🖊مطالعه کلان و مطالعه خرد
📗این دو گونه مطالعه و نگاه در همه پدیده ها هست مثلا بدن انسان یک بار عضوهای انسان را بررسی میکنید یکبار تک تک اعضا یکبار هم یک نگاه کلان به بدن انسان داریم اندام را میخواهید بررسی
کنید این بدن انسان چه ویژگیهایی دارد چه خصوصیاتی دارد چه خطراتی دارد و چه آسیبهایی ممکن است شامل حالش بشود
🔺پس ما دو گونه نگاه به پدیده ها داریم طب قدیم کلان بدن انسان برایش مهم بود و جز به معالجه نمیپرداخت نگاهی کلان داشت ولی مثلا طب جدید خیلی ممکنه به این جهت کار نداشته باشد و نگاه کلان ضعیف باشد بیشتر متمرکز بشود سر آن جز و آن عضو خاص آن را حل کند و معالجه کند
🔹اگر بخواهیم جهان هستی را یعنی موجود را جهان هستی را مطالعه کنیم دو گونه میتوانیم جهان هستی را مطالعه کنیم یک بار
ما جهان هستی را مطالعه میکنیم با نگاه پایین دستی نگاه خرد نگاه میکرویی یعنی میایم اجزا را بررسی می کنیم فرض کنید
میایم گیاهان را بررسی میکنیم میشود علم گیاه شناسی ،عدد را بررسی میکنیم میشود علم ریاضی،شکل و اشکال را بررسی کنیم میشود علم هندسه ،انرژی را بررسی میکنیم یا اتم رو بررسی میکنیم می شود علم فیزیک که اینگونه علوم جزئی شکل میگیرد یعنی ماهیات و معقول اولی را بررسی میکنیم یعنی احکام یک ماهیت عدد یک ماهیت است شکل یک ماهیت است رنگ یک ماهیت است
🔸یک بار نه میآیم جهان هستی را از یک نگاه کلان مورد مطالعه قرار میدهیم یعنی از یک نگاه ماکرویی از یک نگاه کلان از یک نگاه بالادستی ببینم مثلا این جهان موجوداتی که دارد کار با خود تک تک ماهیات و موجودات ندارم این موجودات و ماهیاتی که
در این جهان زندگی میکنند و جهان را ایجاد کردند آیا به هم پیوسته هستند یا از هم گسسته هستند؟ آیا این جهان متغیر است یا ثابت آیا این جهان قدیم است یا یا حادث آیا این جهان خالق دارد علت العلی دارد یا خیر تصادفی است آیا این جهان قابل شناخت هست یا نه یا قابل شناخت نیست این نوع سوالات آیا این جهان فقط ماده است یا مجرد؟ جنس
این جهان از چیست ؟
⁉️این نوع سوالها این نوع پرسشها یک نگاه کلان دارند به جهان وقتی که ما جهان هستی را از یک نگاه
کلان نگاه میکنیم میشود موجود به ما هو موجود اما اگر بیاییم عدد را مورد مطالعه قرار دهیم شکل را مورد مطالعه قرار دهیم گیاه را مورد مطالعه قرار دهیم می شود مطالعه موجود به ما هو گیاه تعیین و تغیر موجود را متعین نگاه میکنیم یعنی موجود را
متغیر نگاه میکنیم نه موجود به ما هو موجود (یعنی مطلق یعنی بدون قید بدون تعیین نگاه می کنیم) یعنی ماهیات خاص را کار نداریم
💢پس بنابراین یک بار موجود به ما هو مقید به یک قید نگاه میکنیم یعنی یک ماهیت خاص را در نظر میگیریم و اون ماهیت و آن طبیعت را بحث میکنیم در موردش از احکام و آثارش میشود علم مشخص جزئی علم ریاضی
یک بار نه جهان را موجود به ما هو موجود مطالعه می کنم ببینم موجود به ما هو موجود چه آثاری دارد چه احکامی دارد چه احوالی دارد این نوع مطالعه مخصوص علم فلسفه است این نوع مطالعه حکمت الهی است علم اعلاست معروف به فلسفه است یعنی فیلسوف نگاهش به جهان یک نگاه
کلان است اما دانشمندان علوم مختلف نگاه شون به یک ماهیت و پدیده خاص و جزیی است احکام آثار و احوال اون ماهیت است
🔰پس این تعبیر موجود به ما هو موجود تفاوتش با موجود به ما هو مقید به یک قید ریاضی طبیعی منطقی فیزیکی شیمی گیاهی الی آخر این تفاوتش فلسفه است که وظیفه اش بحث از موجود به ما هو موجود است .
📚برگرفته از جلسه درس بدایه الحکمه استاد موالی زاده
#فلسفه
#موجود
#استاد_موالی_زاده
@almohkamat
آغاز حرکت از کجاست؟.mp3
1.49M
🎙#فایل_صوتی
⁉️بحث حرکت از کجا آغاز میشود؟
🔺علت چاپ نشدن جلد 4 اصول فلسفه و روش رئالیسم شهید مطهری
در بیان #استاد_موالی_زاده
#فلسفه
@almohkamat
🖊«#فلسفه» ، راهبر اجتهاد در آیات المعارف
✍به قلم #استاد_موالی_زاده
🔹دو گانه علوم عقلی و علوم نقلی را باید به سه گانه علوم عقایدی (آیة محکمة) ،علوم اخلاقی(فریضة عادلة) و علوم فقهی(سنة قائمة) تبدیل کرد و همه را از سنخ «نقل» دانست ؛زیرا کتاب و سنت تنها به بیان امور تعبدی بسنده نکرده بلکه متقن ترین براهین عقلی در نقلِ معتبر آمده است .
🔸بر اساس نگاه جامع به دین اسلام ، کتاب و سنت تنها در برگیرنده احکام شرعی نیست بلکه بخش عمده آن ناظر به جهان بینی و معرفت و امتداد آن در عرصه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و همچنین اخلاق است که عموم اندیشمندان مسلمان از آن غافلند و بدان بی توجهند .
از این رو ، امام خمینی با فلسفه مشاء مخالف بود ؛زیرا مشاء در مرحله امتداد فلسفه خود به مسائل عقائدی مانند توحید ، به جای غور کردن در معارف توحیدی قرآن و سنت ، راه فلسفه یونان را پیش گرفت ،و در نتیجه خدا را فاعل دور و با واسطه نسبت به پدیده های جهان دانست .
📌بنابراین همانگونه که بخش فقهی کتاب و سنت نیازمند اجتهاد است ، بخش معارفی کتاب و سنت هم سزاوار اجتهاد می باشد . لذا باید معنای واژه «اجتهاد» را توسعه داد و «اجتهاد حِکمی» به معنای استنباط جهان بینی و امتداد آن از کتاب و سنت را در کنار «اجتهاد فقهی» آورد .
🖊منطق استنباط در اجتهاد حِکمی :
🔺بی شک اجتهاد حِکمی مانند اجتهاد فقهی نیازمند منطق استنباط می باشد تا همانند اصول فقه که راهبر فقیه در استنباط از آیات الاحکام است، راهبر حکیم در استنباط از آیات المعارف باشد.
🖇استنباط از آیات المعارف بدون منطق استنباط سبب خطا خواهد شد مانند خطای اهل حدیث در برخورد با آیات المعارف که گرفتار روایات جعلی عجیب و غریب و مخالف با عقل(اسرائیلیات) شدند و یا خطای روشنفکران مصری که به بهانه کنار گذاشتن اسرائیلیات ، با نگاه پوزیتویستی(حس گرا) و بر پایه علم تجربی(Science) ، آیات المعارف و آیات عالم غیب را تفسیر کردند .
🔰مخاطب آیات المعارف و روایات عقایدی، «عقل» است . اما عقل نیازمند پرورش است زیرا عقل در مرتبه ابتدایی خود (عقل هیولانی) حتی التفات دقیقی به بدیهیات خود هم ندارد .
پرورش عقل ـ به تعبیر امام خمینی ـ با ریاضت عقلی است تا از مرتبه «هیولانی» و عدم التفات به بدیهیات خود ، به مرتبه «بالملکه» رسیده باشد و به بدیهیات عقلی خود التفات یابد و پس از آن به مرتبه «عقل بالفعل» برسد تا بر امور عقلی نظری و مبانی جهان بینی مسلط شود .
📌راه ریاضت کشیدن عقل برای التفات کامل به داشته های بدیهی خود (عقل بالملکه) و توانمند شدن در کشف قضایای نظری (عقل بالفعل) ، گلاویز شدن با احکام «موجود بما هو موجود» و تفکر در مسائل کلان جهان واقعیت مانند قانون علیت و حرکت می باشد .
👈پس باید «فلسفه» خواند تا به پرورش «عقل فلسفی» حکیم در فهم آیات المعارف کمک کند همانگونه که «اصول فقه» به پرورش «عقل عرفی» فقیه در فهم آیات الاحکام می پردازد .
باید «فلسفه» خواند نه برای توقف در فلسفه بلکه باید «فلسفه» خواند تا مقدمه اجتهاد حِکمی و استنباط منظومه معرفتی و جهان بینی توحیدی و امتداد آن از کتاب و سنت بدست آید .
#فلسفه
#عقل
#امتداد_حکمت
@almohkamat
🖊اخلاق صدوری و اخلاق حلولی
✍به قلم #استاد_موالی_زاده :
سلسله یادداشت های امتداد حکمت ( فلسفه و اخلاق)
🔸بی شک یکی از امتدادهای عملی فلسفه و حکمت ،در علم اخلاق و تربیت نمایان می گردد . از این رو ، مسلک فلسفی ما تاثیر مستقیم بر مکتب اخلاقی و تربیتی ما خواهد داشت .
روش اخلاقی مبتنی بر مکتب فلسفی مشاء با روش اخلاقی مبتنی بر مکتب حکمت متعالیه قطعا تفاوت خواهد داشت . البته علم اخلاق در وضعیت کنونی که در آثار غزالی ، ابن مسکویه ، خواجه طوسی و نراقی شاهد هستیم ، در فضای فلسفه ارسطویی شکل گرفته است .
🔹علم اخلاق در فلسفه مشاء از مساله کیف نفسانی در باب مقولات عشر آغاز می گردد « علم الاخلاق يبتدئ من نوع من أنواع الحال و الملكة، من مقولة الكيف »(کتاب نجات بوعلی سینا )اما در حکمت متعالیه ، علم اخلاق را باید در حرکت جوهری نفس و اتحاد علم و عالم و معلوم جست .
از این رو اخلاق برگرفته از انسان شناسی مشائی بر ثبات جوهر انسانی و تغییر در ناحیه صفات و عوارض آن ذات (حیوان ناطق) مبتنی است بر خلاف اخلاق بر گرفته از انسان شناسی حکمت متعالیه که به دنبال حرکت تدریجی جوهر انسان در راستای ملکوت و توحید می باشد .
📌در اخلاق ارسطویی ، صفات و ملکات همانند علم در جوهر ثابت انسان حلول می کنند یعنی انسان ها مانند خانه هایی هستند که در جوهر یکسانند و تفاوتشان در تزیینات ظاهری و دکور و نقاشی هر یک از آنهاست .لذا تفاوت ذات انسان ها در تخلیه از رذائل و تحلیه به فضائل است .
اما در اخلاق صدرایی ، نفس ، خود را از درون می سازد و صفات نفس صدوری و معلول نفس هستند و از بیرون اضافه نمی گردند در نتیجه مراتب وجودی انسان ها مختلف خواهد شد و دیگر نمی توان انسان را نوع واحد (حیوان ناطق) برشمرد بلکه انواع می باشد .
🖇«تربیت» در اخلاق ارسطویی همانند صنعت است که با فشار از بیرون ، شکل ظاهری جسم تغییر خواهد کرد بی آنکه ذات تغییری یابد بر خلاف حکمت متعالیه که تربیت را به معنای پرورش می داند که با رشد و نمو از درون همراه است و تغییر تدریجی ذات انسان را به همراه دارد .
🖊نسبت اخلاق ارسطویی با توحید
🔹توحید در اخلاق ارسطویی مقصد نیست و بر محتوا و روش های آن تاثیری ندارد زیرا ارسطو و پیروان وی در تعادل بخشیدن به قوای نفسانی ،تنها منافع دنیایی را لحاظ کرده اند.
از این رو ، اخلاق ارسطویی با الحاد سازگاری دارد . روح را بزرگ می کند نه بزرگوار . «دیل کارنگی» در مباحث اجتماعی، «ماکیاول» در روش سیاسی و «آدام اسمیت» در متد اقتصادی می توانند از آن اخلاق بهره گیرند بی آنکه توجهی به توحید داشته یا حتی ضد آن باشند .
🔺در اخلاق ارسطویی به سبب بی توجهی به مقصد بودن توحید ، «من» و منیّت حتی پس از تعادل قوا از میان نمی رود و محور می ماند . این مکتب اخلاقی ظرفیت سوق دادن انسان به ذات لاحد احدیت را ندارد . تحلیلی از قرب الهی ارائه نمی دهد و فهمی از تجلی و نمود و اشراق ندارد .
📌لذا تلاش فیض کاشانی در تهذیب اخلاق ارسطویی در ضمن تهذیب کتاب احیاء علوم غزالی کافی نیست و اخلاق ارسطویی نیازمند بازخوانی در نظام توحیدی می باشد .
#امتداد_حکمت
#اخلاق
#فلسفه
@almohkamat
🖊نگاه طنابی به وجود ربطی
✍به قلم #استاد_موالی_زاده :
🔹«وجود ربطی» در فلسفه از ابداعات ارزشمند و راه گشای میرداماد و شاگردش صدرالمتالهین بشمار رفته که تا پیش از ایشان از نگاه فلاسفه مکتب مشاء و اشراق پنهان بود .
با آنکه فلاسفه حکمت متعالیه در به تصویر کشاندن «وجود ربطی» تلاش فراوان کرد ه ا ند اما همچنان این مساله کلیدی فلسفی همانند سائر مسائل فلسفی از درست تصور نشدن رنج می برد .
🔸متاسفانه مراجعه کنندگان به فلسفه ،وجود ربطی را همانند طناب می بینند که یک سرش به جوهر و سر دیگرش به عرض بسته شده و سبب انضمام عرض به جوهر گشته است .
در این میان تعبیر فلاسفه از وجود ربطی به ربط دو طرفه در برابر ربط یک طرفه به این تصور نادرست دامن زده و سبب شده اینان وجود ربطی را ماهیتی ببینند که دارای دو اندکاک در دو طرف خود می باشد تا پس از نشستن در میان جوهر و عرض ، آن دو را به هم ضمیمه کند .
📌اینان اندکاک و «فی غیره » بودن را و صفی زاید بر هویت وجود ربطی دانسته اند و در نتیجه ، ترکیب حاصل از عارض شدن عرض بر جوهر به واسطه وجود ربطی را انضمامی پنداشته اند .
💠نمونه نخست تصویر طنابی از وجود ربطی ، در نگاه محقق نایینی است . ایشان در مقام تبیین فرآیند وضع در معانی حرفی ، وجود ربطی را همانند جواهر و اعراض تحلیل می کند یعنی جهت هویتی آن را از جهت وجودی جدا ساخته و ویژگی اندکاک ی و «فی غیره» بودن را از هویت معنای ربطی خارج دانسته و به جهت وجودی آن بر می گرداند . ( فوائد الاصول / ج 1 / ص57 )
🖇از این رو ، در نزد ایشان معنای حرفی که از سنخ وجود ربطی است ، د ر هنگام وضع ، کلی بوده و در هنگام استعمال ، جزیی و خاص خواهد شد ؛ زیرا ویژگی اندکاک و فی غیره بودن که از شئون وجود معنای حرفی بشمار می رود ، تنها در هنگام استعمال ایجاد می گردد . لذا موضوع له الفاظ حروف ، کلی است بر خلاف مستعمل فیه آن که جزیی می باشد .
📌نمونه دوم تصویر طنابی از وجود ربطی در ن گاه کسانی است که در پی انکار مقوله بودن مقولات نسبیه در اعراض ، آنها را از سنخ وجود ربطی دانسته اند .
اگر چه علامه طباطبایی ویژگی وابستگی مقولات نسبیه به موضوعاتشان ( قائمة بموضوعاتها ) را منشاء انکار ماهوی بودن این مقولات در نزد منکران آن می داند اما می توان شُبهه الحاق مقولات نسبی به وجود ربطی را ناشی از تصویر طنابی از وجود ربطی دانست .
🔹این تصویر نادرست از وجود ربطی در حالی است که این گونه ی از وجود نباید از کمترین ماهیت و استقلالی برخوردار باشد تا بتواند لغیره بودن عرض نسبت به جوهر را تحقق بخشد ؛ زیرا لغیره بودن عرض زمانی شکل می گیرد که ترکیب آن با جوهر اتحادی گردد .
و اتحادی شدن ترکیب جوهر و عرض هم نیازمند عنصر سومی است که از هر گونه استقلال و فی نفسه بودن و ماهیت داشتن عاری بوده و تنها اندکاک محض باشد که این امر با تصور دو طرف داشتن وجود ربطی یا جداکردن اندکاک از هویت آن ناسازگار است ؛ زیرا ماهیت دار کردن وجود ربطی نه تنها ترکیب اتحادی را به دنبال ندارد بلکه محذور تسلسل را در پی خواهد داشت .
#وجود_ربطی
#فلسفه
@almohkamat