eitaa logo
🌹انجمن ادبی اهل قلم اصفهان🌹
313 دنبال‌کننده
503 عکس
28 ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آیه های چشمانت
چه شبهایی که در دل ریختم خوناب دردم را کشیدم تا سحر بر دوش حسرت آه سردم را گذشتم از خطوط قرمز احساس و با دستم گره کردم به پای جاده روح دوره گردم را من آن برگم که درحجم هجوم باد پائیزی شب سرد خیابانی رقم زد مرگ زردم را شکسته قایق موجم که کرده سیلی صخره هزاران بار نیلی صورت دریانوردم را ملال آورترین بغضم که نتوانست بنشاند نسیم خاطری از چهره آئینه گردم را چه باید کرد وقتی نیست گوش محرم چاهی که گویم مو به مو در خلوتش اسرار دردم را بنائی سخت ویرانم که می داند دل تنگم نکرده با خودش کس، آنچه من با خویش کردم را نفس پشت نفس آورده ام کم خوب می دانی! امید بازگشتم نیست دم از پشت هر دم را @mohammadrezakakaei
هدایت شده از آیه های چشمانت
گر چه در نیمه راه حادثه ایم فرصت عمر همچنان باقیست تا زمان رحیل بی تردید در چراگاه درد باید زیست ایستگاه توقف ما را در بلیط قضا نوشته قدر تا سوار قطار مرگ شدن زحمت و رنج و غم نیاید سر این بلیط دو سر به لطف پدر از ازل شد به ناممان صادر پدر از باغ خلد رانده شد و ما به بیراه غم شدیم عابر چه بلایی عظیم تر از این چه غم و غربتی چو این سنگین فرق مابین سیب و گندم چیست؟! وقتی آوارگی است سهم زمین آدم آواره شد که ابلیس از بخل و آز و دروغ زاده شود رانده شد از بهشت تا یک عمر کوچ گرد هوای جاده شود گر چه گفتند کار شیطان بود از حریم بهشت رانده شدن نیست جز خودزنی گناهی که سر زند گهگداری از تو و من @mohammadrezakakaei
هدایت شده از آیه های چشمانت
تا چند اسیر این جماعت بودن آلوده واژه حماقت بودن آیا نرسیده است ای مرگ کنون ما را به جهان زمان راحت بودن؟ @mohammadrezakakaei
هدایت شده از آیه های چشمانت
آن روز که با تو آشنا شد دلم بدجور به عشق مبتلا شد دل من ای رفتن تو قفل غمی بر جانم با آمدنت چقدر وا شد دل من @mohammadrezakakaei
هدایت شده از آیه های چشمانت
به بهانه ۶ آبان ماه پایان ۵۲ سالگی و آغاز یک سال بیشتر پیر شدن... یک عمر کنارتان به صد شوق،خندیدم و طی راه کردم پنجاه و دوسال عمر خود را با دست خودم تباه کردم شعر آیه روح بخش جان شد،بزم شعرا حرای احساس پیغمبر دوستی گزیدم،افسوس که اشتباه کردم هر دست دراز دوستی شد،یک خنجر سخت آبدیده پهلوی دریده ام گواه است بر آنچه که اشک و آه کردم هر کس که عصای دست من شد،پایش ز جفای چاله پیچید از مکر برادران جان بود روزی که هوای چاه کردم........ هر چند گلایه ها زیادند، تکرار گلایه ناسپاسی است یاران که تمام بد نبودند، العفو که من گناه کردم @mohammadrezakakaei
هدایت شده از آیه های چشمانت
صبحتان سرشار عشق و روزتان سرشار نور غنچه لبخندتان سرمست از ادخال سرور از وجود پاکتان هر رجس و ناپاکی جدا نازک اندیشه تان از ترکش دوران به دور هر نفس در سینه ی پر سوزتان ذکر خدا قلبتان پیوسته مهر آباد و سینای حضور فکرتان لبریز از روح زلال چشمه سار کودک احساستان آئینه خو، پر شوق و شور ذوقتان همواره همچون باغ گل غرق بهشت چشمه چشمه چشمتان روشن ز انوار ظهور گندم برکت قرین سفره های رزقتان در بساط عشق اسباب صفاتان جفت و جور درد و بیماری به دور از نازنین جانتان خرمن اندیشه هاتان دور از برق غرور @mohammadrezakakaei
هدایت شده از آیه های چشمانت
گرچه نقل داستان غصه هایم بی سر است نیستم نومید چون یارم مُجیب المضطر... است در هوای سینه ام هر چند شوقی تازه نیست گرچه مرغ جان من عمریست بی بال و پر است روز از نو روزی از نو گر صدای قلب من باز می گوید که دردی تازه پشت این در است گر چه گاهی دل از آن خورشید غافل می شود روزهایم غرق در تاریکی شرم آور است تا صدایش می کنم آرام می گیرد دلم زندگی با او برایم شور و حالی دیگر است ذکر بسم الله او نقش نگین جان من دوستی با او برایم حلقه انگشتر است هر که جانش مُلک او شد پادشاهی می کند او سلیمان است و عشق او سلیمان پرور است @mohammadrezakakaei
هدایت شده از آیه های چشمانت
چون شمع چراغ شام خاموشان باش آئینه روشن فراموشان باش برگرد به اصل خویش و همچون چشمه همواره زلال و جاری و جوشان باش @mohammadrezakakaei
هدایت شده از آیه های چشمانت
گفتي؛ به زبان بي زباني گفتي با پير به شيوه جواني گفتي در گوشم نقل قصه دوري را با تلخندي به مهرباني گفتي @mohammadrezakakaei
هدایت شده از آیه های چشمانت
موجی تپید و روضه طوفان شروع شد اشکی چکید و گریه باران شروع شد در ناگزیر مرثیه با یک پیاله اشک شور شراب و شَروه مستان شروع شد ایمان به کفر فصل عقب گرد قوم بود آنجا که جاهلیت پنهان شروع شد حتی غدیر هم گره از کار وا نکرد در سوخت ، سینه سوخت گلستان شروع شد بغضی کبود سینه ی شب را نشانه رفت سیلی، سکوت، شام غریبان شروع شد تنها نه چاه مونس ماه مدینه گشت با رفتن تو غربت سلمان شروع شد در پرسه گرد کوچه ی دل در غروب غم شب گریه های شمع شبستان شروع شد بانو اگرچه شأن نزول تو کوثر است تو آمدی و سوره ی انسان شروع شد با رفتن تو عزت انسان افول کرد دوران حاکمیت شیطان شروع شد با رفتن تو حضرت حیدر به خانه ماند فصل سکوت و غربت قرآن شروع شد قد خمیده رایت قد قامت تو بود آنجا که فصل هجمه ی بهتان شروع شد پائیز شد اگر چه بهارت، بهار زخم با شور اشک در رگ باران شروع شد @mohammadrezakakaei
هدایت شده از آیه های چشمانت
از داغ تو كنج سينه اش طوفان شد يكريز هواي خاطرش باران شد بعد تو به چاه گفت غمهايش را بعد تو علي رفيق نخلستان شد @mohammadrezakakaei
هدایت شده از آیه های چشمانت
ياري مطلب جز ز سر زانوي تدبير هر دست كمك، خنجر زخمي است در اين شهر @mohammadrezakakaei