🍃سینه زنی زمینه _ ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
#بانفس :کربلایی جواد مقدم
🏴🏴🏴
شبهای خرابه چقَدَر خاموش و سرده
اون روزایی که رفته دیگه برنمیگرده ...
اون روزایی که جونی تویِ بال و پرم بود
اون روزایی که سایۀ تو رویِ سرم بود
بابا حسین ، رفتی و اسیر شدم
بعد تو من ، از این دنیا سیر شدم
سه سالمه ، اما خیلی پیر شدم ...
رویِ لبم ، شِکوِه از زمونه هست
رویِ دلم ، داغ بی کرونه هست
رویِ تنم ، رد تازیونه هست
من الّذی أیتَمَنی یا اَباء .. من الّذی أیتَمَنی یا اَباء ..
خورشید سحرگاهیِ من ای فلق نور
من که طبقِ سر ندیدم پس طبق نور
بابا منو با موی پریشون دیده بودی؟
با سَر برسه سرزده مهمون دیده بودی؟
بابا فدا ، چشم بارونیت بشم
فدای این ، زخم پیشونیت بشم
تو خرابه ، میخوام قربونیت بشم
خودم دیدم ، که با خیزرون میزد
رویِ لبات ، ضربه بی امون میزد
ناله زنان ، بر سر عمه جون میزد
من الّذی أیتَمَنی یا اَباء .. من الّذی أیتَمَنی یا اَباء ..
بابا صورتم زخمیه مثل سر زخمیت
بوسه میگیرم از رگای حنجر زخمیت
با روضه ی گودال تو آواره شدم من
چهل منزلو دنبال تو آواره شدم من
سر تو شد ، چهل منزل نگین نِی
بودی بابا ، تو بالانشین نِی
تو روی نِی ، بودی من پایین نِی
بارونی شد ، چشم من مثه فرات
منم مثه ، باقیِ مخدرات
پایین نِی ، لطمه میزدم برات
من الّذی أیتَمَنی یا اَباء .. من الّذی أیتَمَنی یا اَباء ..
فایل صوتی 👇👇👇
#حضرت_رقیه #مصائب_شام
🏴🏴🏴
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
دنبالِ او شبِ تار صیاد رفته باشد
فهمیدهام در این شهر معنایِ سیری ام را
از ضربِ دست خوردم دندانِ شیری ام را
نامحرمی که با خود دیشب سرِ تو را داشت
وقتی به گوشِ من زد انگشتر تو را داشت
طفلی که خنده میزد بر این لباسِ پاره
او گوشوارِ من داشت من زخم گوشواره
من خار میکشیدم با ناخُنی شکسته
او با گُلِسر من گیسوی خویش بسته
وقتی که شعله اُفتاد از بام رویِ معجر
نگذاشت ساربان تا بردارم آتش از سر
من باز ماندم از درد از فرطِ ناتوانی
او رفت و پیشِ پایم انداخت تکه نانی
من سخت باز کردم انگشتِ کوچکم را
او رفت و بینِ دستش دیدم عروسکم را
دیشب که خواب رفتم یکبار بی عمویم
زنجیرِ دست و پایم پیچید بر گلویم
از کوفه آمدی و سنگِ صبور داری
رنگِ محاسنت زرد بویِ تنور داری
ای سر بیا که مُردم از دخترانِ شامی
از خنده های کوفی از خیزرانِ شامی
ای کاش پای حلقت میمُرد دخترِ تو
آری هنوز گرم است رگهای حنجر تو
#شاعر:
حسن لطفی
#حضرت_رقیه #مصائب_شام
🏴🏴🏴
چشمِ انتظارِ میهمان ، زد زیر گریه
بغضش شکست و ناگهان زد زیرگریه
دیگر توان ِ ایستادن هم ندارد
طفلک نشست و بی امان زد زیرگریه
درکوچه های شام-شامش که ندادند
پیچید وقتی بوی نان زد زیر گریه
دستش که بر زخم لب خشک پدر خورد
افتاد یاد ِ خیزران - زد زیر گریه
انگشتر بابا به یادش مانده بود و...
تا دید دست ساربان; زد زیر گریه
خیلی دلش پر درد از بزم شراب است
پنهان ز چشم دیگران زد زیر گریه
میگفت "بابا" باز "بابا" باز "بابا"
با هق هق و لکنت زبان زد زیر گریه
با دیدن او حرمله "زد زیر خنده"
بادیدن شمر و سنان "زد زیر گریه"
سیلی - غم بازار - نامحرم - اسیری
با گفتنش هم روضه خوان زد زیرگریه
***
شیرین زبان قافله از دست رفت و
آمد کنارش عمه جان... زد زیرگریه
#شاعر:
محمدحسن -بیات لو
#حضرت_رقیه_سلام الله علیها
#متن_سینه_زنی_واحد
🏴🏴🏴🏴
بمیرم از خدامه سوی نی ها نگامه
نزن اینجور منو اون که رو نی میبینی بابامه
گوشوارم رو نکش من خودم بهت میدم فقط عمو عباس نبینه
هر چی میخوای بزن من اگه حرف زدم فقط عمو عباس نبینه
نبینه رقیه رو خارا نشسته
نبینه یه گوشه از ابروش شکسته
نبینه که خون رو سرش لخته بسته
(رقیه دیگه رفتنیه خدایا )
داره لکنت زبونم میشه بر پا جنونم
دیگه نایی نداره نه دست و نه پاهام داغونم
قرار ای بود که من هم بیام باهات منو مگه تو خودت قول ندادی
گفتی میایی بیا پس منم زود ببر مگه تو خودت قول ندادی
گوشوارم رو نکش من خودم بهت میدم فقط عمو عباس نبینه
هر چی میخوای بزن من اگه حرف زدم فقط عمو عباس نبینه
بابایی غریب گیر آوردن ماها رو
نمیشناسه هیچ کس تو اینجا خدا رو
کتک میزنن با لگد بچه هارو
((رقیه دیگه رفتنیه خدایا )
سبک نوحه 👇👇👇
#روضه _ ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم 97
#بانوای :حاج میثم مطیعی
🏴🏴🏴🏴🏴
(راه درازی داشتیم از کربلا تا شام
سوزی و سازی داشتیم از کربلا تا شام)۲
بر نیزه میرفتی و با زلف پریشانت ۲
راز و نیازی داشتیم از کربلا تا شام
*حسین جان ...
مگه کربلا نمیخوای؟ .. ناله بزن ... بابا ... بابا ...*
شما چیزی نپرس از گوشواره ...
من هم نمی گیرم ز انگشتر سراغی ...
حسین ... بابا ... حسین .... بابای من ... مهربون من ...*
بر نیزه میرفتی و با زلف پریشانت
راز و نیازی داشتیم از کربلا تا شام
چیزی نمیگفتیم هر چه زخم میبردیم
با گریه رازی داشتیم از کربلا تا شام
*ما چیزی نمیگفتیم ولی ما رو میزدن ... عمه ی ما به جای ما کتک خورد ... ای غیرةالله .... یا قمرالعشیره .... عمو کجایی؟! بیا ... بیا ....
عمه رو میزدن .... ما رو میزدن ....*
چیزی نمیگفتیم هر چه زخم می بُردیم
با گریه رازی داشتیم از کربلا تا شام
در هر زمین خوردن خدا را سجده میکردیم
*بابا اینا یه جوری ما رو میزدن هی به سجده می افتادیم ... تو سجده میگفتیم "الهی رضاً برضائک...تسلیماً لِاَوامِرِک .... لامعبودَ سِواک ... یا غیاث المستغیثین ...."*
در هر زمین خوردن خدا را سجده میکردیم
دائم نمازی داشتیم از کربلا تا شام
#فایل صوتی 👇👇👇
#روضه _ ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
#بانفس: کربلایی حسین سیب سرخی
🏴🏴🏴
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
ای از سفر رسیده که مهمان دختری
اول بگو مرا کی ازاین شهر می بری ؟
مثل کبوتری که به او سنگ می زنند
از ضرب تازیانه ندارم دگر پری
جای تعجب است که من زنده مانده ام
هرکس که دیده گفته عجب طفل لاغری
از قول من بگو به عمو بعدِ مُردنم
باید برای غسل من آبی بیاوری
موی سفید و قد کمان و رُخِ کبود
آخر مرا ببین و بگو شکل مادری
خود را برای مقدمت آماده کرده ام
چه گوشواره ای،چه لباسی،چه معجری
*همه ی شما غیرت دارید پایِ ناموستون،اگر خواهر داشته باشید یه جور دیگه حواستون رو جمع می کنید،یه وقت نکنه کسی بهش جسارت بکنه...نوه ی علی رو از موهاش کشیدن....*
هفده سوار دور و برت دیده ام به نی
اما تو بین آن همه زخمی ترین سری
لب های چاک خورده ی تو حرف می زند
تقصیر چوب بوده چنین سرخ و پرپری
قدری از این محاسنِ خاکستری بگو
غیر از تنور نیست مگر جای بهتری
مانند رگ رگ تو دلم ریش ریش شد
جانم فدای تو ، چه گلویی چه حنجری
شاعر:علی صالحی
دختری با پدرش آمد و دستم انداخت
داشت می رفت النگوی مرا با خود برد
اینقدر کوچه به کوچه به زمین افتادم
سنگ ریزه روی زانوی مرا با خود برد
سنگ برداشت کنیزی و به دندانت زد
سنگ دوم که زدند روی مرا با خود برد
تازه با شانه ی سوغاتی تو خوش بودم
پنجه ی پیرزنی موی مرا با خود برد
هر چه کردیم که خاموش شود طول کشید
معجر سوخته، کیسوی مرا با خود برد
ناقه و خواب و بلندی و زمین خوردنِ من
مادرت دید که پهلوی مرا با خود برد
جای تو جای عمو زجر سراغم آمد
سوی چشمان مرا سوی مرا با خود برد
*هر کی رسید رقیه رو زد...*
ساربان زد ولی ای کاش نمیدیدم که
ضرب انگشترِ تو روی مرا با خود برد
منو زدن بابا بابا
حرف بد زدن بابا بابا
فایل صوتی 👇👇👇
🏴زمینه سوزناک شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
#بانوای :کربلایی جوادمقدم
🏴بند اول
با دلی خسته،کنج ویرونه
دختری داره با اشک و ناله میخونه
دیگه از این زمونه سیرم
سه سالمه ولی چه پیرم
قول دادی تنهام نمیزاری
اگه نیای بی تومیمیرم
ابتا یاحسین
نفس نمونده توی سینم
بیا که روتو باز ببینم
دنیارو بی تومن نمیخوام
دق میکنم تو رو نبینم
ابتا یاحسین
من الذی ایتمنی
🏴بند دوم
روی دامانم،شد قمر پیدا
فرش راهش میکنم من این دل شیدا
تمومه نقشه هام بر آبه
محاسنت به خون خضابه
لبام ترک خورده بابایی
بوسیدنت برام عذابه
ابتا یاحسین
تورو به روی نیزه دیدم
پشت سرت خیلی دویدم
چشمای خونین تو واکن
شبیه مادرت خمیدم
ابتا یاحسین
من الذی ایتمنی
🏴بند سوم
بعد تو بابا،خیر ندیدم من
با صدای حرمله از خواب پریدم من
تو معبرا راهمو بستن
دیدم که کعب نی به دستن
هم لگد و سیلی باباجون
زدن سر منو شکستن
ابتا یاحسین
خسته شدم توی بیابون
تازیونه خوردم فراوون
مدیون عمه ام باباجون
عمه نبود داده بودم جون
ابتا یاحسین
من الذی ایتمنی
🏴🏴
🚩هیئت بین الحرمین طهران
شاعر:کربلایی امیرحسین سلطانی
فایل صوتی 👇👇👇