eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃در سرسبزی سال ۳۵، پا به هستی نهاد تا زندگیِ سراسر خدمت داشته باشد. . 🍃آغاز نوجوانی اش همزمان بود با آغاز و نتیجه اش شد عشق به و فرار از ... . 🍃علاقه اش به ورزش‌های هوایی پایش را به شاهنشاهی باز کرد و اگر میدانست این پسر،بعدها یکی از مخالفانِ سرسختِ رژیم خواهد شد، قطعا کلوپ را جمع می‌کرد!!😎 تا سربازی با توانایی و آمادگی برای قیام ورزیده نشود! . 🍃پای که از گلیمش دراز تر شد، پای احمد را به باز کرد. تحت عنوان ، ابتدا به سپس عازم جبهه های غرب شد. . 🍃والفجر ، و خیبر رزم آوریِ احمد را به چشم دیدند...🌹 او حتی برادرش داوود را در کربلای ۵ بخشیده بود🕊 زمانی هم که در جبهه نبود،رسالت نیروها را به دوش می‌کشید . 🍃جنگ که تمام شد، خواب را از چشمِ اشرار و قاچاقچیان ربود!! راه اندازیِ گشت‌های هوایی در مناطق مرزی سیستان و بلوچستان، امنیت این منطقه را بالا برد و راه را بر جولانِ بست💪 . 🍃محصورشدگان در محاصره و ، اندک آب و غذا و دارویی که دریافت می‌کردند را مدیونِ ابتکارِ حاج احمد بودند! . 🍃اگر او دانش بارریزی هوایی را انجام نمی‌داد، معلوم نبود چندین نفر از ساکنان شهرک های شیعه نشین، جانشان را از دست می‌دادند😔 دانشی که پیش‌تر، تجربه نوعِ متفاوت و پیچیده‌اش در نیروهای مسلح ما نبود! و این را مدیون حاج احمد و همرزمانش هستیم🙂 . 🍃این مردِ و رکورد دار پرش (سقوط آزاد) سالها بود که روحِ بزرگش را در آسمان جا گذاشته بود و به دنبالِ راهی برای رسیدن به آرزویِ دیرینه اش، خدمت را به بهترین نحو انجام میداد. . 🍃وعده تحقق آرزویش را از عالمی شنیده بود و همین ،قلب متلاطمش را آرام می‌کرد💚 . 🍃در شب ، بی‌دستِ کربلا، دستانِ حاج احمد را در آسمانها گرفت💔 . 🍃، طی بازگشت از عملیات شناسایی در نقطه صفر مرزی ، در آغوشِ اربابش آرام گرفت🕊 . 🍃آری، سرانجامِ عاشقانِ خمینی جز حسینی شدن نیست🥀 . پ.ن:شهید،وعده شهادت را از آیت‌الله حسن زاده آملی شنیده بودند. . ✍نویسنده : . به مناسبت سالروز شهادت قمری . 📅تاریخ تولد : ۴ فروردین ۱۳۳۵ . 📅تاریخ شهادت : ۱۹ مهر ۱۳۹۵.شب تاسوعای حسینی . 📅تاریخ انتشار : ۵ شهریور ۱۳۹۹. . 🥀مزار شهید : آستادن مقدس امامزاده حسن (ع) تهران .
🍃در سرسبزی سال ۳۵، پا به هستی نهاد تا زندگیِ سراسر خدمت داشته باشد. 🍃آغاز نوجوانی اش همزمان بود با آغاز و نتیجه اش شد عشق به و فرار از ... 🍃علاقه اش به ورزش‌های هوایی پایش را به شاهنشاهی باز کرد و اگر میدانست این پسر،بعدها یکی از مخالفانِ سرسختِ رژیم خواهد شد، قطعا کلوپ را جمع می‌کرد! تا سربازی با توانایی و آمادگی برای قیام ورزیده نشود!😎 🍃پای که از گلیمش دراز تر شد، پای احمد را به باز کرد. تحت عنوان ، ابتدا به سپس عازم جبهه های غرب شد♡ 🍃والفجر، و خیبر رزم آوریِ احمد را به چشم دیدند. او حتی برادرش داوود را در کربلای ۵ بخشیده بود. زمانی هم که در جبهه نبود،رسالت نیروها را به دوش می‌کشید. 🍃جنگ که تمام شد، خواب را از چشمِ اشرار و قاچاقچیان ربود!! راه اندازیِ گشت‌های هوایی در مناطق مرزی سیستان و بلوچستان، امنیت این منطقه را بالا برد و راه را بر جولانِ بست👊 🍃محصورشدگان در محاصره و ، اندک آب و غذا و دارویی که دریافت می‌کردند را مدیونِ ابتکارِ حاج احمد بودند! 🍃اگر او دانش بارریزی هوایی را انجام نمی‌داد، معلوم نبود چندین نفر از ساکنان شهرک های شیعه نشین، جانشان را از دست می‌دادند. 🍃دانشی که پیش‌تر، تجربه نوعِ متفاوت و پیچیده‌اش در نیروهای مسلح ما نبود! و این را مدیون حاج احمد و همرزمانش هستیم🙂 🍃این مردِ و رکورد دار پرش (سقوط آزاد) سالها بود که روحِ بزرگش را در آسمان جا گذاشته بود و به دنبالِ راهی برای رسیدن به آرزویِ دیرینه اش، خدمت را به بهترین نحو انجام میداد. 🍃وعده تحقق آرزویش را از عالمی شنیده بود و همین ،قلب متلاطمش را آرام می‌کرد😓 🍃در شب ، بی‌دستِ کربلا، دستانِ حاج احمد را در آسمانها گرفت. 🍃استاد خلبان شهید حاج احمد مایلی، طی بازگشت از عملیات شناسایی در نقطه صفر مرزی ، در آغوشِ اربابش آرام گرفت🕊 🍃آری، سرانجامِ عاشقانِ خمینی جز شدن نیست🥀 پ.ن:شهید،وعده شهادت را از آیت‌الله حسن زاده آملی شنیده بودند. ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۴ فروردین ۱۳۳۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۹ مهر ۱۳۹۵.شب تاسوعای حسینی 📅تاریخ انتشار : ۴ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : آستادن مقدس امامزاده حسن (ع) تهران
🍃می‌توانی در جبهه دشمن مشغول باشی اما به ناگاه سر از تیمِ خودی در بیاوری! آن طرف باشی اما برایِ حق کار کنی! مانند 🍃مردی، زاده سالِ یک‌هزار و دویست و چندِ خورشیدی که از عناصر مهمِ سرنگونِ شاهنشاهی بود. اما کشفِ توطئه ای علیه رژیم، به سرکردگی او، راهش را به زندان باز کرد؛ و فهمیدند که محمدولی، کنار ارتش اما خلافِ منافعشان فعالیت می‌کند. 🍃تا جایی که حتی پس از آزادی، مشغولِ چینشِ کودتایی علیه بود اما با شکست، متوقف شد. اینبار هم مقصد زندان بود اما پس از آزادی، ورق برگشت و او به صورت علنی، به چهره های ملی_مذهبی نزدیک شد. 🍃پس از ، در زمان دولت موقت، اولین رئیس "ارتش ملی اسلامی ایران" شد. او حتی رئیس "ستاد مشترک ارتش" نیز شد و در همین اثنا توانست جلو پیشروی مخالفان انقلاب در را بگیرد. همانهایی که خواستار انحلال ارتش بودند. 🍃سرنوشت اما برای او، چیزی فراتر از اینها رقم زده بود، تروری ناجوانمردانه. در اردیبهشتِ ۵۸، کوردلانِ گروهِ فرقان سپهبد قرنی را داخل خانه اش ترور کردند. و پیکرِ پاکش در جوارِ (سلام‌الله‌علیها) به خاک سپرده شده. 🍃سپهبد قرنی، از نخستین فدائیان پس از پیروزی است. اویی که در زمینِ دشمن، به نفع خودی بازی می‌کرد. روحشان شاد🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱٢٩٢ 📅تاریخ شهادت : ٣ اردیبهشت ۱٣۵٨ 📅تاریخ انتشار : ٢ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : منزل شخصی_ترور 🥀مزار شهید : قم
✨بسم الله الحبیب 🍃سرباز بود! خمینی بودن موهبت و نعمتی است که خداوند به هرکس نمی دهد. 🍃چشم های نازش را در نفس های اولیه شهریور باز کرد و نگاه های مادر تمام وجودش را گرم محبت کرد. مادرش می گوید که شش کلاس بیشتر نخواند. ولی من می گویم، کلاس های زمین که سهل است کلاس های اسمان را هم پاس کرده است. 🍃با گذشت زمان و سفری 7ساله در تاریخ به بهمن ماه 57 در روز های پیروزی و تولد این می رسیم. سبزه میدان اصفهان شاهد پایین کشیدن مجسمه توسط اقا کریم هست، که طناب را به دورگردن مجسمه انداخته و چنان باطل را بر زمین می کوبد که هزاران تکه میشود. 🍃پس ازانقلاب خود را سرباز خمینی می خواند. و خودش را به میدان نبرد می رساند و در لباس مقدس سربازی پا به عرصه پیکار می گذارد. شجاعت در او موج میزد، این را ها از صورت غرق در نورش خواندند. 🍃وقتی شوق الله در روح و جسمش جاری بود، نه ترسی داشت و نه حزنی روحش را در قفس جسم میدید. تا انکه در اولین روزهای با قلبی اکنده از به سوی بهشت پرکشید🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : شهریور ۱٣٣٨ 📅تاریخ شهادت : ٣ اردیبهشت ۱٣۵٩ 📅تاریخ انتشار : ۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : قطور 🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان
✨شهید رضا شمس آبادی 🍃شهید رضا سال ۱۳۱۹ در قلعه شمس آباد شهرستان بیدگل دنیا آمد. پدر و مادرش با سختی از راه زندگی را میگذرانند. شهید رضا هم مجبور بود برای کمک به از کودکی به کار خوشه چینی بپردازد. 🍃ولی به علت اصلاحات ارضی، کشاورزان زیان فراوانی متحمل شدند و اکثرا مجبور شدند برای کارهای باربری و دست فروشی به شهرها کوچ کنند. خانواده شهید رضا هم به کاشان رفتند و با باربری و زندگی خود را ادامه دادند. 🍃شهید رضا به کار پارچه بافی مشغول شد و در کنار کار، در مدارس شبانه به تحصیل و رو آورد. وی خیلی از فقر خود و مردمش رنج میبرد و به علت آن فکر می کرد. وی متوجه ظلم و ستم حکومت شاه که همچون یزید و معاویه عمل می کرد، شد. تصمیم گرفت شاه را کند. مدتی با اعضاء جبهه ملی معاشرت کرد، مرام آنها را نپسندید. 🍃با جلسات حزب موتلفه و شهید بخارائی آشنا شد. از طرح حسنعلی منصور استقبال کرد. شهید رضا با وجود معافیت از ، خود را برای خدمت معرفی کرد. به مدت بیست ماه خود را سربازی وظیفه شناس و شاه دوست نشان داد. 🍃او را نگهبان کاخ مرمر کردند. سرانجام تاریخ ۱۳۴۴.۱.۲۱ طرح خود را عملی کرد. در این عمل انقلابی، شاه زنده ماند ولی دو تن از نگهبانان شاه کشته شدند و دو تن زخمی و رضا شمس آبادی توسط محافظان شاه به رسید. 🍃اگرچه شاه زنده ماند ولی شجاعت و شهید رضا، حاکمیت فرعونی شاه را ترور کرد و مردم را برای ادامه قیام رحمت الله علیه جسارت داد. *روحش شاد و یادش گرامی باد* ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ اردیبهشت ۱٣۱٩ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ فروردین ۱٣۴۴ 📅تاریخ انتشار : ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : کاخ مرمر 🥀مزار شهید : اصفهان
🍃در سرسبزی سال ۳۵، پا به هستی نهاد تا زندگیِ سراسر خدمت داشته باشد. 🍃آغاز نوجوانی اش همزمان بود با آغاز و نتیجه اش شد عشق به و فرار از ... 🍃علاقه اش به ورزش‌های هوایی پایش را به شاهنشاهی باز کرد و اگر میدانست این پسر،بعدها یکی از مخالفانِ سرسختِ رژیم خواهد شد، قطعا کلوپ را جمع می‌کرد! تا سربازی با توانایی و آمادگی برای قیام ورزیده نشود!😎 🍃پای که از گلیمش دراز تر شد، پای احمد را به باز کرد. تحت عنوان ، ابتدا به سپس عازم جبهه های غرب شد♡ 🍃والفجر، و خیبر رزم آوریِ احمد را به چشم دیدند. او حتی برادرش داوود را در کربلای ۵ بخشیده بود. زمانی هم که در جبهه نبود،رسالت نیروها را به دوش می‌کشید. 🍃جنگ که تمام شد، خواب را از چشمِ اشرار و قاچاقچیان ربود!! راه اندازیِ گشت‌های هوایی در مناطق مرزی سیستان و بلوچستان، امنیت این منطقه را بالا برد و راه را بر جولانِ بست👊 🍃محصورشدگان در محاصره و ، اندک آب و غذا و دارویی که دریافت می‌کردند را مدیونِ ابتکارِ حاج احمد بودند! 🍃اگر او دانش بارریزی هوایی را انجام نمی‌داد، معلوم نبود چندین نفر از ساکنان شهرک های شیعه نشین، جانشان را از دست می‌دادند. 🍃دانشی که پیش‌تر، تجربه نوعِ متفاوت و پیچیده‌اش در نیروهای مسلح ما نبود! و این را مدیون حاج احمد و همرزمانش هستیم🙂 🍃این مردِ و رکورد دار پرش (سقوط آزاد) سالها بود که روحِ بزرگش را در آسمان جا گذاشته بود و به دنبالِ راهی برای رسیدن به آرزویِ دیرینه اش، خدمت را به بهترین نحو انجام میداد. 🍃وعده تحقق آرزویش را از عالمی شنیده بود و همین ،قلب متلاطمش را آرام می‌کرد😓 🍃در شب ، بی‌دستِ کربلا، دستانِ حاج احمد را در آسمانها گرفت. 🍃استاد خلبان شهید حاج احمد مایلی، طی بازگشت از عملیات شناسایی در نقطه صفر مرزی ، در آغوشِ اربابش آرام گرفت🕊 🍃آری، سرانجامِ عاشقانِ خمینی جز شدن نیست🥀 پ.ن:شهید،وعده شهادت را از آیت‌الله حسن زاده آملی شنیده بودند. ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۴ فروردین ۱۳۳۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۹ مهر ۱۳۹۵.شب تاسوعای حسینی(۱۴۳۸ هجری قمری) 📅تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : آستادن مقدس امامزاده حسن (ع) تهران
♡شاهرخ ضرغام♡ 🍃خیلی کوچک بود که سایه روی سرش سایه انداخت، از همان موقع تا وقتی که قد کشید و با آن هیکل درشتش بر و بازویی برای خودش بهم زد و شد یکه بزن محله، به اندازه پلک زدنی گذشت. 🍃از همان بچگی هم قید درس و مدرسه را هم وقتی معلم کلاس فقط به کلاس نمره قبولی داد، زد و همین اتفاق شد بهانه ای برای آشکار شدن گوهر و زیر بار نرفتن او... 🍃شاخ و شانه کشیدن و چاقو کشی هایش که با قرار گرفتن او در کنار دوستانی از همین جنس، باعث شد تا محل شود. 🍃روزها را در شب می کرد تا آن جا که شده بود نگهبان آنجا. یکی از روزهای همین ایام چشمش افتاد به خانمی که برای اجاره خانه و خرج فرزندانش مجبور به ایستادن پشت میز کاباره و از درآمد آنجا بود. به غیرت مردانه اش برخورد، رگ گردنی شد و ضربانش بالا گرفت. زن را راهی خانه کرد و خودش خرج آن خانواده بی سرپرست را داد. 🍃شاهرخ که دل در گرو مردانگی و داشت، از و دربار هم که کارشان جز ظلم و زور نبود تنفر داشت اما از آن طرف دلداده بود که مظهر همان مردانگی و آزادگی بود. محرم که می شد با همان هیکل درشت و ُاُبهتی که داشت میان دار میشد و با یاحسین هایش دیگر کسی جرئت نمی کرد آن هیئت را از عزاداری منع کند. 🍃این دلدادگی و مشتی گری لطف را هم درپی داشت که وقتی در کنار دعای روز و شب مادر شاهرخ قرار گرفت سبب شد تا به یک باره با حرف های حاج آقای هیئت بیدار شود و رَه صدساله را یک شبه برود. در توبه کرد و اشک ندامت ریخت بر گذشته ی سیاهش. 🍃 عاشق شد تا آنجا که عشق او را با جمله ی «خمینی فدایت شوم» روی سینه اش کرد. گوش به فرمان امام جانش را کف دست گرفت و از مبارزه با داخلی تا جبهه های جنگ با دشمن خارجی رفت. بسیجی شد و ملحق شد به گروه . 🍃در جبهه دست همه رفقای قدیمی اش را که همه از داش های تهران بودند را گرفت و گروه را تشکیل داد. همان گروهی که دشمن با شنیدن نامش رعشه به جانش می افتاد و می ترسید. 🍃آدم خوارها در جهاد نفس و جهاد تن آنقدر پیشرفت کردند که به گروه پیشرو معروف شدند. پایان قصه گروه پیشرو هم شد. . 🍃آری! شاهرخ، پاک شد و خاک شد. حال از او نامی مانده به بزرگی و پیکری که هنوز هم در آغوش به امانت مانده است. ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ دی ۱۳۲۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۷ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌷