eitaa logo
آن سوی مرگ
102.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
🌱در این کانال می‌خواهیم یاد مرگ باشیم تا نسبت به دلبستگی‌های دنیا بی‌رغبت و در مسیر بندگی سبک‌بال و زنده‌دل شویم. سفارش ختم صلوات: @khatm_ansuiemarg تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1542980287Ce13ea53958
مشاهده در ایتا
دانلود
🌏 قسمت پانزدهم 🔻شب جمعه شد و به خانه ام رفتم، دیدم آن عزتی که در زمان من داشتند فرود آمده و کسی به یاد آنها نیست و امور زندگیشان شده و بچه ها ژولیده و پژمرده شده‌اند. دلم به حالشان سوخت و دعا کردم که خدایا بر اینها و بر من کن و همسرم نیز یادی از زمان آسودگی خود نموده و بر من رحمت فرستاد. 🔻برگشتم به نزد دیدم اسبی با زین چرم و لجام طلا در قصر بسته شده است از هادی پرسیدم این برای کیست؟ هادی تبسم نموده گفت همسرت برای تو فرستاده و این حق است که به صورت اسب در آمده است و در این منازلی که رفتن در آن خیلی سختی دارد بسیار به کار می‌آید. 🔻و دعای تو نیز درباره آنها مستجاب شده است و آنها بعد از این در و آسایش خواهند بود. ببین یک رفتن تو چطور سبب خیرات شد برای خانواده ات. و در دنیا غالباً انسان ها غافلند از و خبر داشتن از حال یکدیگر، تأکیدات بسیاری از پیغمبر در این موضوع وجود دارد؛ که اگر سه روز بگذرد و مومنین یکدیگر را نپرسند رشته ایمانی در بین آنها پاره گردد. ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
🌏 (قسمت بیست و پنجم) 🔻من از خوشحالی خود را به قدم‌های مبارک حضرت عباس علیه السلام انداختم و را بوسیده و اشک شوق می‌ریختم. حضرت فرمودند: اگر چه باید در برزخ با زاد و توشه خود این را طی نمایید و شفاعت ما آخر کار و در قیامت است اما مدد های باطن ما با شماست و از امثال شما که بارها تشنه در راه برادرم بوده‌اید و اقامه عزای کرده‌اید، دستگیری می‌کنیم. 🔻در این میان می‌دیدم کم سن کنار ابوالفضل علیه‌السلام نشسته و مثل خورشید می‌درخشد که طاقت دیدار نورانیت او را ندارم و بسیار و بزرگواری دارد و ابوالفضل علیه‌السلام نسبت به او با أدب و فروتنی سخن می‌گوید. از اطرافیان حضرت پرسیدم، گفت: گویا علیه السلام است دلیل بر این هم آن خط سرخی بود که مثل طوق در زیر گلوی دیده میشد. 🔻در جلال و جمال او بودم مرا به قدری مجذوب نمود که توانایی در من نماند که از او نظر بردارم و زیاد نگاه نمودن به بزرگان هم خلاف باشد. و چون جلال و عظمت او نگاه را می‌راند و جمال و زیبایی‌اش نگاه را می‌خواند در بین این دو عمل واقع شدم بدنم بشدت می لرزید که نمی‌توانستم خودداری کنم. 🔻حضرت علی اصغر علیه السلام توجه به من فرمود؛ گویا مرا فهمید و خلعتی فرستاد به دوش من انداختند و من که این لطف را از ایشان دیدم، از آن اضطراب تسکین یافت و فهمیدم محبت طرفینی است و نظر به آن زیبا بی دردسر شد. ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir