🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹
#ماموریت_تصرف_شاخ_شمیران
#عملیات_بیت_المقدس_4
✍🏿✍🏿✍🏿راوی : #جعفر_طهماسبی
به لشگرسیدالشهداء(ع) ماموریت تصرف شاخ شمیران رو دادند و ما به #شهر_بیاره وبعد هم کنار #دریاچه_دربندیخان اومدیم. وقتی اسامی #غواص_ها رو برای عملیات خوندند وقرار شد من هم با اونها جلوبرم خیلی نگران شدم. چون تعدادی از غواص هایی که باید به خط دشمن میزدند همین بچه هایی بودند که از نظر جسمی مریض بودند. بعضی هاشون رو کنار کشیدم و گفتم درست نیست با این وضعیت شما جلو بیان..
اما اونها اصرار داشتند که وضعیت بیماریشون رو فرمانده گردان ندونه...
به #شهید_ابوطالب_مبینی گفتم : بچه تو دو سیر استخون جون عملیات نداری حالا که مریض هم هستی چه بدتر... اما او درجواب سعی میکرد با زدن حرف های حماسی بحث رو عوض کنه...خلاصه ما حریف اینها نشدیم که نشدیم...من میدیدم که درد میکشند و حتی #شهید_سید_عباس_میر_نوری درتب میسوخت اما خم به ابرو نمی آورد...
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹 @alvaresinchannel
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀
🌹🥀🌹🥀
🌹🥀
#بر_یاران_خمینی_چه_گذشت
#شهدای_تخریبچی
#عملیات_بیت_المقدس_4
#شهید_ابوطالب_مبینی
شهادت 11فروردین 67
دربندیخان
#یمباران_شیمیایی
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
بعد از #عملیات_بیت_المقدس_2 در زمستان 66 با تعدادی از بچه های #گردان_تخریب لشگرده سیدالشهداء(ع) برای ماموریت های تخریب و احیانا #مین_گذاری مقابل دشمن بر روی ارتفاعات پوشیده از برف #قمیش که مشرف به #شهر_ماووت عراق اعزام شدند.
ارتفاع برف در آن منطقه بیش از دو متر بود وبرای تردد در بعضی از محورها داخل برف ها تونل زده بودند وتردد میکردند. حدود 15 روز بود که به خاطر #برف و #کولاک ، جاده دسترسی به خط مقدم بسته شده بود و تدارک رزمنده های مستقر در خط با مشکل مواجه بود به طوریکه امکان توزیع غذای گرم وجود نداشت و بچه ها مجبور بودند از کنسرو استفاده کنند. تانکرهای آب برایشان مقدور نبود که به خط آبرسانی کنند و رزمنده های مستقربر روی ارتفاعات مجبور بودند نیاز به آب خود را با برف تامین کنند و این موضوع باعث بیماری خیلی از رزمندگان مستقر در خط و تعدادی از بچه های گردان ما هم شده بود.
متاسفانه بچه ها به #اسهال_خونی مبتلا شده بودند و سعی میکردند که بیماریشون را مخفی نگهدارند. وسط های اسفند ماه بود که بچه های از خط مقدم به #مقر_تخریب در #موقعیت_شهید_ضیایی در ماووت اومدند...
صورت های رنگ پریده وزرد شده شان حکایت از بیماری داشت. اما چون بوی عملیات به مشامشون خورده بود سعی میکردند ضعف وبیماریشون رو کتمان کنند.
از جمله این بچه ها #شهید_ابوطالب_مبینی بود.
وقتی از خط برگشت خیلی ضعیف شده بود لاغر که بود و بیماری هم او رو آب کرده بود. بهش گفتم بچه چته؟؟؟؟ مدام #آفتابه_به_دست دم در دستشویی ایستادی؟؟؟
گفت: سردیم کرده یک خورده #نبات_بخورم خوب میشم...
گفتم بریم بهداری دکترقرص دوا بده خوب بشی...
گفت : نه چیزیم نیست..
اما #شهید_سید_عباس_میر_نوری گفت: دروغ میگه...اسهال گرفته ....
#شهید_علیرضا_آقایی آنقدر مریض بود که قدرت ایستادن روی پاهاش رو نداشت اما میگفت چیزیم نیست... گرم بشم خوب میشم..
روزهای آخر اسفند بود که ماشین ها اومدند و به #منطقه_دزلی برای #عملیات_والفجر_ده رفتیم....
در مقر دزلی هم حاضر نبودند به پست امداد مراجعه کنند. چون میدونستن با توجه به وضعیت بیماری قطعا به پشت جبهه اعزام خواهند شد.
به لشگرسیدالشهداء(ع) ماموریت تصرف #شاخ_شمیران رو دادند و ما به #بیاره وبعد هم کنار #دریاچه_دربندیخان اومدیم.
وقتی اسامی #غواص_ها رو برای عملیات خوندند وقرار شد من هم با اونها جلوبرم خیلی نگران شدم. چون تعدادی از غواص هایی که باید به خط دشمن میزدند همین بچه هایی بودند که از نظر جسمی مریض بودند. بعضی هاشون رو کنار کشیدم و گفتم درست نیست با این وضعیت شما جلو بیان..اما اونها اصرار داشتند که وضعیت بیماریشون رو #فرمانده_گردان ندونه...
به #شهید_ابوطالب گفتم: بچه !!! تو دوسیر استخون جون عملیات نداری!!! حالا که مریض هم هستی چه بدتر... اما او درجواب سعی میکرد با زدن #حرف_های_حماسی ما رو دلگرم کنه.
خلاصه ما حریف اینها نشدیم که نشدیم.
من میدیدم که درد میکشند و حتی #شهید_سید_عباس_میرنوری در تب میسوخت اما خم به ابرو نمی آورد.
تا اینکه لب اسکله لشکرده رفتیم تا از نزدیک بچه ها سردی آب #دریاچه_دربندیخان رو احساس کنند و مسیر طولانی که باید درآب غواصی میکردند رو ببیند تا شاید به خاطر سختی کار وسردی آب منصرف شوند.
اما تعجب این بود که در مسیر برگشت برای آماده شدن برای #شب_عملیات با هم شوخی میکردند و همدیگر رو برای حمله به دشمن ترغیب میکردند.
@alvaresinchannel
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
☘️🌹
روایت #صبح_عملیات_کربلای_4
#خرمشهر_در_جهنمی_از_دود_و_آتش
4 دیماه 65
✍️✍️✍️ به روایت: #جعفر_طهماسبی
روز 4 دیماه و روز#عملیات_کربلای_4 نزدیک های ظهر بود که با ماشین رفتیم سمت #گمرک_خرمشهر.
هنوز به پمپ بنزین ورودی خرمشهر نرسیده بودیم که بمباران هواپیماها شروع شد. هواپیماها ، اسکلت آهنی مقابل پمپ بنزین رو با بمب زدند. هواپیمای دیگری بمبش رو رها کرد و مسیر ورودی به شهر رو تا مسیر طولانی مورد هدف بمب های خوشه ای قرار داد.
خیلی وحشتناک بود آسمان پر بود از هواپیما.
از #مسیر_شلمچه به سمت خط رفتیم.
مسجدی سمت چپ جاده نرسیده به #پل_نو بود که شده بود #معراج_شهدا.
داخل مسجد از #شهدای_غواص سیاهی میزد.همه توی جهنمی از سرو صدا آروم خوابیده بودند.اکثر شهدا از سر و سینه هدف گلوله قرار گرفته بودند.و مدام هم به جمعیت شهدا در مسجد اضافه میشد.
با بچه ها رفتیم به سمت #قصر_شیخ_خز_عل که روبروی گمرک کنار #نهر_عرایض بود.
آتش پرهجم دشمن همه رو زمین گیر کرده بود.
همه کلافه بودند و فرماندهان اصرار داشتند که نیرویی توی منطقه نمونه تا که تلفات بالا نره.
منتظر بودیم بمباران هواپیماها تموم بشه و به عقب برگردیم که شنیدم #نوجوان_غواصی داشت برای بقیه تعریف میکرد: داخل #جزیره_ام_الرصاص که شدیم دشمن آمادگی کامل برای درگیری با ما داشت. افراد قوی هیکل دشمن دنبال ماها میکردند. حتی جایی رسیدیم که دیدم یکی از اونها روی یکی از #غواص_ها افتاده بود و میخواست چشم هاش رو در بیاره که من با گلوله زدمش.
روایت این غواص از نیروهای دشمن داخل #جزیره_ام_الرصاص برای من قابل لمس بود چون سال گذشته که ما هم به جزیره ام الرصاص حمله کردیم موقع درگیری توی کانال این #آدم_های_قوی_هیکل رو دیده بودم که وقتی به سمت ما میومدند تمام عرض کانال رو هیکلشون پرمیکرد.
#یاد_همه_ی_دریادلان_که_به_اروند_زدند_بخیر
شهدا را یاد کنیم با صلوات
☘️🌹
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
@alvaresinchannel
🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃
🍃🌷🍂
شبی که جزیره ام الرصاص فتح شد.
#عملیات_والفجر_8
#جزیره_ام_الرصاص
#شهید_علی_پیکاری
✍🏿✍🏿 :راوی: #جعفر_طهماسبی
#غواص_ها یکی یکی داشتند از موانع عبور میکردند و خودشون رو به سینه کانال دشمن میرسوندند. هنوز کسی وارد کانال نشده بود که سنگر تیربار مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد . و من هم باید به محض تیر اندازی سنگر رو میزدم. ضامن گلوله #آرپی_جی رو کشیدم و داخل لوله فرو کردم و تا سینه از آب بالا اومدم و با گفتن #یازهرا_(س) ماشه رو چکوندم. دیدم خبری نشد . دوباره چخماق رو عقب کشیدم و ماشه رو فشار دادم اتفاقی نیفتاد ... داد زدم علی یک گلوله دیگه . گلوله بعدی رو سر لوله گذاشتم و با همه وجودم گفتم یا زهرا(س) و ماشه رو چکاندم و باز گلوله رها نشد . مثل اینکه گلوله های آرپی جی در تماس با آب نم کشیده بود. دیدم علی داره میره سمت کانال دشمن . گفتم کجا. گفت همه رفتند ما دوتا موندیم. #قبضه_آرپی_جی رو انداختم و نارنجک رو از کمرم باز کردم و پشت سر علی وارد کانال شدم.
علی اسلحه داشت و من چند تا نارنجک ...
و رفتیم سراغ سنگر های دشمن . من #نارنجک مینداختم و علی هم رگبار آخر رو داخل سنگر میگرفت.
کانال های دشمن به صورت زیکزاک بود و ارتفاعش به اندازه قد ما میرسید و عرضش هم طوری بود که یک نفر بیشتر رد نمیشد . با علی پشت یه سنگر نشستیم تا قدری استراحت کنیم توجهم جلب شد دیدم یک قبضه آرپی جی کنار سنگره و حتی گلوله هم داخلشه. دیدم گلوله ضد نفراته. گفتم علی عجب چیزی پیدا کردیم . این خوراکه سنگرهای اجتماعیه. هنوز چند لحظه نگذشته بود که دیدم یک ستون نیرو از دور دارند به طرف ما میان. اول خیال کردم #غواص_های راه کارهای دیگه هستند که به کمک ما اومده اند . علی رفت جلو و صدازد اسم رمز...اسم رمز ... و دوید سمت من و صدا زد جعفر بخدا عراقیند...بزنشون. من هم آرپی جی رو برداشتم و گلوله اش رو داخل کانال شلیک کردم و کف کانال خوابیدم .
هنوز صورتم روی زمین نیومد ه بود که دیدم یک نارنجک چهل تیکه جلوم افتاد . تا اومدم بلند بشم و فرار کنم نارنجک منفجر شد و دیگه چیزی نفهمیدم.
اونقده حال خوبی پیدا کرده بودم اینگار توی آسمونها سیر میکردم توقع داشتم با ملائکه بال بزنم اما بخودم اومدم دیدم علی داره با گریه توی صورتم میزنه و میگه جعفر!!!! جعفر !!! صدای منو میشنوی. دستم رو تکون دادم و خون رو از مقابل لبم کنار زدم و گفتم علی جون من چیزیم نشده. چشمهام رو که باز کردم دیدم علی هم صورتش پر خونه. گفتم تو هم که خوردی. گفت چیزی نیست. گفتم عراقی ها چی شدند گفت خودت نگاه کن همه کف کانال افتادند.
🍃🌷🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🍂🌷🍃🌷🍂
🍃🌷🍂 @alvaresinchannel