¹) بِه شود
این را بدان که غذای چرب و گوارای اصلی در آستانۀ منزلِ صاحبدلان پیدا میشود و روح و روان آدمی از آن طعامهای معنوی، رشید و فربه میشود. و کارِ ناامیدان از رحمت الهی در این درگاه سامان مییابد.
(¹). #صحیفه_سجادیه ❤️
📗 #مثنوی_معنوی #مولوی ، دفتر سوم، بخش ۹ - قصهٔ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن شومی طغیان و کفران در ایشان و بیان فضیلت شکر و وفا
@my_sajjadieh ۱۴۰۳.۱۰.۱۵
@aliebrahimpour_ir #طلبگی
عقل یشمی خالخال پشمی
📌 خاک بر سر آن بیشعوری که به خاطر حرص، مثل خرس بیفتد دنبال دیگران ✅ مقدمه: من در #طلبگی روزی داشت
📌 #طلبه بیوفا نباش...
☘ 314 - هم بر آن دَر گَرد: کمْ از سگ مباش / با سگِ گهف ار شدستی خواجه تاش
اگر همخو و همسرشتِ سگِ #اصحاب_کهف هستی یعنی اگر واقعاََ وفاداری، فقط در اطرافِ درگاه صاحبدلت بگرد و از سگ کمتر مباش. [خواجه تاش = همشهری ، دو نفر که اهلِ یک شهر باشند. در این بیت منظور همخو شدن با #سگ در #وفاداری است]
☘ 315 - چون سگان هم مر سگان را ناصِحاند / که دل اندر خانۀ اوّل بِبَند
زیرا سگها نیز یکدیگر را اندرز میدهند و با زبان حال میگویند: برو نسبت به خانۀ اوّل خود وفادار باش. [سگان اینگونه عادت دارند که وقتی سگی غریبه به محلّۀ آنان وارد میشود، به او حمله میکنند و او را میرمانند. انگار به او میگویند: برو به محلّۀ خودت وفادار باش.]
☘ 316 - آن دَرِ اوّل که خوردی استخوان / سخت گیر و حق گزار، آن را مَمان
به آن سگِ غریبه میگویند: برو مقیمِ همان درگاهی شو که اولین بار استخوان از آنجا خوردهای . حرمتِ آن درگاه را سفت و سخت نگه دار و حقشناسی کن و هرگز آنجا را ترک مکن. [آن را ممان = آنجا را ترک مکن]
☘ 317 - میگزندش کز ادب آنجا رود / وز مقامِ اوّلین مُفلِح شود
سگان محلّه، آن سگِ غریبه را گاز میگیرند تا شرطِ ادب را نگه دارد و به همان جای اوّل باز گردد و با تحفظ وفاداری رستگار شود. [مُفلح = رستگار]
☘ 318 - میگزندش کِای سگِ طاغی برو / با وَلیّ نعمتت یاغی مشو
سگان محلّه، آن سگِ غریبه را گاز میگیرند و با زبان حال به او میگویند: ای سگِ سرکش و یاغی برو و با ولی نعمتِ خود سرکشی نکن.
☘ 319 - بر همان دَر، همچو حلقه بسته باش / پاسبان و، چابک و، برجَسته باش
برو و مانند حلقه به آن در پیوسته و وابسته باش و نگهبان و چابک و نمونه باش.
☘ 320 - صورتِ نقضِ وفایِ ما مَباش / بیوفایی را مکُن بیهوده فاش
کاری مکن که صفتِ #وفاداری ما سگ ها را نقض کنی و بیوفایی را بیهوده اشاعه مده.
☘ 321 - مر سگان را چون وفا آمد شعار / رَو؛ سگان را ننگ و بدنامی میار
بیگمان، وفاداری شعار سگان است. ای سرکش برو و مایه ننگ و بدنامی سگها مشو . [ چون ما سگ ها نزدِ بنی آدم به خاطر وفاداری، آبرو داریم. پس آبرو و اعتبار ما را نبر.]
☘ 322 - بیوفایی چون سگان را عار بود / بیوفایی چون روا داری نمود؟
در جایی که بیوفایی مایه ننگ و بدنامی سگان است؛ تو چطور به خودت اجازه میدهی که از خود بیوفایی نشان دهی؟
📗 #مثنوی_معنوی #مولوی ، دفتر سوم، بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او [همراه با شرح کریم زمانی]
@my_sajjadieh ۱۴۰۴.۰۳.۰۶
@aliebrahimpour_ir #طلبگی
❤️ من ذرّه و خورشیدِ لقایی تو مرا /
بیمار غمام، عینِ دوایی تو مرا
❤️ بیبال و پر اندر پی تو میپرَّم /
من کَه شدهام، چو کهربایی تو مرا
- #مولوی ؛ دیوان شمس؛ رباعی۷۰
🟨 من ذره و خورشیدِ لِقایی تو مرا / بیمارِ غمام عینِ دوایی تو مرا
☘️ ۱) معنی روان: من ذرّهای ناچیزم و تو برای من خورشیدِ دیدار و وصالی؛ من بیمارِ اندوه تو هستم و تو برای من خودِ درمانی.
☘️ ۲) واژگان کلیدی
🔹️ ذَرّه: خردترین جزء؛ در شعر کلاسیک نمادِ ناچیزیِ عاشق و نیز «ذرههای در رقصِ آفتاب».
🔹️ خورشیدِ لِقا(یی): خورشیدِ دیدار/وصال. در عرفان: دیدارِ حق، مقامِ حضور.
🔹️ بیمارِ غم: تعبیر مألوفِ عاشقانه/عرفانی برای اضطرابِ فراق.
🔹️ عینِ دوا: خودِ حقیقتِ درمان.
☘️ ۳) ساختار نحوی و ایجاز
🔹️ تکرارِ هنجارشکنِ «تو مرا» در پایانِ هر مصراع عاملِ تأکید است.
🔹️ تقابلِ «من/تو»، «ذره/خورشید»، «بیمار/دوا» با ایجاز لفظی، نسبتِ وجودیِ عاشق و معشوق را میسازد.
☘️ ۴) منطق تصویری
🔹️ ذره در برابر خورشیدِ لقا؛ بینورِ خورشید دیده نمیشود.
🔹️ بیمار/دوا؛ عاشقِ رنجور و معشوقِ شفابخش.
☘️ ۵) آرایهها و صنایع ادبی
🔹️ تضاد: ذره/خورشید، بیمار/دوا.
🔹️ استعاره: خورشیدِ لقا برای معشوقِ مطلق.
🔹️ موازنهٔ معنایی: دو مصراعِ هموزن و همنقش.
☘️ ۶) خوانشهای ممکن
🔹️ عاشقانه/زمینی: محبوبْ خورشیدیست که عاشقِ کوچک را بزرگ میکند؛ دردِ جدایی را تنها او درمان میکند.
🔹عرفانی: سالک «ذرّه» و حق «خورشیدِ لقا»؛ دردِ فراق با حضورِ او درمان میشود؛ اشاره به «فنا در نور».
🔹وجودی/روانشناختی: منِ آسیبدیده جز در مواجهه با «امرِ معنا/نور» درمان نمیشود؛ خورشید = معنای اصیلِ زندگی.
☘️ ۷) ظرافتهای ویژه
🔹️«خورشیدِ لقا» فقط روشنگر نیست؛ عاملِ دیدار است؛ ذره بدون او اصلاً «پدیدار» نمیشود.
🔹️ جابهجایی «برای منی» به «تو مرا» عاطفه و موسیقی را دوچندان کرده است.
🔹️ محورِ بیت: #وابستگیِ_وجودیِ ذره به خورشید.
🔹️ دو استعاره: نور و شفا.
🟨 بیبال و پَر، اندر پیِ تو میپرّم / من کَه شدهام چو کهربایی تو مرا
☘️ ۱) معنی روان: بیهیچ بال و پری به دنبالِ تو پرواز میکنم؛ چون من کاه شدهام و تو مثل کهربا مرا میکِشی و میربایی (مجذوبت شدهام).
☘️ ۲) واژگان کلیدی
🔹️ بیبال و پر: کنایه از بیوسیله بودن؛ نداشتنِ ابزار ظاهری.
🔹️ کهربا: مادهای با خاصیتِ جذب؛ در شعر نمادِ ربایشِ عشق.
☘️ ۳) منطق تصویری
🔹️ پروازِ عاشق بدون وسیله؛ یعنی شوق جای عقل و بال را میگیرد.
🔹️ جذبِ کهربایی؛ کششِ محبوب بر کاهِ عاشق.
☘️ ۴) آرایهها و صنایع ادبی
🔹️ پارادوکسِ «بیبال و پر میپرم»؛ نفیِ ابزار و تحققِ عمل.
🔹️ استعاره: کهربا برای محبوبِ رباینده.
☘️ ۵) خوانشهای ممکن
🔹️ عاشقانه/زمینی: عاشق بیامکان، با صرفِ شوق میپرد؛ نیروی ربایشِ محبوب کارِ بالوپَر را میکند.
🔹عرفانی: سالک بدون اسبابِ ظاهریِ عقل/زهد، به جذبهی الهی میپرد؛ جذب مقدّم بر کسب.
🔹اجتماعی/روانشناختی: در کششِ کاریزماتیک/معنابخش، انسان بیمنابع نیز جهش میکند؛ نیروی «جذب» ساختارها را دور میزند.
☘️ ۱۰) جمعبندی نکتهمحور
🔹️ کانونِ معنا: #جذبه که جای #سبب و #ابزار و #تلاش را میگیرد.
🔹️ دو تصویر همافزا: پروازِ ناممکن + ربایشِ کهربایی.
🔹️ تأکید بر نیروی «تو» و حذفِ منِ ناتوان.
🔹️ ادامهٔ معناییِ بیتِ قبل: از نور و شفا به جذب و پرواز.
✨ جمعبندی نهایی
شاعر «منِ ذره/بیمارِ فاقدِ توان» را در برابرِ «توِ خورشید/دوا/جاذبه» مینشاند: نور مرا پدیدار میکند، دوا مرا شفا میدهد، و جذبه مرا بیبالوپَر به پرواز میبرد.
نتیجه: تصویرِ فشردهای از راهِ عشقِ جذبی و توحیدی، از ناچیزی و رنج به ظهور و پرواز، تنها به قوّتِ «تو».
در هر دو بیت، شاعر نسبتِ عاشق و معشوق را از سه زاویه نشان میدهد:
🔹️ ذره در برابر خورشید (وابستگیِ وجودی)،
🔹️ بیمار در برابر دوا (وابستگیِ عاطفی)،
🔹️ کاه در برابر کهربا (وابستگیِ جذبی).
✨ تمام اینها در نهایت بیانگرِ یک سیرند: از ناچیزی و درد تا ربودهشدن در جذبهی او.
@aliebrahimpour_ir
✨ #یار_شو تا یار بینی بیعدد ✨
✨ زانکه بییاران بمانی بیمدد ✨
#مولوی ؛ #مثنوی_معنوی ؛ دفتر ششم
@aliebrahimpour_ir
هدایت شده از بساط سجادیه من : دارالصحیفه
ای #عدل تو کرده چرخ را #سبز
وی #لطف تو کرده باغ را #سیر
#مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۵۸
#سیستم_رفتاری_خدا
@aliebrahimpour_ir
@my_sajjadieh