eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
908 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
712 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 (رزمندگان تخریب لشگر10) یادبود شهدای 🔸 مکان : 🔶زمان : جمعه 28مرداد ماه1401 ساعت 20.30 بلوارابوذربین پل 5و6خیابان وحدت بوستان ۱۲(شهید تابش) با رعایت کامل دستور العمل های بهداشتی 🌟🌷 @alvaresinchannel
به گزارش خبرنگار حوزه در قم، حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمد عالم‌زاده نوری، معاون تهذیب حوزه‌های علمیه، در حاشیه بازدید از سومین نمایشگاه مسجد جامعه پرداز که در شبستان بقیع مسجد مقدس جمکران برپا شده است، طی گفت‌وگویی با اشاره به اینکه موضوع این نمایشگاه یک موضوع اساسی و مهم است، اظهار کرد: نمایشگاه "مسجد جامعه پرداز" بر پایه حضور مردم در ساخت جامعه اسلامی تحت نگاه و امامت عالمان دینی شکل گرفته است. وی با بیان اینکه، رمز مسئولیت‌پذیری و نقش‌آفرینی مردم در جامعه، ایجاد زمینه برای نقش‌آفرینی آنهاست، عنوان کرد: مردم نباید خود را کنار بکشند و تمام کارها را به حاکمان واگذار کنند؛ از سوی دیگر حاکمان نیز نباید مردم را نادیده گرفته و خودشان را متولی تمام امور بدانند، بلکه باید از ظرفیت‌های توده مؤمنان برای حل مشکلات اجتماعی استفاده کنند. @alvaresinchannel
با خبر شدیم مرحومه حاجیه خانم اقبالپور همسر گرامی سردار اسدالله ناصح فرمانده تیپ نبی اکرم(ص) در دفاع مقدس و فرمانده اسبق لشگر10 سیدالشهداء(ع) بدرود حیات گفت و امروز در قطعه 209 بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد. ضمن عرض تسلیت به پیشکسوت دفاع مقدس و فرزندان داغدارش به اطلاع میرساند مراسم ختمی در روز دوشنبه 31 مرداد از ساعت 15.30 تا 17 در مسجد الغدیر واقع تهران بلوار میرداماد برگزار میگردد. @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایمان و توکل به خدا به شیوه ی شهید پیام پوررازقی به روایت حجه الاسلام حاج مسعود تاج آبادی در جزیره ام الرصاص در تاریخ 20 اسفند 64 به شهادت رسید و در عملیات کربلای یک در تیرماه سال 1365 آسمانی شد khaledin.com @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز شبی که شهید پیام پوررازقی میخواند به روایت حاج حسین بداغی در عملیات کربلای یک در تیرماه سال 1365 آسمانی شد khaledin.com @alvaresinchannel
هدایت شده از خبرگزاری دفاع مقدس
💢شوخی شهید کریمی در پشت جبهه برای سرکار گذاشتن یک گردان! + فیلم 🔶شهید کریمی بدن ورزیده‌ای داشت و خیلی خوب کوهنوردی می‌کرد، همین موضوع باعث شد تا یکبار در جبهه بچه‌ها را به شوخی به کوه‌پیمایی چند ساعته بکشاند. https://dnws.ir/540512 @defapress_ir
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ ✨ 🍃✨🍂 آخرین برگ دفتر شهادت شهدای با شهادت در روز که با روز اول شهریور مصادف بود بسته شد شهیدانی که در به مصاف دشمن رفتند و در به شهادت رسیدند. در روز تا سوعا و عاشورای حسینی یاد همه ی گرامیباد به نیت همه ی شهدا بگو................. 🥀🔸 🥀🔸 @alvaresinchannel
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹 (ع) در دفاع مقدس از ضد انقلاب ✍️✍️✍️راوی: مردادماه سال 67 روزهای سرنوشت ساز جنگ بود .دشمن بعثی اوایل مردادماه سال67 قصد تصرف اهواز را داشت و دو سه روز بعد هم با منافقین به طمع تصرف کرمانشاه تا تهران خیز برداشت که نفس قدسی امام عزیز آنچنان شوری دربین جوانان ایجاد کرد که دشمن را از تمامی سرزمین اسلامیمان عقب زدند و اگرنبود منع امام درخصوص تعقیب دشمن بعد از خروج از مرزهای بین المللی در عرض چند ساعت رزمندگان (ع) خود را به بصره رسانده بودند. اما آن عزیز سفرکرده با توجه دادن رزمندگان به پذیرش قطعنامه به عنوان عهد شرعی، آن شیران مطیع و مقلد را آرام نمود. پرداختن به وقایع دفاع مقدس درسال آخر جنگ خود فرصت زیادی می‌طلبد اما در آخرین روزهای مرداد67 که با پرچم کومله و دمکرات جان و مال و ناموس مردم شریف کردستان را هدف گرفته بودند به طمع دست یابی به آبرو و حیثیت نداشته به ارتفاعات اطراف جاده بوکان مهاباد حمله بردند و با سوء استفاده از انتقال توان سپاه اسلام به جنوب و منطقه شمال غرب مسیر تردد هموطنان را به بوکان و مهاباد مسدود کردند. لشگر ده سیدالشهداء(ع) که هنوز از ماموریت مقابله با دشمن در و فارغ نشده بود ماموریت یافت با حمله برق آسا به پسمانده ضدانقلاب قهر اسلامی را به تفاله های استکبار بچشاند.بخشی از نیروهای لشگرسیدالشهداء خود را از به منطقه رساندند و بخشی دیگرهم از طریق از پایگاه به منطقه درگیری سرازیر شدند و در آخرین روز مردادماه 67 که مصادف با بود به دشمن حمله کردند. به علت وسعت منطقه درگیری و حضور دشمن بر روی ارتفاعات در محور مهاباد بوکان و سردشت از لشگرده سیدالشهداء(ع) به فرماندهی سردار جانباز حاج عباس قهرودی در روز اول با قاسم(ع) به مصاف دشمن رفت و رزمندگان این گردان در روز تاسوعای حسینی با کمک گرفتن از نام در کمترین زمان و با حداقل تلفات و دادن چندین مجروح بخشی از ارتفاعات منطقه را از دست ضدانقلاب بازپس گرفتند. در روز دوم عملیات که مصادف بود با روز با ورود گردان علیه السلام به منطقه درگیری با ضد انقلاب ،این جرثومه های فساد فرار را بر قرار ترجیح دادند وبا دادن تلفات فراوان از منطقه متواری شدند در این عملیات تعدادی از رزمندگان لشگر ده سیدالشهداء به شهادت رسیدند. با نفوذ ضدانقلاب در کادر درمانی بیمارستان شهر بوکان تعدادی از مجروحین این عملیات به علت عدم رسیدگی در ظهر عاشورای در محوطه بیمارستان به شهادت رسیدند. (ع) با اعزام 20 به گردان‌های عمل کننده در این عملیات شرکت نمود و با دادن در این حماسه سهیم بود . در روز اول این عملیات در روز مجروح گردید و به علت عدم رسیدگی و خونریزی شدید در در محوطه بیمارستان به شهادت رسید و با گردان زهیر (ع) به دشمن حمله برد و با گلوله ضدانقلاب در روز عاشورا به شهادت رسید. شهیدان این عملیات آخرین شهدای عملیاتی لشگرده سیدالشهداء(ع) نام گرفتند. 🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 @alvaresinchannel
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ▪️▪️▪️ ▪️▪️ ▪️ ️ ابر آمد و گریه کرد با باد گریست باران شد و قطره قطره افتاد، گریست تا کرببلا زنده بماند ، هر روز در سوگ پدر حضرت سجاد گریست @alvaresinchannel
m13b2.mp3
3.55M
زمان: ۴ دقیقه و ۵۵ ثانیه شب شهادت امام سجاد، سال ۱۳۶۸ @alvaresinchanel
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹 🌹🌴 ✍️✍️✍️✍️ راوی : بودیم و تازه از منطقه اومده بودیم. نزدیک یک ماه شب و روز مشغول بودند تا منطقه عملیات تثبیت بشه. بعد از عملیات گردان نیرو گرفته بود و بچه های آموزش هم مشغول یاد دادن به نیروهای جدید بودند غروب دیدم بچه ها توی چادر پچ وپچ میکنند مثل اینکه بو برده بودن که رزم شبانه در کاره. نماز مغرب و عشا رو توی حسینیه گردان خوندم.. اومد سمتم و گفت: جعفر بی حالی... گفتم جای بخیه های پام درد میکنه و سردرد شدید هم دارم. گفت بیا بریم شام پیش من حالت میارم ما هم از خدا خواسته. چون سابقه میهمان نوازی حاج شعیب رو داشتم. حقا مثل یک مادر دلسوز به بچه هایی که ناخوش بودن میرسید. با حاجی رفتم چادر بهداری. گفت تا شام بیارن و تقسیم کنند برو بخواب روی تخت... ما هم بدون چون و چرا گوش کردیم و حاجی هم یه سرم به سقف چادر آویزون کرد و شلنگ رو با سوزن توی رگ ما فرو کرد. هنوز ثانیه ها به دقیقه نرسیده بود که چند تا آمپول زد توی سرم و سرم سفید به زعفرونی تبدیل شد. من هم زود زیر سروم خوابم برد و وقتی بیدار شدم که حاج شعیب سفره رو انداخته بود و دوتا بشقاب عدس پلو با ماست یکی برای خودش و یکی هم برای من دو طرف سفره چیده بود. این محبت های این پیرمرد بود که همه رو شیفته خودش کرده بود. شام که خوردیم یه چایی خوش رنگ هم توی شیشه مربا بهم داد و با محبت پرسید سر و حال اومدی.. گفتم آره حاجی.. اگه اجازه بدهی برم چادرمون و بخوابم. گفت نه اجازه نمیدم. امشب اینجا بخواب تا خوب خوب بشی. خلاصه اون شب مهمون دکتر گردان توی چادر بهداری بودم تازه چشمامون گرم خواب شده بود که با صدای ¬_مهیبی از خواب پریدم. یکی دو نفر از وسط مقر داد میزدند بدو ..بدو...بدو بیرون به خط شو.. من آمادگی برای رزم شبانه داشتم اما حاج شعیب با صدای انفجار یه کم بهم ریخت... و قرقر رو شروع کرد. صدای انفجارهای پی در پی نشون میداد که دارن اطراف چادرها نارنجک صوتی میاندازن. چند دقیقه ای نگذشت که صدای انفجاری از وسط صبحگاه مقر شنیده شد و داد و فریاد آخ...پام.. آخ کمرم شروع شد.. به حاج شعیب گفتم حاجی کارت در اومد. دیدم چند تا بچه ها رو زیر بغلشون رو گرفتن و آوردن در چادر بهداری. سه چهار تا بچه ها ترکش پوسته نارنجک صوتی به کمر و پاهاشون خورده بود.. به شعیب گفتم حاجی با آمبولانس ببریم بهداری لشگر...گفت نیازی نیست همین جا مداوا میکنیم فلفور بچه ها رو روی تخت و کف چادر درازکش کرد و مشغول شد. من هم اون شب دستیارش شده بودم چون اون خودش چشمش ضعیف بود و جای ترکش وزخم رو به درستی نمیدید یه پنس به من داده بود که ترکش های ریز رو بیرون بیارم. و خودش هم آمپول سری میزد و بخیه میکرد. بچه ها موقع بخیه زدن خیلی سرو صدا میکردند و حاجی هم سرشون داد میزد و من هم سعی میکردم هر دو طرف رو آروم کنم خلاصه حکایتی بود اون شب.. زخم بچه ها رو پانسمان کرد و این قضیه گذشت. این خبر به گوش رسید که حاج شعیب خودش بچه ها رو جراحی کرده. فرداش اومدن دنبالش و چادر بهداری رو وارسی کردند و هرچی ما براش وسایل پزشکی از توی خط غنیمت آورده بودیم با خودشون بردند.و اونجا تازه ما فهمیدیم که آمپول های سری تاریخ مصرفش گذشته بود و به همین خاطر دیشب اثر نمیکرد و بچه ها از درد هوار میزدند. چند بار بهداری خواست حاج شعیب رو از جایی دیگه بفرسته اما هربار با با وساطت و رو برو شد و حاج شعیب حضورش توی گردان تثبیت شد. و تا روزهای آخر جنگ چراغ بهداری گردان رو روشن داشت. البته با توجه به اینکه بهداری لشکر چند بار توصیه و حتی توبیخ کرده بود که حاج شعیب دست به تیغ جراحی نزنه.. اما شعیب گوشش بدهکار نبود و کما فی السابق دکتر گردان بود و کارش رو میکرد یادش بخیر یاد محبتهاش و یاد اخم هاش یاد صبحگاهها که وقت دویدن با صلابت پرچم به دست میگرفت و جلوی گردان میدود روحش شاد و با مادرش زهرا سلام الله علیها همنشین باد. 🌹🌴 🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 @alvaresinchannel
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 ✍️✍️✍️✍️ راوی بعدازبرگشت ازمرخصی استعلاجی وبازگشتم به ، بایدآمپولهای پنی سیلین رو روزانه میبردم بهداری تزریق میکردم تازخمهای ناشی ازترکش عفونت نکنه...خدامارو باشهدامحشورکنه. روز اول زحمت آمپولها رومیکشید.درکنارش (مرحوم میرشعیب)هم پانسمانموعوض میکردو وارسی مرتب داشت. روز ششم یاهفتم بودکه اصرارپشت اصرار که اجازه بدم ترکش کتفم روباجراحی بیاره بیرون! میگفت زیرپوسته ومشکلی نداره وازاونطرف ابروبالا مینداخت که قبول نکنم...میگفت چطوری میخوای بدون دیدن ترکش رو پیداکنی.؟ من که با دیدن یاد پدربزرگم میافتادم. نتونستم نه بگم وتابجنبم وبفهمم چه خبره پلاستیک بزرگی توی سوله بهداری پهن کرد وباالکل شست وضدعفونی کردو کوبوندمون زمین وبادست کردن دستکش طبی کلی آمپول بیحسی زد وتیغ جراحی روکشید روی زخم و.... سرم بایه آمپول آماده ونگران ایستاده بود.به سپرده بودماشینو بیاره جلوی سوله تااگرحالم بدشدآمادگی باشه... از۹صبح تااذان ظهرجیغ میزدم و التماس که حاجی ببندش واون مرحوم درحالیکه عرق کرده بودباپنس دنبال ترکش زیرپوستی!میگشت ومن شدیدادردمیکشیدم.چندبارخودم دیدم عرق پیشونیش ریخت روی محل زخم و.... بالاخره ازدادوفریادمن و اظهارناراحتی مکررشهیدقنبرعصبانی شد وباانگشتش رفت توی گوشت محل ترکش وانگشت روچپ وراست میکردودنبال ترکش بود...منم دادمیزدم وبیحال میشدم. بالاخره تانمازظهرتموم بشه ترکش روپیداکرد و زخم رو دوخت وپانسمان کرد. تازه اونموقع بودکه فهمیدم لیدوکائین تزریقی تاریخ گذشته وفاسد بوده..دردسرتون ندم . روبه گزارش داد.اطلاع آقا سید محمد زینال الحسینی ازموضوع یکطرف وبالااومدن رگ سیدیش ازطرف دیگه. خداوکیلی هیبت این شهیدبزرگوا رواونجادیدم.میگفت اصلا بهداری نمیخوام. ببندینش...دست آخرکلی ازدوستان وساطت کردندومنم التماس به آقاسید که کوتاه بیادوببخشه....روح همه شون شاد.خداماروباشهادت به وصالشون برسونه.انشالله. 🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 @alvaresinchannel
درسته به ظاهر ریشش سفید بود اما قلب جوونی داشت. یه وقت هایی از کوره در میرفت اما زود برمیگشت سر جای اولش و بچه ها خیلی دوستش داشتند. بچه هایی که عملیات میرفتند یک سفارش هم از حاج شعیب داشتند و اون هم آوردن وسایل برای او بود. از و و و و بقیه اقلام. چادر بهداری بعد از در تابستان 65 پرشده بود از وسایل غنیمتی بهداری. از طرفی هم خیلی آدم پرجراتی بود و توی گردان با همون وسایل اولیه پزشکی عمل های کوچک انجام میداد.که بچه ها به شوخی میگفتند: . بچه هاتخریبچی لشگر10سیدالشهداء(ع) خاطرات خوبی با این مرد با صفا دارن. 🌹🌷 🌹🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
دیدار هیات امنای مجمع تخریبچی های دفاع مقدس با همسنگر تخریبچی دیروز جمعی از امنای مجمع پیشکسوتان تخریبچی دفاع مقدس با شهردار تهران دیدار کردند.در این دیدار سردار علی ولیزاده فرمانده تخریب قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) در دفاع مقدس گزارشی از فعالیت های مجمع تخریبچیان سراسر کشور ارائه نمودند و در ادامه دکتر زاکانی شهردار تهران ضمن خوش آمد گویی به همسنگران تخریبچی خود بیان داشتند که ما هر چه داریم از برکت همراهی با شهدا داریم و شهدا به ما مدد میرسانند و انشاءالله به مدد شهدا تا آخر امسال هر روز شنبه افتتاح پروژه های بزرگ شهری را خواهیم داشت. @alvaresinchannel