eitaa logo
انجمن ادبی مَطلَع
819 دنبال‌کننده
622 عکس
220 ویدیو
16 فایل
﷽ 💠محفل ادبی مطلع | تاسیس ۱۴۰۰ 🔷 نشر اشعار ولایی 🔷 اعلان مراسمات هفتگی 🔷 رسانه شعر مشهد https://eitaa.com/joinchat/4073652327C9ee4eeaef2
مشاهده در ایتا
دانلود
• بخش دوم در ساعت دوم محفل، نوسروده ای با ردیف «هیچ» داشت که تقدیم شده بود به حاج قاسم سلیمانی. بیتی از آن غزل زیبا این بود: ما نسل قاسم با غرور امروز می گوییم: جمهوری اسلامی ایران و دیگر هیچ از تصنیف سرایان جوان، اثری در فضای مناسبت رجب خواند که حال و هوای دوستان را عوض کرد و نم اشک را به گونه ها نشاند... یا من یعلمُ ضمیر الصّامتین...پاکم کن پاکم کن، بار گناهمو نبین... جناب نیز در ادامه، تصنیف زیبایی با موضوع علی اصغر علیه السلام خواند که دوستان، بند آن را تکرار و همخوانی کردند جناب غزلی آزاد خواندند با مطلع: عمری که رفت در پی دیدار روی عشق آسان گذشته است به لطف سبوی عشق جناب به بیان نقد و بررسی غزل پرداختند و از جایگاه کژتابی سخن به میان آمد که گاهی حواس شاعر نیست اما سمت و سوی کلام به نحوی پیش می رود که مخاطب چیز دیگری برداشت می کند. مقالات عدیده ای هم در باب کژتابی است که دوستان می توانند استفاده کنند و من جمله آن ها کتاب کژتابی های ذهن و زبان اثر دکتر بهاءالدین خرمشاهی است. شاعر بعدی بود که با یک شعر متفاوت در فضای ترانه به طبع آزمایی پرداخته بود، ترانه ای با این ابیات: از این دنیای بی رحمی که دارم دلم بدجور می‌سوزه به حالم میخوام گریه کنم اما نمیشه خجالت می کشم از سن و سالم به عنوان حسن ختام محفل، اثری خواندند با این مطلع: گر راه من افتد به ضریح تو برآنم یک بوسه دهم چندبرابر بستانم @anjoman_matla
🗒️ گزارش محفل ادبی مطلع 🔻 مورخ شانزدهم دی ۱۴۰۱ به فراخور مناسبت شهادت حضرت زینب سلام الله علیها، چنین شروع کردند: به نظر این حقیر، کارکرد واژگان در خصوص مخدرات بسیار باید دقیق باشد. استاد فقید غلامرضا شکوهی فرمودند: بمیرم آنهمه احساس بی تعلق را که بار پیرهنی را نمی‌کشد تن او خود ایشان فرمودند که کلمه «بمیرم» عامدانه ست و اگر کسی جز ایشان بود ممکن بود با کلماتی نظیر «بنازم» که در وزن هم درست است، رو به شعر مخدرات بیاورد که امروزه بسیار مشاهده می شود! در بحث زبان حال نیز بایست دقیق بود. ایشان در ادامه مثالهایی در مورد زبان حال زدند که خلاف شان حضرات است و جایگاه زبان حال را نیز شرح دادند. ابداع و بدعت متفاوت است، بدعت یعنی نوعی از نوآوری که خطوط قرمز را می شکند... مثلا در وصف امیرالمومنین شاعری اثری سروده است با ردیف «طلاست»، که در مطلع آن ما هیچ پدیده و مضمونی که معرفت ما را افزون کند نداریم و بلکه در مقابلش! ما با انبوهی از بی معرفتی مواجهیم... ایشان در ادامه، غزل را خواندند و مضامینی که دچار ایرادات اعتقادی هست را بیان کردند. در بیتی عبارتی دارد که: لشکری از زیور آلاتند دور مرقدش! و ایشان به روایاتی مثل تعجب سلمان از لباس حضرت و زندگی ساده اهل بیت علیهم السلام پرداختند و اینکه اینگونه سروده ها مصداق بدعت هستند نه نوآوری های مورد تایید! نخستین شاعری که شعر می خواند، ست که یک سال فعالیت جدی دارد در این زمینه... گلی جوان، اسفا پرپر گل یگانه ی پیغمبر جناب شاعر بعدی ست که مطلع غزلش چنین است: عمرم گذشت بر در میخانه ات حسین مومن شدم ز گردش پیمانه ات حسین در باب این غزل، سخنی گفتند با موضوع تناسب و اهمیت حفظ تناسبات در سروده... و مثلا مصرع دوم را گفتند به جای کلمه «مومن» می شود «عاقل» گذاشت. شعر عرصه تناسبات است. که حافظ نمونه بارز همین حفظ تناسب است! غلام همت آنم که زیر چرخ کبود...چرا گفت چرخ کبود؟ چون با مصرع بعد و کلمه «رنگ» سنخیت و تناسب دارد که: ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است. جناب شاعر دیگری که اثر انتخابی خواندند...اثری از فاضل نظری با این مطلع: هیچ کس چشم به راهِ منِ دیوانه نبود هرچه بر در زدم انگار کسی خانه نبود شاعر جوان، نیز غزلی خواند که بیتی از آن چنین است: همسرت بانوی عالم مادر اهل زمین فاطمه بوده ست در سختی دنیا حامی ات جناب به اقتضاء شعرخوانده شده، مطالبی را در باب ایطای خفی و جلی عرض کردند که قابل استفاده بود. در ادامه نیز چند رباعی از خود خواندند که بسیار زیبا بود... شادیم ولی غمی مقدم شده است ماه رجب است یا محرم شده است کوتاه اگر چه عمر اصغر، اما عمریست که دستگیر عالم شده است شاعر بعدی بود که غزلی با فضای عاشورایی خواند، بخشی از اثر را بخوانید: سر نیزه کتاب را می برد سر عالیجناب را می برد لشکری از تبار شام سیاه در غروب، آفتاب را می برد گفت زینب کجاست انگشتر؟ ساربانی جواب را می برد ، شاعر دیگری که به طبع رسایش غزلی زیبا خواند در موضوع کربلا... بخشی از آن اثر را بخوانیم و لذت ببریم: هم از داغ فراقت شوق فردا را نمی دانم هم از شوق وصالت میل دنیا را نمی دانم نشستم نامه بنویسم برایت خیس شد کاغذ زبان ایل من اشک است، الفبا را نمی دانم خبر از کربلایت فطرسی ای کاش می آورد یکی اینجا دلش تنگ است، آنجا را نمی دانم آخرین شاعری بود که اثری خواند در وصف حضرت زینب سلام الله علیها.... در لقب پیش تر از زینتِ بابا بودن مفتخر بود به صدیقه صغری بودن و حسن مقطع جلسه، روضه خوانی جناب بود که دوستان را به فیض رساندند. @anjoman_matla