eitaa logo
آرایه های ادبی
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
260 ویدیو
124 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده با آرزوی توفیق سپاس بابت همراهی‌تون @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
   باز باران  با ترانه    با گهرهای فراوان  می خورد بر بام خانه     یادم آید روزباران  گردش یک روز دیرین    خوب و شیرین  توی جنگلهای گیلان    کودکی ده ساله بودم  شاد و خرم    نرم و نازک  چُست و چابک    با دو پای کودکانه  می دویدم‌ همچو آهو    می پریدم از سر جو  دور می گشتم ز خانه    می شنیدم از پرنده‌  از لب باد وزنده    داستانهای نهانی  رازهای زندگانی    برق چون شمشیر بران  پاره میکرد ابرها را    تندر دیوانه غران  مشت میزد ابرها را    جنگل از باد گریزان  چرخ ها می زد چو دریا    دانه های گرد باران  پهن می گشتند هر جا    بس گوارا بود باران  به چه زیبا بود باران    می شنیدم اندر این گوهر فشانی    رازهای جاودانی، پندهای آسمانی    بشنو از من کودک من  پیش چشم مرد فردا    زندگانی _ خواه تیره، خواه روشن    هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا         / @arayehha
   باران....    باز باران  با ترانه     با گهرهای فراوان     میخورد بر بام خانه     یادم آید روزباران  گردش یک روز دیرین    خوب و شیرین  توی جنگلهای گیلان    کودکی ده ساله بودم  شاد و خرم    نرم و نازک  چُست و چابک    با دو پای کودکانه  می دویدم‌ همچو آهو    می پریدم از سر جو  دور می گشتم ز خانه    می شنیدم از پرنده‌  از لب باد وزنده    داستانهای نهانی  رازهای زندگانی    برق چون شمشیر بران  پاره میکرد ابرها را    تندر دیوانه غران  مشت میزد ابرها را    جنگل از باد گریزان  چرخ ها می زد چو دریا    دانه های گرد باران  پهن می گشتند هر جا    بس گوارا بود باران  به چه زیبا بود باران    می شنیدم اندر این گوهر فشانی    رازهای جاودانی، پندهای آسمانی    بشنو از من کودک من  پیش چشم مرد فردا    زندگانی _ خواه تیره، خواه روشن    هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا         / @arayehha
    "شیشه های خون"     دو سه تا شیشه ز خونِ دگرانم دادند     دو سه تا ماهِ دگر؛ بیهده جانم دادند     این چنین بخششِ کم پایه بپرسید چرا،     بس نبود آنچه به یک عمر نشانم دادند؟     زین همه رنگِ دلارا که جهان راست چرا     گچ کشیدند به چشم و یرقانم دادند؟     سرزنش کم کن اگر نیست مرا بار و بری     شصت سال است که چون شاخه تکانم دادند     ای پرستار زمانی که محصل بودم     دلبرانی چو تو چندی هیجانم دادند     ای پرستار به نبضم تو چه ها می شمری     سود اگر بود ز کف رفت و زیانم دادند     خوشم ای دل که در این میکده بی بت و می     با خیال می و ساقی؛ ضربانم دادند     هم‌ اتاقم دو سه شب درد کشید و در رفت     گفت تابوت به جای چمدانم دادند              / @arayehha