eitaa logo
آموزش تخصصی تجوید و حفظ و قرائت قرآن کریم
6هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
415 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خداوند هستند.✨ 📣ادمین و پشتیبانی کانال آموزش حفظ قرآن↩️ @meftah68 گروه حفظ ترتیبی https://eitaa.com/joinchat/3090940015C72c3166202
مشاهده در ایتا
دانلود
📚🕙📚 (ع) 🔷 دو قربانى فرزندان آدم عليه‏السلام‏ حضرت آدم عليه‏السلام براى اين كه به فرزندانش ثابت كند كه فرمان ازدواج از طرف خدا است، به هابيل و قابيل فرمود: هركدام چيزى را در راه خدا قربانى كنيد، اگر قربانى هر يك از شما قبول شد او به آن چه ميل دارد سزاوارتر و راستگوتر است. [نشانه قبول شدن قربانى در آن عصر به اين بود كه صاعقه از آسمان بيايد و آن را بسوزاند]. فرزندان اين پيشنهاد را پذيرفتند. هابيل كه گوسفند چران و دامدار بود، از بهترين گوسفندانش يكى را كه چاق و شيرده بود برگزيد، ولى قابيل كه كشاورز بود، از بدترين قسمت زراعت خود خوشه‏اى ناچيز برداشت. سپس هر دو بالاى كوه رفتند و قربانى‏هاى خود را بر بالاى كوه نهادند، طولى نكشيد صاعقه‏اى از آسمان آمد و گوسفند را سوزانيد، ولى خوشه زراعت باقى ماند. به اين ترتيب قربانى هابيل پذيرفته شد، و روشن گرديد كه هابيل مطيع فرمان خدا است، ولى قابيل از فرمان خدا سرپيچى مى‏كند.(51) به گفته بعضى از مفسران، قبولى عمل هابيل و رد شدن عمل قابيل، از طريق وحى به آدم عليه‏السلام ابلاغ شد، و علت آن هم چيزى جز اين نبود كه هابيل مردى با صفا و فداكار در راه خدا بود، ولى قابيل مردى تاريك دل و حسود بود، چنان كه گفتار آن‏ها كه در قرآن (سوره مائده آيه 27) آمده بيانگر اين مطلب است، آن جا كه مى‏فرمايد: هنگامى كه هر كدام از فرزندان آدم، كارى براى تقرب به خدا انجام دادند، از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. آن برادرى كه قربانيش پذيرفته نشد به برادر ديگر گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت. برادر ديگر جواب داد: من چه گناهى دارم زيرا خداوند تنها از پرهيزگاران مى‏پذيرد. نيز مطابق بعضى از روايات از امام صادق عليه‏السلام نقل شده كه علت حسادت قابيل نسبت به هابيل، و سپس كشتن او اين بود كه حضرت آدم عليه‏السلام هابيل را وصى خود نمود، قابيل حسادت ورزيد و هابيل را كشت، خداوند پسر ديگرى به نام هبة الله به آدم عليه‏السلام عنايت كرد، آدم به طور محرمانه او را وصى خود قرار داد و به او سفارش كرد كه وصى بودنش را آشكار نكند، كه اگر آشكار كند قابيل او را خواهد كشت... قابيل بعدها متوجه اين موضوع شد و هبة الله را تهديد كرد كه اگر چيزى از علم وصايتش را آشكار كند، او را نيز خواهد كشت.(52) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕙📚 (ع) 🔷 شكرگزارى هميشگى نوح عليه‏السلام‏ قرآن نوح عليه‏السلام را به عنوان عبد شَكور (بنده بسيار شكرگزار) معرفى كرده است.(107) امام سجاد عليه‏السلام فرمود: مردم سه خصلت را از سه نفر آموختند، صبر و استقامت را از ايوب عليه‏السلام، شكر و سپاس را از نوح عليه‏السلام، و حسادت را از پسران يعقوب عليه‏السلام.(108) اينك در اين جا به داستان زير از كتاب مثنوى مولانا در مورد خشنودى نوح عليه‏السلام به رضاى الهى و شكر او توجه كنيد: پس از مناجات نوح عليه‏السلام با پروردگار، در مورد هلاكت پسرش كنعان، خداوند به نوح عليه‏السلام چنين پاسخ داد: تو اى نوح، عزيز درگاه ما هستى، دلت را به خاطر كنعان نمى‏شكنم، بگذار تو را از حال او اطلاع دهم. نوح: نه، نه! اگر خود مرا نيز غرق سازى و نابود كنى بنده تسليم توأم. خدايا! تسليم فرمانت هستم. هر لحظه بخواهى زنده‏ام كن يا بميران، حكم و فرمانت جاى من است و من از اعماق جان خواسته تو را مى‏پذيرم و به آن خشنودم! من در اين جهان جز جمال تو را نمى‏نگرم، و اگر هم چيزى را بنگرم از اين رو است كه چراغى فرا راه منظر تو است. من عاشق آفريده‏هاى تو هستم، صابر و سپاسگزار خالص درگاهت مى‏باشم، من به وجود عينى مصنوعات عشق نمى‏ورزم، بلكه آن‏ها را كه آيينه جمال تواند مشاهده مى‏كنم كه بين اين دو فرق بسيار ظريفى است كه تنها اهل شهود آن را درك مى‏كنند. گفت: اى نوح! اَر تو خواهى جمله را حشر گردانم بر آرم از ثَرى بهر كنعانى دل تو نشكنم ليكت از احوال او آگه كنم گفت: نى نى راضيم كه تو مرا هم كنى غرقه اگر بايد تو را هر زمانه غرق مى‏كن من خوشم حكم تو جان است و چون جان مى‏كُشم ننگرم كس را و گر هم بنگرم او بهانه باشد و تو منظرم عاشق صُنع توأم در شكر و صبر عاشق مصنوع كى باشم چون گبر عاشق صُنع خدا با فر بود عاشق مصنوع او كافر بود در ميان اين دو فرقى بس خفى است خود شناسد آن كه در رؤيت صفى است‏(109) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚 🕥📚 (ع) عذاب فراگير و همگانى چرا؟ با اين كه يك نفر ناقه صالح را پى كرد، و چند نفر با او همدست بودند تا شتر كشته شود، و عده‏اى نيز پس از سقوط شتر، بر آن شتر ضربه زدند، ولى چرا همه آن‏ها از كوچك و بزرگ، زن و مرد - جز صالح عليه‏السلام و مؤمنان - به هلاكت رسيدند؟ و چرا خداوند در آيه 14 سوره شمس با تعبير فَعَقَرُوها؛ جمعى ناقه را پى كردند. كشتن ناقه را به جمع نسبت داده نه به يك فرد؟! زيرا همه آن‏ها به اين جنايت رضايت داشتند، و كسى كه به جنايتى راضى باشد، در آن شركت نموده است. چنان كه اميرمؤمنان على عليه‏السلام در فرازى از يكى از خطبه هايش مى‏فرمايد: ناقه صالح را تنها يك نفر به هلاكت رسانيد، ولى خداوند همه را مشمول عذاب ساخت، چرا كه همه آنها به اين امر رضايت دادند.(174) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚 (ع) شقى‏ترين پيشينيان و آيندگان‏ روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به حضرت على عليه‏السلام رو كرد و فرمود: يا علىُّ اَشقَى الأَوَّلينَ عاقِرُ النّاقَةِ، و اشقَى الآخِرينَ مَن يَخضِبُ هذِهِ مِن هذا؛ اى على! شقى‏ترين و تيره بخت‏ترين فرد پيشينيان همان كسى بود كه ناقه صالح را كشت، و شقى‏ترين فرد از آيندگان كسى است كه محاسنت را به خون سرت رنگين مى‏كند.(175) يعنى همان ابن ملجم مرادى، بدبخت‏ترين آيندگان است.(176) مطلب ديگر اين كه: گاهى حضرت زهرا عليهاالسلام يا امامان اهل بيت عليهم السلام وقتى كه سخت مظلوم واقع مى‏شدند، به ياد مظلوميت حضرت صالح عليه‏السلام مى‏افتادند، و تقاضاى عذاب براى دشمنان مى‏كردند، همان گونه كه عذاب سخت الهى قوم ثمود را نابود كرد. به عنوان نمونه وقتى كه پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على عليه‏السلام را به اجبار از خانه بيرون كشيده و به سوى مسجد براى بيعت مى‏بردند، حضرت زهرا عليهاالسلام از خانه خارج شد و فرياد زد: پسرعمويم را رها سازيد، وگرنه سوگند به خداوندى كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به حق مبعوث كرد، موهايم را پريشان مى‏كنم، و پيراهن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را بر سر مى‏نهم، و ناله را به سوى خدا مى‏برم (و شما را نفرين مى‏كنم) فَما ناقَةُ صالِحٍ بِاَكرمِ علَى اللهِ مِن وُلدِى؛ ناقه صالح در پيشگاه خدا گرامى‏تر از فرزندانم نيست.(177) يعنى همان گونه كه با كشتن ناقه صالح عليه‏السلام عذاب عمومى آمد، شما نيز اگر از حد بگذرانيد، نفرين مى‏كنم كه عذاب عمومى بيايد، فرزندانم كمتر از ناقه صالح نيستند. پايان داستان‏هاى زندگى حضرت صالح عليه‏السلام ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚 (ع) گفتگوى ابراهيم عليه‏السلام با آزر آزر عموى ابراهيم عليه‏السلام بود، ولى ابراهيم به خاطر سرپرستى آزر، او را پدر مى‏ناميد، ابراهيم عليه‏السلام تصميم گرفت نخست آزر را به خدا پرستى دعوت كند، از اين رو با آزر به گفتگو پرداخت، زيرا آزر بت پرست معروف و بت‏ساز بود، اگر او هدايت مى‏شد، بسيارى به پيروى از او دست از بت‏پرستى مى‏كشيدند. هنگامى كه از آنان و آنچه غير خدا مى‏پرستيدند كناره‏گيرى كرد، ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم؛ و هر يك را پيامبرى )بزرگ( قرار داديم! به اين ترتيب ابراهيم عليه‏السلام مرعوب شوكت و قدرت سرپرستش آزر نشد، و از تهديد و هشدار او نترسيد و با توكل به خداوند، به طور مكرر، او را به سوى خدا دعوت نمود، و از بتها بر حذر داشت، و با صراحت اعلام كرد كه من از آن بت‏ها دورى مى‏كنم و تنها خداى يگانه را مى‏پرستم. آزر با گستاخى، ابراهيم را از خود راند و نصايح مهرانگيز او را با تندى رد كرد، ابراهيم كه ديد با نرمش و استدلال نمى‏تواند نتيجه بگيرد، پا را فراتر نهاد و رگبار سرزنش خود را متوجه آزر و پيروانش كرد و با صراحت به آزر و پيروانش گفت: آيا به راستى بتها را به عنوان خدا برگزيده‏ايد؟ تو و جمعيت تو را در گمراهى آشكار مى‏نگرم.(196) و در فرصت ديگر به آزر و پيروانش گفت: اين تمثال‏ها و مجسمه‏ها چيست كه شما در برابر آن‏ها سجده مى‏كنيد، و آن‏ها را شب و روز مى‏پرستيد؟ آن‏ها جواب دادند: نياكان و پدران ما، چنين مى‏كردند، ما هم روش آن‏ها را ادامه مى‏دهيم. ابراهيم با قاطعيت و تأكيد گفت: لَقد كُنتُم انتُم وَ آباؤُكُم فِى ضلالٍ مُّبينٍ؛ قطعا هم شما و هم پدرانتان در گمراهى آشكار بوديد و هستيد. آن‏ها گفتند:: آيا مطلب حقى براى ما آورده‏اى يا شوخى مى‏كنى؟! ابراهيم جواب داد: (كاملا حق آورده‏ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان و زمين است كه آن‏ها را ايجاد كرده و من بر اين امر از گواهانم.(197) ابراهيم گرچه در مراحل نخست، از راه نرمش و مدارا با آزر سخن گفت، زيرا آزر حق سرپرستى بر ابراهيم داشت، وانگهى ابراهيم مى‏خواست بلكه از اين راه او را جذب نمايد، ولى وقتى كه لجاجت آزر در راه شرك، براى ابراهيم روشن شد، نه تنها از او دورى كرد، بلكه از او بيزارى جست، چنان كه در آيه 114 سوره توبه مى‏خوانيم: فَلمَّا تَبيَّن لَهُ أَنَّه عدُوٌّ للّهِ تَبَرَّءَ مِنهُ؛ هنگامى كه براى ابراهيم روشن شد كه آزر دشمن خدا است از او بيزارى جست. گفتگوى ابراهيم با آزر، داراى چندين مرحله است، در آغاز با نرمش، استدلال، و در مراحل بعد با تندى با او برخورد كرد. آيات قرآن بيانگر اين مراحل است. در آيات قرآن چنين آمده: ابراهيم خطاب به آزر گفت: اى بابا! چرا چيزى را مى‏پرستى كه نه مى‏شنود و نه مى‏بيند، و نه هيچ مشكلى را از تو حل مى‏كند؟! اى بابا! دانشى براى من آمده كه براى تو نيامده است، بنابراين از من پيروى كن تا تو را به راه راست هدايت كنم. اى بابا! شيطان را پرستش مكن كه شيطان نسبت به خداى رحمان، عصيانگر است. اى بابا! من از اين مى‏ترسم كه از سوى خداوند رحمان عذابى به تو رسد و در نتيجه از دوستان شيطان باشى. ولى آزر در برابر دعوت مهرانگيز و منطقى ابراهيم، عصبانى شد و او را تهديد به سنگسار كرد، و به او چنين گفت: اى ابراهيم! آيا تو از معبودهاى من (بت‏ها) روى‏گردان هستى، اگر از اين كار دست برندارى، تو را سنگسار خواهم كرد، اكنون براى مدّتى طولانى از من دور شو! ابراهيم عليه‏السلام از تهديد آزر نترسيد، در عين حال مرحله ملايمت و نرمش را رعايت كرد تا بلكه عاطفه آزر را تحريك كرده و به نفع خود جذب كند، به آزر رو كرد و گفت: سلام بر تو، من به زودى از پروردگارم برايت تقاضاى عفو مى‏كنم، چرا كه او همواره نسبت به من مهربان بوده است و از شما، و آنچه غير خدا مى‏خوانيد، كناره‏گيرى مى‏كنم و پروردگارم را مى‏خوانم و اميد آن را دارم كه در خواندن پروردگارم، بى‏پاسخ نمانم.(195) 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 (ع) مقاومت ابراهيم، اسماعيل و هاجر در برابر وسوسه‏هاى شيطان‏ شيطان به صورت پيرمردى نزد هاجر آمد و به حالت دلسوزى و نصيحت گفت: آيا مى‏دانى ابراهيم، اسماعيل را به كجا مى‏برد. گفت: به زيارت دوست. شيطان گفت: ابراهيم او را مى‏برد تا به قتل رساند. هاجر گفت: كدام پدر، پسر را كشته است مخصوصاً پدرى چون ابراهيم و پسرى مانند اسماعيل. شيطان گفت: ابراهيم مى‏گويد: خدا فرموده است. هاجر گفت: هزار جان من و اسماعيل فداى راه خدا باد، كاش هزار فرزند مى‏داشتم، و همه را در راه خدا قربان مى‏كردم (نقل شده: هاجر چند سنگ از زمين برداشت و به سوى شيطان انداخت و او را از خود دور كرد). وقتى كه شيطان از هاجر مأيوس شد، به صورت پيرمردى نزد ابراهيم رفت و گفت: اى ابراهيم! فرزند خود را به قتل نرسان كه اين خواب شيطانى است، ابراهيم با كمال قاطعيت به او رو كرد و گفت: اى ملعون، شيطان تو هستى. پيرمرد پرسيد: اى ابراهيم! آيا دل تو روا مى‏دارد كه فرزند محبوبت را قربان كنى؟ ابراهيم گفت: سوگند به خدا اگر به اندازه افراد شرق و غرب فرزند داشتم و خداى من فرمان مى‏داد كه آن‏ها را در راهش قربان كنم، تسليم فرمان او بودم (نقل شده ابراهيم با پرتاب كردن چند سنگ به طرف شيطان، او را از خود دور ساخت) شيطان از ابراهيم عليه‏السلام نااميد شد و به همان صورت سراغ اسماعيل رفت، و گفت: اى اسماعيل! پدرت تو را مى‏برد تا به قتل برساند، اسماعيل گفت: براى چه؟ شيطان گفت: مى‏گويد: فرمان خدا است، اسماعيل گفت: اگر فرمان خدا است، در برابر فرمان خدا بايد تسليم بود، چند سنگ برداشت و با سنگ به شيطان حمله كرد و او را از خود دور نمود.(260) ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 (ع) به ياد حضرت قائم (عجل الله تعالى فرجه الشريف) جالب اين كه در پاره‏اى از روايات در تفسير آيه: قالَ لَو أَنَّ لِى بِكُم قُوَّة اَو آوى اِلى رُكنٍ شَديدٍ؛ كاش در برابر شما قدرتى داشتم و يا تكيه‏گاه و پشتيبان محكمى در اختيارم بود. آمده: امام صادق عليه‏السلام فرمود: منظور از قوة همان قائم (عجل الله تعالى فرجه الشريف) است و منظور از ركن شديد 313 نفر ياران (مخصوص) آن حضرتند.(292) به اين ترتيب نقش نيرو و سپاه قدرتمند در پيشبرد اهداف انسانى، روشن مى‏شود، و در ضمن حضرت لوط آرزو مى‏كند كه چنين نيرويى داشته باشد، و حكومت جهانى در پرتو وجود حضرت قائم عليه‏السلام با ارتش متعهد و نيرومند در همه جهان تشكيل گردد تا از مفاسد و زشتى‏ها به شدت جلوگيرى شود (اميد آن كه هر چه زودتر خداوند لطف كند، تا با ظهور حضرت قائم عليه‏السلام و تشكيل حكومت جهانى، همه گونه مفاسد از روى زمين برچيده گردد، و دنيا پر از عدل و داد شود). •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 (ع) بى شرمى زليخا در پاسخ به اعتراض زنان مشهور ماجراى عشق و دلباختگى زليخا به غلام خود، و روابط ساختگى او و آلودگى او، كم كم از حواشى كاخ توسط بستگان به بيرون رسيد؛ و اين موضع دهان به دهان گشت تا نقل مجالس شد. زنان مصر، به ويژه بانوان پولدار دربار كه با زليخا رقابتى هم داشتند اين موضوع را با آب و تاب نقل مى‏كردند و زليخا را ملامت و سرزنش مى‏نمودند و مى‏گفتند: زليخا با آن مقام، دلباخته غلام زيردستش شده، و مى‏خواسته از او كام بگيرد. زليخا از اين انتقادات بانوان مطلع شد، ولى نقشه ماهرانه‏اى در ذهن خود طرح كرد، تا با آن نقشه نيرنگ‏آميز، بانوان را مجاب كند. آنان را (كه از بزرگان و اشراف زادگان بودند)(337) به كاخ دعوت كرد. مجلس باشكوهى ترتيب داد؛ متكاهايى در دور مجلس گذاشت تا به آن‏ها تكيه كنند و به هر يك كاردى براى پاره كردن ميوه‏ها داد. وقتى كه مجلس از هر نظر مرتب شد، فرمان داد غلامش (يوسف) وارد مجلس شود. به راستى يوسف در اين بحران چه كند؟ اكنون غلام است؛ بايد از خانم خود اطاعت كند. زليخا هم گويا آزادى مطلق دارد. همسر بى‏غيرتش اصلا در قيد اين حرفها نيست تا او را از اين كارها منع كند. به فرمان زليخا، يوسف ماه چهره وارد آن مجلس شد. بانوان مجلس تا چشمشان به او افتاد، همه چيز را فراموش كردند، حتى با كاردهايى كه در دست داشتند عوض بريدن ميوه‏ها، دستهاى خود را بريدند وَ قَطَّعنَ اَيدِيَهُنَّ.(338) اين كه تو دارى قيمت است نه قامت وين نه تبسم، كه معجز است و كرامت يوسف با يك دنيا حيا و عفت، در مجلس قرار گرفته و اصلا به بانوان اعتنا نمى‏كند. بانوان هم درباره يوسف گفتند: حاشَ للهِ ما هذا بَشَراً اءنْ هذا الّا مَلكٌ كَريمٌ؛ حاشا كه اين بشر باشد، بلكه او فرشته‏اى زيبا و با شكوه است.(339) وضع مجلس غير عادى شد. بانوان چون مجسمه‏اى بى روح در جاى خود خشك شدند. به قول سعدى: گوش و بينى و دست از ترنج بشناسى روا بود كه ملامت كنى زليخا را؟ زليخا از دگرگونى مجلس، بسيار شاد گرديد. ملامت بانوان را به خودشان برگردانيد و گفت: فَذلِكُنَّ الَّذِى لُمتُنِّى فيهِ؛ اين بود آن جوانى كه مرا به خاطر او ملامت مى‏كرديد. هر چه كردم اين غلام كمترين تمايلى به من نشان نداد، كار را به جاى باريكى رساندم، سرانجام فرار كرد تا پيشنهاد مرا رد كند. اينك ملاحظه كنيد ببينيد بى‏شرمى تا چه اندازه! زليخا چقدر بى حيايى كرد. در همان مجلس پيش آن بانوان نگفت از آلودگى سابقم پشيمانم، بلكه آشكارا به آلودگى خود اقرار نمود.(340) يوسف بى گناه در زندان، و تبليغات او زليخا كه بر اثر بى اعتنايى يوسف به خواسته‏هاى نامشروعش، سخت عصبانى بود، با كمال بى‏پروايى در حضور زنان مشهورى كه آن‏ها را به كاخ خود مهمان كرده بود اعلام كرد: اگر اين شخص (يوسف) به آن چه دستور مى‏دهم، اعتنا نكند، به زندان خواهد افتاد (و قطعاً او را زندانى مى‏كنم) آن هم زندانى كه در آن خوار و حقير گردد. (341) زليخا ديد با اين تهديدها و گستاخى‏ها نيز هرگز نمى‏تواند يوسف عليه‏السلام را تسليم خود سازد، لذا رسماً دستور داد تا يوسف عليه‏السلام را زندانى كنند. ولى بينش يوسف عليه‏السلام در مقابل اين دستور، چنين بود كه به خدا پناه برد، و به درگاه او چنين عرض كرد: رَبّ السِّجنِ اَحبُّ اِلىَّ مِمّا يَدعونَنِى اِلَيهِ...؛ پروردگارا! زندان نزد من محبوب‏تر است از آن چه اين زنان مرا به سوى آن مى‏خوانند، اگر مكر و نيرنگ آنان را از من باز نگردانى، به سوى آنان متمايل خواهم شد، و از جاهلان خواهم بود. ادامه داستان در پیام بعدی………… 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 💠ملاقات موسى عليه‏السلام با شعيب عليه‏السلام و مهمان‏نوازى شعيب عليه‏السلام‏💠 🦋شعيب عليه‏السلام از موسى عليه‏السلام استقبال گرمى كرد و به او گفت: هيچگونه نگران نباش از گزند ستمگران رهايى يافته‏اى، اينجا شهرى است كه از قلمرو حكومت ستمگران فرعونى، خارج است. ♻️موسى عليه‏السلام ماجراى خود را براى شعيب عليه‏السلام تعريف كرد، شعيب عليه‏السلام او را دلدارى داد و به او گفت: از غربت و تنهايى رنج نبر، همه چيز به لطف خدا حل مى‏شود. 🎊موسى عليه‏السلام دريافت كه در كنار استاد بزرگى قرار گرفته كه چشمه‏هاى علم و معرفت از وجودش مى‏جوشد، شعيب نيز احساس كرد كه با شاگرد لايق و پاكى روبرو گشته است. 🌿جالب اين كه: نقل شده هنگامى كه موسى عليه‏السلام بر شعيب وارد شد، شعيب در كنار سفره غذا نشسته بود و غذايى مى‏خورد، وقتى كه نگاهش به موسى (آن جوان غريب و ناشناس) افتاد، گفت: بنشين از اين غذا بخور. 💐موسى گفت: اعُوذُ بِاللهِ؛ پناه مى‏برم به خدا. 🌺شعيب: چرا اين جمله را گفتى، مگر گرسنه نيستى؟ 🌼 موسى: چرا گرسنه هستم، ولى از آن نگرانم كه اين غذا را مزد من در برابر كمكى كه به دخترانت در آب كشى از چاه كردم قرار دهى، ولى ما از خاندانى هستيم كه عمل آخرت را با هيچ چيزى از دنيا، گرچه پر از طلا باشد، عوض نمى‏كنيم. 🌻شعيب گفت: نه، ما نيز چنين كارى نكرديم، بلكه عادت ما، احترام به مهمان است. آنگاه موسى عليه‏السلام كنار سفره نشست، و غذا خورد.(460) در اين ميان يكى از دختران شعيب عليه‏السلام گفت: يا اَبَتِ استَأجِرهُ اءنّ خَيرَ مَن استأجَرتَ القَوِىُّ الأَمينُ؛ 🌴اى پدر! او (موسى) را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه مى‏توانى استخدام كنى همان كسى است كه نيرومند و امين باشد.(461) 🌿شعيب گفت: نيرومندى او از اين جهت است كه او به تنهايى سنگ بزرگ را از سر چاه برداشت و يا دلو بزرگ آب را كشيد، ولى امين بودن او را از كجا فهميدى؟ 🍁 دختر جواب داد: در مسير راه به من گفت: پشت سر من بيا تا باد لباس تو را بالا نزند، و اين دليل عفت و پاكى و امين بودن او است.(462) 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 🦋 🦋نمونه‏اى از عدالت و احسان خدا🦋 🌻 در روايات آمده: بانويى فقير و بى‏نوا در عصر حضرت داوود عليه‏السلام زندگى مى‏كرد. با اندك پولى كه داشت هر روز (يا هر چند روز) اندكى پشم و پنبه مى‏خريد و به كلاف نخ تبديل مى‏نمود و سپس آن را مى‏فروخت و به اين وسيله معاش ساده زندگى خود و بچه‏هايش را تأمين مى‏كرد. يك روز پس از زحمات بسيار و تهيه كلاف، آن را براى فروش به بازار مى‏برد. ناگهان، كلاغى با سرعت نزد او آمد و آن كلاف را از او ربود و با خود برد. 🌿بانوى بينوا بسيار ناراحت شد، سراسيمه نزد حضرت داوود عليه‏السلام آمد و پس از بيان ماجراى سخت زندگى خود و ربودن كلافش از ناحيه كلاغ، عرض كرد: عدالت خدا در كجاست؟... 🌻حضرت داوود عليه‏السلام به او فرمود: كنار بنشين تا درباره تو قضاوت كنم. 🌿اين از يك سو، از سوى ديگر گروهى در ميان كشتى از دريا عبور مى‏كردند كه بر اثر سوراخ شدن كشتى در خطر غرق شدن قرار گرفتند. نذر كردند اگر نجات يافتند هزار دينار به فقير بدهند. خداوند به آن‏ها لطف كرد و همان كلاغ را مأمور كرد تا آن كلاف را از دست آن بانو بربايد و به درون كشتى بيندازد و سرنشينان به وسيله آن كلاف، تخته كشتى را محكم كرده و سوراخ را ببندند. آن‏ها از كلاف استفاده نموده و نجات يافتند. 🌻وقتى كه به ساحل رسيدند به محضر حضرت داوود عليه‏السلام براى اداى نذر آمدند، هزار دينار خود را به حضرت داوود عليه‏السلام دادند و ماجراى نجات خود را شرح دادند. 🌿حضرت داوود عليه‏السلام حكمت و عدالت و احسان خداوند را براى آن بانو بيان كرد، و آن هزار دينار را به او داد، آن زن در حالى كه بسيار خشنود بود، دريافت كه عادل‏تر و احسان بخش‏تر از خداوند كسى نيست.(591) 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 🦋 🦋پيوستن بلقيس به سليمان عليه‏السلام و ازدواج با او🦋 🔰 فرستاده مخصوص سليمان با همراهان به يمن بازگشتند و عظمت مقام و توان و قدرت سپاه سليمان و نپذيرفتن هديه را به ملكه سبأ گزارش دادند. 🌿بلقيس دريافت كه ناگزير بايد تسليم فرمان سليمان (كه فرمان حق و توحيد است) گردد و براى حفظ و سلامت خود و جامعه هيچ راهى جز پيوستن به امت سليمان ندارد. به دنبال اين تصميم با جمعى از اشراف قوم خود حركت كردند و يمن را به قصد شام ترك گفتند، تا از نزديك به تحقيق بيشتر بپردازند. 🔰هنگامى كه سليمان از آمدن بلقيس و همراهانش به طرف شام اطلاع يافت، به حاضران فرمود: كدام يك از شما توانايى داريد، پيش از آن كه آن‏ها به اين جا آيند، تخت ملكه سبا را براى من بياوريد. 🌿عفريتى از جن (يعنى از گردنكشان جنيان) گفت: من آن را نزد تو مى‏آورم، پيش از آن كه از مجلست برخيزى. اما آصف بن برخيا كه از علم كتاب آسمانى بهره‏مند بود گفت: من آن تخت را قبل از آن كه چشم بر هم زنى، نزد تو خواهم آمد. 🔰لحظه‏اى نگذشت كه سليمان، تخت بلقيس را در كنار خود ديد و بى‏درنگ به ستايش و شكر خدا پرداخت و گفت: هذَا مِن فَضلِ رَبِّى لِيَبلُونى ءَاشكُرِ اَم اَكفُرُ؛ 🌿اين موهبت، از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را به جا مى‏آورم، يا كفران مى‏كنم.(629) 🔰سپس سليمان عليه‏السلام دستور داد تا تخت را اندكى جابجا كرده و تغيير دهند تا وقتى كه بلقيس آمد، ببينند در مقابل اين پرسش كه آيا اين تخت تو است يا نه، چه جواب مى‏دهد. 🌿طولى نكشيد كه بلقيس و همراهان به حضور سليمان آمدند. شخصى به تخت او اشاره كرد و به بلقيس گفت: آيا تخت تو اين گونه است؟! 🔰بلقيس دريافت كه تخت خود اوست و از طريق اعجاز، پيش از ورودش به آن جا آورده شده است. او با مشاهده اين معجزه، تسليم حق شد و آيين حضرت سليمان را پذيرفت. او قبلا نيز نشانه‏هايى از حقانيت نبوت سليمان را دريافته بود، به هر حال به آيين سليمان پيوست و به نقل مشهور با سليمان ازدواج كرد و هر دو در ارشاد مردم به سوى يكتاپرستى كوشيدند.(630) ................................................. 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 📖 🦋كشته شدن بخت النصر به دست يك غلام ايرانى‏🦋 🌱بخت النصر پس از فتح شام و منطقه بيت المقدس و فلسطين، به بابل (واقع در سرزمين عراق) رفت، در آن جا شهرى ساخت، و چاهى در آن جا حفر كرد و سپس حضرت دانيال پيامبر را دستگير كرده و در ميان آن چاه افكند، و ماده شيرى را در ميان آن چاه انداخت تا او را بدرّد. 🦁ماده شير، گل چاه را مى‏خورد، و از شير خود به دانيال مى‏نوشانيد. پس از مدتى خداوند به يكى از پيامبران وحى كرد، كنار فلان چاه برو و به دانيال عليه‏السلام آب و غذا برسان. 💢او كنار چاه آمد و صدا زد: اى دانيال! دانيال گفت: بلى، صداى دورى مى‏شنوم. 💢آن پيامبر گفت: اى دانيال! خدايت سلام رسانيد، و براى تو غذا و آب فرستاده است. آنگاه آن آب و غذا را به وسيله دلو، وارد چاه كرد. 🤲حضرت دانيال عليه‏السلام حمد و سپس مكرر گفت، و خدا را سپاسگزارى بى‏حد نمود. 🌱در همين عصر بخت النصر در عالم خواب ديد سرش آهن شده، پاهايش به صورت مس در آمده، و سينه‏اش طلا گشته است. وقتى كه بيدار شد منجمين را احضار كرد و گفت: من در عالم خواب چه خوابى ديده‏ام؟ منجمين گفتند: نمى‏دانيم، تو آن چه را در خواب ديدى براى ما بگو تا ما تعبير كنيم. 🌱بخت النصر ناراحت شد و به آن‏ها گفت: من سال‏ها است به شما رزق و روزى مى‏دهم، ولى شما نمى‏دانيد كه من چه خوابى ديده‏ام، پس چه فايده‏اى براى من داريد؟ آن گاه دستور داد همه آن‏ها را اعدام كردند. 🌱در اين هنگام يكى از حاضران به بخت النصر گفت: اگر علم و معرفت در نزد كسى مى‏جويى، تنها در نزد آن كسى (دانيال) است كه در چاه زندانى مى‏باشد، و ماده شير نه تنها به او آزار نرسانده بلكه گل مى‏خورد و به او شير مى‏دهد. 🌱بخت النصر مأموران را نزد او فرستاد و او را حاضر كردند، به او گفت: من چه خوابى ديده‏ام؟ 🌱 دانيال: در خواب ديده‏اى سرت آهن شده و پاهايت مس شده‏اند و سينه‏ات طلا گشته است. 🌱بخت النصر: آرى، همين خواب را ديده‏ام، بگو بدانم تعبيرش چيست؟ 🌱 دانيال: تعبيرش اين است كه غلامى ايرانى بعد از سه روز تو را مى‏كشد. 🌱بخت النصر: من داراى هفت قلعه (شهر) هستم و در كنار هر دروازه آن چند نگهبان وجود دارد، به علاوه بر درگاه هر دروازه‏اى يك مرغابى وجود دارد هر شخص غريبى به آن جا آيد فرياد مى‏كشد و مأموران او را دستگير خواهند كرد. دانيال: همانگونه كه گفتم خواه و ناخواه، حادثه رخ مى‏دهد. 🌱بخت النصر براى احتياط به لشگر خود فرمان آماده‏باش داد، و گفت: هر شخص غريبى را ديديد هر كس باشد بكشيد. سپس به دانيال گفت: تو بايد در اين سه روز در همين جا بمانى، اگر اين سه روز گذشت و من آسيبى نديدم، تو را خواهم كشت. 💢دانيال در همان جا زندانى شد، روز اول و دوم خطر گذشت، روز سوم فرا رسيد، در آن روز بخت النصر در قصر خود غمگين و دلتنگ شد، تصميم گرفت به حياط قصر برود و پس از گردش و هواخورى اندك، به قصر باز گردد و روز خطر به پايان رسد. وقتى كه از قصر بيرون آمد، با جوانى كه از نژاد ايرانى بود و او را به عنوان پسر خود برگزيده بود و نمى‏دانست كه او از نژاد ايرانى است، ملاقات كرد و شمشيرش را به او داد و به او گفت: اى پسرخوانده! همينجا مراقب باش كسى وارد قصر نشود، هر كسى وارد شد - گرچه خودم باشم - او را بكش. ♨️غلام ايرانى شمشير را به دست گرفت (پس از اندكى بخت النصر وارد قصر شد) غلام با شمشير به او حمله كرد و او را كشت. 💢در آن هنگام كه بخت النصر در خون خود مى‏غلطيد به غلام گفت: چرا مرا كشتى؟ 💢غلام گفت: خودت فرمان دادى و گفتى هر كس - گر چه خودم باشم - اگر وارد قصر شدم، او را بكش. من به فرمان تو عمل كردم. 💢بخت النصر در آن جا هر چه فرياد زد كسى صداى او را نشنيد، و سرانجام به هلاكت رسيد و مردم از شرش نجات يافتند.(760) آرى به قول ناصر خسرو: 💢روزى زسر سنگ عقابى به هوا برخاست بهر طلب طعمه پر و بال بياراست از راستى بال منى كرد و همى گفت: كه امروز همه ملك جهان زير پر ماست گر به سر خاشاك يكى پشه بجنبيد جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست بسيار منى كرد وز تقدير نترسيد بنگر كه از اين چرخ جفا پيشه چه برخاست ناگه زكمينگاه يكى سخت كمانى تيرى به قضا و قدر انداخت بر او راست چون خوب نظر كرد پر خويش در آن ديد گفتا زكه ناليم كه از ماست كه بر ماست خسرو تو برون كن زسر اين كبر و منى را ديدى كه منى كرد عقابى چه بر او خاست 🔚پايان داستان‏هاى زندگى حضرت يحيى عليه‏السلام 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋نااميدى ابليس از گمراه كردن عيسى عليه‏السلام‏🦋 💢روزى ابليس (شيطان جنّى) در گردنه اَفِيق بيت المقدس سر راه عيسى عليه‏السلام را گرفت، و با پرسش هايى مى‏خواست او را گمراه كند، ولى از گمراه كردن او نااميد و سركوفته شد و عقب‏نشينى كرد. سؤال و جواب او و عيسى عليه‏السلام به اين صورت بود: 💢ابليس: اى عيسى! تو كسى هستى كه عظمت پروردگارى تو به جايى رسيده كه بدون پدر به دنيا آمده‏اى. ♻️عيسى: عظمت مخصوص خداوندى است كه مرا چنين آفريد. چنان كه آدم و حوا را بدون پدر و مادر آفريد. 💢ابليس: تو كسى هستى كه عظمت پروردگارى تو به جايى رسيد كه در گهواره سخن گفتى. ♻️عيسى: بلكه عظمت مخصوص آن خدايى است كه مرا در نوزادى به سخن آورد، و اگر مى‏خواست مرا لال مى‏كرد. 💢ابليس: تو كسى هست كه عظمت پروردگارى تو به جايى رسيد كه از گَل پرنده‏اى مى‏سازى و سپس به آن مى‏دمى و آن زنده مى‏شود. ♻️عيسى: عظمت مخصوص خدايى است كه مرا آفريده و نيز آن چه را كه تحت تسخير من قرار داد آفريد. 💢ابليس: تو كسى هست كه عظمت پروردگاريت به جايى رسيده كه بيماران را درمان مى‏كنى و شفا مى‏بخشى. ♻️عيسى: بلكه عظمت مخصوص آن خداوندى است كه به اذن او، بيماران را شفا مى‏دهم و اگر اراده كند خود مرا بيمار مى‏سازد. 💢ابليس: تو كسى هست كه عظمت پروردگاريت به جايى رسيده كه مردگان را زنده مى‏كنى. ♻️عيسى: بلكه عظمت از آن خدايى است كه به اذن او مردگان را زنده مى‏كنم و آن را كه زنده مى‏كنم، به ناچار مى‏ميراند و خدا مرا نيز مى‏ميراند. 💢ابليس: تو كسى هست كه عظمت پروردگاريت به جايى رسيده كه روى آب دريا راه مى‏روى، بى آن كه پاهايت در آب فرو رود و غرق گردى. ♻️عيسى: بلكه عظمت از آن خدايى است كه آب دريا را براى من رام نمود و اگر بخواهد مرا غرق خواهد نمود. 💢ابليس: تو كسى هست كه زمانى خواهد آمد بر فراز همه آسمان‏ها و زمين و آن چه در ميانشان است قرار مى‏گيرى، و امور آن‏ها را تدبير مى‏نمايى و روزى‏هاى مخلوقات را تقسيم مى‏كنى. 🔰اين سخن ابليس، به نظر عيسى عليه‏السلام بسيار بزرگ آمد، همان دم گفت: 📖سُبحانَ الَّلهِ مِلأَ سَماواتِهِ وَ ارضه وَ مِدادَ كَلِماتِهِ، وَ زِنَةَ عَرشِهِ وَ رِضى نَفسِهِ؛ 📖پاك و منزه است خدا از هر گونه عيب و نقص، به اندازه پرى آسمان‏ها و زمينش و همه مخلوقاتش و به اندازه وزن عرشش و خشنودى ذات پاكش. 💢ابليس آن چنان از سخن عيسى عليه‏السلام منكوب شد كه با حالى زار و سرشكسته از آن جا گريخت و در ميان لجنزارى كثيف افتاد. 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 _(ص) 🦋دورنمايى از جنگ احد🦋 🌿 بت‏پرستان در جنگ بدر، دستخوش ضربات شديد از جانب مسلمانان شده بودند، و بسيارى از سرانشان كشته شده بودند. 🌻 آن‏ها تصميم گرفتند با نيروى مجهزى براى انتقام و سركوبى مسلمانان به سوى مدينه حركت كنند، آن‏ها با پنج هزار نفر به اضافه زنان و غلامان و ساز و برگ نظامى و استمداد از قبايل مختلف حركت نمودند در حالى كه شعار مى‏دادند: انتقام! انتقام. 🌿اين لشگر مجهز روز پنجشنبه 5 شوال سال سوم هجرت در دامنه كوه احد (يك فرسخى مدينه) مستقر شد. 🌻پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روز جمعه را در مدينه ماند و نماز جمعه را خواند و در خطبه‏هاى نماز، مردم را به دفاع و جهاد دعوت كرد وسپس با سپاهى كه افراد آن حدود هزار نفر بودند، از مدينه به سوى احد حركت كردند 🌿. در بين راه عبدالله بن ابى سلول منافق كه معتقد به ماندن در مدينه بود با طرفداران خود كه حدود سيصد نفر از سپاه را تشكيل مى‏دادند به مدينه بازگشتند، و در نتيجه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با سپاه 700 نفرى به سرزمين احد وارد شد، و در نقطه‏اى در كنار كوه مستقر گرديد 🌻، در آن‏جا در پشت سر، دهانه شكاف كوهى را ديد، عبدالله بن جُبير را با پنجاه تيرانداز، نگهبان آن دهانه كرد، و به آن‏ها تأكيد كرد كه تا پايان جنگ در آن جا بماند و حركت نكنند.  🌿در روز هفتم، پس از نماز صبح، چند نفر از دلاوران دشمن پياپى به ميدان تاختند و طلب مبارزه كردند، اميرمؤمنان على عليه‏السلام به ميدان آنها رفت و آن‏ها را به هلاكت رسانيد 🌻، در اين هنگام جنگ دسته جمعى آغاز گرديد، پيامبر و على و حمزه در پيشاپيش سپاه اسلام با دشمن مى‏جنگيدند، ولى عواملى موجب شكست مسلمانان شد ، 🌿افراد برجسته‏اى مانند: حضرت حمزه عليه‏السلام عموى پيامبر، مصعب بن عمير، عبدالله بن جحش، منظله و... به شهادت رسيدند. 👇👇👇👇 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: @amozeshtajvidhefzquran
Shab13Ramazan1397[03].mp3
29M
⬆️⬆️⬆️ 📝 🎤حاج میثم هدیه به چهارده معصوم 👇👇👇👇 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: @amozeshtajvidhefzquran
بعد از قتل هابیل، آدم پنجاه سال از نزدیکی با حواء دوری کرد، که بعد از این مدت طولانی خداوند عطیه ای بهشتی به آنها مرحمت نمود و (شیث و یافث) را به آنها عطا کرد و به امر خداوند حوریه ای سیه چشم و زیبا بنام «نزلة» از بهشت فرود آمد و با شیث ازدواج کرد و کنیزکی بنام «منزلة» هم برای ازدواج با یافث آمد. و از ازدواج شیث و نزلة دختری بنام «حوریه» به دنیا آمد و نسل های بعد که هم اکنون ادامه دارد دنباله ازدواج مبارک این دو تن است. آنچه صبر و بردباری بر روی زمین است از آدم است و آنچه زیبایی است از جانب حواء، و تمام زشتیها و سوء اخلاق از طایفه جن است. درباره سن حضرت آدم قولهای مختلفی وجود دارد، که از آن جمله گفته اند؛ 930 سال، 936 سال، 1000 سال، 1030 سال، 1040 سال از عمر آدم گذشت تا اینکه گفته اند، او به مدت 10 روز در پی تَبی شدید و طولانی رحلت یافت. وفات او در روز جمعه، 11 محرم روی داد، بعد از مرگش بدن او را در تابوتی گذاشتند و در غاری در میان کوه ابوقبیس دفن کردند، تا وقتی که نوح علیه السلام در زمان طوفان بیامد و آن تابوت را با خود برداشت و در کشتی نهاد و به کوفه برد و در «غری» - شهر نجف کنونی - به خاک سپرد. حوا نیز پس از وفات آدم یک سال بیشتر زنده نبود و سپس پانزده روز بیمار شد و از دنیا رفت و در کنار جایگاه آدم او را به خاک سپردند. و آنچه که معروف است آنست که حوا را در جدّه به خاک سپردند. 👇👇👇👇 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: @amozeshtajvidhefzquran
Shab13Ramazan1397[03].mp3
29M
⬆️⬆️⬆️ 📝 🎤حاج میثم هدیه به چهارده معصوم ✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾ 🆔اکنون شما هم به کانال ✨« » ✨ بپيونديد: 👉@amozeshtajvidhefzquran👈  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•🌼•. جزء ۲۳ سوره مبارکه زمر آیه ۳ 💠خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ ۚ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ《۳》 💎او شما را از یک تن (آدم) آفرید پس، از آن جفت او (حوّا) را قرار داد و برای استفاده شما هشت قسم از چهارپایان ایجاد کرد، و شما را در باطن رحم مادران در سه تاریکی (مشیمه و رحم و بطن) با تحولات گوناگون (بدین خلقت زیبا) می‌آفریند، این خداست پروردگار شما که سلطان ملک وجود اوست، هیچ خدایی جز او نیست، پس ای مشرکان (نادان) از درگاه او به کجا می‌برندتان؟ رشد جنین درسه مرحله تاریکی ✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾ 🆔اکنون شما هم به کانال ✨«» ✨بپيونديد: 👉@amozeshtajvidhefzquran👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•🌼•. جزء ۲۳ سوره مبارکه زمر آیه ۳ 💠خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ ۚ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ《۳》 💎او شما را از یک تن (آدم) آفرید پس، از آن جفت او (حوّا) را قرار داد و برای استفاده شما هشت قسم از چهارپایان ایجاد کرد، و شما را در باطن رحم مادران در سه تاریکی (مشیمه و رحم و بطن) با تحولات گوناگون (بدین خلقت زیبا) می‌آفریند، این خداست پروردگار شما که سلطان ملک وجود اوست، هیچ خدایی جز او نیست، پس ای مشرکان (نادان) از درگاه او به کجا می‌برندتان؟ رشد جنین درسه مرحله تاریکی ✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾ 🆔اکنون شما هم به کانال ✨«» ✨بپيونديد: 👉@amozeshtajvidhefzquran👈