eitaa logo
العالم بزمانه
120 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
37 فایل
«الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیهِ اللَّوَابِس» @HaeriDarzi https://eitaa.com/almogaddemat
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از Aminikhaah
💠 ؟ / 1️⃣ 🔷 به حکم عقل و نقل ، طی هر مسیری ، راهبر و راهنمایی می خواهد که پیچ و خم طریق را خوب بشناسد و سودای بیراهه بَری نداشته باشد. چنانکه حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ با طرح امر بدیهی «تبعیت جاهل از عالم» و ارائه صلاحیت خود ، عمویش آزر را به تبعیت از خود دعوت نمود: «يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَني مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْني أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا» (مریم / 43) مسیر عبودیت و اخلاص ، به همان دلیل که «استاد» و «راه بلد» می خواهد ، «صلاحیت راهبری» را نیز اقتضاء دارد. چنانکه جسم خود را به هر مدعی و طبیبی نمی سپاریم ، جانی که هزار مرتبه لطیف تر و دقیق تر است ، مواظبت بیشتری می طلبد. 🔷 در کشف صلاحیت استاد طریقت به دو سخن باید توجه داشت: یک. برخی با مغالطات حیرت آور ، راهِ یافتن راهنمای سلوکی را دل بستگی سالک می دانند. به این نحو که هر استادی که دل از سالک ربود ، همو گمشده ای است که او را از گم گشتگی نجات می دهد! و چه بسیار ساده دل فریفته که اینگونه گرفتار استادنمای شیاد می شود! دو. اساسا شناخت دیگران دو گونه است؛ گاهی شناخت اجمالی است که از سیره و داب ظاهری کسی حکم به صحت اعمال و نیت او می شود. این شناخت ، برای شهادت به عدالت امام جماعت و شاهد دادگاهی کارآمد است ؛ ولی شناخت استاد طریقت ، از گونه دوم است که شناخت احاطی است. مقامات معنوی و صلاحیت راهبری شخص ، برای کسی میسر است که در مراتب بالاتر از حیث معرفتی و شهودی قرار دارد. این شناخت و تایید ، از سنخ شناخت و تایید اجتهاد است. کسی می تواند اجتهاد دیگری را امضاء و تایید کند که خودش اشراف به قواعد و قوانین استنباط داشته باشد. 🔶 اما استاد طریقت چگونه کشف می شود؟ آیا شناخت او برای نوع سالکان در دسترس است و با شنیدن سخنان و دیدن کرامات او می توانند خود را به او بسپارند؟ نکته اول این است که کرامات و حالات فوق العاده ، هیچ دلالتی بر صلاحیت سالک پروری ندارد. عارف واصلی که از سالک دستگیری می کند ، بر فرض تسلط و اشراف ماورایی بر نفس و حالات سالک ، وظیفه ای به رونمایی از اشراف خود ندارد و چه بسا آشکار نمودن این اشراف ، برای شاگرد و استاد (هر دو) مضرّ و بعدآور باشد. سالک باید با پای محاسبه و مراقبه به عیوب خود واقف شود و در جهت کمال سیر کند ؛ نه با چشم بندی های استاد! چنانکه سیره بزرگان طریقت بر این بوده و جز در وقت ضرورت ، پرده غیب نمی دریدند. آنچه در استاد ، لازم و صلاحیت آور است ، اشراف به قوانین و قواعد سلوک است؛ که وقتی سالک در اثر مراقبه ، با حالاتی مواجه شد و در عوالم جدیدی ورود پیدا کرد ، استاد بتواند مختصات حرکت و رشد او را کشف کند. بداند در چه منزلی است و چگونه از این منزل به منزل پسین ره سپار شود. اگر سالک با حالت غیر منتظره ای مواجه شد ، صحت ، سقم و پیام نهفته در آن کشف و حال را بشناسد و سالک را هوشیار کند و هشدار دهد. نکته دوم این است که استاد سلوکی گاهی در مرتبه ای از علم ، معرفت و حقیقت است که نیازی به معرِّف ندارد و خود ، از هر معرّفی اجلی است. بزرگانی چون آیت الله سید علی قاضی طباطبایی ، آیت الله العظمی بهجت و علامه طباطبایی اینگونه بودند. این بزرگان ، در مرتبه ای از قداست ، طهارت و شرافت بودند که تمام اقران ، همقطاران و نائلان زمانه ایشان ، ره یافتگی و راهبری شان را تصدیق می کردند. یکی از اساتید معظم اخلاق و عرفان می فرمودند: «اوایل جوانی که قصد حرکت در مسیر معنویت کردم ، خدمت مرحوم آیت الله العظمی بهجت رسیدم و از ایشان درباره صلاحیت مرحوم آیت الله شیخ علی پهلوانی تهرانی پرسیدم ؛ که خود را به ایشان بسپارم یا نه؟ مرحوم آیت الله العظمی بهجت فرمودند: ایشان (آقای پهلوانی) از واضحات است! اگر سوال و ابهامی باشد در شماست ؛ نه ایشان!» غرض اینکه کسی در مرتبه این بزرگان ، از واضحات است و نیازی به اجازه و تایید ندارد. که البته اینچنین کسانی به عسرت و ندرت یافت می شوند و این روش کشف ، روش فراگیر و عامی نیست. آنچه در این زمانه برای امثال ما طمانینه آور و حیرت زداست ، تایید و اجازه ای است که از این «واضحات» رسیده. بزرگانی چون مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی ، برای تعدادی از شاگردان مستقیم و مستنیر خود که اشراف بر قواعد طریقت داشتند ، اجازه نامه ای صادر فرمودند تا مشتاقان مسیر معنویت ، از گمراهی و سرگشته ای بیرون شوند و در مسیر تربیت راه گیرند. 🔷 اما در پاسخ به سوالی که پیرامون اشخاص با ذکر نام طرح شده بود ، به دلیل طولانی شدن متن این مقاله ، در مقاله ای مجزا توضیحاتی عرض خواهد شد ان شاء الله. ⬅️ ادامه دارد ... ✅ @Aminikhaah
هدایت شده از Aminikhaah
💠 ؟ / 2️⃣ ❌ تذکر: لطفا پیش از خواندن این متن ، مقاله پیشین مطالعه شود! 🔷 رهبر معظم انقلاب ، عرفان و سلوک حقیقی را در مسلک عرفانی مرحوم آیت الله سید علی قاضی طباطبایی متجلی می دانند: « عرفان، همان مرحوم قاضى است، مرحوم ملا حسينقلى همدانى است، مرحوم سيد احمد كربلائى است؛ عرفان واقعى اينهاست.» 🔻 (23/ 11/ 1391) بيانات در ديدار اعضاى مجمع عالى حكمت اسلامى «مرحوم آقاى قاضى- ميرزا على آقاى قاضى- يكى از حسنات دهر است؛ يعنى واقعاً شخصيت برجسته ى علمى و عملى مرحوم آقاى قاضى، حالا اگر نگوييم بى نظير، حقّاً در بين بزرگان كم نظير است. ... خب، ايشان علاوه بر و عرفانى خودشان، شاگردان زيادى را هم تربيت كردند كه اين خيلى با ارزش است؛ شخصيتهاى بزرگى كه ما بعضى از اينها را ملاقات كرديم، زيارت كرديم. ... مهمترين مسئله در اين باب، اين است كه ما در بين سلسله ى علمى فقهى و حِكمى خودمان در حوزه هاى علميه ـ در اين صراط مستقيم ـ يك گذرگاه و جريان خاص الخاص داريم كه مى تواند براى همه الگو باشد، هم براى علما الگو باشد ـ علماى بزرگ و كوچك ـ هم براى آحاد مردم و هم براى جوانها؛ مى توانند واقعاً الگو باشند. اينها كسانى هستند كه به پايبندى به ظواهر اكتفاء نكردند، در طريق معرفت و طريق سلوك و طريق توحيد تلاش كردند مجاهدت كردند كار كردند، و به مقامات عاليه رسيدند. و مهم اين است كه اين حركت عظيم سلوكى و رياضتى را نه با طرق من درآوردى و تخيّلى ـ مثل بعضى از سلسله ها و دكانهاى تصوّف و عرفان و مانند اينها ـ بلكه صرفاً از طريق شرع مقدّس آن هم با خبرويت بالا، به دست آوردند. ... هيچ اهل بُروز مكاشفات و مانند اينها هم نبودند؛ خب خيلى چيزها از آنها نقل شده ... لكن اصلًا اينها در زندگى اين بزرگوارها اهميتى ندارد، نقشى ندارد. » 🔻 (26/ 04/ 1391) بيانات در ديدار اعضاى ستاد برگزارى كنگره ى بزرگداشت فقيه متأله حضرت آيتالله سيد على قاضى (قدّس سرّه) 🔷 درباره طریق معرفتی آخوند ملا حسینقلی همدانی و شاگردان ایشان ، سخن بسیار است. بروز تمام و کمال این نحله بی نظیر ، در استاد کل ، مرحوم آیت الله سید علی قاضی طباطبایی است که سالکان بسیاری در مسلک خود پروراند. مرحوم آیت الله العظمی بهجت ، مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی آملی ، مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی ، مرحوم آیت الله میرزا ابراهیم شریفی زابلی ، مرحوم آیت الله سید علی اکبر مرندی ، مرحوم آیت الله سید محمد حسن الهی طباطبایی و ... از شاگردان نامدار و وامدار ایشان اند. به تایید بسیاری از شاگردان مرحوم آیت الله سید علی قاضی ، کسی که مکتب عرفانی و تربیتی ایشان را پس از او قوام بخشید و زنده نگاه داشت ، مرحوم علامه طباطبایی بود. شاید شاگردان تربیتی مرحوم علامه طباطبایی ، به فراوانی شاگردان سلوکی مرحوم آیت الله قاضی نباشند ، ولی سبک و سیاق تربیت ، دقیقا همان است و خروجی های مسلک تربیتی علامه ، چیزی کم از خروجی های مسلک تربیتی مرحوم قاضی ندارند. مرحوم آیت الله خوشوقت ، مرحوم آیت الله حسینی طهرانی ، مرحوم آیت الله شیخ محمود تحریری ، مرحوم آیت الله شیخ علی پهلوانی تهرانی و مرحوم آیت الله سید عبدالله جعفری تهرانی ، برخی از شاگردان سلوکی نام آشنای مرحوم علامه طباطبایی هستند. در این میان ، آن کس که تمام زندگی خود را برای تربیت شاگردان سلوکی فارغ کرد و همه وقت خود را وقف سعادت پروری کرد ، مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی بود. البته این به معنای آن نیست که سایر نامبردگان گرامی در این جهت ضعف یا قصوری داشته اند. منزل مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی ، محمل و محفلی برای عرض حال بود. شاگردان ، نامه می دادند و برنامه می گرفتند. با حضور در آن بیت نورانی و شرکت در جلسات ، حالات خود را عرضه و تقویت می کردند. این جلسات ، به فراخور مراتب رشد افراد ، مختلف بود. هر روز هفته جلسه ای برای طیفی برگزار می شد که مهم ترین آن جلسات ، جلسه روز پنج شنبه بود. افراد حاضر در جلسات پنج شنبه ، در مراتب نهایی مراقبه بودند. مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی ، برای تربیت سالکان پس از خود ، قریب به 20 نفر از حضار جلسات پنج شنبه را به عنوان مربی سلوکی معرفی فرمودند و به آنها «اجازه نامه تربیتی» دادند. حضرات اساتید مویدی ، وطنخواه ، وزیری ، مجاهدی ، فیاض بخش ، رجالی ، ایوبی ، نجفی و ... برخی شاگردان صاحب اجازه از آن پیر طریقت اند. اما سخن درباره حضرت آیت الله شیخ محمد باقر تحریری ، فصل جداگانه ای است که مقاله بعدی از آن سخن خواهد راند. ⬅️ ادامه دارد .... ✅ @Aminikhaah
هدایت شده از Aminikhaah
💠 ؟ / 3️⃣ ❌ تذکر: لطفا پیش از خواندن این متن ، مقاله های پیشین مطالعه شود! 🔷 حضرت آیت الله شیخ محمد باقر تحریری ، در نوجوانی به واسطه والد عارف و معظم خود ـ مرحوم آیت الله شیخ محمود تحریری ـ با مسیر شوریدگی و شیدایی آشنا می شوند. ولی شیخ محمود ، به ظاهر ایجاد شوق و طلبی برای شیخ محمد باقر ندارد ؛ تا خود ، به خواهش و تمنای حقیقی رسد. این امر سبب آن شد که شیخ محمد باقر ، دست طلب مجدانه به دامن سلطان طوس زند و با عنایت امام رضا ـ علیه السلام ـ با استاد کم نظیر تربیت ، مرحوم آیت الله شیخ علی پهلوانی تهرانی ـ سعادت پرورـ آشنا شود. مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی زمینه و استعداد ویژه شیخ محمد باقر تحریری را که می بیند ، تمهیدات تربیت او را فراهم می آورد و بدون آنکه خود ، دستور و برنامه ای ارائه دهد ، او را به مرحوم علامه طباطبایی رهنمون می سازد. اینگونه ، شیخ محمد باقر تحریری از معدود شاگردان تربیتی و سلوکی مرحوم علامه طباطبایی می شود و در مدت کوتاه و عنفوان جوانی (پیش از بیست و چهار سالگی) تمام دستورات و مراتب مراقبه را از محضر مرحوم علامه طباطبایی فرا می گیرد. در تمام این سالها و سالهای بعد از آن نیز ارتباط وثیق خود با مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی را در بالاترین حد نگه می دارد و بیشترین استفاده ها را از ایشان می برد. مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی که خود ، لقب «فخر المحققین» را از مرحوم علامه طباطبایی کسب کرده بود و از اکابر شاگردان تربیتی ایشان به حساب می آمد ، به حضرت آیت الله شیخ محمد باقر تحریری عنایت ویژه داشت و می فرمود: «هر کس قصد رسیدن به هر مرتبه از معنویت و تربیت را که دارد ، اگر دست در دست تحریری داشته باشد ، خواهد رسید!» پختگی تربیتی و عملی آیت الله تحریری ، اعتماد ویژه آیت الله پهلوانی تهرانی را به ارمغان آورده بود ؛ تا آنجا استاد پهلوانی تهرانی ، در دوران حیات مبارک خود بسیاری از شاگردان را به استاد تحریری احاله می دادند و در سالهای پایانی که به ندرت کسی را برای شاگردی می پذیرفتند ، به متقاضیان تربیت ، از ابتدا استاد تحریری را معرفی می فرمودند. تمام شاگردان صاحب اجازه مرحوم آیت الله پهلوانی ، به عنایت ویژه مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی به استاد تحریری اذعان دارند. برخی از این اعزه ، شاگردان خود را در مراتب ابتدایی مراقبه سیر می دهند و برای مراتب بالاتر ، او را به محضر استاد تحریری راهنمایی می کنند. برخی بزرگان قم ، مانند حضرت علامه مصباح یزدی ـ که از شاگردان پر افتخار حضرت امام و مرحوم علامه طباطبایی هستند ـ طالبان حقیقت و تربیت را به استاد تحریری ارجاع می دهند و میان استاد تحریری و حضرت علامه مصباح ، ارادت دو طرفه و رمز آمیزی برقرار است. در میان تاییدات گوناگون و فراوان حضرت استاد تحریری ، عنایت ویژه رهبر معظم انقلاب به ایشان ، جلوه و جلای دیگری دارد. رهبر معظم انقلاب در حکم نصب حضرت آیت الله تحریری به تولیت مدرسه مروی ، ایشان را اینگونه معرفی می فرمایند: 🔶 «جنابعالی را که بحمدالله حائز مقام علمی و معنوی می‌باشید به تولیت آن مرکز مهم علمی و ملحقات آن منصوب می‌کنم. انتظار دارم تلاش خود را متمرکز بر تربیت علمی و اخلاقی طلاب بنمائید و جایگاه آن پایگاه دیرین فقه و فلسفه را ارتقاء بخشید.» 🔻 ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ دو تعبیر «مقام علمی» و «مقام معنوی» که در این حکم به کار رفته ، محل تامل دقیق است. بنا به وقف نامه مدرسه علمیه مروی ، کسی باید تولیت آن مدرسه را به عهده داشته باشد که مجتهدی جامع الشرایط باشد. نفس منصوب شدن حضرت استاد تحریری در این کسوت ، حکایت از آن دارد که رهبر معظم انقلاب ، ایشان را مجتهدی جامع الشرایط می دانند و این رمز عبارت «مقام علمی» است. اما درباره «مقام معنوی» ، اولین نکته حائز اهمیت این است که پس از تتبع و تفحص فراوان ، این عبارت را در هیچ یک از احکام صادره از طرف رهبر معظم انقلاب نیافتیم! و با بررسی شایان پیرامون عبارت «مقام معنوی» ، این عبارت را در منظومه ادبیاتی رهبر انقلاب ، واژه ای راقی و ویژه یافتیم. رهبر معظم انقلاب همیشه در سخنرانی های خود ، تعبیر «مقام معنوی» را با حساسیت و دقت ویژه ای به کار برده اند و عند التحقیق ، پس از اهل بیت عصمت ، دو نفر را با این عبارت یاد کرده اند. یکی مرحوم آیت الله سید علی قاضی طباطبایی (که متن سخنان ایشان در مقاله پیشین درج شد.) و یکی حضرت امام ـ رضوان الله علیه ـ که مقام معنوی ایشان را همان مقام عرفانی ویژه ایشان دانستند. 🔻ر.ک: (12/ 03/ 1378) بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با ميهمانان داخلى و خارجى دهمين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) 🔷 درباره قضایای چند ساله اخیر که ما بین استاد تحریری و جناب غفاری واقع شده ، سخنانی قابل طرح است که ان شاء الله در مقاله واپسین به آن خواهیم پرداخت. ⬅️ ادامه دارد .... ✅ @Aminikhaah
هدایت شده از Aminikhaah
💠 ؟ / 4️⃣ ❌ تذکر: لطفا پیش از خواندن این متن ، مقاله های پیشین مطالعه شود! 🔷 نظر به سوال مطروح و ضرورت پاسخ ، چند جمله ای درباره جناب آقای عباسی (غفاری) نکاتی عرض خواهد شد. ایشان از شاگردان مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی بوده اند که در یکی از جلسات خصوصی ایشان در میانه هفته ـ که برای شاگردان متوسط برگزار می شده ـ شرکت می کرده اند. پس از رحلت مرحوم استاد پهلوانی نیز بنا به توصیه موکد ایشان که اهالی تمام جلسات طول هفته را به استاد تحریری می سپارند ، به محضر ایشان شرفیاب می شوند و به مدت سه سال (1383 - 1386) در یکی از جلسات استاد تحریری ـ که استمرار همان جلسات متوسطین بوده ـ شرکت می کردند. ایشان نه تنها از زمره شاگردان صاحب اجازه استاد پهلوانی به حساب نمی آیند بلکه حتی به جلسه پنج شنبه های آن استاد بزرگ هم راه پیدا نکرده بودند. لذا اساسا قیاس مرتبت و تراز ایشان در امر خطیر استادی ، با حضرت آیت الله تحریری قیاسی مع الفارق و به قول علما ، قیاس «حجت» و «لا حجت» است. چه اینکه اجماع تمامی شاگردان صاحب اجازه مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی بر صلاحیت تربیتی آیت الله تحریری است و همگی اذعان دارند که جناب آقای غفاری ، از طرف آن استاد بزرگ اذنی مبنی بر این کار نداشته اند. آقای غفاری ، در بدو امر از مریدان دلباخته استاد تحریری بوده اند که از هیچ فرصتی برای ابراز ارادت فروگذار نمی کردند و حتی از فرط علاقه به ایشان و به زعم حمایت از ایشان ، مدتی به بدگویی و عداوت با جناب استاد رجالی (یکی از شاگردان مبرز و صاحب اجازه مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی) مبادرت می ورزند. این مساله ، جدای از ناراحتی استاد تحریری ، خشم و نگرانی شدید مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی را به همراه می آورد و مرحوم استاد که از شنیدن این واقعه غضبناک شده بودند با نشان دادن دست لرزان خود به اطرافیان فرموده بودند: «عباسی همین را می خواهد؟ بین شاگردان من اختلاف می اندازد تا تن من اینگونه لرزان شود؟» جناب آقای غفاری با آن تراکم محبت ، متاسفانه به روزهایی رسیدند که علنا به استاد تحریری دشنام می دهند و شاگردان خود را علیه ایشان تحریک می کنند. در خاطر دارم یکی از سحرهای ماه رمضان گذشته در مازندران ، همراه دو تن از شاگردان صاحب اجازه مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی به میهمانی می رفتیم. آن دو بزرگوار ـ که رضایت به اعلان نام خود ندارند ـ در قسمت جلوی ماشین نشسته بودند و بنده در معیت یکی از شاگردان بزرگوار مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی ، در قسمت عقب نشسته بودیم. یکی از آن دو بزرگوار که پشت فرمان نشسته بودند خطاب به عزیز کناری فرمودند: سخنانی که آقای عباسی به تازگی درباره آقای تحریری داشته اند را شنیده اید؟ آن بزرگوار با ناراحتی سر تکان دادند و با تاسف فرمودند: بله. عزیزی که پشت فرمان بود ادامه داد: یادتان می آید از همان ابتدایی که خدمت مرحوم استاد رسیدیم ایشان تاکید به مقامات بالای آقای تحریری داشتند و همیشه ایشان را تایید می فرمودند؟ حال چگونه کسی به خود جرات می دهد درباره این شخصیت اینطور هتاکانه سخن بگوید؟ این حقیر طی سالها شاهد بوده که استاد تحریری با کسی کینه و کدورت شخصی نداشته و همیشه حتی نسبت به کسانی که کاملا در جهت مخالف بوده اند با احترام یاد کرده اند. در این زمینه سخن بسیار است؛ ولی به نقل همین خاطره بسنده می کنم. خط و مشی تربیتی مرحوم سید حسن ابطحی ، مسیری بود که ابدا از جانب مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی و استاد تحریری تایید پذیر نبود و ایشان هیچ تایید و سازگاری با این ممشا نداشتند. با همه اختلاف طریقت ، شبی که خبر رحلت آقای ابطحی را به استاد تحریری رساندم ، غم خاصی در چهره ایشان هویدا شد و با افسوسی خاص می فرمودند: فاتحه ای برای ایشان بخوانیم. جدای از این مورد ، مرحوم هاشمی رفسنجانی را می توان نام برد که موضع سیاسی استاد تحریری درباره ایشان همیشه اظهر من الشمس بوده. با این حال ، هنوز که هنوز است وقتی یاد آن مرحوم به میان می آید ، ایشان برای او طلب مغفرت می کنند و به نیکی یاد می کنند. ذکر این موارد از آن رو بود که متاسفانه عده ای از علاقمندان به جناب غفاری ، مخالفت مبنایی استاد تحریری با ایشان را حمل بر کینه و کدورت شخصی می کنند. عجبا! که رفتار کینه توزانه از یک مومن معمولی نیز خلاف تقوا و عدالت است ، چه رسد به کسی که رهبر معظم انقلاب بر «مقام معنوی» او صحه گذاشته اند! این مقاله ، آخرین مقاله از سری مقالات ؟ خواهد بود. نگارنده برای برخوردهای نامهربانانه احتمالی آماده است و در برابر حملات محتمل ، زره ای از توکل خواهد داشت. ✅ @Aminikhaah
هدایت شده از العالم بزمانه
☝️☝️☝️ معجزه روغن نباتی در بیان مرحوم حاج شیخ احمد کافی !!!! https://eitaa.com/almogaddemat
🔘 مدینه‌ی فاضله تجسد روح نبی اکرم صلوات الله علیه است 🔺 چطور با ولایت باطل می‌شود جامعه‌پردازی کرد اما با ولایت حق نمی‌شود؟! کفار می‌خواهند چنین القا کنند که با انگیزه‌های معنوی هرگز نمی‌توان جامعه ساخت. حرف سکولاریست‌ها همین است؛ به نظر آن‌ها دین و روابط ایمانی مربوط به حوزه‌ی خصوصی است؛ حوزه‌ی اجتماعی با روابط ایمانی شکل نمی‌گیرد. آن‌ها می‌خواهند چنین القا کنند که اصلاً انگیزه‌های ایمانی قابل اندازه‌گیری و کمّی‌سازی نیست؛ در حالی که خود آن‌ها انگیزه‌های مادی را کمّی‌سازی می‌کنند؛ آن را ریالی می‌کنند و بر اساسِ آن حقوق می‌دهند؛ بر اساس شدّتِ روانیِ اشخاص به دنیا منصب و کارآمدی و حقوق در نظر می‌گیرند؛ یعنی برای اشخاص معادله‌ی درست می‌کنند و آن را با ریال اندازه می‌گیرند. منصب‌های را نه فقط با مهارت‌های ذهنی و عملی بلکه با شدت روانیِ روحی تعیین می‌کنند؛ اگر کسی شدت روحی لازم را نداشته باشد به او آن منصب را نمی‌دهند. برای حضور در راندمان اقتصادی اشخاص، قیمت تعیین می‌کنند؛ اما وقتی نوبت به انگیزه‌های معنوی می‌رسد می‌گویند که «این‌ها قابل اندازه‌گیری نیست؛ این‌ها را به حوزه‌ی خصوصی ببرید؛ با این‌ها نمی‌شود جامعه‌پردازی کرد». آیا با ولایت باطل می‌شود جامعه‌پردازی کرد اما با ولایت حق نمی‌شود؟! ولایت باطل برای عرصه‌ی اجتماعی است و ولایت حق برای عرصه‌ی خصوصی؟! معنای سخن آن‌ها همین است. ما می‌خواهیم بگوییم جامعه باید حول محور ولی علیه السلام شکل بگیرد. جامعه‌ی مؤمنین جامعه‌ای است که تمدن آن تمدن است. أئمه «أرکانَ البِلاد» هستند، «أرکانَ البِلاد» یعنی چه؟ آیا فقط مقصود بلاد معنوی است یا واقعاً بَلَد باید حول امام شکل بگیرد؟ بَلَدی که حول امام شکل می‌گیرد، «بلدَ الأمین» است؛ بلد الأمین که در قرآن آمده است، در روایات ما به نبی اکرم صلوات الله علیه تفسیر شده است؛ ایشان واقعاً مدینه است. «أنا مَدینةُ العِلم». کسی این را قرارداد نکرده است. وقتی این مدینه تحقق پیدا می‌کند، می‌شود ؛ اما اگر هم مدینه‌ای که تحقق پیدا می‌کند مدینه‌ی شیطانی بود، می‌شود مدینه‌ی ظلمانی؛ یعنی یک طرف تجسد روح نبی اکرم صلوات الله علیه است و طرف دیگر تجسد روح شیطان، این مدینه، هم در دنیا و هم در عوالم بعد. 🔺 میرباقری، سیدمحمدمهدی. سمت خدا؛ دریچه‌ای به سمت جامعه ولایی. قم. کتاب جمکران. ۱۳۹۵ @qavami
📜عمامه‌گذاری زیر سقف سالن همایش با صدای ترمپت 🔻سیداکبر موسوی با انتشار تصویری درکانال تلگرامی خود نوشت: 🔹مراسمِ عمامه‌گذاری اتفاقی جدید است. قبل از انقلاب آن‌قدر طلبه نبود که نیاز به مراسم عمامه‌گذاری باشد. تا همین ده-بیست سال عمامه‌گذاشتن حاشیهٔ مراسم اعیاد علما بود و پس از برگزاری مجلس. این چند ساله اما «مراسم عمامه‌گذاری» به تنهایی عنوانی برای یک مجلس شده است. از «عمامه‌گذاری» پس از «جشن عید مبعث» به «مراسم عمامه‌گذاری» در عید مبعث تغییر یافته است. شکل و شمایل مراسم همان بود؛ اما مرکز مراسم از جشن مبعث/نیمه شعبان و ... به عمامه‌گذاری تغییر کرده بود. طبعاً مراسم در مسجد یا حسینیه برگزار می‌شد، سخن‌ران بالای منبر می‌رفت و مداح می‌خواند و .... فقط نام عوض شده بود. 🔹دگرگونی مرکز مراسم از مناسبت مذهبی [مثلاً‌ نیمه شعبان یا مبعث] به مناسبت صنفی [مراسم عمامه‌گذاری] تنها یک دگرگونی اسمی نبود. این تغییر تدریجی است و نشانه‌هایش آرام‌آرام بروز خواهند کرد. اولین عمامه‌گذاری که دیدم، در یکی از اعیاد در مسجد کوچک مرحوم آیت الله بهجت بود. عمامه‌گذاری حاشیهٔ مراسم بود. پس از سخن‌رانی و مداحی و چای و شیرینی، چند طلبه معمم می‌شدند. اگر اینها نبودند، مراسم هم برگزار می‌شد.هنوز در مراسم علمای سنتی همین‌گونه است. اما آرام‌آرام «عمامه‌گذاری» به یک مراسم مستقل تبدیل شد و نه یک حاشیه. 🔹مراسم عمامه‌گذاری طلاب حوزهٔ علمیهٔ تبریز، اتفاقِ نو اما قابل پیش‌بینی بود. طلبه‌هایی که به جای مسجد، در سالن نمایش، به جای دوزانو نشستن روی زیلو و فرش، تکیه به صندلی‌های نرم سالن داده‌اند و با شنیدن صدای ترومپت، به احترام سرود ملی می‌ایستند و احتمالاً هم‌خوانی می‌کنند. یکی‌یکی بالای سکو می‌روند و مثل جشنواره‌های فیلم با بزرگانی که آن بالا ایستاده‌اند دست می‌دهند و شبیه جایزه گرفتن، یکی از بزرگان عمامه بر سرشان می‌گذارد. همهٔ این اتفاق‌ها از پرده نمایش بزرگی مستقیم پخش می‌شود. 🔹مرکز شدن عمامه‌گذاری، باعث می‌شود مناسبت صنفیِ مراسم عمامه‌گذاری از مناسبت مذهبی جدا ‌شود؛ از مسجد، از مردم عادی‌ای که به مسجد می‌آیند. مردم کوچه و بازار به جشن عید مبعث در مسجد و حسینیه محله‌شان می‌روند، به مراسم نیمه شعبان می‌روند؛ اما چه انگیزه‌ای دارند برای رفتن به مراسم عمامه‌گذاری طلاب؟ به سادگی می‌توان حدس زد که حاضران در مجلس اقوام و خویشان و دوستان طلاب معمم هستند. 🔹مراسم عمامه‌گذاری به این شکل، فاصله گرفتن از مردم است؛ فاصله گرفتن از نهاد مدنی بودن حوزه است. صنفی شدن است. روحانیتی که مردمی نباشد، تهی است. راستی! مراسم رقص نور کم داشت و کمی فشفشه در دو طرف سکو. @saraeer http://media.hawzahnews.com/Original/1397/02/14/IMG01254413.jpg
العالم بزمانه
مظلومترین مادر شهید ایران! !
هدایت شده از Aminikhaah
💠 نظر علامه طباطبایی درباره پیشرفت غربی ها 🔶 آرى، خواننده عزيز نبايد از ديدن وضعى كه كشورهاى متمدن دنيا از قوه و شوكت و نظم (به ظاهر عادلانه) به خود گرفته‌اند غره گشته و مرعوب شود، چون قوانين اين كشورها بر اساس و پايه‌هاى اخلاقى وضع نشده و ضامن اجراء ندارد. مردم اين كشورها فكرشان فكر اجتماعى است، افرادشان جز نفع ملت و خير آن و جز دفع ضرر از ملتشان چيز ديگرى را محترم نمى‌شمارند، و ملتهايشان جز برده كردن ساير ملتها و دوشيدن آنها و استعمار سرزمينهايشان و مباح كردن جان و مال و ناموسشان هدف ديگرى ندارند. ثمره اين پيشرفت و ترقيشان اين شد كه آن ظلمهايى را كه جباران در گذشته بر افراد وارد مى‌كردند امروزه به اجتماعات منتقل گرديده و در حقيقت امروز اجتماعى بر اجتماعى ديگر ظلم و ستم روا مى‌دارد يعنى امروزه" ملت" جاى" فرد" را گرفته است، پس مى‌توان گفت كه الفاظ، معانى خود را از دست داده‌اند و هر لفظى معناى ضد خود را به خود گرفته، اگر از حريت و شرافت و عدالت و فضيلت سخنى به ميان مى‌آيد مقصود واقعى از آن پيشرفت دنائت و پستى و ظلم و رذالت است.  🔻 ترجمه تفسیر المیزان ، جلد ۱۱ ، ص ۲۱۲ ✅ @Aminikhaah