🌹معنای کلمه (واحد) از زبان امیربیان امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام.
🌺وسط قتال جنگ جمل اعرابی کنار حضرت آمدو از واحد بودن خدا پرسید و حضرت فرمودند:
واحد۴معنا دارد که ۲مورد آن درمورد خدا محالست و ۲موردآن درمورد خدا ثابت است.
🌴اما۲مورد محال:
اول:خدا واحد است یعنی یکمین است که دلالت بر خدای دومین و سومین نیز میکند.
دوم:واحد است از یک جنس مثل زید که واحداست از افراد انسان.
هردو کفر است زیرا در اولی شریک برای خدا ثابت میشود و در دومی ماهیت و نوع برای خدا ثابت میشود.
🌴 اما دو مورد ثابت:
۱_خدا واحد است یعنی یگانه است در کمالات و شبیه ومانندی ندارد.
۲_واحد المعنی است یعنی درعالم خارج و ذهن منقسم نمیشود.
منبع:کتاب عین الحیات مرحوم علامه مجلسی رحمه الله _اصل پنجم
🌹نقش ترکیبی "الم" چیست؟
🔹جناب طبرسی در صفحه 34 تفسیر مجمع البیان، دیدگاه های مفسران را در معنای آیه اول سوره بقره «الم» می آورد و با توجه به معانی، نقش های ترکیبی این آیه را بیان میکند:
🔸نظریه حسن بصری این است که این حروف نامهای سوره ها و کلیدهای گشودن آنهاست.
🔸ابن عباس گفته است که این حروف سوگند هایی است که خداوند خورده است.
🔸بعضی گفته اند که اینها حروف اختصاری نامهای خداوند است.
🔹حال طبرسی به مقتضای هر یک از این معانی، اعراب آن را ذکر کرده و میگوید:
🔸جایگاه این واژه از لحاظ اعراب بر اساس نظریات گوناگون در معنای آن متفاوت است. بنابر دیدگاه حسن بصری در محلّ رفع قرار دارد و چون خبر مبتدای محذوف می باشد گویا گفته است: «هذه الم».
🔸رمّانی گفته است ممکن است «الم» مبتدا و «ذلک الکتاب» خبرش باشد؛ یعنی در حقیقت آیه این گونه باشد: حروف المعجم ذلک الکتاب.
این نظریه بعید است؛ برای اینکه بین مبتدا و خبر ترادف وجود دارد، حال آن که کتاب، حروف معجم نیست.
🔸ممکن است که «الم» در جایگاه نصب باشد به خاطر فعل محذوف که در اصل این گونه بوده: «اُتل الم».
🔸اما بر اساس دیدگاهی که این واژه را سوگند می داند، جایگاه آن نصب است، بنابر تقدیر گرفتن فعل، زیرا هرگاه حرف قسم حذف شود، فعل قسم با مقسم به ارتباط پیدا می کند و آن را نصب می دهد.
🔸و اما بر مبنای دیدگاهی که آن را حروف اختصاری از یک کلام می داند، جایگاهی از لحاظ اعراب ندارد، زیرا در این صورت به منزله «زید قائم» می باشد که یک جمله است و محلی از اعراب ندارد، چون جمله، آن گاه محلّی از اعراب دارد که به منزله مفرد باشد؛ مانند "زید ابوه قائم" و "إنّ زیداً أبوه قائم".
@alnokat
#نکات_متنی
♨️یکی از جاهایی که بین دو جمله نباید حرف عطف قرار بگیرد به عبارت دیگر وجوب فصل بین دوجمله:جایی که شبه کمال اتصال بین دو جمله باشد یعنی جمله اول ایجاد سوالی کند در ذهن مخاطب و جمله دوم پاسخ آن سوال مقدر باشد.
✅که به اصطلاح استیناف بیانی نام دارد.
❗️جمله ای که به صورت استیناف بیانی می آید با توجه به سوال مقدر سه حالت دارد.
💠حالت اول این است که سوال مقدر از سبب خاص نباشد.
مثل:
قال کیف انت؟
قلت علیل.سحر دائم
❇️قلت علیل ایجاد سوال می کند که چرا مریضی؟
در جواب این سوال آمده است:
💠سحر دائم (بی خوابی)و حزن طویل.
✅اینجا سائل در ذهنش آمد چرا مریض شده ای و از سبب خاص سوال نکرد که مثلا بیماری قلبی داری یا سردرد داری یا ...
✅از نحوه جواب به این پی برده می شود که سوال از مطلق سبب است،زیرا در جایی که سبب خاص مد نظر باشد باید با تاکید جواب آید مثل
ما ابرء نفسی،انّ النفس لامارة بالسوء کما سیاتی توضیحه.
💡نکته:اینکه ما از عبارت بفهمیم جواب از چه سوالی است در فهم متون دینی و کتب علمی بسیار موثر است که در پایان مباحث به صورت کاربردی توضیح داده می شود.
📗مطول،با حاشیه شریف جرجانی ص۴۵۲.
ادامه دارد↩️
@Alnokat
#مکتب_شناسی
استاد علیدوست:
در ارتباط با واژه مکتب تعریف مشترکی که مورد وفاق همه یا اکثر فیلسوفان فقاهت باشد، نداریم؛ اما بنده سعی میکنم مقصود خودم را از این واژه روشن کنم. «مکتب”یک سیستم و نظام منسجمی از مسائل است و به حکم اینکه سیستم است، اجزائش با یکدیگر مترابطاند و بر محور یک دانش میچرخند. به تعبیر دیگر مکتب محور دارد و محور آن مسألهای از یک دانش نیست، بلکه کلیت یک دانش است و در مجموع آنقدر متمایز و چشمگیر است که خودبه خود پیروانی پیدا میکند. بنابراین مکتب بر سراسر یک حوزه دانشی سیطره دارد.
مثلاً وقتی تعبیر مکتب اصولی را بهکار میبریم، یعنی یک سیستم فکری و یک مجموعه مسائلِ بههممرتبط که از فقه، کلام، فیزیک و شیمی جدا میشود و با محوریت دانش اصول فقه انسجام مییابد و نسبت به رقبای خود متمایز است.
در کرسیهای نوآوری و نظریهپردازی معمولاً از این مفهوم برای «مکتب”استفاده میکنیم و آن را از نظریه جدا میکنیم؛ چون اولاً نظریه الزاماً بر محور دانش نمیچرخد؛ بلکه ممکن است بر محور یک مسأله از دانش بچرخد و به همین دلیل ممکن است چند نظریه، یک مکتب باشند؛ چنانکه ممکن است اصلاً پیرو هم نداشته باشد.
مبتکر یک نظریه، نظریه را ارائه میدهد. اگر نظریهاش مورد قبول واقع شد و توانست شاخ و برگ پیدا کند و گسترش بیابد، ممکن است تبدیل به مکتب شود.
اصطلاح دیگری داریم به نام «نوآوری» که از نظریه نیز محدودتر است. نظریه نیز مجموعه گزارههایی است که به یکدیگر مرتبط هستند؛ البته به مراتب کوچکتر از مکتب است؛ اما در نوآوری، سیستم یا نظام نیست؛ بلکه مانند این است که کسی گزارهای را خلق کند. پس به این ترتیب سه واژه نوآوری، نظریه و مکتب را میتوانیم از هم تفکیک کنیم.
گاهی اوقات در یک دانش، کلانمسائلی داریم که اگر کسی نام آنها را دانش بگذارد گزاف نگفته است؛ مثلاً دانش تعامل با نصوص ـ چه نصوص همسو یا همسان و چه نصوص متعارض ـ یک کلانمسأله در اصول فقه است. اگر کسی در این ساحت ورود کرده و یک نظریهی سیستماتیک ارائه کند و پیروانی هم بیابد، اشکالی ندارد؛ نهایتاً میگوییم تا به امروز به کار نرفته و حالا بهکار رفته است. مثلاً مسئولیت مدنی یک مسأله در فقه است؛ ولی اگر برای آن رشته تعیین و در حد یک علم برای آن سرمایهگذاری کنند ـ و مثلاً بگویند فلانی متخصص بحث ضمان است ـ بهنظرم کار بیهودهای نکردهاند و اگر اینگونه باشد، میتوان به آن مکتب گفت.
@alnokat
#مکتب_شناسی
مکتب قم در استنباطات فقهی ـ بهویژه در بخش غیر عبادات ـ بهعرف و بنای عقلا توجه بیشتری میکند؛ به تاریخ صدور روایات و آیات نگاه جدیتر و مؤثرتری دارد؛ به اهل سنت در فقه و حدیث مقارن نیمنگاهی دارد؛ دادههای دانش تاریخ را در استنباط مطمح نظر قرار میدهد؛ به وثوقِ صدور، بیشتر از سندشناسی توجه میکند؛ کمتر بهصورت ریاضی فکر میکند؛ در استنباطاتش مجموعهای از ظنون را در نظر میگیرد (درست است که تکتک آنها را معتبر نمیداند؛ ولی آنها را در یک نظام حلقوی تنظیم میکند تا از به هم پیوستن همان اسناد نامعتبر دلیل معتبری آفریده شود)؛ به قرآن و مقاصد توجه میکند؛ نگاهش به شریعت اجتماعی است؛ از نصوصی که در موارد خُرد وارد شدهاند گاه میتواند به یک قاعده کلان برسد؛ شهرت را در نظر میگیرد و آن را جابر ضعف سند یا جابر ضعف دلالت میانگارد، رویکرد خاصی به دانش فقه را که مشتمل بر این عناصر باشد، من «مکتب قم» مینامم و معتقدم که بر قلهی آن نیز آیتالله بروجردی و شاگردان ایشان ایستادهاند.
مکتب نجف در همه مواردی که برای مکتب قم برشمردیم در نقطهی مقابل قرار دارد؛ اولاً نصبسند است و برای یک مسأله دنبال یک روایت خاص است؛ نمیگویم عام را انکار میکند؛ ولی ترجیح میدهد دنبال روایت خاص باشد؛ بسیار ریاضیوار فکر میکند؛ اصول آن از حد لازم خیلی فربهتر شده است و فقهِ آن، در مواردی فقهِ کشف نیست؛ بلکه فقهِ عذر است (ابتنای بیشتری بر اصول عملیه دارد).
نمیخواهیم دیوار بگذاریم و بگوییم که هرکس در نجف است نجفی فکر میکند و هر که در قم است قمی فکر میکند؛ چون اینطور نیست؛ مثلاً مرحوم آیتالله تبریزی در قم زندگی میکرد؛ اما فکرش کاملاً نجفی بود.
(مصاحبه با مباحثات، ۱۳۹۶/۱۱/۱۳)
@Alnokat
ألنکت الأدبیة والٱصولیة
#نکات_متنی ♨️یکی از جاهایی که بین دو جمله نباید حرف عطف قرار بگیرد به عبارت دیگر وجوب فصل بین دوجمل
#نکته_نحوی
♨️قسم دوم از استیناف بیانی جایی است که سوال از سبب خاص باشد، یعنی جمله اول موجب شود یک سوال خاص در ذهن مخاطب شکل بگیرد.
❇️ مثلاً گفته میشود جاء الامیر.
✅چون بعید است خود امیر به شهر وارد شود، سوال ایجاد می شود که واقعا خود امیر آمده است؟ (سوال خاص شد).
بعد در جواب گفته می شود ان الامیر قد جاء.
که جمله مستانفه باید مقرون به ادات تاکید باشد.
♻️ مثال قرآنی:
🔰ما ابری نفسی (سوال پیش میآید مگر نفس به سوء امر میکند شما آن را تبرئه نمیکنید؟) جواب می آید:
🔰ان النفس لامارة بالسوء.
💡 دلیل استفاده از ادات تاکید، همان دلیلی است که در باب اسناد گفته شده است(جایی که مخاطب مردد و شاک باشد به ثبوت مضمون خبر اینجا باید با ادات تاکید کلام موکد شود.).
📗مطول همراه حاشیه شریف جرجانی،ص۴۵۳.
ادامه دارد↩️
@Alnokat
گستره ی مفهوم فقه در بیان آیت الله وحید خراسانی حفظه الله.
@Alnokat
ألنکت الأدبیة والٱصولیة
#نکته_نحوی ♨️قسم دوم از استیناف بیانی جایی است که سوال از سبب خاص باشد، یعنی جمله اول موجب شود یک س
#نکته_نحوی
♨️قسم سوم از استیناف بیانی جایی است که سوال از سبب مطلق و سبب خاص نیست، بلکه صرفاً یک سوال از غیر سبب است؛ مثل آیه شریفه :
🔰 قالوا سلاما قال سلام
🔆 قرآن کریم نقل میکند وقتی فرشتگان به حضرت ابراهیم گفتند:
سلاما
❓سوال پیش میاد که حضرت ابراهیم در جواب چه فرمود؟
💡آیه بعدی استیناف بیانی است که حضرت فرمودند سلام و جمله قال سلام استیناف بیانی است که در جواب از غیر سبب مطلق و خاص آمده است.
✅نکته:گاهی در جمله استینافی اسم شخصی که سوال در در مورد اوست نمی آید بلکه وصفی می آید که علت سوال است، مثلاً گفته میشود اکرمت زیدا صدیقی حقیق بذلک.
🔰 به جای اینکه گفته شود زیدحقیق بذلک (زید شایستگی این را دارد)گفته میشود صدیقی حقیق لذلک. یعنی به جای اینکه اسم آید وصف آمده تا این را بفهماند که دوست بودن علت اکرام است.
📗تفصیل مطلب در کتاب مطول مبحث فصل و وصل.ص ۴۵۴.
@alnokat
#تدبر
شیخ انصاری در جایی از کتاب رسائل (ص۴۹۳)میفرماید:
«رَزَقَنَا اللهُ الْإِجْتِهادَ الذی هُوَ أَشَق مِنْ طُولِ الْمَکثِ فِی الْجِهادِ؛ خداوند، اجتهاد را، که از ایستادگی در جهاد سختتر است، به ما روزی کند!».
آری، کسی میفهمد اجتهاد «أَشَق» و سختتر است که معنای «مِدادُ الْعُلَماءِ أَفْضَلُ مِنْ دِمآءِ الشهَدآءِ؛ مداد (دانش) دانشمندان از خون شهیدان برتر است»را بفهمد.
در محضر بهجت، ج۱، ص۴۴
@Alnokat
بسم الله
🔵پنج چیز که از چهار چیز دیگر بهتر است
1. عطای ناچیزی که [منّتش فقط] از سوی خدا باشد بهتر و کریمانهتر است از عطای زیادی که [منّتش] از سوی خلق باشد.
2. جبران آنچه با سکوت از دست رفته سادهتر است از جبران آنچه با سخن گفتن از دست رفته باشد.
3. نگهداشتن آنچه که داری دوستداشتنی تر است از به دست آوردن آنچه که در دست دیگران است.
4. تلخی نومیدی بهتر است از اینکه نیازهایت را سوی مردم ببری.
5. تنگدستیِ همراه با خویشتنداری بهتر است از داراییِ همراه با گناه!
إِنَّ الْيَسِيرَ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَكْرَمُ وَ أَعْظَمُ مِنَ الْكَثِيرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ إِنْ كَانَ كُلٌّ مِنْهُ
وَ تَلَافِيكَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِكَ أَيْسَرُ مِنْ إِدْرَاكِكَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِكَ...
و حِفْظُ مَا فِي يَدَيْكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِي يَدَيْ غَيْرِكَ
وَ مَرَارَةُ الْيَأْسِ خَيْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ
وَ الْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَيْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُور
#نامه_31
با_معارف_نهج، شماره 136
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله
به مناسبت فاطمیه س
🔵برشی از مرثیه فاطمی امیرالمومنین ع، شماره3
#خطبه_202 نهج البلاغه مرثیه ای است که امام علی ع پس از دفن حضرت زهرا س به صورت مناجاتی با پیامبر ص ایراد کرده اند، در این خطبه آمده است:
...یا رسول الله... أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ
ای رسول خدا، ...رهن [از من] گرفته شد!
⁉️⁉️کلمه رهینه از چه رو به حضرت زهرا س اطلاق شد است؟
🌾کسی که چیزی به کسی قرض میدهد برای اینکه مطمئن باشد که قرض گیرنده قرضش را برمیگرداند، چیزی ارزشمند (که دست کم به اندازه همان قرض ارزش داشته باشد) از قرض گیرنده به عنوان رهن (گرو) میگیرد و تا زمان رسیدن به مال خود، دلش به همان رهن خوش است.
✍️#ابن_ابی_الحدید معتقد است که پیامبر ص وقتی چهره در خاک کشید و صورت زیبای خود را از دسترسی (و میدان دید) علی ع خارج کرد، متاع با ارزشی از دست علی ع رفت و علی باید تا آخر عمر صبر میکرد تا دوباره به آن چهره دلربا دسترسی بیابد.
به همین خاطر پیامبر ص باید در نزد علی ع چیزی را به رهن میگذاشت که علی ع تا وقت دسترسی به آنچه که از دست داده (چهره پیامبر ص) به همان رهن دلخوش باشد.
🔸این رهن همان چهره حضرت زهرا س بود که در فراق پیامبر ص موجب آرامش قلب علی ع بود. اوج مرثیه علی ع همین بود که حالا دیگر نه به چهره پیامبر ص دسترسی داشت و نه به جمال فاطمه س! یعنی هم مال از دستش رفته بود و هم رهن.
◀️برای همین در ادامه همین جمله فرمود: رهن از من گرفته شد؛ پس حزنم ابدی خواهد شد و شبهایم به بیخوابی خواهد گذشت تا زمانی که خداوند همجواری با تو را برایم رقم بزند (أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيم)
#استعاره #رهینة
#مناسبتی، شماره15 #فاطمیه
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
◼️حفظ فاطمیه اوّل و دوم◼️
📌 حضرت آیت الله العظمی #شبیری_زنجانی دام ظله :
▪️در بين عوام از قدیم، ايام فاطمیه و شهادت حضرت زهرا عليها السلام، فاطميه اوّل مشهور بوده است يعنی سيزدهم جمادی الاوّل، ولی اخيراً فاطميه دوم يعني سوم جمادی الثانية شهرت يافته و شايد منشأ آن حاجی نوری يا شاگردان او باشند.
▪️وجهی كه برايش ذكر می كنند، آن است كه ۷۵ روز در نسخ مختلف كتب تاريخی، تصحيف ۹۵ روز است و چنين تصحيفی بين دو كلمه «سبعين» و «تسعين» امری رايج و شايع است.
▪️من به ياد ندارم كه در كتب تاريخي و اختلاف نسخهها، اين دو كلمه به يكديگر اشتباه نشده باشد. در نسخ مختلف كتب تاريخی يا سبعين را به تسعين و يا بالعكس اشتباه می كنند. و چون تجربه نشان داده كه غالباً در اين كلمه خطا رخ می دهد، اصل أصالة عدم خطا هم جاری نيست.
▪️علی أیّ حال، شهادت آن حضرت هر روزی باشد، بايد به قصد رجاء توسّل كرد و به حسب روايات همان ثوابی كه وعده داده شده، به توسّل به قصد رجاء إعطاء می شود. در محاسن برقی آمده كه حضرت می فرمايند: رواياتی كه حَروریّه ـ كه خوارجاند ـ نقل می كنند، طرح (رد) نكنيد، احتمال دارد كه اين روايات صادر شده باشد، چون قطعی الكذب نيست، و چون محتمل است، رجاءً آنها را حفظ كنيد. (۱) چنانچه قاعده تسامح و امثال آن اقتضاء میكند.
▪️به حسب روايات مسلّم، وعده ثواب به توسّل داده شده و بايد حفظ شود، چه فاطميه اوّل و چه فاطميه دوم.
_____________________
۱. عنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام أَوْ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا تُكَذِّبُوا الْحَدِيثَ إِذَا أَتَاكُمْ بِهِ مُرْجِئِيٌّ وَ لَا قَدَرِيٌّ وَ لَا حَرُورِيٌّ يَنْسُبُهُ إِلَيْنَا، فَإِنَّكُمْ لَا تَدْرُونَ لَعَلَّهُ شَيْءٌ مِنَ الْحَقِّ فَيُكَذَّبُ اللَّهُ فَوْقَ عَرْشِه. (المحاسن، ج۱، ص۲۳۰-۲۳۱، ح۱۷۵)
🔻درس خارج فقه آیت الله سید موسی شبیری زنجانی، تاریخ : ۱۶مهر ۱۳۷۴
#شرط_غیر_استقبالی
♨️دوموردِ قیاسی وجود دارد که اِن شرطیه در غیر استقبال، استعمال می شود:
۱.زمانی که شرط لفظ کان باشد:
🔅ان کنتم فی ریب مما انزلنا...
🔅ان کنتم مومنین...
و...
۲. ان وَصلیه:(یعنی جایی که ان در مقام تاکید آید،همراه واو حال برای مجرد وصل و ربط.که در این استعمال جزاء ذکر نمی شود:
🔅زیدٌ و ان كثر ماله بخيلٌ.
🚫در غیر این دو مورد استعمال در غیر معنای استقبالی قلیل است.
📗مطول،همراه حاشیه شریف جرجانی،ص ۳۱۸
@ALNOKAT
آیت الله شبیری زنجانی دام ظله العالی:
برنامه علمی طلاب را زیاد نکنید...
@alnokat
العلم لا يعطیک بعضه حتی تعطیه کلک.
علم بعض خود را به تو نمی دهد مگر اینکه تمام وجودت را برای آن انفاق کنی.
حکایتی از نحوه تحصیل مرحوم علامه طهرانی اعلی الله مقامه الشریف.
@alnokat
...علی ایّ حال حضرت والد(علامه طهرانی ره) مقید بودند که ما همان کتابهایی را که سابقاً در حوزه تدریس میشد بخوانیم و درس بگیریم میفرمودند مغنی اللبیب شرح شمسیه جوهر النضید معالم الاصول و قوانین الاصول باید خوانده شود از اینکه در حوزه به جای مطول مختصر و یا به جای مغنی تلخیص مغنی متداول شده بسیار تاسف می خوردند و می فرمودند اگر فردی با مختصر خواندن عالم شود عالم مختصر می شود و هرگز عالم متبحری نخواهد شد در مدتی که در تهران بودیم برای ما درسی خصوصی تعیین کرده بودند و بنده قبل از خواندن شرح لمعه خدمت یکی از آقایان فاضل و دانشمند معانی و بیان و بدیع مطول را درس گرفتم.
نور مجرد ص ۱۳۳.
@alnokat
✅استثنای متصل و منقطع
🔸در مورد مستثنی متصل و منقطع اکثرا می شنویم که میگویند اگر مستثنی از "جنس" مستثنی منه بود متصل و الا منقطع است.
🔹برای روشن شدن مطلب تعلیقه ای نیکو از جناب سید علی خان مدنی از کتاب الحدائق الندیه(بر صمدیه شیخ بهائی رحمهما الله)ایشان می آوریم:
🔸"لا یشترط فی المنقطع ان یکون من غیر جنس المستثنی منه، بل ان لا یکون داخلا فی المتعدد الاول قبل الاستثناء، سواء کان من جنس المتعدد کقولک: "جائنی القوم الا زیدا" مشیرا ب(القوم) الی جماعه خالیه عن زید، او لم یکن، نحو: "جاءنی القوم الا حمارا" فتبین ان المتصل لیس هو المستثنی من الجنس کما ظنّ بعضهم."
🔅ترجمه:
🔸در استثنای منقطع شرط نیست که مستثنی از غیر جنس مستثنی منه باشد، بلکه شرط استثنای منقطع این است که قبل از استثناء، داخل در مستثنی منه نباشد.
حال چه از جنس مستثنی منه باشد، مثل (جائنی القوم الا زیدا) و اشاره به قومی شود که زید در آن نبوده است.
و چه از جنس مستثنی منه نباشد، مثل (جائنی القوم الا حمارا).
لذا مشخص شد که مراد از استثنای متصل این نیست که مستثنی از جنس مستثنی منه باشد، کما اینکه برخی چنین گمانی کرده اند.
@alnokat
درس فقه - خصوصیات آیت الله مصباح.mp3
7.51M
📢 | #صوت
🔰بیانات حضرت #استاد_شب_زنده_دار دام ظله به مناسبت رحلت #حضرت_آیت_الله_مصباح_یزدی
📆تاریخ : 99/10/14 | درس فقه
#پندهای_سعادت
#بیانات
🔻در محضر حضرت استاد #شب_زنده_دار دام ظله
🔗 @pand_saadat
◾️سرّ وصیّت حضرت صدّیقه کبری سلام الله علیها◾️
آیةالله میرزا جواد ملکی تبریزی رضوان الله علیه
🔹حضرت زهراء به امیرالمؤمنین علیهما السلام وصیّت کردند که تدفین و محلّ قبر شان را از آن دو نفر مخفی کنند.
🔹و به جان خودم سوگند این وصیّت حضرت صلوات الله علیها یک مجاهده و نصرتی در دین خدا بود که برای اثبات مذهب شیعه و ابطال مذهب عامّه از هر نشانه و استدلالی سودمندتر بود.
🔹چرا که این مخفی نگه داشتن تدفین و قبر آن حضرت در طول تاریخ مخفی نمی ماند،
🔹و هر وقت کسی دربارۀ علّت آن سؤال کند و بفهمد که این به جهت وصیّت خود آن حضرت بوده برای او مثل خورشید آشکار می شود که آن حضرت با خشم و سخط نسبت به شیخین از دنیا رفتند و با شکایت از آنها پدرشان را ملاقات کردند، و این زشتی و رسوایی برای آنهاست که بالاتر از آن وجود ندارد.
📚 «المراقبات» ص ۶۴
🆔 @nooremojarrad_com
هدایت شده از کشکولعلمی|حمیدفخیمی
❇️امیر المؤمنین علی علیهالسلام:
🔺القَلبُ المُحِبُّ للّهِ یُحِبُّ کَثیرا النَّصَبَ للّهٍ، وَالقَلبُ اللاّهی عَنِ اللّهٍ یُحِبُّ الرّاحَةَ.
☘قلب دوستدار خدا، خستگى براى خدا را بسیار دوست دارد و قلب بى خبر از یاد خدا، آسایش را دوست دارد☘
📚تنبیه الخواطر، ج۲، ص۸۷
🔵#کلمه_قمع در نامه 27 نهج البلاغة
🔹در زبان عربی «قمع» به معنای ذلیل کردن (متعدی) است.
در فرجام #نامه_27 نهج البلاغه آمده است: «وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِه»
✍️یعنی خداوند مشرک را [در جامعه] به خاطر شرکش (یا به وسیله شرکش) ذلیل میکند.
🔸کلمه «قمع» در زبان فارسی معاصر معمولا در کنار کلمه «قلع» (به معنای ریشهکن کردن و نابود کردن) و معطوف به آن به کار میرود.
شاید برای همین بوده که برخی مترجمان کلمه «یقمعه» را در اینجا به «نابود کردن» برگردانده و این معنا را به دست دادهاند که خداوند مشرک را نابود میکند در حالیکه این روایت میخواهد بگوید خداوند مشرک را ذلیل میکند.
استاد عشایری منفرد
@alnokat
#مسئلة
چرا کلمه ای که دارای همزه وصل است،اگر برای شیئی علم شود،همزه وصل آن تبدیل به همزه قطع می شود؟
#قاعدةٌ
لا یجوزالتصرف فی العلم بقدر الامکان لانه وضع ثان
اگر اسمی برای شیئی علم شود،جایز نیست در لفظ آن تصرف کرد و تغییر داد زیرا علم شدن اسم وضع دومی برای ان اسم محسوب می گرد (البته اگر قبل از علمیت استعمالی داشته باشد).
بعض فروعات این قاعده:
۱.فلسفه وضع همزه وصل برای ان بود که ابتداء به ساکن نشود یعنی حرف اول برخی از کلمات ساکن بود و تلفظ آن تعذر (یا بنا بر قول نادری تعسر)داشت پس همزه وصل به اول ان اضافه کردیم( مثل ألرجل که اگر در ابتدا کلام واقع شود همزه تلفظ و در اوسط تلفظ نمی شود.)
اما اگر همین اسم دارای همزه، وصل برای شخصی علم شود همزه ان به همزه قطع بدل می شود زیرا همزه وصل بعد از وضع دوم(علم شدن)جزء موضوع له اسم علم می شود و واضع هنگام وضع همزه را لحاظ کرده پس حذف ان جایز نیست.
۲.تاء تأنیث برای فارقیت بین مذکر و مؤنث وضع شده و حذف آن جایز است،اما اگر اسمی به همراه تاء تأنیث علم شود حذف آن جایز نیست.
بقدر الامکان:البته گاهی در اسم علم تصرف می شود با قرینه مثل ترخیم در منادا و...
اقتباس از مبحث لاینصرف شرح ملاجامی
@alnokat