eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
91 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 داستان کودکانه صوتی و تصویری 🇮🇷 این داستان : نگار و نگین ۱ 🎧 قصه گو : عمو حامد @amoomolla 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 داستان صوتی تصویری کودکانه 🇮🇷 موضوع : نگار و نگین ۲ 🎧 قصه گو : عمو حامد @amoomolla 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 داستان صوتی تصویری کودکانه 🇮🇷 موضوع : شجاعت بچه های محله معین 🎧 قصه گو : عمو حامد @amoomolla 🇮🇷
 📚 🐿 قصه نی نی سنجابک 🐿 🇮🇷 سنجابک ، پنج تا خواهر و برادر داشت . 🇮🇷 و هیچ وقت احساس تنهایی نمی کرد 🇮🇷 ولی چون از همه کوچکتر بود ؛ 🇮🇷 مراقبش بودند که صدمه نبیند و زمین نخورد 🇮🇷 و در بازی های خطرناک ، بازیش نمی دادند 🇮🇷 تا آسیبی بهش نرسه . 🇮🇷 به خاطر همین ؛ 🇮🇷 همیشه آرزو می کرد 🇮🇷 یک برادر ، کوچکتر از خودش داشته باشه ؛ 🇮🇷 تا خودش بزرگ بشه 🇮🇷 و بتونه با بقیه بازی های زیادی بکنه . 🇮🇷 چند روز بعد ، نی نی سنجاب به دنیا اومد 🇮🇷 و سنجابک ، صاحب یک برادر شد . 🇮🇷 نی نی سنجاب ، 🇮🇷 خیلی ریزه میزه و با نمک بود . 🇮🇷 سنجابک ، از دیدن برادر کوچولوی خودش ، 🇮🇷 خیلی خوشحال شده بود . 🇮🇷 یه روز که خواهر و برادراش مدرسه بودند ؛ 🇮🇷 از تنهایی حوصله اش سر رفته بود . 🇮🇷 به طرف نی نی سنجاب اومد 🇮🇷 می خواست بغلش کنه و باهاش بازی کنه ؛ 🇮🇷 اما مامان سنجابه اجازه نداد و گفت : 🌷 نی نی هنوز خیلی کوچیکه ؛ 🌷 باید صبر کنی تا بزرگتر بشه 🌷 و بتونه باهات بازی کنه 🇮🇷 سنجابک ، می خواست با مامان بازی کنه 🇮🇷 اما مامان هم نمی تونست بازی کنه ؛ 🇮🇷 چون نی نی ، همیشه تو بغلش بود . 🇮🇷 سنجابک ، رفت تو اتاقش 🇮🇷 و با اسباب بازیهاش بازی کرد . 🇮🇷 اما زود حوصله اش سر رفت و خسته شد . 🇮🇷 بابا سنجابه از راه رسید . 🇮🇷 سنجابک خوشحال شد و دوید تو بغل بابا . 🇮🇷 اما بابا خسته بود و حوصله نداشت 🇮🇷 که با سنجابک بازی کنه . 🇮🇷 سنجابک دوباره ناراحت شد . 🇮🇷 رفت تو اتاقش و روی تخت خوابش خوابید . 🇮🇷 بعد از مدتی ، 🇮🇷 مامان سنجابه صدا زد : 🌷 سنجابک غذا آماده است بیا . 🇮🇷 اما سنجاب کوچولو جواب نداد . 🇮🇷 مامان و بابا آمدند پیش سنجابک ؛ 🇮🇷 ولی دیدند سنجابک غصه می خوره 🇮🇷 و خیلی هم ناراحته . 🇮🇷 چشماش پر از اشک شده بود 🇮🇷 و با گریه گفت : 💞 شما منو دوست ندارید . 💞 با من بازی نمی کنید . 🇮🇷 مامان و بابا ، سرشان رو انداختند پایین 🇮🇷 و یک کمی فکر کردند . 🇮🇷 بعد دوتایی با هم ، 🇮🇷 دستهای سنجابک را گرفتند 🇮🇷 و از روی تختخوابش بلندش کردند 🇮🇷 و او را حسابی تابش دادند . 🇮🇷 سنجاب کوچولو خندید . 🇮🇷 مامان و بابا سنجابه ، 🇮🇷 خیلی با سنجابک بازی کردند . 🇮🇷 و سنجابک از شادی و خوشحالی ، 🇮🇷 بلند بلند می خندید . 🇮🇷 یه دفعه ، 🇮🇷 صدای گریه ی نی نی سنجابه بلند شد . 🇮🇷 مامان و بابا گفتند : 🌷 بذار گریه کنه 🌷 ما می خوایم با پسرمون بازی کنیم . 🇮🇷 اما سنجابک ، 🇮🇷 دلش برای نی نی سوخت و گفت : 💞 بیاین بریم ساکتش کنیم . 🇮🇷 مامان و بابا و سنجابک ، 🇮🇷 با هم به طرف نی نی رفتند 🇮🇷 تا اونو ساکت کنند . 🇮🇷 @amoomolla
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 داستان های تصویری علما 🇮🇷 @amoomolla
📙 داستان کوتاه شیر و موش 📗 شیری در جنگل ، در حال استراحت بود . 📗 ناگهان ، موشی برای بازی و سرگرمی ، 📗 میان یال و موی شیر می دوید . 📗 شیر از خواب پرید 📗 و با ناراحتی ، موش را گرفت 📗 و خواست که او را بخورد . 📗 موش با ترس و گریه گفت : 🐭 اگر به من رحم کنی و منو نخوری 🐭 من هم یه روزی جبران می کنم 🐭 اگه یه روزی کمک خواستی ، 🐭 حتما کمکت می کنم 🐭 و جواب این محبت و لطف تو رو ، 🐭 به خوبی خواهم داد . 📗 شیر ، به حرفهای موش خندید 📗 و به او گفت : 🦁 تو موشی ، خیلی کوچکی 🦁 آخه چه کاری از دست تو بر میاد ؟! 🦁 چطوری می تونی کمکم کنی ؟! 📗 ولی موش ، باز هم اصرار کرد . 📗 شیر هم دلش سوخت 📗 موش را بخشید و رها کرد . 📗 چند روز بعد ، 📗 شکارچی ها وارد جنگل شدند 📗 و شیر را گرفتند . 📗 شیر ، ناله می کرد و داد می زد : کمک 📗 شیر ، همه تلاش خود را کرد 📗 تا طناب ها را پاره کند 📗 و از آن تله ، بیرون برود ، 📗 اما هیچ فایده ای نداشت . 📗 ناگهان همان موش ، که از آنجا رد می شد 📗 صدای کمک شیر را شنید 📗 به طرف شیر آمد و طناب را جوید 📗 سپس هر دو به سمت جنگل فرار کردند . 📗 شیر ، از موش تشکر کرد 📗 و از اینکه او را نخورد و آزاد کرد 📗 خیلی خوشحال بود . 📗 شیر فهمید که باید با دیگران ، 📗 مهربان بود 📗 چون یک روزی ، جبران خواهند کرد . 🇮🇷 @amoomolla