🍃بعضی ها از ابتدا #عاشق آفریده میشوند! به سِیر زندگیشان که نگاه میکنی، با بقیه فرقهایی دارد. مثلا #مرتضی! متولد شهر قم است. از ابتدا زیرِ سایه حضرت #فاطمه_معصومه(سلام الله علیها) بزرگ شده است😌
🍃پسری باهوش، با استعداد و توانمند، در رشته #ریاضی تحصیل کرد و توانایی هایی بینظیرش در حل معادلاتِ ریاضی او را قبولِ رشته #مهندسی_الکترونیک کرد.
🍃اما او آگاهانه، مسیر زندگی اش را تغییر داد! دل از رشته عالی و موقعیت های بعدش کَند و وارد دانشگاه #افسری_امامعلی(علیهالسلام) شد. جایی که دستِ عاشقی کردنش باز باشد😉
🍃اما به قولِ همسرش"بیش از اینکه به فکر #شهادت باشد به فکر انجام وظیفه بود. مرتضی حتی وصیتنامه هم ننوشت!"
🍃به سوریه رفت، منطقه #سیده_زینب، در ردیف جنوبی دمشق. پایش به عراق باز شد، آن زمان که داعش پا از گلیمش فراتر گذاشت و به همراهِ سردار دلها در خارجِ شهرِ #بغداد کمربند دفاعی تشکیل دادند تا مانعِ پیشروی دشمن شوند. بال و پر میگشود. آماده #پرواز میشد و گویی جسمش جایی برای روحِ بزرگش نداشت!😓
🍃عاشقانه پایِ عشق جان داد
ترکشی پهلویش را شکافت و خونی که وارد ریه اش شد، راه نفسش را بست. جسمِ بیجانش درون خاک و روحِ بلندش در #آسمان ها نظاره گرِ فرزندی است که چهارماه پس از شهادت پدر چشم به جهان گشود😔
🍃#علی که هیچ گاه طعمِ آغوش پدر را نچشید...
#پروازت_مبارک_فرمانده💔
پ.ن: شهید در سال۹۷ شهید نمونه کشوری معرفی شدند.
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
🕊به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_مرتضی_حسین_پور
📅تاریخ تولد : ۳۰ شهریور ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ مرداد ۹۶.دیرالزور سوریه
📅تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گیلان، روستای شلمان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #مدافعان_حرم #عمار_عبدی #صلوات
🍃نمی دانم به حرمت صبر در برابر از دست دادن خواهر و برادر کوچک تر از خودت بود، یا پیشی گرفتن در #سلام برای همه، از کوچک و بزرگ! شاید هم به حرمت تکریم بزرگترانت که با هر بار دیدنشان #دست_بوسشان بودی!
🍃نماز اول وقتت که جای خود دارد و دعای رزق #شهادتت در سجده. هر کدام می تواند عامل این معجزه باشد که پیکر پاکت، نزدیک به #شصت_روز زیر آفتاب سوزان بماند، اما دشمن سالم پیدایت کند در حالی که طاقباز دراز کشیده و دستی را زیر سر قرار داده ای! انگارکه مشغول استراحتی🥺
🍃داعش است دیگر! چطور می تواند تو را که جسم بی جانت معجزه وار #سالم مانده تحویل دهد؟ یا رهایت کند؟ تو را که یک #شیعه هستی و مسلمان واقعی. تو را که مظهر پاکی هستی #علی جان. اما به زعم آنان یک کافر! که به شهادتت رسانده اند تا پاداش از خدا بگیرند😒
🍃تحویلت نمی دهند و زود سر و ته این #معجزه_الهی را هم می آورند تا مبادا مُنافاتش را با تعاریفی که از کفر شیعیان داده اند بر نیروهایشان آشکار شود. باید این خبر را درز بگیرند که پیکری زیر #آفتاب_سوزان در بیابانی که پر از کرکس است و کفتار، نه آفتاب سوخته شده نه خوراک درنده و چرنده! حتی دریغ از خطی از #کبودی! تا دستان گناه آلودشان بر ملا نشود.
🍃نمی دانم در آن بیابان سوزان چه کسی پَر چادر یا پر َعبایش را بر سرت گسترد؟ اما می دانم بی شک کسی #مراقبت بوده تا حقانیت راهی را که رفته ای آشکار سازد💔
🍃چنان فاصله زندگی تو با ما زیاد است که حتی رویم نمی شود طلب #التماس_دعا داشته باشم چه رسد به شفاعت😭
🍃تنها آرزو می کنم خداوند صبری عظیم و جمیل بر دل رنج کشیده مادر نازنینت عطا فرماید که چشم به راه است...
✍نویسنده : #سودابه_حمزه_ای
به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_علی_عظیمی
📅تاریخ تولد : ۲۵ دی ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۲۰ مرداد ۱۳۹۶
📅تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : زرند
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
♡به نام خالق رئوف♡
🍀باز هم قصه، قصه ی عاشق و #معشوق است منتها کمی متفاوت تر از قصه لیلی و مجنون های دیگر. اینجا، از بیقراری #عاشق، قلم بی تاب شده و بی اذن صاحب، روی کاغذ خوش رقصی می کند.
🍀قصهٔ روحی آسمانی را روایت میکند که جسمش در زمین سکنی گزیده. او زمین را بهر عاشق شدن برگزیده نه برای گذراندن #زندگی روزمره، چون ما!
🍀این دیار را برگزید، چون میدانست دلیر مردانی از جنس #غیرتعلوی را در خود پرورش میدهد... مسیرش را از همان ابتدا مشخص کرد. مبدأ حریم حرم بود و مقصد، دل آسمان!
🍀عشق را در #علی(ع) خلاصه کرد و در مکتب او جانی دوباره گرفت. خانواده اش را نذر این مکتب کرد و خودش اول به #قتلگاه شتافت.
🍀از ایوان طلای علی ابن موسی الرضا زینبی شد و پرواز کرد تا زینبیه دمشق. شهری که عشاق گرد هم آمدند، تا نگذارند کربلا بار دیگر تکرار شود. عاشق قصه، مجنون وار عاشق شده بود❣
🍀به دنیا آمد تا پا در رکاب معشوق بگذارد و در راه او هم جان بدهد و چه شیرین است در راه عشق جان سپردن...🙃
🍀چه #ولادت مبارکی، زندگی ای که آغازی مبارک و پایانی مبارک تر دارد.
پایانی متفاوت...!🌹
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_محمد_پورهنگ
📅تاریخ تولد : ۱۵ شهریور ۱۳۵۶
📅تاریخ شهادت : ۳۱ شهریور ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار : ۱۵ شهریور ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#گرافیست_شهدا #استوری_شهدایی
🍃چند ساعتی از افطار گذشته و #زهر آرام آرام خود را به عمق جان میرساند.
جگرش میسوزد ولی افسوس که در خانه خود #غریب است😓
🍃غربت میراث #مادریست. دیروز میان #کوچه، امروز میان خانه ،فردا میان #گودال و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی غرق شده است...
🍃نگاه تارَش به کوزه آب اما فکرش میان کوچه های #بنی_هاشم است
نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد!🥺
🍃چشم بر هم میگذارد که پرده حجره کنار میرود: "برادرم حسن" و فرو میرود در آغوشی برادرانه... #حسین_علیهالسلام سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر، هق هقش را درون سینه آرام میکند.
🍃دستان برادر را میگیرد. سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود💔
🍃کمی آنطرف تر #عباس مردانه بغضش را فرو میدهد. دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد!؟😥
🍃چشمان بیفروغش روی اشکهای #زینب خیره میماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن"
🍃حسین لب میگشاید تا شاید پاسخِ سوالش، کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمیگویی، آن روز میان کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟"و پاسخش قطره اشکی میشود میانِ موهای سپیدِ برادر. موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است😔
🍃در آستانه حجره، مادر را میبیند. با همان #چادر_خاکی، دست به پهلو منتظر اوست. پشت سرش، #پیامبر و پدرش #علی با لبخند نگاهش میکنند.
🍃زینب را به حسین میسپارد و حسین را به عباس. صدای شیون که بلند میشود، بار دیگر #مدینه رخت عزا بر تن میکند...
🍃پیکرِ غرق تیرش را به خاک میسپارند و ماتم #بقیع را به آغوش میکشد. زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بیوفای مدینه میگذرند.
اما حسین چه بگوید از داغِ دلش!!
سخت است برادری، برادرش را خاک کند.
#امان_از_غریبی😞
🕊به مناسبت سالروز #شهادت #امام_حسن_مجتبی(ع)
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
📅تاریخ انتشار : ۲۲ شهریور ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #غربت_بقیع #من_امام_حسنی_ام #حسینی_شده_ی_امام_حسنم
☆به نام یار☆
🍃گمان کنیم اکنون، #صفر سال ۱۱هجری ست.
این روزها خورشید فروزان #مدینه سرد است، آسمان ناله می کند، زمین بی تاب است و جریان شریان درخت، به احترام #غم می ایستد😓
🍃این روزها، مدینه دلتنگ است. دلتنگ مردی که از نگاهش، مهر چکه می کرد. مردی که تبسمش، عطر #بهشت داشت.
🍃 این روزها، #زهرا(س)دلتنگ است. دلتنگ پدری که دختر نازدانه اش را، می بویید و می بوسید و #گرامی اش می داشت. پدری که از عمق جان، کوشید و از هیچ چیز، بهر رواج #حق دریغ نکرد.
🍃 این روزها، #علی(ع) دلتنگ است. دلتنگ #برادری که پشت به پشت یکدیگر، به کارزار قدم نهادند و بیرق عدل را برافراشتند. برادری دلسوز، که ذره ذره ی #کائنات محو تماشایش بودند😔
🍃این روز ها رزق جهان، #بغض است. بغضی تلخ از فراق رسول مهر. از فراق #بَشیرُ_و_نَذیر
از فراق #رَحمَه_لِلعالَمین
🍃به هجران، زارى دلهاى خونين
ز حد بگذشت #يا_ختم_النّبيّن
ز اشك و آه مهجوران بيتاب
جهانى غوطه زد در آتش و آب*
🍃و اگر به مهر ۱۴۰۰ هجری خورشیدی هم باز گردیم، عُشّاق #دلتنگ اند. اما این دلتنگی و رنج، آن دم معنا می یابد که ره رسول در پیش گیرند و بشوند مرید #حقیقی.
بشوند یاور مقبول🌹
پ.ن:شیخ محمد حزین لاهیجی
🕊به مناسبت سالروز #رحلت_جانگداز_رسول_اکرم(ص)
✍نویسنده : #زهرا_مهدیار
📅تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
♡بسم رب عشق♡
🍃حدیث دل اینبار راوی گمنامی سربازان #خداست. راوی شهدای گمنام نه! اتفاقا داستان #سربازی با نام و نشان را روایت میکند.
🍃 میدانی گاهی غبطه میخورم به اینکه در این هیاهوی زمانه که هرکس نام و نشان خویش را #فریاد میزند شما و امثال شما چطور آرام و غرق در #سکوت در کوچه پس کوچه های این شهر قدم میزنید و بی توقع #خدمت میکنید❣
🍃میخواهم از اول بگویم. تقویم ورق میخورد، سی سال پیش اواسط پاییز را نشانم میدهد. ستاره ای دستچین شده از از آسمان به زمین فرود میآید مادرش نام #علی را در گوشش میخواند و قصه های #اهل_بیت میشود لالایی شبانه او.
🍃جلوتر میروم میخواهم پرشی داشته باشم به ۲۱ سال بعد، قرار نبود از #روضه_گودال، خیمه های غارت شده و #معجر های نیم سوخته بشنوی و فقط به آه کشیدن و اگر و اما بسنده کنی. از جمله ای که به دیوار اتاقت چسبانده بودی میشد تا ته قصه را خواند، نوشته بودی: پایان ماموریت بسیجی #شهادت است❤
🍃چند سال بعد خبر آوردند که #ماموریتت را به نحو احسن به پایان رساندی. اما اینبار هم آهسته و بی هیاهو خبر آمد. گویی از همان اول زندگی ات گره خورده بود به #گمنامی به سکوت و #بی_ریایی😓
🍃بارها از رسم و #مکتب و... گفته بودم اما گمنامی را جا گذاشتم یادم رفته بود بگویم در قاموس #مردان_خدا فعل و فاعل هردو گمنامند.
#تولدت_مبارک🌺
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز #تولد #شهید_علی_جمشیدی
📅تاریخ تولد : ۱۵ آبان ۱۳۶۹
📅تاریخ شهادت : ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : نور
محل شهادت : خانطومان_سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #سوریه #صلوات
🍃هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت #علی (ع) آویزِ نخل ها میکردند. امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش #عشق به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!!
🍃بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش #دنیا چشم گشود...نامش را #میثم نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع)❤
🍃برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع) و دست پرورده مادری که با شیره جان، عشق #حسین(ع) را به کامِ شیر پسرش میداد🙂
🍃به واسطه پدر پایش به #مسجد و #هیئت و #بسیج باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد. زمزمه جسارت به #حرم_آل_الله(علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود.
🍃بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی #زینبیاش میسپارد و خود راهی دیار #عشق میشد. از #حضرت_زینب(س) خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله) نشود که نشد.
🍃بعد از مقاومت بسیار، حین برگرداندن #پیکر همرزمش، خود نیز شهد شیرین #شهادت را نوشید. تیری که سرِ میثم را به پای #نگارَش انداخت...
🍃روزی که در #معراج پیکرش را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت. میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که #سر و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد😔
🍃وصیت کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب"رویش نقش بزنند. حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل میکند تا دخترها طعمِ شیرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ #پدرِ آسمانی خود🌺
♡ #شهادتت_مبارک،بابا میثمِ فاطمه ها♡
✍تویسنده : #زهرا_قائمی
🍃به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_میثم_مدواری
📅تاریخ تولد : ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۳
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۴۰۰
🥀مزار : قطعه ۲۹ بهشت زهرا
🕊محل شهادت :حلب
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃باکری را همه میشناسند، نامش که برده میشود، #شجاعت و خدمت در پسِ ذهنها نقش میبندد. دو برادر بودند که قلبشان برای #انقلاب میتپید و دوشادوش یکدیگر در راهِ همین انقلابِ نوپا جانفشانی میکردند.
🍃قلم اینبار از حمید بنویسد... #حمید_باکری، مبارزه را از برادر بزرگترشان #علی آموخته بود. اویی که به دست رژیم شاه به #شهادت رسید. قد میکشید اما روح بلندش وَرای گنجایش زمین بود، آنقدر بزرگ که هیچ چیز آرامَش نمیکرد.
🍃به #سوریه و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد و از آنجا به #آلمان برای ادامه تحصیل اما خبرِ استقرارِ امام در پاریس، حمید را به آنجا کشاند! تمامِ فکر و ذکرش #خدمت بود. خدمت به مردمی که حالا بانگِ انقلاب سر داده بودند و خونشان را به پایِ این نهالِ نوپا میریختند.
🍃رنگ و بویِ #جبهه را که دید، گویی روحش به تکامل رسید، خستگی ناپذیر بود و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرام نمیکرد. حتی وقتی در #شهرداری مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی را رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد. خدمتِ پشتِ میز کارِ حمید نبود...او مرد #جهاد بود و میدان جنگ!
🍃بیوقفه در تکاپو بود، اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را شکست دهد. شاید هم به قول #حاج_احمد_متوسلیان "استراحت را گذاشته بود بعد از #شهادت"! شهادتی که در #خیبر اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از #مجنون بازنگشت اما آنچه حاکم است، #عشقی است به حمید که در دلها مانده...
🍃فرمانده #حمید؛ این روزها به چون تویی نیاز داریم...کسی که خسته نشود و دردِ مردم را بفهمد...درد مردم را درد خودش بداند، به کسی نیاز است که دلبسته به #مقام و منصب و میز نباشد!
🍃از آنجایی که تو هستی تا جایی که ما ایستاده ایم فرسنگها فاصله است؛ برای روحِ زمینگیرمان فاتحه بخوان...شاید نفسِ تو زنده مان کند!
🍃گرچه شهادت، طلوعِ جاودانگی تو بود اما...
#سالروزِ_زمینی_شدنت_مبارک فرمانده🥰
✍️نویسنده : #زهرا_قائمی
🌺به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_حمید_باکری
📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱۳۳۴
📅تاریخ شهادت : ۶ اسفند ۱۳۶۲
📅تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : جزیره مجنون، عراق
🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌹
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇
🍃به پرچم مزین شده با نامِ #زینب(س) خیره شده ام، روضه ها جلوی چشمانم جان میگیرد و دلم پر میکشد به روزی که #عباس(ع) صدا زد: "برادر، برادرت را دریاب" چشمانم بارید برای کمر خمیده #اربابم حسین(ع) اما جگرم سوخت برای زینب(س)، برای خیمه ای که دیگر #علمداری نداشت و خدا میدانست بی عباس چه خواهند کرد.
🍃قرن ها گذشت و #کربلا نه از یادها رفت و نه از دلها، عشق غریب کربلا شعله میکشید و پرتوی جاودانگی اش فروزانتر میشد. این بار هم یزیدیانی از جنس همان روزهای کربلا، زینبیه را هدف گرفتند و خیالِ #اسارت_حرم، لشکرشان را به هلهله انداخته بود اما زهی خیال باطل! #جوانانی که هرکدامشان در خلوت های خویش به عباس(ع) اقتدا کرده بودند حال زمان #دفاع برایشان مقدر شده بود و چه فرصتی از این دلچسبتر؟!
🍃سربازانی که به #ایرانی ها ختم نشدند بلکه لشکری ساخته شد با نام #فاطمیون و شیرمردانی چون #ذوالفقار_محمدی را پیشکش حضرت زینب(س) کرد. ذوالفقار همچون نامش، شمشیر بُرَّنده ای شد و پس از بریدن طناب های #دنیوی، پله های عاقبت بخیری را یک به یک طی کرد. حرفها را به جان خرید و به پای دفاع از حرم #آبرو فدا کرد. جوانِ رشید #افغانستانیِ فاطمیون سربلند شد و نهایتِ بندگیاش ختم به بهترین مرگ ها شد!
🍃ذوالفقار ایستاد پای امام زمانش و چنان مردانه مدافعِ دختر مولایمان #علی شد که حال در صحرای محشر روسفید است و باعث افتخار...
♡ذوالفقارِ حرم، #شهادت گوارای وجود آسمانی ات♡
✍نویسنده : #اسماء_همت
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_ذوالفقار_محمدی
📅تاریخ تولد : ۱۳۶۸
📅تاریخ شهادت : ۲ آذر ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃وقتى به مزار #شهداء مى روم به تک تک مزار شهداء مى نگرم. خدایا! وقتى به عکسهایشان مى نگرم، #رفتارشان، اخلاقشان و خاطره هایشان در نظرم مجسم مى شود، وقتى بر سنگ مزار #محمدم نگاه مى کنم، وقتى به عکس محمدم نگاه مى کنم، وقتى به آن چشمان گویاى #حقیقتش مى نگرم، گویى فریاد مى زند که #على، على، على، مگر تو همان کس نبودى که نیمه شب در قطار دست در دست من قرار دادى و گفتى: اگر #شهید شویم با هم مى شویم و اگر برگردیم با هم برمى گردیم. پس چه شد، چه شد، ها، چرا نیامدى؟ یا اصلا مى شود، گفت که مى گویند: چرا اصلا نتوانستى بیایى؟
🍃و من جوابى ندارم جز اینکه سر به زیر افکنم و به حال آنها #غبطه بخورم و به حال خود بنگرم و بگریم و در جواب بگویم: اى شهداء، اى محمد جان، اى محمدجان، جایى که شما رفتید، جایى نیست که همه کس بتواند بدانجا بیاید و اگر من هم نتوانستم در سر #پیمان خود باشم، بدان که از خودم بود، از عملم بود، از کرده هاى خودم بوده و هست.
🍃 چرا که شما عمرى را در #خودسازى گذرانده بودید، ولى ما هنوز در لجن زار #ضلالت و بدبختى دست و پا مى زنیم و هر قدر بیشتر تلاش مى کنیم، بیشتر فرو مى رویم مگر نه، این چنین بود که شما خالص بودید که به #لقاءالله رسیدید ولى، ولى ما ناخالصیهاى زیادى داشتیم و مطمئنا نمى توانستیم با شما باشیم ولى نه، نه، نه، هرگز از درگاه خداوندى که #رحمان و #رحیم است، ناامید نمى شوم، هیچ گاه از شفاعت شماها ناامید نیستم. هر چند بنده روسیاهم و #گنهکارم و پستم، ولى، ولى، ولى، آن قدر در بخشش و لطف و کرم خدا را مى زنم، آن قدر آن در را مى زنم، تا در را به سوى ما نیز باز نمایند، زیرا خداوند #سریع_الرضاست، زود راضى مى شود.
♡فرازی از وصیت نامه شهید علیرضا مولایی♡
🥀به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_علیرضا_مولایی
📅تاریخ تولد : ۱۳۴۴
📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۶۵
📅تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : زنجان
🕊محل شهادت : منطقه دزفول
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
♡به نام عاشق ترین♡
🍃تو کیستی بانو جان؟ دختر #علی(ع)؟
خواهر #حسین (ع)؟ مظهر شکیبایی؟
عالمه غیر معلمه؟ #عقیلهی_بنی_هاشم؟
تو کیستی؟
🍃بهتر آن است که بگویم تو زینبی(س). #زینب(س). بانوی فاخر تاریخ اسلام. بانوی #استواری که راوی ایثار عاشقانهی مردان حق جو گشت و عالم را از این #عشق، با خبر ساخت.
🍃بانویی که همچو مادرش، دم از #حق میزد و فاضله بود. بانویی مقرب که خون خدا از او طلب دعا داشت. بانویی که #اسوه است.
🍃تو کیستی بانو جان؟ تو خورشیدی. #خورشیدی که هزاران هزار مرد #غیرتمند در مدار مقام والایت همچو #عباس(ع)، جان سپردند تا مبادا تعدی حرامیان، بر حریم حرمت، سایه افکنَد. تو #نوری❣
🍃تو زینبی بانو جان. عزیزِ جان #رسول و فروغ کوچه های #کوفه. مولودت بر ما مبارک است و شادمانیم از این فخر عظیم. از منتی که خداوند بر ما نهاد و تو را به جهان بخشید😍
🍃یاریمان کن بانو جان. دستگیر مان شو در #محضر_یار و دعای خیرت را روانهی تقدیرمان کن.
#مولودت_مبارک؛بانو جان🥰
✍نویسنده : #زهرا_مهدیار
🌺به مناسبت #ولادت با سعادت عقیله بنی هاشم #حضرت_زینب_کبری_سلام_الله_علیها😍
📅تاریخ انتشار : ۱۸ آذر ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃خانه، بوی #خداحافظی میدهد، مدتی است بوی دود و هیزمِ سوخته مهمانِ خانه شده و صاحبِ خانه برای سفری که در پیش دارد آماده میشود.
🍃سینه کوچک #حسن هنوز داغدار بغض کوچه و سیلی است. #زینب آشفته است از وصیت مادر و پیراهن کهنه و ظرف آبی که هر شب باید کنار #حسین لب تشنه بگذارد...
🍃حسین برای شفای مادر دعا میکند. زهرا با صورت نیلی از #علی رو میگیرد و بعد از مدتی، با دیدن تابوت لبخند میزند. چند وقتی است در قنوت نمازهایش: «#اَلّلهُمَّ_عَجِّلْ_وَفاتِی_سَریِعاً_قَدْنَقَضْتُ_الْحیوةَ» را زمزمه میکند.
🍃طعنههای مردم #مدینه دلش را آزرده. این جماعت تا دیروز از گریه زهرا در فراق پدر، پیش علی شکایت میکردند و امروز میخواستند، علی را برای #بیعت ببرند.
🍃اما زهرا پای علی ایستاد. پای #حق و امام زمانش. به قیمت سوختن بین در و دیوار، فداشدن محسنش، به قیمت سوختن بازویش از غلاف شمشیر و نیلی شدن #صورتش.
🍃دلش از نامردی مردم مدینه گرفته است. چه کسی میداند بر #زهرا چه گذشته است که تمنا میکند: «يا علي غَسِّلْني فِي اللَيلِ و كِفِْني فِي الليلِ و دَفِّني فِي الليلِ ولا تَُعْلِن اَحَداً».
🍃در این میان امان از دل علی که به مصلحت صبری که برایش مقدر شده بود #سکوت پیشه میکند. با دیدن درِ سوخته، غیرتش بغض میکند و با دیدن مسمار دلش میشکند. با دستهایی که #خیبر را فتح کرد، برای همسرقدکمانش تابوت میسازد و زهرایش را شبانه غسل میدهد و کفن میکند و به #خاک میسپارد😭
🍃امان از دل #علی که جز چاه کسی امانتدار رازها و دردهایش نبود. درد بازوی ورم کرده زهرا، درد یتیمی فرزندانش وقتی آستین به دهان برای مادر میگریستند، درد تنهایی و درد #سلامهایی که بیجواب ماند😓
#انا_لله_و_انا_الیه_راجعون
پرستوی زخمی علی پر زده تا آسمون🖤
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🥀به مناسبت #شهادت #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
📅تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی