eitaa logo
آرایه های ادبی
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
258 ویدیو
124 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده با آرزوی توفیق سپاس بابت همراهی‌تون @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
13 آگوست روز جهانی چپ دست‌ها مبارک بزرگانی چون بتهوون، پیکاسو، چارلی چاپلین، اینشتین، هلن کلر و ماری کوری چپ دست بودند @arayehha
کلمات نیمه‌شفاف 🔸کلمات در یک تقسیم‌بندی معروف به «شفاف» و «تیره» تقسیم می‌شوند. کلمات شفاف کلماتی هستند که به‌راحتی و وضوح از لفظ به معنایشان پی‌ می‌بریم. مثلاً «پارچه‌فروش» جزء کلمات شفاف است، چون از کنارهم‌قرارگرفتن اجزای این کلمه معنایش برایمان شفاف می‌شود. در مقابل، کلماتی هستند که از لفظ به معنایشان نمی‌رسیم. مثلاً اگر ندانیم «مریخ» یا «کلید» به چه چیز اطلاق می‌شوند، نمی‌توانیم مدلول یا معنایشان را دریابیم. با این تعریف، واژه‌های بسیط تیره به حساب می‌آیند. 🔸اما ماجرا به همین سادگی هم نیست. چون شفافیت و تیرگیِ کلمات علاوه‌براینکه نسبی هستند مدرج و طیفی‌‌اند. مثلاً در کنار همان واژۀ «پارچه‌فروش» که شفافیت معنایی دارد واژۀ «میوه‌فروش» را بگذاریم که از شفافیت کمتری برخوردار است، چون میوه‌فروش فقط میوه نمی‌فروشد. و اگر کلمۀ «فخرفروش» را در نظر بگیریم، نسبت به دو کلمۀ پیش شفافیت کمتری دارد. پس در اینجا می‌توانیم یک قسم دیگر هم به تقسیم‌ فوق اضافه کنیم: کلمات «نیمه‌شفاف». 🔸نیمه‌شفاف‌ها همان‌ کلمات بحث‌برانگیز هستند. برای مثال ممکن است کسی گمان کند «مان» در واژۀ «آسمان» همان پسوندی است که بر سر کلماتی همچون گفتمان، سازمان، ساختمان، ریسمان و امثالهم می‌آید. برخی هم مثل ابوریحان بیرونی ممکن است تصور کنند «مان» از ریشۀ ماندن و مانستن گرفته شده، یعنی «آس» را به معنی سنگ بگیریم (همچنان‌که امروزه در کلماتی مثل «آسیاب» و «دستاس» حضور دارد) و «مان» را بن فعل بدانیم و نتیجه بگیریم که آسمان یعنی مانند سنگ یا آنچه همچون سنگ می‌ماند. اما «مان» پسوندی است باستانی که نسبت را می‌رساند. بنابراین آسمان یعنی منسوب به آس، یعنی سنگی. (در قدیم گمان می‌کرده‌اند آسمان بالای سرمان سنگی است.) یا در کلمه‌ای همچون «مستمند» ممکن است به‌راحتی تشخیص دهیم که «مند» در این کلمه پسوند است و با بررسی بیشتر متوجه شویم که «مُست» به معنای «گله و شکایت» است و مستمند یعنی گله‌مند و شکایتمند و اکنون در اثر تحول معنایی به فقیر و تهیدست اطلاق می‌شود. یا کلمه‌ای همچون «خنجر» را امروزه بسیط می‌گیریم اما در قدیم آن را مرکب می‌گرفته‌اند، چون «جَر» خودش به معنای «کارد» بوده و «خَن» نیز به معنای «کج». 🔸پس می‌بینیم که کلمات نیمه‌شفاف نیاز به بررسی تاریخی دارند و اگر با حدس و گمان به سراغ کشف معنایشان برویم، ممکن است راه به خطا ببریم. معمولاً در بررسی‌های تاریخی به سراغ واژه‌های نیمه‌شفاف‌ می‌رویم و برای خودمان شفافشان می‌کنیم. همچنین به کلماتی برمی‌خوریم که زمانی شفاف بوده‌اند و اکنون تیره‌اند. علاوه‌براین‌، تقسیم‌بندی‌ِ کلمات به شفاف و نیمه‌شفاف و تیره برای معناشناسان و اصطلاح‌شناسان و واژه‌گزینان حائز اهمیت است و ثمراتی دارد که امیدوارم در آینده در مورد اهمیت و ثمراتش بیشتر بنویسم. 📎پی‌نوشت: مثال پارچه‌فروش و فخرفروش را از کتاب درآمدی بر معناشناسی دکتر کورش صفوی آوردم. مثال «طلافروشِ» ایشان را به مثال «میوه‌فروش» تغییر دادم. ایشان «عشوه‌فروش» را نیز به معنای «ریاکار» برای تیرگی معنایی آورده بود که در بدنۀ متن نیاوردم. کلمات نیمه‌شفاف و مثال‌هایش را نیز از گفته‌های دکتر علاءالدین طباطبایی نقل کردم. سجادسرگلی @arayehha
چندش 🔸مصدر «چندیدن» در زبان پهلوی به معنای «لرزیدن» است. «چند» در کلمۀ «بوم‌چندگ» از همین مصدر گرفته شده، کلمه‌ای که در فارسی میانه معادل زمین‌لرزه بوده. «بوم» (اسم) به معنای زمین + «چند» (بن مضارع) به معنای لرز + «-َگ» (پسوند اسم‌ساز). 🔸با اینکه این مصدر در فارسی معیار از بین رفته، اما همچنان در بعضی گویش‌ها حضور دارد، مثلاً می‌گویند «از درد به خود می‌چندم». 🔸از این ریشه یک کلمه هست که در فارسی معیار همچنان باقی مانده: «چندش» که اسم مصدر است. ایرج میرزا می‌گوید: بر تنِ او چندشی آمد پدید پس عرقی گرم به جانش دوید جالب است که فرهنگ‌ دهخدا در معنای چندش همین معنای لرزیدن را برجسته کرده: «لرز تند که با سرما نبود. لرزش نامطبوعی که در اعصاب آدمی پیدا شود، آنگاه که کاردی یا شیشۀ نوک‌تیزی را بر شیشه و امثال آن کشند. حالتی نامطبوع که از دیدن جراحتی صعب یا شنیدن آواز کشیده شدن نوک‌تیزی بر فلز و چوب سخت یا چیزی دیگر مزاج‌های عصبانی را دست دهد». اما در فرهنگ‌‌های جدیدتر مثل فرهنگ فارسی عمید معنایی آمده که امروزه در ذهن ما متبادر می‌شود: «حالتی که از دیدن چیزی ناخوشایند به انسان دست بدهد». و از همین‌جا نیز می‌توان به تحول معنایی این واژه پی‌برد. سجادسر گلی @arayehha
فن‌آوری یا فناوری؟ 🔸در کتاب‌ها، روزنامه‌ها، مجلات، رسانه‌ها، آگهی‌نما(بیلبورد)ها، تابلوهای بین‌شهری، بسیار دیده‌ایم که فناوری را به‌ این شکل می‌نویسند: «فن‌آوری». 🔸فنّاوری معادلی است که زنده‌یاد احمد آرام برای واژهٔ technology ساخت. او ابتدا واژهٔ «فنوری» را پیشنهاد کرد، اما برای سهولت تلفظ و زیباییِ واژه الفی میانجی، که به آن الف صورت‌ساز نیز می‌گویند، در میان آن نهاد. شاید آن زمان گمان نمی‌کرد در آینده ممکن است فارسی‌زبانان اشتقاق این واژه‌ را نادرست تشخیص دهند و معنای آن را آوردن فن بدانند. از سوی دیگر، دیده‌ام که بعضی اهل فن اشتقاق این واژه را نادرست تبیین کرده‌اند و «-اور» را پسوند اشتقاقی دانسته‌اند که این نیز نادرست است. ۱. فناوری: فن (اسم) + -ا- (صورت‌ساز) + -ور (پسوند اشتقاقی)+ -ی (پسوند اشتقاقی)✔️ ۲. فناوری: فن (اسم) + -اور (پسوند اشتقاقی) + -ی (پسوند اشتقاقی)✖️ ۳. فن‌آوری: فن (اسم) + آور (ستاک حال) + -ی (پسوند اشتقاقی)✖️ 🔸پس معنای واژهٔ «فن‌آوری» آوردن فن است که طبیعتاً نمی‌تواند معادل تکنولوژی باشد، اما واژهٔ «فناوری» همان «فنوری» است که به قیاس کلمه‌ای مانند «دانشوری» ساخته شده. الف صورت‌ساز هم به قیاس کلماتی مانند «تناوری»، «جنگاوری» و «دلاوری» به آن اضافه شده. تناور و جنگاور و دلاور تن و جنگ و دل نمی‌آورند، بلکه به‌ترتیب تنومند و جنگجو و شجاع هستند. 📎برای مطالعهٔ بیشتر دربارهٔ «صورت‌ساز» می‌توانید به کتاب فرهنگ توصیفی دستور زبان فارسی، نوشتهٔ دکتر علاءالدین طباطبایی، ذیل همان مدخل مراجعه کنید. سجادسرگلی @arayehha
‍ ‍ ☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘ ۲۴ امرداد سالروز درگذشت منوچهر وصال‌شیرازی (زاده ۷ بهمن ۱۲۹۱ تهران – درگذشته ۲۴ امرداد ۱۳۹۱ تهران) چهره ماندگار رشته ریاضی و پدر آنالیز ایران او که خواهرزاده محمدعلی فروغی بود، در دانشسرای عالی تهران در رشته فیزیک تحصیل کرد و معلم او پروفسور حسابی بود. وی پس از آن برای ادامه تحصیل به‌ فرانسه رفت. در سال ۱۳۱۹ دکترا در رشته ریاضی از دانشگاه ژنو، با سرپرستی ریاضیدان سوییسی ژرژ دورام گرفت و در سال‌های پایان تحصیل در رصدخانه ژنو و زوریخ به کارورزی و فعالیت علمی پرداخت و در  در سال ۱۳۲۰ به ایران بازگشت. او در دانشکده علوم دانشگاه تهران در رشته ریاضی استخدام شد و همچنین برای یک سال درس ریاضیات دوره ششم دبیرستان را در دانشسرای مقدماتی تدریس کرد و سال بعد، آموزش ریاضیات به دانشجویان فیزیک را عهده‌دار شد. پس از آن به‌تدریس آنالیز حقیقی ریاضی پرداخت و تا زمان بازنشستگی تدریس آن را به‌همراه ریاضیات عمومی ادامه داد. وی در سال ۱۳۴۱ به‌دعوت دانشگاه شیراز برای تدریس عازم این دانشگاه شد و پس از دوسال خدمت به‌ ریاست دانشکده مهندسی این دانشگاه منصوب شد. اداره موفقیت‌آمیز این دانشکده تازه تأسیس باعث انتخاب او به‌سمت معاونت آموزشی دانشگاه شیراز بود. او که به‌عنوان پیشکسوت ریاضی شناخته می‌شد، پس از تصفیه دانشگاه‌ها، در اسفند ۱۳۶۰ در مرکز نشر دانشگاهی سرپرست گروه ریاضی شد و مسئولیت ویرایش و نظارت بر انتشار کتب و نشریات ریاضی و آمار مرکز را عهده‌دار شد. او ویراستاری آثاری چون «واژه‌نامه ریاضی و آمار» «مقدمات معادلات دیفرانسیل و مسائل مقدار مرزی» «آشنایی با آنالیز عددی» «معادلات دیفرانسیل و کاربرد آن‌ها» «اصول آنالیز حقیقی» و «روش‌های آنالیز حقیقی» را نیز به‌عهده گرفت، سمتی که تا سال ۱۳۸۲ و به‌مدت ۲۲ سال ادامه داشت. او از چهره‌های تأثیرگذار اولویت ریاضیات ایران، به‌خصوص در زمینه آنالیز، به‌شمار می‌رود و کتاب آنالیز او که در دهه ۱۳۴۰ انتشار یافت از اولین کتاب‌های معتبر تألیفی در این زمینه به‌زبان فارسی است. انجمن ریاضی ایران که دکتر منوچهر وصال نیز از پایه‌گذاران آن است به‌پاس تجلیل از خدمات ارزشمند وی برای بیش از ۳۰ سال تدریس مستمر آنالیز ریاضی، جایزه‌ای را به‌نام وی تعیین کرد که هرسال در کنفرانس ریاضی ایران به‌مؤلف بهترین مقاله ارائه‌ شده در زمینه آنالیز ریاضی اهدا می‌شود. آرامگاه وی در قطعه نام‌آوران است. ‎🆔 @arayehha
🖋📋 واژه‌های بیگانه در دستور زبان پارسی : پاسخ، پاسخی، بایستگی (مُخِّل): فشرده‌ی کاستار : فشرده گویی، کوته گرایی : گُمانِش،گمان انگیزی : ساده، نیامیخته، نابرگرفته : دور بیگانه : روشن‌ساز، روشن کننده، روشنگر (تاء): ت کشیده (تاء): ة گرد : استواری، پافشاری، فشارش، سختار : پیاپی شدگی فزودگان، پیواره فزود (پیشنهاد نگارنده) : واکاوی، واکافت : واکاوی و آمیخت (پیشنهاد نگارنده) : درست‌خوانی، شمرده‌خوانی، نیک‌خوانی : واتگشت، وارون گفت (پیشنهاد نگارنده) : ویژگی : آرا، آرایی، دَهناد : آرایی، دهنادی، سامانی (تَرخیم): واتکاهی : پایه‌شناسی، بنیان‌شناسی(پیشنهاد نگارنده) : واداری، بایستگی، شایدی : فشاره : برگردان، بازگردان، چرخش، چرخانش : خُردی، کوچکی، کوچک نمود، کهاندن : روشن ساخت، روشن کردن، بازنمود (پیشنهاد نگارنده)، شناساندن :پرگاس، درگیری، کشمکش دنباله دارد 🖋📋 برجسته‌ترین بازخن‌ها (منابع): ۱- پیوست‌های فرهنگ ساختاری زبان پارسی، ضیاالدین هاجری ۲- فرهنگ نظام با ریشه‌شناسی، محمدعلی داعی‌الاسلام ۳- فرهنگ ریشه‌شناختی زبان پارسی، محمد حسن‌دوست @arayehha
🖋📋 واژه‌های بیگانه در دستور زبان پارسی            : کارورز نام، کنانام، پوینده‌نام : آمیزه‌نام، آمیخته‌نام : کنش‌نام، پویه‌نام، نام‌کنش : شناخته‌نام، شناس‌نام : تاوَرنام، مانیک‌نام : تک‌نام، تکین‌نام : پوییده‌نام، پذیرانام : نام‌جا، جانام، گِواک‌نام : ناشناخته‌نام، ناشناس‌نام : نام : کارآفرینی، پردازش، کارگیری : برگیری، واژه‌گیری، جُدامَد : کسان : چیزها، پَرموته‌ها : آواها، بانگ‌ها : فزودهای دستوری : فزوده‌ها، افزودگان : افزوده، فزایش، فزوده : افزوده‌ی ایرمانیک، فزایش ایرمانیک : افزوده‌ی فرایی، فزایش فرایی (اضافه بُنوّت) : فزایش وابستگی : فزایش گونه‌نمایی، فزوده‌ی گوییک دنباله دارد 🖋📋 برجسته‌ترین بازخن‌ها (منابع): ۱- پیوست‌های فرهنگ ساختاری زبان پارسی، دکترهاجری ۲- فرهنگ نظام با ریشه‌شناسی، محمدعلی داعی‌الاسلام ۳- فرهنگ ریشه شناختی زبان پارسی، دکتر محمد حسن‌دوست @arayehha
🖋📋 واژه‌های بیگانه در دستور زبان پارسی            : نخست ایستا، نخست‌جا : فشرده، کوته‌واره، کوتا شده : اندامه‌ها (اِ) : گزارشی : وندها، آوندها : وَچَک پایه‌ها، پایه‌های گفتار : آینده : پیوسته، همارگی، پی در پی : نام نشانه، نشانه نام، نَمارنام : ابزارنام، افزارنام، نام‌ابزار : نام ساده‌ی برگرفته، ساده‌نام برگرفته : ساده نام، نام ساده : انبوهه‌نام، نام رَمَن، رَمَن‌نام، بیشال‌نام : نام‌گونه، گُن‌نام : نام ویژه، ویژه‌نام : گوهرنام، زادنام : همه‌نام، همگان نام، نام همگانی دنباله دارد 🖋📋 برجسته‌ترین بازخن‌ها (منابع): ۱- پیوست‌های فرهنگ ساختاری زبان پارسی، دکترهاجری ۲- فرهنگ نظام با ریشه‌شناسی، محمدعلی داعی‌الاسلام ۳- فرهنگ ریشه شناختی زبان پارسی، دکتر محمد حسن‌دوست @arayehha
رندی بیدل 🔹زیرکی و رندی بیدل کم از حافظ نیست: قناعت‌پرورِ عشقم، مكن انكارم اى زاهد تو و صد سبحه‌گردانى، من و يک دانهٔ خالش! بیدل‌ دهلوی 🔹سخت است شعر بیدل را با یک بار خواندن فهمید. اگر بخواهی معنی‌اش را بفهمی، باید با ابیاتش دست‌وپنجه نرم کنی. اگر معنی را نفهمی، کلافه می‌شوی که چرا ظرافت این بیت را از دست دادم. و اگر معنی را بفهمی، ذوق‌زده می‌شوی، گویی مسئله‌ای سخت در ریاضی را حل کرده‌ای. 🔹بیت بالا از آن سخت‌ها نیست. مسئله‌ای متوسط است که با اندکی توجه حل می‌شود، خصوصاً با گذاشته شدن نیم‌فاصله و کسره و ویرگول. (پیشنهاد می‌کنم پیش از خواندن توضیحات من دوباره نگاهی به بیت بیندازید و برداشت خودتان را مزه‌مزه کنید.) 🔹بیدل در این بیت خطابش به زاهد است. زاهد اهل قناعت‌ است و به قدر ضرورت به دنیا توجه می‌کند. بیدل در مصرع اول می‌گوید ای زاهد، زهد من را انکار نکن. من هم مانند تو قناعت‌پیشه‌ام. اصلاً عشق من را این‌چنین پرورش داده که قانع باشم. 🔹اما قناعتِ بیدل به چیست؟ پاسخش در مصرع دوم است. توی زاهد تسبیحِ «صددانه‌»ای را صد بار می‌چرخانی و هزار ذکر می‌گویی. درمقابل، منِ بیدل به «یک دانه» خال یار رضایت می‌دهم و قناعت می‌کنم. 🔹«خال» نزد عرفا نماد وحدت است. بیدل، به‌زیبایی، کثرت و دوری زاهد از معشوق را در یک طرف قرار می‌دهد و وحدت و رسیدن خود را در طرف دیگر. زاهد اگر به یار رسیده باشد، نیازی به ذکر ندارد، چون حکمتِ ذکر گفتن زنده نگه داشتن یاد معشوق در دل است. وقتی معشوق و مذکور کنارت باشد، دیگر نیازی به گفتن ذکر نیست. بیدل، در این بیت، هم جواب زاهد را داد و خود را قناعت‌پرور نشان داد که زاهدانه به دانه‌ای قناعت کرده، و هم شیوهٔ زاهدانی را که مشغول به ذکر شده‌اند و از مذکور غافل‌ به سخره گرفت. این است که می‌گویم زیرکی و رندی بیدل کم از حافظ نیست. سجاد سرگلی @arayehha
🔷🔶🔹🔸 🔅پالایش زبان پارسی 🔻عدد = شماره، شمارک، شمار، شمار واژه، تا، اُشمار، اندازه 🔻اعداد، عددها = شماره‌ها، شمارَکان 🔻عداد = شمار، رَدِه 🔻عداد محدودی = شمار اندکی 🔻عدد اصلی = شماره‌ی بُنیک 🔻عدد اصمّ = شماره‌ی گنگ 🔻عدد اول = نخست‌شمارک، شمارک نخست، شماره‌ی نخست 🔻عدد تام = شماره‌ی هام 🔻عدد ترتیبی = شماره‌ی دَهنادی 🔻عدد توزیعی = شماره‌ی بَخشیک 🔻عدد جبری = شماره‌ی فُزودی 🔻عدد جذری = شماره‌ی ریشه ای 🔻عدد حسابی = شماره‌ی هَماری 🔻عدد ذَهَبی = شماره‌ی زرین 🔻عدد زوج = شماره‌ی جُفت 🔻عدد صحیح = شماره‌ی درست 🔻عدد غیرجذری = شماره‌ی گُنگ 🔻عدد فرد = شماره‌ی تک 🔻عدد کسری = شماره‌ی فَرایوت 🔻عدد مجرد(عدد غیر مقید) = شماره‌ی آزاد 🔻عدد مقید = شماره‌ی نیوَند 🔻عدد نویسی = شماره‌نویسی 🔻عدد وَتَری = شماره‌ی تک 🔻عدد وصفی(عدد ترتیبی) = شماره‌ی دَهنادی 🔻عددهای مشترک = شماره‌های هَنباز 🔻عددهای متعالی = شمارکان ترارونده 🔻علم اعداد = دانش شمارش 🔻عدید = شُمُرده، بهره، همتا، هَمال، بانگِ کَمان، شمار، شماره 🔻عدیده = بهره، بسیار، بی‌شمار ✍نمونه: 🔺چند عدد پیچ لازم داریم؟ = چند دانه پیچ نیاز داریم؟ 🔺صد عدد پیچ احتیاج داریم = سَد تا پیچ نیاز داریم 🔺عدد ۵ را با ۶ جمع ببندید = شمارک ۵ را با ۶ گرد آورید 🔺تا عدد هجده بشمار = تا شماره ی هژده بشمار 🔺با مشکلات عدیده ای روبرو بود = با گرفتاری های بسیاری روبرو بود 🔺راه‌های رسیدن به خدا، به عدد آدم‌هاست = راه‌های رسیدن به خدا، به شمار آدم‌هاست راه‌های رسیدن به خدا، به اندازه‌ی آدم‌هاست 🔺آتش‌نشانان حادثه "پلاسکو" در اعداد شهدا محسوب می‌شوند = آتش‌نشانان رخداد "پلاسکو" در رده‌ی جانگواهان به شمار می‌آیند @arayehha
🔷🔶🔹 🔅پالایش زبان پارسی 🔻خاطر = یاد، دل، اندیشه، دلگذشت، ویر، هوش(=ذهن) 🔻خاطره = یادبود، یادمان، یادآمد، ویره، یادگار، یادنامه 🔻خاطرات = یادمان‌ها، یادبودها، یادنامه‌ها 🔻آزرده‌خاطر = آزرده‌دل، دل‌آزرده، دلگیر، رنجیده 🔻آسوده‌خاطر = آسوده‌دل، دل‌آرام 🔻آشفته‌خاطر = دلواپس، آشفته‌دل، آشفته‌درون، دل‌آشوب 🔻اطمینان خاطر = رامِش، آسوده‌دلی 🔻انبساط خاطر = خوشی، خرمی 🔻به خاطر = برای، از برای، از رویِ، به پاس، از پی، بَهرِ، از بَهرِ 🔻به‌خاطر آوردن = به‌یاد آوردن 🔻به خاطر این که = زیرا، چون، از روی این که، از این رو که 🔻به‌خاطر داشتن = یاد داشتن، به‌یاد داشتن 🔻به همین خاطر = از این رو 🔻تجدید خاطره = یادآوری 🔻تعلق‌خاطر = وابستگی، دلبستگی 🔻خاطرپَریش = دل‌پَریش 🔻خاطرپسند = دلخواه، دلپذیر 🔻خاطرجمع = آسوده‌دل 🔻خاطرخواه = دلباخته، خواهان، شیفته 🔻خاطرخواهی = شیفتگی 🔻خاطرنشان = یادآوری، یادآور، یادآوردن، یادآور شدن، گوشزد 🔻خاطرنشان کرد = یادآوری کرد، یادآور شد، گوشزد کرد 🔻خاطرنشین = دلنشین، به‌یادماندنی 🔻خاطره‌انگیز = به‌یادماندنی، یادانگیز 🔻دفتر خاطرات = دفتر یادبود، دفتر یادمان‌ها 🔻کتاب خاطرات = یادنامه 🔻کوفته‌خاطر = رنجیده، آزرده‌دل @arayehha 🔷🔶🔹🔸