#شهید مجید فریدفر🍃⚘🍃
این قصه #مجید است. #مجیدی که بدن ورزیدهای داشت و مثل فنر میجست. قصه پسری که دنیا را با آکروبات شناخت، #ستاره سینما شد، با #ویولن ساز عشق زد و با #تفنگ در راه #دفاع از کشورش، #شهید شد.
🍃⚘🍃
#مجید فریدفر؛ پسری که در کنار لیلا فروهر روی پرده درخشید و به انگیزه گرفتن انتقام دختران ایرانی یکی از هزاران قهرمان ملی کشورش شد، درحالی که هنوز خودش بیش از ۲۵بهار از عمرش نمی گذشت.
این قصه، قصه #چریک مسلمانی است که #ویولن را بهتر از همه هم سالانش می زد اما کنارش گذاشت و #اسلحه برداشت و پابه پای #مصطفی چمران در اردوگاه های جنگ های #نامنظم لبنان و سوریه، چریکی #جنگیدن را مشق کرد و در این مسیر آنقدر استوار بود که آوازه اش به گوش یاسر عرفات هم رسید.
🍃⚘🍃
این قصه یکی از #متفاوت ترین شهدای #دفاع ۸ساله از میهن است. قهرمانی برآمده از دل #فیلم فارسی ها که به #چریکی #سخت کوش بدل شد.
#قصه #مجید فریدفر #شهید سرافرازی که پدرش می گوید یکی از #بنیان گذاران یگان ویژه نوپو بوده است.
🍃⚘🍃
سیمین محمدحسینی #ساده زیستی این #چریک چپ گرای عدالت خواهی که حالا از دنیای #پر زرق و برق #موسیقی و #هنر به مسئول کمیته تجریش بدل شده بود را در یک جمله بی نظیر، اینطور توصیف می کند:
«مجید نه وصیتنامه داشت نه چیزی. مجید چیزی در این دنیا نداشت که برایش وصیتنامه بنویسد. او دنیایش را جور دیگری ترسیم کرده بود. یکی از رفقایش می گفت قبل #شهادت برایم نامه نوشته بود اما آخر سر پاره اش کرده و گفته بود نمی خواهم بعد از من نامه ای برایش بماند که بخواند و درگیر من بکندش.»
🍃⚘🍃
گفته ای که اسناد موجود در بنیاد شهید، مهر تائیدی بر آن است. چک لیستی پر از خالی که نشان می دهد از #مجید هیچ سندی غیر از چند عکس در لحظه #شهادت و چند تصویر یادگاری بر جای نمانده است.
🍃⚘🍃
#آخرین نقش
«یک روز آمد خانه و گفت می خواهم بروم #جبهه. گفتم اجازه نمی دهم. کمی فکر کرد و گفت: ایرادی نداره، من نمیرم ولی شما بیا با هم برویم یکی از این هتل هایی که جنگ زده ها در آن زندگی می کنند. می خواهم با #دختر ۱۲ساله ای آشنایت کنم که دشمن بلایی سرش آورده که تحمل شنیدنش را هم نداری. اگر من نروم از حق او #دفاع کنم، آنها که مشغول #تجارت هستند نروند، آنها که به دنبال #پست و #مقام سیاسی هستند نروند، تو هم که سنت بالاست و نمی توانی بروی، چه کسی از حق این #دختر دفاع کند؟»
🍃⚘🍃
این روایت پدر مجید است از روزی که مجید رضایتش را برای رفتن به جبهه جلب کرد و برای یک ماموریت ۴۵روزه راهی شد.
🍃⚘🍃