eitaa logo
این عماریون
327 دنبال‌کننده
259.7هزار عکس
71.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
به روایت از همسر : همسرم بسیار زیست بودند، به مسائل و خیلی اهمیت ، وقتی به بازار می‌رفتیم می‌گفت چیزهایی که واجب و ضروری است را بخریم، همیشه توصیه می‌کرد از و دوری کنیم. 🍃🌷🍃 یک گوشی تلفن همراه خیلی ساده و قدیمی داشت، من همیشه به فاضل می‌گفتم یک گوشی جدید بگیر، صفحه این گوشی شکسته و به درد نمی‌خورد؛ اما ایشان می‌گفت این گوشی هنوز کار می‌کند چرا کنم. 🍃🌷🍃 همیشه اما خیلی بود، من بعضی وقتها اصرار می‌کردم که برای خودش کت و شلوار بخرد؛ اما قبول نمی‌کرد. می‌گفت اگر خدا به من پسر بدهد دوست دارم که مثل خودم باشد. 🍃🌷🍃 تابستان‌ها او را سر کار می‌گذارم، نه به خاطر پول و دستمزد، فقط به خاطر اینکه دوست دارم مرد باشد و قدر پولی که به دست می‌آورد را بداند، من می‌گفتم بچه کوچک گناه دارد که سر کار برود؛ اما فاضل عقیده داشت از بچگی باید به بچه‌ها داد تا بار بیایند. 🍃🌷🍃
به روایت از آقای شهرام ترابی یکی دیگر از دوستان : «دغدغه‌های فقط مختص به نمی‌شد. چهار سال پیش، وقتی لاهیجان بودم و به زنگ زدم او گفت که وضع تالاب سوستان خراب و پر از زباله است. و آمده‌ایم و تایی داریم اینجا را می‌کنیم. من هم سریع با سه نفر از دوستانم تماس گرفتم تا به آنها کمک کنیم. 🍃🌷🍃 بعد از خیلی کرد تا را پا کند.😔 تنها نبود و به دستان او گره خورده بود. به خاطر مبینا هم که شده بود، پا شد.😭 🍃🌷🍃 زندگی را تازه شروع کرده بود که این بلا سرش آمد😭 🍃🌷🍃 می خواهم از قاتل بپرسم جواب این بچه را چه خواهی داد؟ مبینایی که زندگی‌اش را گرفتی. فقط ضربه را پشت سر هم بر بدن زدی چون عصبانی بودی😭 🍃🌷🍃 چون با مخالفت شده بود. نفر در و برای این کشور کرده‌اند؛ این همه به خاطر ؟ یک شد.»😭 🍃🌷🍃
تمیز کردن سردوش حمام برای کردن سردوش از ، بهترین کار این است که یک پلاستیکی را از سرکه سفید پر کنید و آن را با کش یا بست، محکم دور سردوش ببندید🔒🪥 اجازه دهید این ماده در طول اثر خود را روی رسوبات بگذارد و صبح آن را باز کرده و بشویید🚿🌿 می‌بینید که دوش شما کاملا تمیز شده است🥰
تا اين که يک روز با مافوق خود درگيری پيدا کرد و يک سيلی به گوش شان زد که  بازداشت و خلع درجه شد. چون نمي‌توانست شرايط حاکم بر اين محيط را تحمل کند، از شهربانی فرار کرد و به شهرستان رفت و سالها در آنجا به حال نيمه مخفی زندگی کرد. به روایت از پسر : با من و خواهر و مادر بود. به حمام رفت و کرد.شايد به او الهام شده بود. 😭😭 🍃🌷🍃 سپس خوانده و مقداري هندوانه خورد و بعد استراحت کرد و صبح روزي که به رسيد، گرفت و و پوشيد و برای ما حليم خريد و به سر کار رفت.😭 🍃🌷🍃 حدود ساعت 9 ـ 10 وقتي از ميدان قيام به سمت سرچشمه مي‌رفتند، متوجه درگیری میشن.😔 🍃🌷🍃 که از رو به رو برمي‌گشتند به گفتند: نرو! جلوتر و کشتار و است، ولي و به سمت ميدان امام خميني رفتند.😔 🍃🌷🍃 پس از سه راه امين حضور مي‌بيند تعداد زيادی و در مسير ريخته و مردم و گارديها مقابل هم ايستاده‌اند و راه بسته است. او به ناچار مسافران را پياده می کند.😔 🍃🌷🍃
به روایت از همسر : همسرم بسیار زیست بودند، به مسائل و خیلی اهمیت ، وقتی به بازار می‌رفتیم می‌گفت چیزهایی که واجب و ضروری است را بخریم، همیشه توصیه می‌کرد از و دوری کنیم. 🍃🌷🍃 یک گوشی تلفن همراه خیلی ساده و قدیمی داشت، من همیشه به فاضل می‌گفتم یک گوشی جدید بگیر، صفحه این گوشی شکسته و به درد نمی‌خورد؛ اما ایشان می‌گفت این گوشی هنوز کار می‌کند چرا کنم. 🍃🌷🍃 همیشه اما خیلی بود، من بعضی وقتها اصرار می‌کردم که برای خودش کت و شلوار بخرد؛ اما قبول نمی‌کرد. می‌گفت اگر خدا به من پسر بدهد دوست دارم که مثل خودم باشد. 🍃🌷🍃 تابستان‌ها او را سر کار می‌گذارم، نه به خاطر پول و دستمزد، فقط به خاطر اینکه دوست دارم مرد باشد و قدر پولی که به دست می‌آورد را بداند، من می‌گفتم بچه کوچک گناه دارد که سر کار برود؛ اما فاضل عقیده داشت از بچگی باید به بچه‌ها داد تا بار بیایند. 🍃🌷🍃