eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
779 ویدیو
67 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ◾️ پدر شهیدان محمود و مسعود شیر محمدی رخ در نقاب خاک کشید. تشییع پیکر این پدر شهید امروز 3 فروردین 1402 ساعت 10 صبح از مقابل منزل واقع در شهرری -خیابان شهیدان شیرمحمدی-کوچه شهید اردستانی به سمت امام زاده عبدالله(ع) انجام خواهد شد. در عملیات والفجر 4 در پائیز سال 62 و از رزمندگان اطلاعات عملیات لشگر10 در تهران به شهادت رسید. @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 (رزمندگان تخریب لشگر10) ✅ در ماه مبارک رمضان و 🔸 مکان : یکساعت قبل از مغرب 🔶زمان : جمعه 4 فروردین 1402 مصادف با دوم ماه رمضان بلوارابوذربین پل 5و6خیابان وحدت بوستان ۱۲(شهید تابش) 🌟🌷 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 🟢 روز شمار فروردین سال 1367 🔸2 فروردین سال 67 مصادف با روز ولادت امام حسین(ع) بود 🔸3 فروردین سال 67 مصادف با ولادت حضرت عباس(ع) بود 🔸4 فروردین 67 روز ولادت حضرت سجاد(ع) بود 🔶 و روز جمعه 5 فروردین 67 برای در نظر گرفته شد. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 🔷 عملیات بیت المقدس 4 در بامداد روز 6 فروردین 67 با رمز (_ع_) در منطقه‌ عمومی‌ آغاز شد. و _سیدالشهداء(ع) به همراه چند یگان دیگر در این عملیات شرکت نمودند. منطقه مورد نظر برای عملیات، منطقه‌ای کوهستانی بود که از شمال به دریاچه دربندیخان و شاخ تیمورژنان، از جنوب به ارتفاعات شاخ خشیک و بمو، از شرق به رودخانه زیمکان و کوه بیزل، و از غرب به سد دربندیخان منتهی می‌ شد. مهمترین ارتفاعات و عوارض این منطقه ، ، ، برددکان، دریاچه دربندیخان و دشت تولبی بود.... 🌴🌹 🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
رمز عملیات بیت المقدس4-لشگر10.mp3
1.62M
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 ☑️انتشار فایل صوتی اعلام رمز عملیات بیت المقدس 4 برای رزمندگان لشگر10 بعد از 34 سال. 🟢 اعلام رمز توسط فرمانده لشگر10 حاج علی فضلی. 🔶در اسناد و منابع عملیات بیت المقدس 4 رمز عملیات با نام اباعبدالله الحسین(ع) ثبت شده اما در این سند صوتی فرمانده لشگر10 سیدالشهداء(ع) اعلام میکند. رزمندگان عزیز اسلام..... یاوران امام امت. با رمز مقدس علیه السلام به صدامیان کافر بتازید خدا پشت و پناهتون باشه. ✅لازم به ذکر است عملیات بیت المقدس 4 در روز جمعه 5 فروردین ماه سال 1367 انجام شد و روز قبل از آن مصادف با ولادت سیدالساجدین زین العابدین علیه السلام بود. @alvaresinchannel
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🍃🌹 فروردین 1367 1️⃣✍🏿✍🏿✍🏿 راوی : روز 5 فروردین ماه بود که دستور رسید امشب باید به دشمن حمله کنید. مقرر شده بود که غواص های تخریب و اطلاعات از پایین ارتفاع تیمورژنان وارد آب شوند و با نفوذ در ساحل دشمن و گرفتن سرپل سایر گردانها هم وارد منطقه شده و عملیات گسترش پیدا کند .که عصر روز پنجم این طرح لغو شد و قرار شد همه غواصها سوار بر قایق به سمت ساحل دشمن حرکت کنند. هنوز ظهر نشده بود که با تعدادی از دوستان رفتیم سمت که حدود چهار کیلومتر با منطقه درگیری فاصله داشت و داخل شیاری که از آتش در امان باشد ایجاد شده بود. کنار اسکله دستم را داخل آب کردم . تمام بدنم یخ کرد. گفتم "خدا کنه امشب ما مجبور نشیم داخل این آب بریم "چون آب دریاچه تازه با آب برفهایی که از کوهها سرازیر شده بود قدری بالا اومده بود.. اسکله رو که دیدیم برگشتیم به سنگر بچه ها که زیر بود. دسته غواصهای تخریب 20نفری میشدند که 5 نفر دیگه هم اضافه شد. لباس غواصی های ما مناسب نبود . سایز لباس ها بزرگ بود و برای هیکل های تنومند خوب بود و اکثر بچه های ما نحیف و لاغر بودند. فین های غواصی هم لنگه به لنگه بودند.این مسئله ما رو نگران کرده بود. مقر (س)نزدیک ما بود. رفتم پیش فرمانده گردانش که حاج آقا خادم بود.تا مشکل لباس های غواصی رو حل کنم. اما دیدم وضع اونا هم از ما بدتره... ادامه دارد👇👇👇👇 🍃🌺🌺 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel
🍃🍂🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🍂🌺 2️⃣✍🏿✍🏿 راوی : برای آخرین هماهنگی ها با فرمانده قبل از غروب آفتاب به مقرشون رفتم کارهامون رو هماهنگ کردیم قرار شد بعد از پیاده شدن و سر پل گرفتن از دشمن و چک کردن ساحل از موانع و مین با علامت دادن با نیروهای حضرت زینب (س) برای ادامه عملیات حرکت کنند . با حاج خادم خداحافظی کردم و از چادر که بیرون اومدم سرو صدای رو شنیدم که داشت با بدن خشک میپوشید و مقر رو رو سرش گذاشته بود... نماز مغرب و عشاء رو خوندیم و بچه های تخریب لباس غواصی به تن کردند و با ماشین به سمت راه افتادیم توی مسیر با هم این سرود رو زمزمه میکردیم به اسکله که رسیدیم همه فرماندهان جمع بودند. روی کالک آخرین نکات رو تذکر دادند. احتمال میرفت که هنگام پیاده شدن در ساحل با کمین دشمن درگیر شویم. قرار شد بچه ها نارنجک به تعداد کافی بردارند. معمولا ما تخریبچی ها برای عملیات اسلحه بر نمیداشتیم و فقط سه چهار تا نارنجک به بند حمایل می بستیم..اما در این عملیات چون احتمال درگیری زیاد بود و باید تا رسیدن نیروهای گردان ها ساحل دشمن رو تامین میکردیم با خود اسلحه برداشتیم... ادامه دارد👇👇👇👇 🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺 محدوده عملیات لشگر10 3️⃣✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: ادامه👆🏾👆🏾👆🏾 زیر نور منور به بچه هایی که داخل قایق بودند اشاره کردم که آماده باشید . دیدم آتیش تیربارها طولانی شد و نگران شدم. احتمال دادم که دشمن ما رو دیده باشه و قایق رو هدف قرار بده. میخوندند و قایق هم آنقدر تسمه هندل رو کشید تا قایق روشن شد و گاز را تا تهش گرفت و با سرعت جلو میرفتیم... منور ها خاموش شد و آتش تیربارها هم قطع شد... بچه ها اطلاعات اشاره کردند که به "راه کار" رسیدیم و قایق با احتیاط پهلو گرفت. جلوی راه کار ما یک تخته سنگ بود که تقریبا جان پناهی هم برای ما بود..بچه ها همه توی ساحل پیاده شدند و اطراف تخته سنگ پناه گرفتند و منتظر شدیم بقیه قایق ها هم برسند.تا قایق ها برسند. با بچه های اطلاعات چرخی در اطراف زدیم و اطراف ساحل رو چک کردیم که مین و موانعی نباشد.فاصله ما با کمین عراق در ساحل صد وپنجاه متر بیشتر نبود.از سکوتی که در منطقه حاکم بود خاطر جمع بودیم که دشمن از حضور ما مطلع نشده.اطلاعات ما این بود که کمین های دشمن به استعداد یک گروهان مقابل ماست. و باید با احتیاط و دقت و حداقل تلفات اونها رو خاموش کنیم. هم از راه رسیدند و آخرین هماهنگی ها انجام شد.چون میدان مین و موانع خاصی جلوی بچه ها نبود تدبیر این شد که از توان بچه های تخریب برای ادامه ماموریت استفاده شود . اما فرماندهان گردان حضرت زینب اصرار داشتند که بچه های تخریب هم باید به ما کمک کنند. ادامه دارد 👇👇👇👇👇👇👇 🍃🌺 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺 محدوده عملیات لشگر10 4️⃣✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: ادامه👆🏾👆🏾👆🏾 زیر پای دشمن بگو مگو بالا گرفت و نزدیک ما بود و میشنید که ما قصد داریم بچه های تخریب رو جلو نفرستیم .من رو کناری کشید و با گریه گفت: برادر جعفر!!! کردم برای اینکه دمار از روزگار بعثی ها در بیارم. حالا شما میخواهید از ما استفاده نکنید. بچه های دیگه هم سید رو همراهی کردند و با توجه به اصرار فرمانده های گردان حضرت زینب سلام الله علیها تصمیم ما عوض شد و از بچه ها قول گرفتم ..به شرطی جلو میرید که کسی !!!! و اگر هم کسی مجروح شد خودتون باید عقب بیارید و صبح زود قبل از اینکه آفتاب بزنه لب اسکله باشید.بچه ها قول دادند و همراه گروهان پیشرو گردان حضرت زینب راهی شدند سمت کمین های دشمن. من هم توی ساحل منتظر بودم تا بقیه نیروها رو هدایت کنم .... عمودی بزرگی داشتیم که اونها رو خم میکردیم و محلول داخل اون به جنب و جوش میفتاد و نور افشانی میکرد و ها در تاریکی شب با دیدن این نور به سمت نور می اومدند و نیروها در ساحل پیاده میشدند... چند لحظه ای از رفتن بچه ها نگذشته بود که دیدم قایقی پهلو گرفت و پیاده شد.گفتم بچه ها رفتند و تا حالا دیگه از کمین ها رد شدند و مسیر رفتن رو نشون دادم و با حاجی سمت ارتفاع شاخ شمیران حرکت کردیم.دشمن با منور تمام منطقه را روشن کرده بود و زیر نور میشد درگیری بچه ها با دشمن رو دید. بقیه بچه های گردان حضرت زینب هم که رسیدند کار سریع تر جلو میرفت و بچه ها به جاده ای که روی ارتفاع شاخ شمیران میرفت مسلط شدند .... ما به پشت دشمن رسیده بودیم و درب سنگرهاشون به سمت ما بود و به راحتی منهدم میشد... همه سربازهای دشمن از جاده به سمت ارتفاع فرار میکردند و بچه ها هم اونها رو دنبال میکردند. من برگشتم لب اسکله تا نیرو بیارم و بقیه بچه ها در تعقیب دشمن رفتند سمت شاخ شمیران.. ادامه دارد👇👇👇👇👇👇 🍃🌺🌺 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺🌺 5️⃣✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: دشمن هنوز گیج بود و آتش دقیق نمیریخت. اسکله هنوز امن بود و دشمن هم روی اون دید نداشت. نیروهای سایر گردانها هم برای ادامه عملیات در پیاده شدند. هنوز مجروح و شهیدی عقب نیاورده بودند و ظاهر کار این بود که تلفات بالا نبوده و بچه ها به هدف ها رسیده اند.. هوا داشت روشن میشد که نماز صبح رو خوندیم. لباس غواصی ما رو کلافه کرده بود و مجبور بودیم داخل آب بریم تا لباس خیس بشه که اذیتمون نکنه. هوا که روشن شد لب اسکله شلوغ شد ، اسیرهای عراقی رو عقب میاوردند و تک و توکی و هم منتظر بودند تا قایق ها برسند.... بچه های پشتیبانی هم مشغول تخلیه تدارکات و مهمات بودند و ما مدام تذکر میدادیم که برادرها اسکله را تخلیه کنند.آفتاب زده بود که دیدیم یک تعداد قایق قطار شدند و سمت اسکله میایند. و دشمن هم ستون قایق ها رو زیر آتیش گرفته.با بی سیم تماس گرفتیم که گفتند بچه های لشگر ده نیستند . اولین قایق که به ساحل رسید معلوم شد بچه های _27 هستند و اسکله شون رو اشتباه اومدند .. بچه های لشگر 27 سمت راست ما عملیات میکردند... آفتاب زده بود و ما منتظر بودیم. اونها قول داده بودند که زود برگردند اما هنوز نرسیده بودند و ما نگران بودیم. که دیدیم تعدادی دارند سرود میخونند و از ارتفاع پایین میان... دیدم این سرود رو که بین بچه های تخریب مرسوم بود میخونند: ای ولی عصر و امام زمان....ای سبب خلقت کون و مکان.... جلو تر که اومدند دیدم بچه های خودمون هستند و چهار طرف یک رو گرفتند و دشمن هم مدام با خمپاره میکوبید و اینها با سوت خمپاره برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند. نزدیک اسکله که رسیدند جلو تر دوید و گفت: همه سورومور گنده عقب اومدیم فقط یک تلفات داشتیم که اون هم الان میرسه.. خودم رو آماده کرده بودم برای خبر شهادت یکی از بچه ها... اما خدمه برانکارد که رسیدند دیدم یکی داخلش وول میخوره و داره ناله میکنه... اون بود که پاهاش مجروح شده بود و با اعمال شاقه عقب اومده بود... الحمدلله همه بچه ها سالم بودند و سید عباس میرنوری شروع کرد شوخی کردن. گفتم یک ساعت دیر کردید و باید تنبیه بشید. سید گفت راضیت میکنم.... گفتم چه جوری ؟؟؟ گفت اینجوری... دیدم یک فانسقه عراقی توی دستشه. سید اونقدر شاداب و قبراق بود که انگار نه انگار عملیات سختی رو رفته و برگشته و با خنده گفت: یادته شب چهارشنبه که دعای توسل خوندی و اشک ما رو در آوردی گفتی برادرها بعضی از شماها شهید میشید و ما رو شفاعت کنید حالا کنفت شدی که همه ما سالم عقب اومدیم.... 🍃🌺🌺🌺 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel