#فاطمه 🌹، واژهای است از ابتدای تاریخ تا انتهای ابدیت.
.
#مادر 🥀، کلمهای است به بلندای چادری خاکی و زمینی شده.
.
#حس_مادری 💚، جایگاهی است که همهی لبههای تیز زندگی را سوهان🌱 خواهد کشید و دنیا را ملموستر و قابل تحملتر خواهد کرد.
.
#امت_مسلمان ، که گاه از بنی اسرائیل هم داغتر شده و #زخمهایی😔 بر دل کسانی زدند که خدا از آنها #قسم یاد میکند.
.
#امت ما بجایی رسید که دخت پیامبرش با اهل بیتاش، شبانه بر در خانهی #مهاجرین و #انصار کوبید تا بیدارشان کند. اما ؛ #افسوس که #شیطان در کمین لحظههایی است که ما خود را به #خدا نزدیکتر میدانیم😔.
.
#سکوت ، استراتژی بدی است ؛ در قبال #حق که هر نفس اش بادی است سهمگین برای شعله ور ساختن آتش🔥 دوزخ.
.
#امت_حزبالله به جایی رسیدند که #علی با دست بسته زیر پا گل 🥀زندگیاش را #کبود😭 میدید.
.
آخ از جهل #مومنان😓 و بازی با الفاظ دهن پر کن.
.
گفتند علی دیر آمدی و ما با #ابوبکر بیعت کردهایم، حال آنکه امت باید به دنبال امام معصوم 😢خود باشد.
.
در آخر #سکوت امتداد یافت تا به بغض علی😓 تبدیل شد و کار جامعه ِ سکوت شد ، بریدن سر خون خدا😭..
.
نگذارید در ِ خانه ولایت #آتش بگیرد.😭
💔#أینَ_الطالبُ_بِدَمِ_المقتوُلِ_بِکَربلا.💔
.
نویسنده : #محمد_صادق_زارع
.
🖤به مناسبت #شهادت_بی_بی_دوعالم_حضرت_فاطمه_الزهرا_س🖤
.
#گرافیست_الشهدا #طراحی #عمار_عبدی #فاطمیه #غسل_شبانه #در_سوخته
🍃دختر، پدری
.
🍂همه جای وجودش #کبود بود اما برای پدرش دم نزد چون سر پدرش را که دید....
#زهرای قافلهِ حسین، همین #سه_ساله است همه تنش کبود بود اما چون لب و دهن پدرش چاک، چاک بود نفس نکشید تا حرف بزند.😔
.
🍃سر پدرش را که دید فهمید بابا کجا مهمانی بوده و وقتی این سر بابا باشد وای که چه بر سر بدنش آمده است
دق مرگ شد اما نه از زجری که کشید، از این #مصیبت که سفری که پدرش رفته بود مقصدش با خودش یکی بود.😞
.
🍂دست های کوچکش را داخل تشت کرد و سر را به دامن گرفت شاید اگر #مولای ما در #گودال کسی را نداشت که سرش را به دامن بگیرد اینجا #خدا خواست دخترش سرش را به دامن بگیرد، شاید #حسین در همین #خرابه جان داده باشد، شاید موقعی جان داده باشد که دخترش با دست های کوچکشاش غبار و خاکستر از روی صورتش بر میداشت و سرش را در آغوش کشید.😭
شاید...
.
🍃نوشتن #دل صاف میخواهد اما حال، دل #خون است...💔
.
✍نویسنده : #محمد_صادق_زارع
.
🍁به مناسبت #شهادت_حضرت_رقیه
.
📅تاریخ انتشار: ۱مهر۱۳۹۹
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #دخترها_باباییاند #شام #گوشواره #موی_سپید
♡دختر، پدری♡
🍃همه جای وجودش #کبود بود اما برای پدرش دم نزد چون سر پدرش را که دید.... #زهرای قافلهِ حسین، همین #سه_ساله است همه تنش کبود بود اما چون لب و دهن پدرش چاک، چاک بود نفس نکشید تا حرف بزند😭
🍃سر پدرش را که دید فهمید بابا کجا مهمانی بوده و وقتی این سر بابا باشد وای که چه بر سر بدنش آمده است، دق مرگ شد اما نه از زجری که کشید، از این #مصیبت که سفری که پدرش رفته بود مقصدش با خودش یکی بود.
🍃دست های کوچکش را داخل تشت کرد و سر را به دامن گرفت شاید اگر #مولای ما در #گودال کسی را نداشت که سرش را به دامن بگیرد اینجا خدا خواست دخترش سرش را به دامن بگیرد، شاید #حسین در همین خرابه جان داده باشد، شاید موقعی جان داده باشد که دخترش با دست های کوچکشاش غبار و خاکستر از روی صورتش بر میداشت و سرش را در آغوش کشید😔
شاید...
🍃نوشتن دل صاف میخواهد اما حال، دل #خون است...💔
✍نویسنده : #محمد_صادق_زارع
🍁به مناسبت سالروز #شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
📅تاریخ انتشار : ۲۰ شهریور ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی