eitaa logo
آن سوی مرگ
109.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
1 فایل
🌱در این کانال می‌خواهیم یاد مرگ باشیم تا نسبت به دلبستگی‌های دنیا بی‌رغبت و در مسیر بندگی سبک‌بال و زنده‌دل شویم. سفارش ختم صلوات: @khatm_ansuiemarg تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1542980287Ce13ea53958
مشاهده در ایتا
دانلود
🌏 (قسمت سی‌ و چهارم) 🔻به آن حوریه گفتم: من میخواهم در میان و خیمه ها و کنار رودخانه ها گردش کنم و از اینجا با خبر باشم و شاید آشنایی در اینجا ببینم. گفت: در اینجا آزادی آنچه دلت بخواهد است، ولی برای ورود به خیمه ها اجازه و سلام لازم است و هنگامی که من وارد اینجا شدم خیمه دختر شما را دیدم و اگر می‌خواهید به آنجا بروید، من هم همراه شما خواهم آمد. 🔻گفتم البته میروم و برخاستم و با او رفتم در نزدیکی خیمه کردم. دخترم صدای مرا شناخت با خدمه خود بیرون دویدند پس از دیدار یکدیگر وارد خیمه شدیم به روی تخت‌های نشستیم او و رفقایش در یک صف و من و همراهانم در یک صف روبروی هم. پرسیدم در این بر تو چطور گذشت؟ 🔻گفت: «در منزل اول و در زمین حسد، مقداری از فشارها و سختی ها دیدم و گویا بر غالب این طور سختی‌ها بلکه بدتر از آن وارد می‌شود. هنگامی که خواهرم مسافر این عالم گردید و شما هم سفرتان نزدیک شد، از خدا شما را خواستار شدم که والده و خواهران دیگرم بی سرپرست نمانند.» 🔻پرسیدم: از آن که مسافر این عالم گردید چه خبر داری؟ گفت خواهرم را در اینجا دیدم از من در جلالت و بزرگواری بالاتر بود و گویا به غیر از مسامحه بقیه اراضی را با طی‌ّالارض آمده بود. گفتم رمز کار او این است که قریب هجده سال که از گذشت مسافر این عالم شد و مثل ما فرصت نیافت که بار خود را سنگین و کار خود را سخت نماید. ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 توصیفات ترسناک تجربه‌گر از جهنم برزخی که دیده بود! 😰 🎥 زندگی پس از زندگی ➥@ansuiemarg_ir
⚠️ دنیا گذرگاه است! «این ، دنیایی است که باید از آن عبور کنیم؛ دنیایی نیست که در آنجا زیست کنیم. این راه است، این صراط است که اگر توانستیم مستقیماً این را طی کنیم؛ همان طوری که اولیای خدا طی کردند، اگر توانستیم که از این صراط عبور کنیم، و اگر خدای نخواسته در اینجا، در این راه، لغزش داشته باشیم در آنجا هم همین لغزش ظهور پیدا می کند و موجب ها می شود» 📚معاد از دیدگاه امام خمینی ره، ص۲۸۱ ➥@ansuiemarg_ir
🔹هر روز یک صفحه قرآن 🔸صفحه ۴۸۸ قرآن کریم🌷 ➥@ansuiemarg_ir
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان 🔸اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ رَحْمَةَ الْاَیْتَامِ وَ اِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ اِفْشَاءَ السَّلامِ وَ صُحْبَةَ الْکِرَامِ بِطَوْلِکَ یَا مَلْجَاَ الْآمِلِینَ 🔹خدایا در این روز نصیبم فرما ترحم به یتیمان و اطعام به گرسنگان و افشاء سلام و مصاحبت نیکان به حق انعامت ای پناه آرزومندان ➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ گذرنامه عبور در روز قیامت چیست؟ 🎙 حجت‌الاسلام رفیعی ➥@ansuiemarg_ir
📛 ارتباط نامشروع دو پرستار! 🔸در یکی از دفعاتی که از بدنم بیرون آمد، یک دختر و پسر پرستار وارد اتاق من شدند. دختر خانم همین طور که با آن پسر صحبت می‌کرد رفت سراغ سِرُم من و مشغول بررسی شد. آقا پسر هم پرونده مرا نگاه کرد تا ببیند چه دارویی و در چه ساعتی باید داخل سرم شود. آنها به ظاهر کار و وظیفه خودشان را انجام می‌دادند. 🔸اما به محض اینکه به این دو نفر شدم وحشت سراپای وجودم را گرفت. من نه تنها باطن افکار آنها، بلکه نتایج فکر و آنها را به خوبی می‌دیدم من حتی اسم و مشخصات و محل تولد و پدر و مادرشان را به اسم می‌دانستم. این دختر خانم می‌کرد دل این پسر را به خود جذب کند در حالی که قبلاً با پنج پسر دیگر رابطه داشت. من حتی می‌توانستم بفهمم که چه کسانی قبلاً با او بودند. 🔸این پسر هم با چندین دختر دیگر داشت و به بسیاری از آنها قول ازدواج داده بود. او تلاش می‌کرد تا این دختر را هم برای مقاصد شهوانی با خود همراه کند. حتی می‌دیدم که وقتی می‌شدند فکر می کردند که الان چه بگوییم؟ دختر فکر میکرد چه تیکه ای بیندازم و او چه به من خواهد داد و..... من می‌دیدم که شیاطین بین آنها قرار گرفته و همین طور آنها را به ادامه این گفتگو تحریک می‌کنند. 📚 کتاب شنود ➥@ansuiemarg_ir
🌏 قسمت سی و پنجم ( آخر ) 🔻دلتنگی ام با دیدار دخترم برطرف شد و به او گفتم میخواهم بروم میان آن های دور و با خود خلوت کنم، دلم از خستگی ها و شلوغی ها نا آرام است و اگر باشد با خدا و معبودم کمی مناجات کنم. دخترم گفت: به هر جا بروی تنها نیستی! کوه و دشت و باغ و هر ذره‌ای در اینجا با است. گفتم آنها در افق من نیستند، گفت: اگر ما نا محرمیم خوب، ما از محضرتان مرخص می‌شویم. 🔻رفتم به زیر هر می‌رسیدم شاخه خم می‌شد و صدا می‌زدند که ای مؤمن از میوه ما بچین بخور و صداهای آنها بسیار بود، من هم با دلی پر آه در جواب آنها خواندم: دلم ز بس که گرفته است میل باغ ندارم به قدر آن که گلی بو کنم دماغ ندارم 🔻دیدم درختی خود را بالا برد و با خود گفت: اگر میل نداشتی چرا آمدی. شنیدم دیگری می‌گفت یقینا مَلَک است که اهل نیست. دیگری گفت بلکه دیوانه است؟‌ ولی اینجا جای دیوانگان نیست یقین میکند؛ یکی گفت بابا تازه از قحطی به وفور نعمت رسیده از ذوق دهانش کلید شده است. دیدم از هر سری صدایی و از هر شاخه ای بار نمودند. 🔻گفتم باز رحمت به خیمه مراجعت نمودم. دیدم به در خیمه ایستاده و منتظر من است و هادی نیز مرا دید به طرف من آمد. به همدیگر رسیدیم پس از گفت به کجا می‌گردی؟ مهیای حرکت شو که به شهر برویم و علما و مؤمنین در انتظار تو هستند. آماده حرکت شدیم و به زیارت علما و شتافتیم. 🌸 و الحمدلله رب العالمین 🌸 ♨️ پایان داستان! 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥 روایت تجربه‌گر از تاثیر مال حرام در زندگی 🎥 زندگی پس از زندگی ➥@ansuiemarg_ir
‼️ تعجب زمین! 🌏 بزرگی می‌گفت: زمین از آن کسی که جای خوابش را آماده و بسترش را درست می کند، در شگفت است و می‌گوید: «ای فرزند آدم! آیا گرفتاری طولانی خود را به خاطر نمی آوری، میان من و تو چندان فاصله ای نیست؟!»@ansuiemarg_ir
🔹هر روز یک صفحه قرآن 🔸صفحه ۴۸۹ قرآن کریم🌷 ➥@ansuiemarg_ir