eitaa logo
🌸 اندکی تامل 🌸
76 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
هدف ازتشکیل کانال بصیرت افزایی و روشنگری و شفافیت سازی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روزجامعه میباشد. ✔ #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🔮 ⁉️ چه کسانی بر گردن خدا حق دارند؟ ✅وقتی خداوند متعال در قیامت اعلام می‌کند: هر کسی که بر گردن من حق دارد، بلند شود. همه تعجب می‌کنند. 👈از سوی خدا خطاب می‌آید: هر کسی هنگام نزاع از خود بخشش نشان داده، تا مسأله اصلاح شود، بر گردن من حقی دارد. 📖 قرآن می‌فرماید: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ (سوره شوری، آیه ۴۰) خدا می‌فرماید: "اجرت بر من است" 🍀انسان باید خیلی کوچک باشد، که این مدال و این جایگاه را رها کرده و بگوید: نه، من نمی‌بخشم، من می‌خواهم دلم را خنک کنم!! 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_111 تصمیمم رو عملی کردم و تو دلم معنای حرفای امام جماعت رو میگفتم خیلی لذت نبردم اما احساس به
اونا همونجا نشستن و مشغول صبحونه خوردن شدن منم مقداری به قصد پیدا کردن چیزی موکب هارو دور زدم همه داشتن غذا میدادن اما اکثرا همین تخم مرغ آب پز میدادن کم کم ناامید شدم تا اینکه چچشمم خورد به یه موکب که داره تخم مرغ میده اما نه آب پز بلکه روغنی سریع قدم بلند کردم و خودم رو بهش رسوندم روی صف موندم تا چند دقیقه بعد نوبت من شد و صبحونه رو گرفتم گرفتم و همینطور که میخوردم به سمت بچه ها رفتم بهشون رسیدم و سلام علیکی رد و بدل شد علی رو بهم لب زد: _کجا رفتی؟گفتیم چیزی پیدا نکردی ضعف کردی بردنت بیمارستان _(با صدای کشیده)ماشااالله تا کجا رو هم فکر کردین با بچه ها هم قدم شدم مقداری که رفتیم کم کم نور خورشید نمایان شد و خود نمایی میکرد خیلی راه رفتیم و من باز درگیر اطرافم بودم و مسئله ای جالب که باز ذهنمو درگیر خودش کرده بود: _اینجا وحدت موج میزنه،همه یک رنگ و یک هدف به یک سو حرکت میکنند کسی با کس دیگه فرقی نداره همه زائر حسین اند همه خسته میشن اما عشق رسیدن به کربلا جون تازه ای به تن همه میده این خستگی ها و عشق کردن ها چه لذتی داره من هنوز درکش نکردم ولی همین اندازه که بقیه رو میبینم و خودمم ذره ای ازش رو فهمیدم ظاهرا خیلی لذت داره ادامه دارد..... ✍️ط،تقوی 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_112 اونا همونجا نشستن و مشغول صبحونه خوردن شدن منم مقداری به قصد پیدا کردن چیزی موکب هارو دور
همین طور که داشتم توی افکار خودم غلط میخوردم لرزی که روی پام حس کردم رشته افکارم رو پاره کرد یه جایی رسیده بودیم که اینترنت وصل شد و پیامی روی گوشیم اومد بازش کردم از طرف زهرا بود: _سلام داداش بی مرام بی معرفت،نمیگی یه آبجی داری؟ یه خبری بهش بدی؟نمیگی نگران میشه؟ کجایی؟ پیش امام علی برام دعا کردی؟ جمله آخرش رو که خوندم ذهنم رفت سمت اون عظمت و بارگاه که باعث شد درخواست بهترین کسی که دوسش دارم رو یادم بره و براش دعا نکنم جوابش دادم: _سلام آبجی شرمنده خیلی گیر بودم ببخشی پیش حرم هم به جان خودت اینقدر که مات و مبهوت عظمت و شوکت اون بارگاه شدم یادم رفت برات دعا کنم شرمندتم _دشمنت عزیزم خوش به حالت که تجربه ش کردی اما من هنوز نتونستم برم و این حس رو تجربه کنم جان آجی از امام حسین بخواه بطلبدم همونطور که تو رو طلبید من که هنوز اعتقادی نداشتم اما باز نمیخواستم ابجیم رو ناراحت کنم: _باشه آجی جون ان شاالله سال بعد میای،خودم میارمت _واااااای جدی؟ _آره قول میدم خودم میارمت _خیلی ممنون داداش پس حواست باشه رو قولت وایسی _باشه _الان کجایی؟ _عمود 512 هستیم _آها موفق باشی مزاحمت نمیشم خداحافظ _خداحافظ ادامه دارد..... ✍️ط،تقوی 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_113 همین طور که داشتم توی افکار خودم غلط میخوردم لرزی که روی پام حس کردم رشته افکارم رو پاره
از زهرا خداحافظی کردم و حالا متوجه شدم چه قولی دادم درونم باز جنگی به پا شد: _اصلا از کجا معلومه دوباره بیای؟الکی قول دادی _مگه میشه نیام؟اصلا این حال و هوا رو کیه که دوست نداشته باشه _حواسم باید باشه نیوفتم توی طورشون بعد نتونم در بیام _این حرفا چیه من خودم این حال و هوا رو دوست دارم،مخصوصا حال و هوای حرم امام علی رو پس سال دیگه حتما میام _یه ساعته حواست کجاست؟ صدای علی باز افکارم رو به هم ریخت جواب دادم: _ها؟ _میگم کجایی؟اصلا حواست نیست این یکی دو روز همه ش همینطوری بودی _هیچی فکرم درگیر یه چیزی بود _خیره _حالا چه کارم داشتی؟ _محمد میخواد بره با همسرش و خانوادش نگاهم به سمت مرد جوون روبرویم افتاد که حالا فهمیده بودم متاهله،رو بهش لب زدم: _نگفته بودی متاهلی _دوتا یچه کوچولو هم دارم _به به ان شاالله سلامت باشن _ممنون _آقا محمد دیگه مزاحمت نمیشم خیلی خوشحال شدم از همراهیت _منم همینطور همدیگه رو بغل کردیم بعد من هم علی بغلش کرد و خداحافظی کردیم و رفت حالا دیگه خودم و علی تنها بودیم رو بهش گفتم علی انصافا از این سفر خیلی لذت میبرم بدون هیچ رو در وایسی دارم میگم خیلی ممنون که پیشنهادش رو دادی و کاری کردی که بیام _(لبخندی زد)خواهش اما منکه کاری نکردم امام حسین خودش تو رو طلبید _حالا هرکس ادامه دارد.... ✍️ط،تقوی 🌐 @andaki_tamol
﷽ سـ⛄️ـلام روزتون پراز خیر و برکت💐 امروز پنجشنبه ۵ دی ١٣٩٨ ه. ش ٢٩ ربیع الثانی ١۴۴١ ه.ق ٢٦ دسامبر ٢٠١٩ ميلادى 🌐 @andaki_tamol
➣ ۞ #یڪـــ‌آیــه‌قـــــرآن ۞ پروردگارا مرا بر پادارنده نماز قرار دِه و از فـرزندان من نيز پروردگارا و #دعـــاى مـــــرا بپذير. 📒سوره مبارڪه ابراهیم آیه ۴ 🌐 @andaki_tamol
» 📜 #حــدیث‌امـــروز ❤️قال امام صــادق علیه السلام: هرڪس هر روز #بـیست_و_پنـج بار بگـــوید: [ اَللّهُمَّ اِغْفِــر لِلْمؤمِنینَ وَالموْمِناتِ وَالْمُسْلِمــــــــینَ وَالْمُـــــــسْلِماتِ ] خدا به #شـماره هر مومنی که در گـــذشته زنده باشد تا روز قیامت حسنه ای برایش بنویسد و گناهی از او محو کند و درجه ای بالا برد. 📚امالی شیخ صدوق حدیث ۷ 🌐 @andaki_tamol
ツ مـرحوم آیت الله محـــمد هادی تالّهی می فرمودند مرحوم آیت الله شـــیخ مرتضی انصاری (ره) هــــر ڪتابی را که از او می خـــواستند و داشـتند به متقاضی‌ جهت‌مطالعه امانت میدادند غیر از #کتاب‌معـراج‌السعاده فرموده بودند این کتاب را من خودم احتیاج دارم و هر روز آن را باید مطالعه کنم. 🌐 @andaki_tamol
🍃🌸 ✍همسر ملانصرالدين از او پرسيد: فردا چه مي كني؟ گفت: اگر هوا آفتابي باشد به مزرعه مي روم و اگر باراني باشد به کوهستان مي روم و علوفه مي چينم. همسرش گفت: بگو ان شاءالله ملا گفت: ان شاءالله ندارد فردا يا هوا آفتابيست يا باراني!! از قضا فردا در ميان راه به راهزنان رسيد و اورا گرفتند و كتك زدند و هرچه داشت با خود بردند . ملا نه به مزرعه رسيد و نه به كوهستان رفت. به خانه برگشت و در زد. همسرش گفت: كيست؟ ملا گفت: ان شاءالله كه منم! همیشه ان شاءلله بگویید حتی در مورد قطعی ترین کار ها خداوند در قران می فرماید: «و لا تقولن لشی ء انی فاعل ذلک غدا* الا ان یشاء الله؛» هرگز درباره چیزی نگو فردا چنین می کنم* مگر اینکه بگویی اگر خدا بخواهد» 📚 (کهف/ 23-24). 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_114 از زهرا خداحافظی کردم و حالا متوجه شدم چه قولی دادم درونم باز جنگی به پا شد: _اصلا از کج
همین طور چشم به اطراف میدوختم و به فکر فرو میرفتم نزدیکای ظهر بود که گرما داشت اذیتم میکرد رو به علی کردم و گفتم: _علی خیلی هوا گرمه منم خسته شدم بیا بریم یه مقداری استراحت کنیم _باشه بیا همین موکب چند تا درخت پیششه خوبه رفتیم زیر درختا و روی چمن ها نشستیم وبه درخت تکیه دادیم پاهامونم دراز کردیم چشمام رو گذاشتم رو هم نفهمیدم کی خوابم برد با صدایی که به گوشم رسید چشم باز کردم: _امین پاشو بریم دیگه زیاد اینجا موندیم بلند شدم و راه افتادیم گرما میزد تو سرمون و بدجور اذیت میشدیم همینطور که داشتم با خودم ور میرفتم چیزی میزاشتم سرم که گرما نزنه علی رو بهم گفت: _یه پیشنهاد دارم _چیه؟ _بیا روز استراحت کنیم و شب حرکت کنیم مقداری فکر کردم و گفتم: _آره خوبه اون وقت اینطور اذیت نمیشیم _پس یه ۲۰ تا عمود دیگه بریم بعدش بریم استراحت کنیم شب بعد نماز حرکت کنیم _باشه با این فکر که دیگه مجبور نیستیم گرما رو تحمل کنم پا تند کردم که ۲۰ عمود رو زود بریم ادامه دارد.... ✍ط، تقوی 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_115 همین طور چشم به اطراف میدوختم و به فکر فرو میرفتم نزدیکای ظهر بود که گرما داشت اذیتم میکر
بعد از چند دقیقه ای روی قرارمون وایسادیم و حالا دنبال یه جایی بودیم که کولر داشته باشه چند جا رفتیم تا بالاخره پیدا کردیم،وسایلمون رو گذاشتیم و به خواب رفتیم با صدای آرومی که به گوشم میرسید چشم باز کردم باز صدای اذان بود،چند بار پلک زدم و چرخیدم علی هنوز خواب بود تکونش دادم و گفتم: _علی پاشو،پاشو نمازه یه دوسه دقیقه ای طول کشید تا کامل بیدارشد و باهم رفتیم وضو بگیریم صف شلوغی داشت و اما همه احترام هم رو نگه میداشتن هر کس اشتباهی می کرد بخشیده میشد و طرف مقابلش با خوشرویی برخورد میکرد پیش خودم میگفتم: _یعنی جای دیگه هم هست که مردم اینطور برخورد کنن اما جوابم نه بود وقتی هم به خودم توجه میکردم میفهمیدم خودمم همینجور شدم راحت میتونم از اشتباه دیگران بگذرم خوش اخلاق ترم با این وجود که خیلی خسته ام همه رو دوست دارم و دلم میخواد به همه شون خدمت کنم منی که بهایی به مردم نمیدادم این حس و حال ها برام تازگی داشت تازگی همراه با لذت فراوان لذتی که هیچ وقت دوست نداشتم از بین بره تا حالا ندیده بودم خسته شدن لذت بخش باشه اذیت شدن لذت بخش باشه اما حالا دیدم و نمیدونم دلیلش چیه و برام هم سوال بود ادامه دارد.... ✍ط،تقوی 🌐 @andaki_tamol
﷽ سـ⛄️ـلام روزتون پراز خیر و برکت💐 امروز جمعه ۶ دی ١٣٩٨ ه. ش ۳۰ ربیع الثانی ١۴۴١ ه.ق ۲۷ دسامبر ٢٠١٩ ميلادى 🌐 @andaki_tamol