eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
283 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
328 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
34.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢 🟢🟢 🟢 ماه رمضان سال 1366 برای انتشار این فایل تصویری یه مقدمه لازم است مرحوم حاج نادعلی کربلایی مداح و پیر غلام اهل بیت(ع) بود و مدال ابو الشهدایی رو هم به سینه داشت اما میگفت من هم باید وظیفه خود را انجام دهم سنی ازش گذشته بود و محاسنش سفید بود اما به هر طریقی بود خودش رو به خط مقدم جبهه میرسوند. میگفت: شاید من نتونم مثل شما جوونا اسلحه به دست بگیرم و پا به پای شما در رزم شرکت کنم اما میتونم با شعرهای حماسی ام تاثیر گذار باشم. خدایی دستگاه ذاکری سیدالشهدا(ع) به چنین مداحان و شعرا باید افتخار کنه که وقتی که اربابشون هل من ناصر میگفت لبیک گفتن. ☑️شب ولادت امام مجتبی علیه السلام در لشگر10 کاری کرد کارستان. درسته محاسنش سفید بود و اینجا 65 بهار از عمرش گذشته بود اما دل جوان داشت این ویدئو برای اولین بار بعد از 34 سال در منتشر میشود. @alvaresinchannel
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 🌷🌿 شما هستید برای ✍️✍️✍️ راوی : 🌹شاید سخت ترین روزهای حضورم درجبهه روزهای بین بود هم روزهای سختی بود وهم روزهای سرد. از روز 5 دیماه 65 برنامه بچه ها شروع شد. آموزش که نه تداوم آموزش بود. عده ای از بچه ها پشت و کنار کانال چادر زدند و مشغول شدند. عده ای هم درمقر 40 صاحب الزمان علیه السلام در تیم های انفجارات سازماندهی شدند و برای زدن دژ و خاکریز تمرین میکردند. یه تعداد بچه ها هم در لشگر10 مامور به گردان ها بودند و درمانور گردانها شرکت میکردند. با شهید فرمانده تخریب لشگر10رفتیم دنبال جایابی برای مقری که نزدیک منطقه عملیاتی باشد. چند جا رو سرزدیم تا رسیدیم به یک محوطه بزرگی که با چند تا جاده مرتفع محصور شده بود. سید گفت همین جا خیلی خوبه.هم به جاده نزدیکه و هم میتونیم چادرها رو روی این جاده های متروکه برپا کنیم واگر هم بارون بیاد مشکلی پیش نمیاد.و هم جون میده برای میدون مین آموزشی و رزم شبانه... برگشتیم اردوگاه کوثر و حدود 20 نفر با چند تا چادر و یک منبع آب پشت ماشین گذاشتیم و اومدیم و اینجا بود که سرپا شد. در این پانزده روز داشتم و اون هم جابجایی در مقرهایی که بچه ها مشغول آموزش بودند. چون به نزدیک میشدیم فضای معنوی هم پررنگ میشد. صبح ها زیارت عاشورا و شبهای توی چادرها مجلس توسل به اهل بیت علیهم السلام رو داشتیم. شهید سید محمد زینال حسینی فرمانده ما اصرار داشت که باید از فرصت باقی مانده برای عملیات جدید استفاده کرد و روحیه بچه ها که به خاطر یه مقدار به هم ریخته بود بازسازی بشه. کاربه جایی رسیده بود که توی خودش هم دست به کار میشد و دم میداد... روضه میخوند. بچه ها سعی میکردند در معنویات کمک کار همدیگه باشند. یه شب زیر در بودیم که بین نماز مغرب و عشاء دقایقی شهید سید محمد رو به بچه ها کرد و گفت: بسم الله الرحمن الرحیم و ایاک نعبد و ایاک نستعین. برادرها ما برای پا در این میدون گذاشتیم و مامور به وظیفه هستیم.به قول قرآن چه بکشیم وچه کشته بشیم پیروزیم و ادامه داد . مقدر شده در منطقه ای به زودی زود عملیاتی داشته باشیم که اند این منطقه از مناطق جنگ است. مشغول شناسایی هستند ودعا کنید که کار زودتر نتیجه بده.. و شهید سید محمد در انتهای صحبت هاش به تلاش در کسب معنویت تاکید کرد و اشاره داشت که شما هستید و در انتها هم خودش توسلی به مادر سادات حضرت زهرا سلام الله علیها داشت. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
34.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢 🟢🟢 🟢 ماه رمضان سال 1366 برای انتشار این فایل تصویری یه مقدمه لازم است مرحوم حاج نادعلی کربلایی مداح و پیر غلام اهل بیت(ع) بود و مدال ابو الشهدایی رو هم به سینه داشت اما میگفت من هم باید وظیفه خود را انجام دهم سنی ازش گذشته بود و محاسنش سفید بود اما به هر طریقی بود خودش رو به خط مقدم جبهه میرسوند. میگفت: شاید من نتونم مثل شما جوونا اسلحه به دست بگیرم و پا به پای شما در رزم شرکت کنم اما میتونم با شعرهای حماسی ام تاثیر گذار باشم. خدایی دستگاه ذاکری سیدالشهدا(ع) به چنین مداحان و شعرا باید افتخار کنه که وقتی که اربابشون هل من ناصر میگفت لبیک گفتن. ☑️شب ولادت امام مجتبی علیه السلام در لشگر10 کاری کرد کارستان. درسته محاسنش سفید بود و اینجا 65 بهار از عمرش گذشته بود اما دل جوان داشت @alvaresinchannel
شهادت 14 تیر 66 ✍️✍️✍️ راوی: حمید خیلی دوست داشت بیاد چند باری هم زمزمه کرده بود که هاش_رو_دوست_دارم چند بارهم زمزمه کرد که بیاد تخریب و هر بار با واکنش من روبرو شد و حرفشو پس ‌گرفت. البته من مخالفتی نداشتم ولی اون می گفت با هم بریم . من هم که تجربه داشتم و می دونستم که مرد این حرفها نیستم نظرم نبود بیاد به تخریب لشگر 10 .. البته از کم توفیقی من بود خلاصه هر موقع مطرح میکرد من مخالفت میکردم البته یه دلیلش این بود که نمیخواستم از حمید جدا بشم خلاصه یه روز توی #شهید_ ناصر_اربابیان گرای حمید رو از من گرفت و من توضیح دادم ... بعد از مدتی یه روز توی دیدم آقا ناصر داره با حمید تنهایی صحبت میکنه . حدس زدم که موضوع چیه. ناصر از حمید خواسته بود که بیاد تخریب . حمید مخالفت کرده بود و پس از اصرار آقا ناصر گفته بود اگه آقا سید اجازه بده میام.. آقا ناصر فکر کرده بود حمید شوخی میکنه رفت پیش که اجازه ی حمید رو از حاجی بگیره اما حاج خادم هم گفته بود که من نمیدونم از بپرس.. آخه اون موقع حمید نیروی (س) بود. تا اینکه آقا ناصر اومد پیش من و با اصرار زیاد کفت میخوام حمید رو ببرم تخریب نظر شما چیه؟گفتم به من ربطی نداره خودش میدونه که خوشحال شد و رفت به حمید گفت آقاسید حرفی نداره من هم که خیلی ناراحت شده بودم دیگه هیچ حرفی نزدم تا اینکه موقع برگشت از نماز حمید گفت داداش یه چیزی بگم که من بلافاصله گفتم به من ربطی نداره هر کاری میخوای بکن حمید که فهمیده بود که من ناراحتم تا مدت ها چیزی نگفت تا یه روز بعد از که تهران بود آقا ناصر مجددا موضوع رو مطرح کرد تا اینکه خودم بهش گفتم اگر دوست داری بری تخریب من حرفی ندارم برو ولی من نمیام که البته اون خیلی اصرار کرد ولی من قبول نکردم. تا یه روز که حمید میخواست بعد از چند ماه که تهران بود به جبهه بر گرده توی نماز جمعه خودم با آقا ناصر صحبت کردم که آقا ناصر خیلی خوشحال شد و نهایتا آقا حمید برای آخرین بار گرفت و به رفت و مدت حدود 11ماه در گردان تخریب دلشگر10 مشغول بود و بالاخره در صبح روز 14تیرماه سال1366 و قبل از شهادت فرمانده عزیزش در در شهر و در عملیات نصر4 به آرزوی خودش رسید وبه فیض عظیم شهادت نایل آمد. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel