eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
911 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
709 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید علی از جهت ظاهر زیاد دروس حوزوی را نخوانده بود اما درسیر و سلوک سرآمد بود. وقتی برای موعظه می‌کرد مثل اینکه خودش بارها عمل کرده و نتیجه آن رادیده است. او اصرار داشت لذت انس با خدا را همه بچشند و در مدت چند ماهی که در بود همه راشیفته خود کرده بود... صدای دلنشین و توام با اخلاص علی موجب شد سایر گردانهای لشگر سیدالشهداء علیه السلام هم برای عزاداری در حضور پیدا کنند... روزهای بیاد ماندنی بعد از و غصه بچه ها از جاماندن جسم همسنگرانشان در با صدای ملکوتی علی التیام پیدا می‌کرد او وقتی می‌خواند خودش را در می‌دید و بارها شده بود که درحین مداحی بی‌حال می‌شد و نفسهایش به شماره می افتاد... بود و خیلی با احساس، رفتن خار در پای این بی‌بی رابیان می‌کرد... بابا جان آندم که من از ناقه افتادم و غش کردم بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی رقیه جان .... عزیز بابا آندم که تو از ناقه افتادی و غش کردی من بر سر نی بودم مشغول دعا بودم یاد همه روضه خون های شهید بخیر 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها.m4a
4.16M
حتما گوش کنید... حالتون عوض میشه دیده هاتون تر میشه 🔶 غوغا کرده ✅ ثوابش هدیه ی شهدای مدافع حرم... به خدا بابا دلم تنگه صورتم بابا جای چنگه موهام ای بابا زخون رنگه... دیگه ای بابا با تو قهرم بعد تو دنیا شده زهرم همسفر رفتم با نا محرم عمه ام میگفت سفر رفتی پس چرا بابا بی خبر رفتی.... @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
31 مرداد سال 1367 و اولین روز از شهریور 1367 و آخرین شهدای دفاع مقدس از ضد انقلاب و آخرین ها که بهشتی شدند روز تاسوعا و عاشورای سال 1367 @alvaresinchannel
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹 (ع) در دفاع مقدس از ضد انقلاب ✍️✍️✍️راوی: مردادماه سال 67 روزهای سرنوشت ساز جنگ بود .دشمن بعثی اوایل مردادماه سال67 قصد تصرف اهواز را داشت و دو سه روز بعد هم با منافقین به طمع تصرف کرمانشاه تا تهران خیز برداشت که نفس قدسی امام عزیز آنچنان شوری دربین جوانان ایجاد کرد که دشمن را از تمامی سرزمین اسلامیمان عقب زدند و اگرنبود منع امام درخصوص تعقیب دشمن بعد از خروج از مرزهای بین المللی در عرض چند ساعت رزمندگان (ع) خود را به بصره رسانده بودند. اما آن عزیز سفرکرده با توجه دادن رزمندگان به پذیرش قطعنامه به عنوان عهد شرعی، آن شیران مطیع و مقلد را آرام نمود. پرداختن به وقایع دفاع مقدس درسال آخر جنگ خود فرصت زیادی می‌طلبد اما در آخرین روزهای مرداد67 که با پرچم کومله و دمکرات جان و مال و ناموس مردم شریف کردستان را هدف گرفته بودند به طمع دست یابی به آبرو و حیثیت نداشته به ارتفاعات اطراف جاده بوکان مهاباد حمله بردند و با سوء استفاده از انتقال توان سپاه اسلام به جنوب و منطقه شمال غرب مسیر تردد هموطنان را به بوکان و مهاباد مسدود کردند. لشگر ده سیدالشهداء(ع) که هنوز از ماموریت مقابله با دشمن در و فارغ نشده بود ماموریت یافت با حمله برق آسا به پسمانده ضدانقلاب قهر اسلامی را به تفاله های استکبار بچشاند.بخشی از نیروهای لشگرسیدالشهداء خود را از به منطقه رساندند و بخشی دیگرهم از طریق از پایگاه به منطقه درگیری سرازیر شدند و در آخرین روز مردادماه 67 که مصادف با بود به دشمن حمله کردند. به علت وسعت منطقه درگیری و حضور دشمن بر روی ارتفاعات در محور مهاباد بوکان و سردشت از لشگرده سیدالشهداء(ع) به فرماندهی سردار جانباز حاج عباس قهرودی در روز اول با قاسم(ع) به مصاف دشمن رفت و رزمندگان این گردان در روز تاسوعای حسینی با کمک گرفتن از نام در کمترین زمان و با حداقل تلفات و دادن چندین مجروح بخشی از ارتفاعات منطقه را از دست ضدانقلاب بازپس گرفتند. در روز دوم عملیات که مصادف بود با روز با ورود گردان علیه السلام به منطقه درگیری با ضد انقلاب ،این جرثومه های فساد فرار را بر قرار ترجیح دادند وبا دادن تلفات فراوان از منطقه متواری شدند در این عملیات تعدادی از رزمندگان لشگر ده سیدالشهداء به شهادت رسیدند. با نفوذ ضدانقلاب در کادر درمانی بیمارستان شهر بوکان تعدادی از مجروحین این عملیات به علت عدم رسیدگی در ظهر عاشورای در محوطه بیمارستان به شهادت رسیدند. (ع) با اعزام 20 به گردان‌های عمل کننده در این عملیات شرکت نمود و با دادن در این حماسه سهیم بود . در روز اول این عملیات در روز مجروح گردید و به علت عدم رسیدگی و خونریزی شدید در در محوطه بیمارستان به شهادت رسید و با گردان زهیر (ع) به دشمن حمله برد و با گلوله ضدانقلاب در روز عاشورا به شهادت رسید. شهیدان این عملیات آخرین شهدای عملیاتی لشگرده سیدالشهداء(ع) نام گرفتند. 🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 فرمانده گروهان بعثت گردان زهیر لشگر10 سیدالشهداء(ع) شهادت : 1 شهریورماه 1367 مصادف با روز عاشورا محل شهادت: ارتفاعات مشرف به جاده بوکان مهاباد مقابله با ضد انقلاب جانباز شهید علی شکاری برادر دو شهید بود و در عملیات کربلای 5 مچ دست راستش قطع شده بود. پیکر مطهر این شهید بعد از تشییع در گلزار شهدای تهران در خاک آرمید 🔷شهید حمید متولیان از رزمندگان گردان زهیر و داماد خانواده شکاری بود که به عنوان مامور امنیت پرواز در هواپیمای مسافری ارباس بر روی خلیج فارس در 12 تیرماه 1367 توسط ناو وینسنس آمریکایی هدف قرار گرفت و تمامی مسافران آن به شهادت رسیدند. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 🔷 جانباز شهید فرمانده گروهان بعثت گردان زهیر شهادت: اول شهریور 1367 مصادف با عصر روز عاشورا محل شهادت: ارتفاعات مشرف به جاده بوکان مهاباد در آخرین ماموریت لشگر10 در دفاع مقدس: مقابله با ضد انقلاب ✅ علی شکاری در گردان زهیر جایگاه ویژه ای داشت.. علی در عین ابهت و صلابت به نهایت رئوف و مهربان بود اون هایی که علی رو ندیده و نمیشناسند کافیست به عکسش زول بزنند و محبت و رفاقت با علی رو در وجودشون حس کنند. چهره مهربان و نگاه نافذش خیلی ها رو شکار کرد و چون پروانه گرد شمع وجودش جمع شدن.. این تعارف نیست... کلمات و جملات گنجایش توصیف علی رو ندارند... علی از شاگردان ممتاز فرمانده گردان زهیر(ع) بود علی ابهت و دلاوری رو در محضر حاج داوود آموخته بود بود که پنجه در پنچه دشمن انداخت و مچ دست راستش در افتاد.. کمتر علی رو با آستین خالی میدیدی... سعی میکرد با دست مصنوعی آستین رو پر کنه... علی برادر دو شهید بود و جانبازی هم میتونست بهانه باشه که بشتر در خدمت مادرش باشه.. اما علی جبهه بود و جبهه بود.... علی رفیق های خوبی داشت که همه شون شهید شدن.. یک ماه قبل از شهادت ، داغ رفیقی دیگر بر دلش نشست... سید حمید متولیان رزمنده گردان زهیر ، شوهر خواهر علی بود او جزء نیروهای امنیت پرواز بود سید حمید روز 12 تیرماه 1367 اسمش در لیست پرواز هواپیمای ارباس بود... اون هواپیما با موشک ناو وینسنس آمریکایی در خلیج فارس سقوط کرد و سید حمید هم آسمانی شد... کسی نمیدونه به علی چه گذشت در اون 15 روزی که پیکر سید حمید در میان امواج خلیج فارس گرفتار بود... بعد از 15 روز خبر رسید پیکری متلاشی شده در بندر لنگه روئیت شده و کارت شناسایی همراهش نشانی از سید حمید متولیان میداد. روزهای آخر تیرماه پیکر سید حمید بعد از تشییع در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) آرمید و علی هم بعد از مراسمات سید حمید با مادر و خواهر داغدیده اش که طفلی از سید حمید را در آغوش داشت خداحافظی کرد و راهی جبهه شد... لشگر 10 سیدالشهداء(ع) در نیمه اول مرداد 67 نبرد سختی را پشت سر گذاشت ... تازه آتش بس اعلام شده بود و قرار بود نیروهای UN در مرز مستقر شوند... خبر رسید ضد انقلاب از فرصت آتش بس سوء استفاده کرده و ارتفاعات مشرف به جاده بوکان و مهاباد را تصرف کرده... بخشی از رزمندگان لشگر10 از جنوب با هواپیما اومدند و بخشی از نیروهای لشگر از مقر میاندوآب راهی منطقه نبرد شدند... علی شکاری هم با نیروهای گروهانش به منطقه درگیری عازم شد ..... روزهای تاسوعا و عاشورا سال 1367 روزهای درگیری با ضد انقلاب بود... ظاهرا جنگ رسما تمام شده بود اما درب باغ شهادت بسته نشده بود روز عاشورا گروهان بعث راهی شد برای ضربه زدن به ضد انقلاب و عصر روز عاشورا بود که تیری که از اسلحه دشمن رها شد سر علی شکاری را نشانه رفت و علی شکاری همزمان با شهادت اربابش اباعبدالله الحسین ندای ارجعی را لبیک گفت.... شهید علی شکاری در زمره آخرین شهدای دفتر شهادت شهیدان لشگر10 سیدالشهداء(ع) است... علی مزدش را گرفت و به برادران شهیدش ملحق شد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای بهشت زهراء سلام الله علیها میهمان خاک شد. روحش شاد... و مجالست با اربابش اباالفضل نوش جانش باد جامانده از شهدا(جعفرطهماسبی) @alvaresinchannel
41.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 گزارش تصویری به مناسبت شهادت بنت الحسین حضرت رقیه سلام الله علیها دورهمی گردان تخریب ل ۲۷بر سر مزار شهید والامقام حاج محسن دینشعاری دوشنبه سی ام مرداد ماه سال هزار و چهارصد و دو 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 شهادت : 31 مرداد 1367 محل شهادت: جاده بوکان مهاباد ✅ اخلاص توی وجودش موج میزد . یک جوان صاف و ساده و با همه وجود مهربان بود. هر کاری به او میگفتی نه نمیگفت. بعد از یک بود که به (ع) اومد. و در همون روزهای اول به علت سبقتش در کمک به دیگران معروف شد. بسیجی شهید فقط برای بندگی خدا جبهه اومد و بس.... و هرکجا شیرینی بنده گی خدا رو میچشید راضی بود و با هیچ چیزی عوض نمیکرد. اصغریک نوجوان قبراق و نترس بود و جوون میداد برای شکافتن میدان های مین و شکستن ابهت موانع دشمن... روحش شاد باشه 🔴 تصویر برای بهمن 65 و حین و پشت خاکریز در غرب کانال ماهی است و این ها هم مامور به گردان لشگر10هستند.از سمت راست... ... علی اکبر جعفری .... سید هادی موسوی @alvaresinchannel
🌿🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌿🌺 بسم رب الشهداء سلام بر منجى عالم بشريت آقا امام زمان (عج) ونايب بر حقش امام خمينى وسلام بر خانواده شهدا . بار خدايا ! به ما جانى عطا كردى كه اين جان در راه رضاى تو باشد. چطور حسين (ع) را آفريدى كه اسلام را به ما نشان بدهد و در اين راه شهيد شد. خداوند خواستى كه زينب (س) با زنانى كه شوهران خود را در راه خدا دادند، اسير يزديان نشوند چون يك امتحان بود. روز عاشورا خواستى كه امام حسين (ع) با ياران با وفاى خود تشنه شهيد شوند. زينب (س) در اين راه كه برادر خود و ياران برادر خود را از دست داده بود، خيلى رنج كشيد. همان طوركه على اكبر را از دست داد. على اصغر و قاسم دامادش و عباس دلاور را از دست داد. خدايا ! بنده شرمنده ات هستم. آمدم در راه تو گام بردارم كه دستم را بگيرى. با سلام بر خانواده عزيزم بعد از اين همه رنج كه به شما دادم ونتوانستم حقى كه در گردن من بود، اداكنم .مادر و پدر عزيزم! اگر من شهيد شدم، . مى دانم كه خيلى بر روى من زحمت كشيده اى ولى خداوند خواست كه امانتى كه در دست شما است بگيرد و از گرفتن اين امانتى خود را ناراحت نكنيد اگر ناراحت باشى، دشمنان اسلام را شاد مى كنيد. سلام بر خواهران وبرادرانم !خواهران عزيزم شما چون اين حجاب شما است كه دهان دشمنان اسلام را خرد مى كنيد و سلام بر برادران عزيزم برادران وخواهران عزيزم مرا ببخشيد كه برادر خوبى براى شما نبودم. برادرانم! شما بايد براى حفظ اسلام، خوب براى اسلام خدمت كنيد و نگذاريد دشمن زبون بر اسلام ضربه بزند و و اين پیر جماران را تنها نگذاريد و پدر و مادر عزيزم از همسايه ها حلاليت بطلبى . والسلام سی و یکم آذر ماه 1365 اصغر رحيمى بنده شرمنده اى خدا 🌿🌺 🌿🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌹🌺 🌺🌹 که برایتان می‌نویسم نوجوان کم حرف و سر بزیری بود. سعی میکرد توی کارهای خیر نفر اول باشه. صف اول نماز توی حسینیه الوارثین هم جاش بود. اومده بود که لایق شهادت بشه ....که شد....و رفت.... قدرت 31 شهریور ماه 67 ، درروز تاسوعای حسینی و در آخرین علیه السلام در محور ، ، سردشت مجروح شد و در روز در بیمارستان بوکان به شهادت رسید... قدرت روزاول محرم رو برای خانواده اش اینگونه نوشت : این آخرین نامه است که برایتان می‌نویسم چون دیگر نیست. شما هم دیگر جواب نامه را ننویسید بسمه تعالی با سلام ودرود خدمت آقا امام زمان و نایب بر حقش امام خمینی و با سلام و درود خدمت شهدای جنگ تحمیلی و امت شهید پرور. با سلام و درود بی کران خدمت پدرو مادر و برادران عزیز و گرامی و ارجمندم: پس از عرض سلام امیدوارم که حالتان خوب بوده و باشد و در سلامت کامل به سر ببرید و در کارهای روزمره‌تان موفق و موید باشید و اگر از حال اینجانب حقیر فرزند کوچکتان قدرت ا... خواسته باشید به لطف و مرحمت ایزد متعال خوب هستم و به دعاگویی شما مشغولم. الان که این نامه را می نویسم ساعت 9/5 صبح در تاریخ 67/5/23 و روز می‌باشد. هنوز از شما نامه‌ای به دستم نرسیده است و این آخرین نامه است که برایتان می‌نویسم چون دیگر جنگی و جبهه‌ای نیست. شما هم دیگر جواب نامه را ننویسید. ببخشید که هم دست خطم بد است و هم نامه خط خطی است. خوب دیگر عرضی ندارم. به بچه‌ها سلام مرا برسانید . به امید پیروزی حق بر باطل . دوستدار و ارادتمند هیشگی شما قدرت ا... امضاء 23/5/67 🌺🌹 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 @alvaresinchannel
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹 🌹🌴 ✍️✍️✍️✍️ راوی : بودیم و تازه از منطقه اومده بودیم. نزدیک یک ماه شب و روز مشغول بودند تا منطقه عملیات تثبیت بشه. بعد از عملیات گردان نیرو گرفته بود و بچه های آموزش هم مشغول یاد دادن به نیروهای جدید بودند غروب دیدم بچه ها توی چادر پچ وپچ میکنند مثل اینکه بو برده بودن که رزم شبانه در کاره. نماز مغرب و عشا رو توی حسینیه گردان خوندم.. اومد سمتم و گفت: جعفر بی حالی... گفتم جای بخیه های پام درد میکنه و سردرد شدید هم دارم. گفت بیا بریم شام پیش من حالت میارم ما هم از خدا خواسته. چون سابقه میهمان نوازی حاج شعیب رو داشتم. حقا مثل یک مادر دلسوز به بچه هایی که ناخوش بودن میرسید. با حاجی رفتم چادر بهداری. گفت تا شام بیارن و تقسیم کنند برو بخواب روی تخت... ما هم بدون چون و چرا گوش کردیم و حاجی هم یه سرم به سقف چادر آویزون کرد و شلنگ رو با سوزن توی رگ ما فرو کرد. هنوز ثانیه ها به دقیقه نرسیده بود که چند تا آمپول زد توی سرم و سرم سفید به زعفرونی تبدیل شد. من هم زود زیر سروم خوابم برد و وقتی بیدار شدم که حاج شعیب سفره رو انداخته بود و دوتا بشقاب عدس پلو با ماست یکی برای خودش و یکی هم برای من دو طرف سفره چیده بود. این محبت های این پیرمرد بود که همه رو شیفته خودش کرده بود. شام که خوردیم یه چایی خوش رنگ هم توی شیشه مربا بهم داد و با محبت پرسید سر و حال اومدی.. گفتم آره حاجی.. اگه اجازه بدهی برم چادرمون و بخوابم. گفت نه اجازه نمیدم. امشب اینجا بخواب تا خوب خوب بشی. خلاصه اون شب مهمون دکتر گردان توی چادر بهداری بودم تازه چشمامون گرم خواب شده بود که با صدای ¬_مهیبی از خواب پریدم. یکی دو نفر از وسط مقر داد میزدند بدو ..بدو...بدو بیرون به خط شو.. من آمادگی برای رزم شبانه داشتم اما حاج شعیب با صدای انفجار یه کم بهم ریخت... و قرقر رو شروع کرد. صدای انفجارهای پی در پی نشون میداد که دارن اطراف چادرها نارنجک صوتی میاندازن. چند دقیقه ای نگذشت که صدای انفجاری از وسط صبحگاه مقر شنیده شد و داد و فریاد آخ...پام.. آخ کمرم شروع شد.. به حاج شعیب گفتم حاجی کارت در اومد. دیدم چند تا بچه ها رو زیر بغلشون رو گرفتن و آوردن در چادر بهداری. سه چهار تا بچه ها ترکش پوسته نارنجک صوتی به کمر و پاهاشون خورده بود.. به شعیب گفتم حاجی با آمبولانس ببریم بهداری لشگر...گفت نیازی نیست همین جا مداوا میکنیم فلفور بچه ها رو روی تخت و کف چادر درازکش کرد و مشغول شد. من هم اون شب دستیارش شده بودم چون اون خودش چشمش ضعیف بود و جای ترکش وزخم رو به درستی نمیدید یه پنس به من داده بود که ترکش های ریز رو بیرون بیارم. و خودش هم آمپول سری میزد و بخیه میکرد. بچه ها موقع بخیه زدن خیلی سرو صدا میکردند و حاجی هم سرشون داد میزد و من هم سعی میکردم هر دو طرف رو آروم کنم خلاصه حکایتی بود اون شب.. زخم بچه ها رو پانسمان کرد و این قضیه گذشت. این خبر به گوش رسید که حاج شعیب خودش بچه ها رو جراحی کرده.فرداش اومدن دنبالش و چادر بهداری رو وارسی کردند و هرچی ما براش وسایل پزشکی از توی خط غنیمت آورده بودیم با خودشون بردند.و اونجا تازه ما فهمیدیم که آمپول های سری تاریخ مصرفش گذشته بود و به همین خاطر دیشب اثر نمیکرد و بچه ها از درد هوار میزدند. چند بار بهداری خواست حاج شعیب رو از جایی دیگه بفرسته اما هربار با با وساطت و رو برو شد و حاج شعیب حضورش توی گردان تثبیت شد. و تا روزهای آخر جنگ چراغ بهداری گردان رو روشن داشت. البته با توجه به اینکه بهداری لشکر چند بار توصیه و حتی توبیخ کرده بود که حاج شعیب دست به تیغ جراحی نزنه.. اما شعیب گوشش بدهکار نبود و کما فی السابق دکتر گردان بود و کارش رو میکرد یادش بخیر یاد محبتهاش و یاد اخم هاش یاد صبحگاهها که وقت دویدن با صلابت پرچم به دست میگرفت و جلوی گردان میدود روحش شاد و با مادرش زهرا سلام الله علیها همنشین باد. 🌹🌴 🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 @alvaresinchannel
✅ درسته به ظاهر ریشش سفید بود اما قلب جوونی داشت. یه وقت هایی از کوره در میرفت اما زود برمیگشت سر جای اولش و بچه ها خیلی دوستش داشتند. بچه هایی که عملیات میرفتند یک سفارش هم از حاج شعیب داشتند و اون هم آوردن وسایل برای او بود. از و و و و بقیه اقلام. چادر بهداری بعد از در تابستان 65 پرشده بود از وسایل غنیمتی بهداری. از طرفی هم خیلی آدم پرجراتی بود و توی گردان با همون وسایل اولیه پزشکی عمل های کوچک انجام میداد.که بچه ها به شوخی میگفتند: . بچه هاتخریبچی لشگر10سیدالشهداء(ع) خاطرات خوبی با این مرد با صفا دارن. 🌹🌷 🌹🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
به بهانه اول شهریور یادی کنیم از جانباز عزیزی که غریبانه پرکشید ✅ مرحوم دکتر حمید رضا لطیفی آزاد بعد از جنگ درس رو ادامه داد و دندانپزشک شد حمید از نیروهای قدیمی تخریب لشگر10 بود او از تابستان سال 62 به تخریب امد تا پایان جنگ بین تخریب لشگر27 و 10 جابجا شد... او بارها تا مرز شهادت رفت اما تقدیر الهی بر شهادت او تعلق نگرفت. حمید بعد از جنگ و بعد از پایان درس به ارائه خدمات داندانپزشکی به مردم خوب محل تولدش یعنی شهرستان پیشوا مشغول شد . او شهره و امین شهر بود و دستی هم رسیدگی به امور محرومان داشت... دکتر حمیدرضا لطیفی آزاد در آبانماه 1401 به علت ایست قلبی در حین تلاش در محل کارش شهرستان پیشوا دچار سکته قلبی شد و علی رغم تلاش کادر پزشکی راهی سفر به دیار باقی شد تا به جمع همسنگران شهیدش ملحق شود... یاد همه ی خوبی هایش بخیر امروز دخترش ، که او هم در کسوت دندانپزشکی ست چراغ مطب دکتر حمید رضا لطیفی آزاد را روشن نگاه داشته است با قرائت فاتحه ای یادش را گرامی میداریم @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 🔷 این متن سال 1401 منتشر شد و مناسب است یکبار دیگر خوانده شود... دیروز روز پزشک بود همه ساله به مناسبت زاد روز ولادت حکیم ابوعلی سینا از پزشکان محترم تجلیل میشه . شکی نیست که این سفید پوشان تلاشگر ضامن سلامت جامعه هستند و در خط مقدم مبارزه با تهدید کنندگان سلامت جامعه میجنگند. ✅ سال هایی بر این سرزمین گذشت که این مهربانان علاوه بر وظیفه ای که برآن سوگند خورده بودند پای در میدان مقابله با تهدید کنندگان مرز و بومشان گذاشتند. هر چند که بهانه های زیادی بود تا از میدان خطر دور بمانند اما مردانه به میدان خطر رفتند و پا به پای رزمندگان حماسه آفریدند. بعضی هاشان جان در گرو شرافت و اعتقادشان گذاشتند و ابدی شدند و برخی از میدان به سلامت برگشتند تا فریاد گر غیرت و مظلومیت سفید پوشان صحنه ی نبرد باشند. ❇️ و چقدر شرمنده شدیم دو سه هفته قبل مرد سفید پوشی که گرد پیری بر چهره داشت.. رزمنده غیور میدان نبرد.. کسی که تیغش ترکش های سوزنده و تهدید کننده را از جسممان بیرون کشید در اوج غربت و بدون هیاهو پر کشید. جراح صحنه ی نبرد ، مرد با اخلاص و کار بلد ، ایثارگر بی نظیر اگر نگوییم کم نظیر ، چهره ماندگار پزشکی ، همان کسی که میگفتند چمران عزیز را بدون بیهوشی جراحی نمود یعنی مرحوم دکتر منوچهر دوایی از بین ما رفت و شهر خبردار رفتنش نشد. رفتنش خسارت بود و تشییع و تدفین غریبانه اش مایه شرمساری... شرمساری برای رزمنده ها و ایثارگرای تهرانی بیشتر. این حقیر فردای دفنش متوجه شدم که این یادگار دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوسته. از بهشت زهرا(س) پیگیر شدم که پیکر نازنینش در کجا مدفون شده که اظهار داشتند او را در قبرستان ابن بابویه دفن کرده اند. همان روز برای فاتحه خوانی رفتم که متاسفانه با اینکه از متولیان، محدوده مزارش را پرسیدم اما نیافتم و کنار مزار شیخ صدوق برایش فاتحه ای خواندم و خودم را سرزنش کردم که کوتاهی کردید و این چهره شاخص دفاع مقدس گمنام رفت. بنده حقیر افتخارم نوکری سیدالشهدا(ع) و شهداست و بس. سووالم این است که آیا این سند بی نظیر دفاع مقدس حقش نبود که قطعه شهدا یا در نزدیکی قبور شهدا در خاک آرام بگیرد. تا اگر یک روز خواستیم سراغی از او بگیریم با ذره بین دنبال مزارش نگردیم. این را برای دکتر دوایی عرض نمیکنم اون عزیز با خدا معامله کرد و به فرموده همسرش تا اخرین روز عمرش هر وقت تصویری از سال های حماسه پخش میشد با حسرت نگاه میکرد و چشمانش اشکبار میشد. ما برای معرفی به نسل امروز و نسل های آینده که افتخار کنند به وجود چنین استوانه های اسطوره نیاز داشتیم که منوچهر دوایی در نزدیکی مزار شهید مصطفی چمران معرفی شود. در کشوری که شاعر افغانستانی مرحوم شده از ویروس کرونا به خاطر تجلیل و زنده نگهداشتن یادش و قدرشناسی از قریحه اش که در خدمت مقاومت بود در چند متری شهید آوینی در قطعه 290شهدا مدفون میشود پذیرفته نیست که دکتر منوچهر دوایی در گورستان ابن بابویه کلیومترها دور تر از یاران شهیدش به خاک رود 🔹 جعفر طهماسبی جامانده از شهدای تخریبجی @ALVARESINCHANNEL
همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت، مزار عاشقان و عارفان و دل سوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. (امام خمینی ره) خدایی سلام الله علیها دارالشفاست حس وحال گلزار شهدای تهران عصرهای پنجشنبه وشب های جمعه قابل وصف نیست باید توی این سرزمین قرار بگیری تا حالش رو ببری در یک جا آرمیده و محل نزول رحمت الهی است حال و هوای جبهه رو اونجا میتونی استشمام کنی همه هستند مگر نه اینکه شهیدان زنده هستند .. یعنی اینکه ما پیش زنده ها میریم. از لحظه ای که وارد حریم شهدا میشی انگار آغوش باز میکنند و تو رو در آغوش میکشند. اصلا طول زمان تا وقتی که میونشون هستی معنی نداره مخلص کلام اینکه تعالی در چند دقیقه ای ماست و یه عده دارند از تشنگی تلف میشند. اوج لذت شبهای جمعه گلزار شهدای تهران موقع نماز مغرب و عشاست.چون همه از گوشه و کنار جمع میشوند و در یک صف به نماز می ایستند. و بعد از نماز و تا پاسی از شب ، شب های دوکوهه قابل تکرار است. هر قطعه ی شهدا جای جنگ شده دل دنیاگرفته ی ماهم بهردیدار یار تنگ شده 🌹 🌹🌹 🌹🌹🌹@alvaresinchannel