باز باران با ترانه
با گهرهای فراوان می خورد بر بام خانه
یادم آید روزباران گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین توی جنگلهای گیلان
کودکی ده ساله بودم شاد و خرم
نرم و نازک چُست و چابک
با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو
می پریدم از سر جو دور می گشتم ز خانه
می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده
داستانهای نهانی رازهای زندگانی
برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابرها را
تندر دیوانه غران مشت میزد ابرها را
جنگل از باد گریزان چرخ ها می زد چو دریا
دانه های گرد باران پهن می گشتند هر جا
بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا
زندگانی _ خواه تیره، خواه روشن
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا
#گلچین_گیلانی
#۲۹آذر / #سالروز_درگذشت
@arayehha
باران....
باز باران با ترانه
با گهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه
یادم آید روزباران گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین توی جنگلهای گیلان
کودکی ده ساله بودم شاد و خرم
نرم و نازک چُست و چابک
با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو
می پریدم از سر جو دور می گشتم ز خانه
می شنیدم از پرنده از لب باد وزنده
داستانهای نهانی رازهای زندگانی
برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابرها را
تندر دیوانه غران مشت میزد ابرها را
جنگل از باد گریزان چرخ ها می زد چو دریا
دانه های گرد باران پهن می گشتند هر جا
بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا
زندگانی _ خواه تیره، خواه روشن
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا
#گلچین_گیلانی
#۱۱دی / #زادروز
@arayehha
"شیشه های خون"
دو سه تا شیشه ز خونِ دگرانم دادند
دو سه تا ماهِ دگر؛ بیهده جانم دادند
این چنین بخششِ کم پایه بپرسید چرا،
بس نبود آنچه به یک عمر نشانم دادند؟
زین همه رنگِ دلارا که جهان راست چرا
گچ کشیدند به چشم و یرقانم دادند؟
سرزنش کم کن اگر نیست مرا بار و بری
شصت سال است که چون شاخه تکانم دادند
ای پرستار زمانی که محصل بودم
دلبرانی چو تو چندی هیجانم دادند
ای پرستار به نبضم تو چه ها می شمری
سود اگر بود ز کف رفت و زیانم دادند
خوشم ای دل که در این میکده بی بت و می
با خیال می و ساقی؛ ضربانم دادند
هم اتاقم دو سه شب درد کشید و در رفت
گفت تابوت به جای چمدانم دادند
#آخرین_سروده
#گلچین_گیلانی
#۱۱دی / #زادروز
@arayehha