🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#روز_نگاری_شهید_حاج_رسول_فیروزبخت
14 مهرماه 1365 #مقر_الوارثین
مطابق با اول ماه صفر 1407
✅ تمام کارهای من دور و بر #ریا میگشت
امروز سعی کردم مورد #ریا انجام نشود ولی نتوانستم
امروز به علت قصور نتوانستم #نماز را به #جماعت بخوانم و این مورد در مورد #نماز_ظهر صدق میکند
در مورد #نماز_مغرب این را میخواهم بنویسم که من در کنار ح ا-س ی-م ح نشستم و به همین خاطر نتوانستم #حضور_قلب پیدا کنم
نه اینکه خدای نکرده فرد درستی نباشد بلکه من همه اش به یاد خاطرات گذشته افتادم
بعد از خوردن شام رفتم مسواک زدم وضو گرفتم و قبل از اینکه به چادر بیایم رفتم در تپه ماهورهای اطراف مقر کمی دور زدم و به حال خودم کمی گریه کردم بعد از آن خوابیدم
Haj Rasol
14/7/1365
@alvaresinchannel
🍃🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿
🌹🍃#عبدالله_بر_فلبها_فرماندهی_میکرد🌹🍃
#سردار_شهید_حاج_عبدالله_نوریان
فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10سیدالشهداء(ع)
#عملیات_والفجر_8
✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی
👇👇👇👇
این متن رو با حوصله تا آخرش بخونید
حاجی هرکجا میرفت با خودش معنویت رو هم میبرد.
توی مسایل معنوی ، کشته و مرده #نماز بود.
حاج عبدالله تجربه کرده بود که اگر نماز قبول شد بقیه کارها هم قبول میشه..
یکی دو هفته قبل از شهادتش با وجود اینکه مسوولیت سنگین مهندسی لشگر رو هم به عهده داشت و مدام جهت احداث سنگر و استحکامات در خط در رفت وآمد بود و از طرفی هم بچه های تخریب مشغول تمرینات غواصی در رودخانه کارون بودند و تقریبا روزی 15 ساعت در آب سرد غواصی میکردند .شبها اکثرا بیدار بودند و یکی دو ساعت به #اذان_صبح از آب بیرون میومدند و بعضی ها از شدت سرما و خستگی خوابشون میبرد.توی این شرایط #حاجی_قبل_از_اذان_صبح_وارد_مقر_ام_النوشه شد و برای خوندن نماز شب رفت داخل حسینیه.
دیدند مثل همه سحرها حسینیه شلوغ نیست .
بعد از نماز با بلند گو اعلام کردند برادرها برای صبحگاه مقابل حسینیه حضور پیدا کنند.
همه که جمع شدند .بعد از قرآن و دعای صبحگاهی حاج عبدالله صحبتهاش رو شروع کرد..
چهره گرفته حاجی نشان عدم رضایت توش بود.
حاجی شروع کرد از نماز گفتن.با حالت التماس میگفت..برادرها چرا تا موقع اذان توی چادرها خوابید.
#ما_قرار_مون_این_نبود.
و ادامه داد:
آنکس که شب را تا به صبح خوابید عمرش گذشت .
آنکس که شب را تا به صبح به شب زنده داری گذراند.عمرش گذشت.
آنکس که بد بود عمرش گذشت.
آنکس که خوب بود عمرش گذشت.
عمر ما به هرنحوی که گذشت ، گذشت و دیگر برنمیگردد.
دیروز گذشت و امروز هم دارد به ما میگوید من آمدم و اگر بروم دیگر برنمیگردم.
با این گفته حاجی سرها پایین افتاد و صدای گریه بچه ها بلند شد.
و ادامه داد.......
#برادرها_بداد_خودتون_برسید.
هرکس باید جوابگوی اعمالش باشد.
#برادرها_تا_اذان_صبح_خوابیدن_برای_ما_نیست.
بچه های تخریب باید یکساعت قبل از اذان صبح بیدارباشند ومشغول عبادت .
منتظرنباشید بلند گو اذان پخش کند و با اذان بلند گو برای نماز مهیا شوید.
#برادرها_وقت_تنگ_است_بداد_خود_برسید.
اینجا همه بچه ها صدا بگریه بلند کردند.
شاید خواننده این سطور بگوید عجب فرمانده خودخواهی.
چه توقعی از یک عده جوون که تا پاسی از شب در آب سرد زمستان رودخانه کارون مشغول غواصی بودند دارد..اما اینگونه نبود.. #حاج_عبدالله_بر_قلب_نیروهاش_سیطره_داشت..او از خستگی و تلاش بچه های تخریب خبر داشت.اما او یک مربی و مرشد بود.و با بچه هاش پیمان بسته بود که با هم طی طریق کنند و کسی در راه از بقیه جانماند.
حاجی وقتی گریه بچه ها رو دید.به خودش خطاب کرد که:یکی بگوید بیچاره تو برو به داد خودت برس!!!!!من انشاءالله به داد خودم میرسم.شما هم به داد خود برسید که وقت تنگ است.
بچه ها باور کنید که وقت نیست.
حاجی دست راستش رو بالا آورد و رو به بچه ها گفت :برادرها!!!!چه کسی دستش پره !!!منکه دستم خالیه.
یکی از رزمنده های مسن تر گردان برای اینکه فضا رو عوض کنه..گفت :حاج آقا ، انشاءالله که دستشون پره و برای تایید حرفهاش ، گفت: برادرها صلوات بفرستند.
بعد از فرستادن صلوات.حاجی بر افروخته شد و گفت :هرکسی دستش پره..اینجا چه میکنه..اگر دستتون پره بلند شوید و بروید...ودست خالیش را به بچه ها نشان داد و با حالت تضرع گفت: #برادرها_هممون_دستمون_خالیه...
🍃🌺🌿🍃🌺🌿🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿 @alvaresinchannel
🌹🍃#عبدالله_بر_قلبها_فرماندهی_میکرد🌹🍃
#سردار_شهید_حاج_عبدالله_نوریان
فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10سیدالشهداء(ع))
#عملیات_والفجر_8
✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی
👇👇👇👇
این متن رو با حوصله تا آخرش بخونید
🔸 حاجی هرکجا میرفت با خودش معنویت رو هم میبرد.
توی مسایل معنوی ، کشته و مرده #نماز بود.
حاج عبدالله تجربه کرده بود که اگر نماز قبول شد بقیه کارها هم قبول میشه..
یکی دو هفته قبل از شهادتش با وجود اینکه مسوولیت سنگین مهندسی لشگر رو هم به عهده داشت و مدام جهت احداث سنگر و استحکامات در خط در رفت وآمد بود و از طرفی هم بچه های تخریب مشغول تمرینات غواصی در رودخانه کارون بودند و تقریبا روزی 15 ساعت در آب سرد غواصی میکردند .شبها اکثرا بیدار بودند و یکی دو ساعت به #اذان_صبح از آب بیرون میومدند و بعضی ها از شدت سرما و خستگی خوابشون میبرد.توی این شرایط #حاجی_قبل_از_اذان_صبح_وارد_مقر_ام_النوشه شد و برای خوندن نماز شب رفت داخل حسینیه.
دیدند مثل همه سحرها حسینیه شلوغ نیست .
بعد از نماز با بلند گو اعلام کردند برادرها برای صبحگاه مقابل حسینیه حضور پیدا کنند.
همه که جمع شدند .بعد از قرآن و دعای صبحگاهی حاج عبدالله صحبتهاش رو شروع کرد..
چهره گرفته حاجی نشان عدم رضایت توش بود.
حاجی شروع کرد از نماز گفتن.با حالت التماس میگفت..برادرها چرا تا موقع اذان توی چادرها خوابید.
#ما_قرار_مون_این_نبود.
و ادامه داد:
آنکس که شب را تا به صبح خوابید عمرش گذشت .
آنکس که شب را تا به صبح به شب زنده داری گذراند.عمرش گذشت.
آنکس که بد بود عمرش گذشت.
آنکس که خوب بود عمرش گذشت.
عمر ما به هرنحوی که گذشت ، گذشت و دیگر برنمیگردد.
دیروز گذشت و امروز هم دارد به ما میگوید من آمدم و اگر بروم دیگر برنمیگردم.
با این گفته حاجی سرها پایین افتاد و صدای گریه بچه ها بلند شد.
و ادامه داد.......
#برادرها_بداد_خودتون_برسید.
هرکس باید جوابگوی اعمالش باشد.
#برادرها_تا_اذان_صبح_خوابیدن_برای_ما_نیست.
بچه های تخریب باید یکساعت قبل از اذان صبح بیدارباشند ومشغول عبادت .
منتظرنباشید بلند گو اذان پخش کند و با اذان بلند گو برای نماز مهیا شوید.
#برادرها_وقت_تنگ_است_بداد_خود_برسید.
اینجا همه بچه ها صدا بگریه بلند کردند.
شاید خواننده این سطور بگوید عجب فرمانده خودخواهی.
چه توقعی از یک عده جوون که تا پاسی از شب در آب سرد زمستان رودخانه کارون مشغول غواصی بودند دارد..اما اینگونه نبود.. #حاج_عبدالله_بر_قلب_نیروهاش_سیطره_داشت..او از خستگی و تلاش بچه های تخریب خبر داشت.اما او یک مربی و مرشد بود.و با بچه هاش پیمان بسته بود که با هم طی طریق کنند و کسی در راه از بقیه جانماند.
حاجی وقتی گریه بچه ها رو دید.به خودش خطاب کرد که:یکی بگوید بیچاره تو برو به داد خودت برس!!!!!من انشاءالله به داد خودم میرسم.شما هم به داد خود برسید که وقت تنگ است.
بچه ها باور کنید که وقت نیست.
حاجی دست راستش رو بالا آورد و رو به بچه ها گفت :برادرها!!!!چه کسی دستش پره !!!منکه دستم خالیه.
یکی از رزمنده های مسن تر گردان برای اینکه فضا رو عوض کنه..گفت :حاج آقا ، انشاءالله که دستشون پره و برای تایید حرفهاش ، گفت: برادرها صلوات بفرستند.
بعد از فرستادن صلوات.حاجی بر افروخته شد و گفت :هرکسی دستش پره..اینجا چه میکنه..اگر دستتون پره بلند شوید و بروید...ودست خالیش را به بچه ها نشان داد و با حالت تضرع گفت: #برادرها_هممون_دستمون_خالیه...
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#روز_نگاری_شهید_حاج_رسول_فیروزبخت
14 مهرماه 1365 #مقر_الوارثین
مطابق با اول ماه صفر 1407
✅ تمام کارهای من دور و بر #ریا میگشت
امروز سعی کردم مورد #ریا انجام نشود ولی نتوانستم
امروز به علت قصور نتوانستم #نماز را به #جماعت بخوانم و این مورد در مورد #نماز_ظهر صدق میکند
در مورد #نماز_مغرب این را میخواهم بنویسم که من در کنار ح ا-س ی-م ح نشستم و به همین خاطر نتوانستم #حضور_قلب پیدا کنم
نه اینکه خدای نکرده فرد درستی نباشد بلکه من همه اش به یاد خاطرات گذشته افتادم
بعد از خوردن شام رفتم مسواک زدم وضو گرفتم و قبل از اینکه به چادر بیایم رفتم در تپه ماهورهای اطراف مقر کمی دور زدم و به حال خودم کمی گریه کردم بعد از آن خوابیدم
Haj Rasol
14/7/1365
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#روز_نگاری_شهید_حاج_رسول_فیروزبخت
14 مهرماه 1365 #مقر_الوارثین
مطابق با اول ماه صفر 1407
✅ تمام کارهای من دور و بر #ریا میگشت
امروز سعی کردم مورد #ریا انجام نشود ولی نتوانستم
امروز به علت قصور نتوانستم #نماز را به #جماعت بخوانم و این مورد در مورد #نماز_ظهر صدق میکند
در مورد #نماز_مغرب این را میخواهم بنویسم که من در کنار ح ا-س ی-م ح نشستم و به همین خاطر نتوانستم #حضور_قلب پیدا کنم
نه اینکه خدای نکرده فرد درستی نباشد بلکه من همه اش به یاد خاطرات گذشته افتادم
بعد از خوردن شام رفتم مسواک زدم وضو گرفتم و قبل از اینکه به چادر بیایم رفتم در تپه ماهورهای اطراف مقر کمی دور زدم و به حال خودم کمی گریه کردم بعد از آن خوابیدم
Haj Rasol
14/7/1365
@alvaresinchannel