عاشق پدر و مادر و خانواده بود و#نهایت احترام رو بهشون می گذاشت.
🍃⚘🍃
به روایت از یکی از همرزمان #شهید :
نزدیک یک هفته بود که #سوریه بودیم.
موقع ناهار و شام که می شد#علیرضا غیبش می زد. بهش گفتیم : مشکوک می زنی#علیرضا ، کجا میری ؟
گفت : وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین من میرم به فاطمه و ریحانه ( دخترام ) زنگ می زنم ...
🍃⚘🍃
شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرماندمون گفت : می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین.
شب که خواستیم بخوابیم دیدم #علیرضا #بدون پتو و ملحفه توی #سرما خوابید. گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی ؟ #علیرضا گفت : شاید #صاحب خانه راضی نباشه ...
🍃⚘🍃
#شبها نماز شب می خوند.#اولین نفر بود که بلند می شد#اذان می گفت و #نماز جماعت برگزار می کرد.#استاد قرآنمون بود. شبها می اومد و می گفت : بیایم سوره ی ذاریات بخونیم ...
🍃⚘🍃
#علیرضا آماده شد بریم#عملیات ... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد. علیرضا گفت : من فقط بادوم می خورم می خوام وقتی دشمن حمله کرد کم نیارم ...
🍃⚘🍃
#دانش آموز #شهید ۱۴#ساله دفاع مقدس محمد آزاد
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۵۲/۱/۱ در روستای بیهود از توابع شهرستان قاین درخانواده ای روستایی ومذهبی متولدشد.
پدربزرگوارش ، استاد حبیب ، آرایشگر مردی بسیار باتقوا و پرهیزگار وساده زیست بود و فرزندانش راازکودکی با #قرآن و #نماز آشنا کرده بود.
🍃🌷🍃
پدرش آنها را همراه خود به #مسجد ، #جلسات مذهبی و قرائت #قرآن می برد.
بعداز ورود به دبستان درکنار درس ها ،یادگیری #قرآن را به طور تخصصی #شهید محمد آغاز کرد.
🍃🌷🍃
بیشتر وقتس را در کلاس های #قرآن و #گوش دادن به #نوارهای #قرائت #قرآن #استاد عبدالباسط می گذراند.
🍃🌷🍃
در دوره #راهنمایی چندین بار در #مسابقات #قرائت #قرآن و#تجوید #قرآن رتبه #برتر گرفت همچنین کلاس #آموزش #قرآن به کودکان را در روستا دائر کرد.
🍃🌷🍃
15.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کفاره گناهان کبیره
▫️حتما ما در زندگیمون گناهان بزرگ و کوچک زیادی انجام داده ایم.
▫️اگر بخواهیم کفاره گناهانمون رو به لحظه مرگ و عالم برزخ نیندازیم، قبلش می تونیم یک کارهایی انجام دهیم.
▫️حالا امیرالمومنین علیه السلام، یک راهکاری دادند که میتونیم در همین دنیا حسابمون رو تسویه کنیم
🌸 امیرالمومنین(ع) در حکمت ۲۴ نهج البلاغه می فرمایند :
«مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَهًُْ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ»؛
▫️یکی از کفارههای گناهان بزرگ، رسیدن به فریاد دادخواهان و برطرف کردن غم اندوهگینان است!.
▫️یک غصه داری را از غم و غصه نجات بدیم و دست یک نفر رو بگیریم و دل یک مومنی را شاد کنیم.
#استاد حسینی قمی
▫️چقدر آسان آدم میتونه در همین دنیا حسابش را تسویه کنه ...
🌤 اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِــڪَ الـفَـ♡ـرَّجْ 🌤
╰⊱♥⊱╮ღ꧁🌹꧂ღ╭⊱♥≺
#خلبان شهید دفاع مقدس علیرضا حراف
🍃🌷🍃
درسال ۱۳۳۲# در شهر شیراز در خانواده ای متدین ومذهبی متولد شد.
دوران کودکی و نوجوانی و همچنین دوران ابتدایی و دبیرستان خود را در زادگاهش گذراند و موفق به اخذ دیپلم شد.
ایشان اوایل سال ۱۳۵۱#بود که به علت #علاقه وارد #هوانیروز ارتش شد و بعد از گذراندن #دورههای نظامی و #زبان انگلیسی برای یادگیری پرواز با #بالگرد وارد دورههای آموزش پرواز شد.
🍃🌷🍃
مدتی بیشتر نگذشته بود که دوره های #خلبانی را با موفقیت گذراند و برای خدمت به #هوانیروز مسجد سلیمان اعزام شد.
یکی از ویژگیهای ایشان #هوش بسیار بالایش بود #اساتید آمریکایی که زیر نظر آنها آموزش میدید از این #ویژگی اش آگاه شده بودند و به همین دلیل پس از پایان #آموزشهای خلبانی ایشان را به دوره #آموزش#استاد خلبانی اعزام کردند.
🍃🌷🍃
همین #هوش ایشان باعث شد تا علاوه بر اینکه #خلبان خوبی باشد به یک #استاد خلبان #ماهر #بالگرد کبرا نیز تبدیل شود و در #جوانی با #سن کم خود #خلبانان بسیاری را #آموزش بدهد.
🍃🌷🍃
عاشق پدر و مادر و خانواده بود و#نهایت احترام رو بهشون می گذاشت.
🍃⚘🍃
به روایت از یکی از همرزمان #شهید :
نزدیک یک هفته بود که #سوریه بودیم.
موقع ناهار و شام که می شد#علیرضا غیبش می زد. بهش گفتیم : مشکوک می زنی#علیرضا ، کجا میری ؟
گفت : وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین من میرم به فاطمه و ریحانه ( دخترام ) زنگ می زنم ...
🍃⚘🍃
شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرماندمون گفت : می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین.
شب که خواستیم بخوابیم دیدم #علیرضا #بدون پتو و ملحفه توی #سرما خوابید. گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی ؟ #علیرضا گفت : شاید #صاحب خانه راضی نباشه ...
🍃⚘🍃
#شبها نماز شب می خوند.#اولین نفر بود که بلند می شد#اذان می گفت و #نماز جماعت برگزار می کرد.#استاد قرآنمون بود. شبها می اومد و می گفت : بیایم سوره ی ذاریات بخونیم ...
🍃⚘🍃
#علیرضا آماده شد بریم#عملیات ... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد. علیرضا گفت : من فقط بادوم می خورم می خوام وقتی دشمن حمله کرد کم نیارم ...
🍃⚘🍃
✳ بیست سال هوای چشمهایش را داشت!
🔻 حدود بیست سال میشد که هوای چشمهایش را داشت؛ مبادا به #نامحرم بیفتد. چشمها دیگر عادت کرده بودند. هر وقت نامحرمی میخواست وارد شود، چشمها بسته میشدند...
📚 برگرفته از کتاب #استاد | صد روایت از زندگی #آیت_الله_قاضی_طباطبایی
📖 ص ۱۱
✳️ محرومیت از بهشت!
🔻 در جامعهای كه #زنان از وظيفهی #مادری خارج شوند و نقش پدری به عهده گيرند، افراد آن جامعه از #بهشت محروم میشوند. اگر زنان نقش پدر را به عهده گرفتند و #خانواده دارای دو پدر شد، خسارت اصلی که همان غفلت از نقش مادری است سر بر میآورد.
🔸 نقش #تربيت_کودکان به عهدهی هيچكس غير از #مادران نمیتواند قرار گيرد. تربيت کودکان را به عهدهی هركس گذاشتيد، به عهدهی ناكس و نااهل گذاشتهايد. نه #مدرسه، نه #استاد، نه #مهد_کودک، هيچكدام بههيچوجه مقامش، مقام #تربيت_حقيقی كه مسير انسان را به بهشت سوق دهد، نيست. اين مادر -يعنی زن- است که بايد در مسير رسالت اصلیاش که همان تربيت انسان است قرار گيرد و از اين جهت، مظهر خداست. همانطور که خدا پناه روح هر انسانی است، مادران پناه روح کودکانشان هستند.
📚 برگرفته از کتاب «زن آنگونه که باید باشد» اثر اصغر طاهرزاده
#حاج احمد متوسليان را #استاد خود مي دانست، #خصوصيات بارز #اخلاق و #رفتار #نظامي #او را #الگوي #خود قرار داد و از همان اولين روزهاي حضورش در#مريوان، با نشان دادن #شجاعت #جوهر خود را نشان داد.
🍃🌷🍃
بعدا از #كردستان #عازم #جنوب شد. با #تشكيل
#تيپ ۲۷ محمد رسول الله (ص)🌷 #توسط
#حاج احمد، ایشان هم از آن به بعد #همراه #تيپ ۲۷ در #عمليات هاي مختلف #شركت كرد.
🍃🌷🍃
ایشان از اواسط سال۱۳۶۰# تا اواخر #تير ماه سال ۶۱#، #فرماندهي #گردان حمزه (ع)🌷را در #عمليات #فتح المبين و #بيت المقدس بر عهده داشت.
🍃🌷🍃
ایشان پس از #اسارت #حاج احمد متوسليان در #تيرماه ۶۱#در #لبنان و #قبول #فرماندهي #تيپ ۲۷ توسط #شهيد حاج همت، در #عمليات #رمضان و #عمليات #مسلم بن عقيل در #سومار، به عنوان #قائم مقام لشكر #خدمت كرد.
🍃🌷🍃
عاشق پدر و مادر و خانواده بود و#نهایت احترام رو بهشون می گذاشت.
🍃⚘🍃
به روایت از یکی از همرزمان #شهید :
نزدیک یک هفته بود که #سوریه بودیم.
موقع ناهار و شام که می شد#علیرضا غیبش می زد. بهش گفتیم : مشکوک می زنی#علیرضا ، کجا میری ؟
گفت : وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین من میرم به فاطمه و ریحانه ( دخترام ) زنگ می زنم ...
🍃⚘🍃
شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرماندمون گفت : می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین.
شب که خواستیم بخوابیم دیدم #علیرضا #بدون پتو و ملحفه توی #سرما خوابید. گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی ؟ #علیرضا گفت : شاید #صاحب خانه راضی نباشه ...
🍃⚘🍃
#شبها نماز شب می خوند.#اولین نفر بود که بلند می شد#اذان می گفت و #نماز جماعت برگزار می کرد.#استاد قرآنمون بود. شبها می اومد و می گفت : بیایم سوره ی ذاریات بخونیم ...
🍃⚘🍃
#علیرضا آماده شد بریم#عملیات ... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد. علیرضا گفت : من فقط بادوم می خورم می خوام وقتی دشمن حمله کرد کم نیارم ...
🍃⚘🍃
اوایل جنگ سوریه در سال 91 بود که به همراه جمعی از بسیجیها برای دفاع
از حرم حضرت زینب (س)🥀به سوریه رفت معروف به #ابوزینب بود بعدها به عنوان یکی از نیروهای فاطمیون #شش سال در جبهههای سوریه حضور فعال داشت.
جوانی برومند و متشخّص و #استاد زبان انگلیسی بود در میان برادران افغانستانی ، شخصیّتش به گونه ای بود که هر آدم غیر مغرضی را به تحسین وا میداشت.
هوش بالایی در فهم مسائل ، داشت . به دلیل توان مدیریتی ، به سرعت فعالیّتهای فرهنگی و تربیتی عمیقی را پایه گذاری کرد.
#با کمک حاج حسین یکتا و حمایت بنیاد کرامت رضوی با تحت پوشش قرار دادن دویست نفر از نخبگان نوجوان افغانستانی به دنبال کادر سازی برای نیروهای انقلابی آینده ی افغانستان بود ، چند سال با جمع آوری کمکها ، #هزینه ی بزرگترین موکب خادمان افغانستانی را در مرزهای ایران فراهم آورد.
در آخرین اعزام خود و در حالی که جنگ در حال خاتمه بود ، در سال ۱۳۹۶ ، به منطقه رفت و با انفجار سنگینی ، اثرات موج گرفتگی و ترکش های فراوان بر روی بدنش .... از آن زمان بیشتر در بیمارستان بستری بود تا کنار خانواده اش.
#استاد و معلم شهید آیت الله مرتضے مطهرى🥀
در تاریخ 13 بهمن 1298 در قریه فریمان واقع در 75 كیلومترى شهر مقدس مشهد در یك خانواده اصیل روحانے متولد شد.
پس از طىّ دوران ڪودڪے به مكتب خانه رفت و شروع به یادگیرے دروس ابتدایے ڪرد در سن ۱۲ سالگے به حوزه علمیه مشهد رفت و به تحصیل مقدمات علوم اسلامى پرداخت.
ایشان در سال 1315 علے رغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیت و علے رغم مخالفت دوستان و نزدیكان ، براى تكمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم شد در حالے كه به تازگے مؤسس گرانقدر آن آیت الله حاج شیخ عبدالكریم حائرى یزدى رحلت ڪرده بودند .
در دوره اقامت ۱۵ ساله اش در قم از محضر مرحوم آیت الله بروجردى (در فقه و اصول) و امام خمینے رحمه الله (به مدت دوازده سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سید محمّد حسین طباطبایے (در فلسفه : الهیات شفاى بوعلے و دروس دیگر) بهره گرفت.
قبل از هجرت آیت الله بروجردى به قم گاهے به بروجرد مىرفت و از محضر ایشان استفاده مىكرد، مدتى نیز از محضر مرحوم آیت الله حاج میرزا على آقا شیرازى در اخلاق و عرفان بهره هاى معنوى فراوان برد.
عاشق پدر و مادر و خانواده بود و#نهایت احترام رو بهشون می گذاشت.
🍃⚘🍃
به روایت از یکی از همرزمان #شهید :
نزدیک یک هفته بود که #سوریه بودیم.
موقع ناهار و شام که می شد#علیرضا غیبش می زد. بهش گفتیم : مشکوک می زنی#علیرضا ، کجا میری ؟
گفت : وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین من میرم به فاطمه و ریحانه ( دخترام ) زنگ می زنم ...
🍃⚘🍃
شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرماندمون گفت : می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین.
شب که خواستیم بخوابیم دیدم #علیرضا #بدون پتو و ملحفه توی #سرما خوابید. گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی ؟ #علیرضا گفت : شاید #صاحب خانه راضی نباشه ...
🍃⚘🍃
#شبها نماز شب می خوند.#اولین نفر بود که بلند می شد#اذان می گفت و #نماز جماعت برگزار می کرد.#استاد قرآنمون بود. شبها می اومد و می گفت : بیایم سوره ی ذاریات بخونیم ...
🍃⚘🍃
#علیرضا آماده شد بریم#عملیات ... توی راه یکی از بچه ها بهش آجیل تعارف کرد. علیرضا گفت : من فقط بادوم می خورم می خوام وقتی دشمن حمله کرد کم نیارم ...
🍃⚘🍃