eitaa logo
این عماریون
325 دنبال‌کننده
260هزار عکس
71.8هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
مناسب : 👇👇👇 ☕️ 🍃چند پر +یک تکه چوب + 3 عدد داخل قوری آب جوش یا فلاکس بریزید بعد از چند دقیقہ که دم کشید کمی اضافه کنید. ( و از بین بردن ) ☕️ 🍃 تازہ 2حلقه + یک قاشق غذاخوری داخل قوری بریزید آب جوش روش بریزید بعد از 3دقیقه باچند قطرہ تازہ میل کنید(برای پیشگیری از خوردگی) ☕️ 🍃 خشک شده یا حتی پوست سیب همراه مقداری پودر (پیشگیری از و ) ←☕️ 🍃برگ تازہ ی یا رو دم ڪنید اگه دوست داشتید چند برگ اضافه کنید (پیشگیری از استخوان ،پیشگیری از ) ☕️ 🍃 دمنوش ( ) ☕️🍃چندعدد گل محمدی وکمی (درمان و )
به روایت از آقای شهرام ترابی یکی دیگر از دوستان : «دغدغه‌های فقط مختص به نمی‌شد. چهار سال پیش، وقتی لاهیجان بودم و به زنگ زدم او گفت که وضع تالاب سوستان خراب و پر از زباله است. و آمده‌ایم و تایی داریم اینجا را می‌کنیم. من هم سریع با سه نفر از دوستانم تماس گرفتم تا به آنها کمک کنیم. 🍃🌷🍃 بعد از خیلی کرد تا را پا کند.😔 تنها نبود و به دستان او گره خورده بود. به خاطر مبینا هم که شده بود، پا شد.😭 🍃🌷🍃 زندگی را تازه شروع کرده بود که این بلا سرش آمد😭 🍃🌷🍃 می خواهم از قاتل بپرسم جواب این بچه را چه خواهی داد؟ مبینایی که زندگی‌اش را گرفتی. فقط ضربه را پشت سر هم بر بدن زدی چون عصبانی بودی😭 🍃🌷🍃 چون با مخالفت شده بود. نفر در و برای این کشور کرده‌اند؛ این همه به خاطر ؟ یک شد.»😭 🍃🌷🍃
عاشق پدر و مادر و خانواده بود و احترام رو بهشون می گذاشت. 🍃⚘🍃 به روایت از یکی از همرزمان : نزدیک یک هفته بود که بودیم.  موقع ناهار و شام که می شد غیبش می زد. بهش گفتیم : مشکوک می زنی ، کجا میری ؟ گفت : وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین من میرم به فاطمه و ریحانه ( دخترام ) زنگ می زنم ... 🍃⚘🍃 شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرماندمون گفت : می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم دیدم پتو و ملحفه توی خوابید. گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی ؟ گفت : شاید خانه راضی نباشه ...  🍃⚘🍃 نماز شب می خوند. نفر بود که بلند می شد می گفت و جماعت برگزار می کرد. قرآنمون بود. شبها می اومد و می گفت : بیایم سوره ی ذاریات بخونیم ...  🍃⚘🍃 آماده شد بریم ... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد. علیرضا گفت : من فقط بادوم می خورم می خوام وقتی دشمن حمله کرد کم نیارم ... 🍃⚘🍃
عاشق پدر و مادر و خانواده بود و احترام رو بهشون می گذاشت. 🍃⚘🍃 به روایت از یکی از همرزمان : نزدیک یک هفته بود که بودیم.  موقع ناهار و شام که می شد غیبش می زد. بهش گفتیم : مشکوک می زنی ، کجا میری ؟ گفت : وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین من میرم به فاطمه و ریحانه ( دخترام ) زنگ می زنم ... 🍃⚘🍃 شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرماندمون گفت : می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم دیدم پتو و ملحفه توی خوابید. گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی ؟ گفت : شاید خانه راضی نباشه ...  🍃⚘🍃 نماز شب می خوند. نفر بود که بلند می شد می گفت و جماعت برگزار می کرد. قرآنمون بود. شبها می اومد و می گفت : بیایم سوره ی ذاریات بخونیم ...  🍃⚘🍃 آماده شد بریم ... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد. علیرضا گفت : من فقط بادوم می خورم می خوام وقتی دشمن حمله کرد کم نیارم ... 🍃⚘🍃
عاشق پدر و مادر و خانواده بود و احترام رو بهشون می گذاشت. 🍃⚘🍃 به روایت از یکی از همرزمان : نزدیک یک هفته بود که بودیم.  موقع ناهار و شام که می شد غیبش می زد. بهش گفتیم : مشکوک می زنی ، کجا میری ؟ گفت : وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین من میرم به فاطمه و ریحانه ( دخترام ) زنگ می زنم ... 🍃⚘🍃 شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرماندمون گفت : می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم دیدم پتو و ملحفه توی خوابید. گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی ؟ گفت : شاید خانه راضی نباشه ...  🍃⚘🍃 نماز شب می خوند. نفر بود که بلند می شد می گفت و جماعت برگزار می کرد. قرآنمون بود. شبها می اومد و می گفت : بیایم سوره ی ذاریات بخونیم ...  🍃⚘🍃 آماده شد بریم ... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد. علیرضا گفت : من فقط بادوم می خورم می خوام وقتی دشمن حمله کرد کم نیارم ... 🍃⚘🍃
می گه علاقه شدیدی به خوردن داشت و کلا جزء بود که می خورد. روزی گیر پاکسازی بودیم و گه گداری هم تکفیری ها باهامون می شدن و تو این مدت اکبر مونده بود. 🍃🌷🍃 در به ای رسیدیم که همه چای و آماده بود و خونه نکرده بود کنه با خوشحالی صدا زدم بدو بیا اینجا ببین برات کرده، هوا هم خیلی بود. وقتی اومد داخل اتاق، داشتم یه پتو در می آوردم بندازم رو خودم که با یه حالت خاصی گفت: آقا رضا، مردم رو شاید ، شونم ان شاء الله می گردن و هم جون می کنن. من که از شدت داشتم به خودم می لرزیدم و می کردم فقط.  🍃🌷🍃 روایتی از مدافع حرم علی اکبر شیرعلی
🅾️ جلوگیری از پیری و خشکی پوست در : 🔺 مصرف انار 🔺 مصرف خرما 🔺 مصرف گردو 🔺 مصرف هویج 🔺 مصرف نارنگی ✅ کانال طب سنتی و اسلامی👇 @tebsonati_eslamii🌿
به‌معنای کلمه بود و در مقدم مبارزه با ویروس کرونا داشت.😭 🍃🌷🍃 زمانی‌که بیماران کرونایی را به میلاد آورده بودند با و داشتن را کرد و را داد. 🍃🌷🍃 ،یک بود که دست ما بود و به را داشت از طرفی قبلاً در قسمت سرویس بهداشتی بیمارستان لاهیجان افتاده بود که نیاز به داشت و بدون کسی را و او را کرد و را داد. 😭 🍃🌷🍃 در اخیر و زمانی‌که تمام و شده بودند اما همچنان در خود می‌شد. 🍃🌷🍃 در یکی از برفی با کوچک به‌دلیل شدن در کرده بودند و با خودش آن را در ایزوله بیمارستان داد تا از نزنند.😭 🍃🌷🍃
عاشق پدر و مادر و خانواده بود و احترام رو بهشون می گذاشت. 🍃⚘🍃 به روایت از یکی از همرزمان : نزدیک یک هفته بود که بودیم.  موقع ناهار و شام که می شد غیبش می زد. بهش گفتیم : مشکوک می زنی ، کجا میری ؟ گفت : وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین من میرم به فاطمه و ریحانه ( دخترام ) زنگ می زنم ... 🍃⚘🍃 شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرماندمون گفت : می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم دیدم پتو و ملحفه توی خوابید. گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی ؟ گفت : شاید خانه راضی نباشه ...  🍃⚘🍃 نماز شب می خوند. نفر بود که بلند می شد می گفت و جماعت برگزار می کرد. قرآنمون بود. شبها می اومد و می گفت : بیایم سوره ی ذاریات بخونیم ...  🍃⚘🍃 آماده شد بریم ... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد. علیرضا گفت : من فقط بادوم می خورم می خوام وقتی دشمن حمله کرد کم نیارم ... 🍃⚘🍃
به‌معنای کلمه بود و در مقدم مبارزه با ویروس کرونا داشت.😭 🍃🌷🍃 زمانی‌که بیماران کرونایی را به میلاد آورده بودند با و داشتن را کرد و را داد. 🍃🌷🍃 ،یک بود که دست ما بود و به را داشت از طرفی قبلاً در قسمت سرویس بهداشتی بیمارستان لاهیجان افتاده بود که نیاز به داشت و بدون کسی را و او را کرد و را داد. 😭 🍃🌷🍃 در اخیر و زمانی‌که تمام و شده بودند اما همچنان در خود می‌شد. 🍃🌷🍃 در یکی از برفی با کوچک به‌دلیل شدن در کرده بودند و با خودش آن را در ایزوله بیمارستان داد تا از نزنند.😭 🍃🌷🍃
🔴 باد پاییزی ♻️ امام على عليه السلام: تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِي أَوَّلِهِ وَ تَلَقَّوْهُ فِي آخِرِهِ، فَإِنَّهُ يَفْعَلُ فِي الْأَبْدَانِ كَفِعْلِهِ فِي الْأَشْجَارِ، أَوَّلُهُ يُحْرِقُ وَ آخِرُهُ يُورِقُ در آغاز سردی هوا خود را از حفظ کنید و در پایان آن از آن استقبال کنید؛ زیرا سرما با بدن‌ها همان می کند که با درختان می کند؛ در آغاز [برگ درختان را] می‌سوزاند و در پایان می‌رویاند. 📚 حکمت ۱۲۸ نهج البلاغه
🔴 برص(پیسی) یا ویتیلیگو ♻️ همان وجود یا بی‌رنگ روی پوست است که علت این بیماری در طب نوین، عدم وجود رنگدانه‌های پوستی و ضعف است که باعث می‌شود بخشی از پوست بی‌رنگ یا سفید شود.(ملانوسیت، سلول تولیدکننده‌ی رنگدانه در پوست، مو، و چشم است که رنگ این اعضا را تعیین می‌کند) 🔹 اما علت بیماری برص در طب سنتی، است که یا به دلیل اسباب داخلی و یا به دلیل اسباب خارجی پدید می‌آید: 🔸اسباب داخلی برص: این بیماری ناشی از در عضو(پوست) پدید می‌آید که خون غلیظِ بلغمی در این بخش از پوست، باعث عدم گردش خون مناسب در این بخش شده و پوست دچار لکه‌های سفید می‌شود. 🔸 اسباب خارجی برص: مهمترین اسباب خارجی برص، یا زیاد در تماس با پوست است. زیرا پوست مزاج دارد و در این بیماری، سردی و رطوبت زیاد، باعث تخریب سلول‌های پوستی می‌شود. 🔹 جالب است بدانید در قدیم اعتقاد داشتند بیماری‌های پوستی به خاطر نفرین خدایگان و ریشه در عاق و نفرین پدر دارد! ادامه دارد...