🔮وصال دوست
خواهی که وصال دوست یابی
با دیده در آی و بی زبان باش
#عطار
#عارفان
#آوای_توحید
@arefan_313
#داستان_مردی_که_درویشی_او_را_متحول_کرد
🔮 فَريدالدّين در نيشابور دكان عطاری داشت. مانند بسياري از كاسبهاي زمان خود كه هر روز دكان خود را به اميد رزق الهي، باز ميكردند به سراغ كسب و كار خود ميرفت؛
🔹 روزی عطار در دكان خود مشغول به معامله بود كه درويشي به آنجا رسيد و چند بار با گفتن جمله «چيزي براي خدا بدهيد» از عطار كمك خواست ولي او به درويش چيزي نداد.
🔹 درويش به او گفت:اي خواجه تو چگونه ميخواهي از دنيا بروي؟
🔹#عطار گفت: همانگونه كه تو از دنيا ميروي !
🔹درويش گفت: تو مانند من ميتواني بميري؟!
🔹عطار گفت: بله!!
🔹درويش كاسه چوبي خود را زير سر نهاد و با گفتن كلمه #الله از دنيا برفت...
🔹عطار چون اين را ديد شديداً متغير شد و از دكان خارج شد و راه زندگي خود را براي هميشه تغيير داد...
#عطار
#عارفان
#آوای_توحید
@arefan_313
#پیشین_همه_کارها
🔹شیخ [بایزید بسطامی] گفت:
➖آنکار که بازپسینِ کارها میدانستم، پیشینِ همه بود و آن رضای والده (مادر) بود.
🔹آنچه در جمله ریاضت و مجاهده و غربت و خدمت میجُستم، در آن یافتم که یک شب، والده از من آب خواست،
➖برفتم تا آب آورم در کوزه آب نبود، و بر سبو رفتم نبود، در جوی رفتم آب آوردم، چون باز آمدم، در خواب شده بود.
🔹شبی سرد بود، کوزه بر دست میداشتم. چون از خواب در آمد، آگاه شد آب خورد و مرا دعا کرد که دید کوزه بر دستِ من فسرده بود.
🔹گفت: چرا از دست ننهادی؟
🔹گفتم ترسیدم که تو بیدار شوی و من حاضر نباشم.
(عطار نیشابوری، تذکرة الاولیاء)
#بایزید_بسطامی
#عطار
#عارفان
#آوای_توحید
@arefan_313
اندر احوال معروف کرخی
🔹نقلست که یک روز با جمعی می رفت جماعتی جوانان می آمدند و فساد می کردند تا به لب دجله برسیدند
➖یاران گفتند یا شیخ دعا کن تا حق تعالی این جمله را غرق کند تا شومی ایشان از خلق منقطع شود .
🔆معروف گفت : دستها بردارید .پس گفت الهی چنانکه درین جهان عیش شان خوش دادی در آن جهان شان عیش خوش ده.
➖اصحاب بتعجب بماندند . گفتند :خواجه ما سّر این دعا نمی دانیم !
🔹گفت : آنکس که با او می گویم می داند .
➖توقف کنید که هم اکنون سّر این پیدا آید.
🔹آن جمع چون شیخ بدیدند رباب شکستند و خمر بریختند و لرزه بر ایشان افتاد و در دست و پای شیخ افتادند و توبه کردند .
🔆شیخ گفت دیدید که مراد جمله حاصل شد ، بی غرق و بی آنکه رنجی بکسی رسید .
#عطار
#عارفان
#آوای_توحید
@arefan_313
عطار نیشابوری
🔹مردي از ديوانه اي پرسيد :
➖نام اعظم خدا را مي داني ؟
🔹ديوانه گفت نام اعظم خدا " نان " است،
اما اين را جايي نمي توان گفت !!!
➖مرد گفت ؛ نادان شرم كن ،
چگونه نام اعظم خدا نان است ؟؟؟
🔹ديوانه گفت :
در قحطي نيشابور ، چهل شبانه روز مي گشتم، نه در هيچ مكاني صداي اذاني شنيدم و نه هيچ مسجدي را گشاده يافتم ،
آنجا بود كه دانستم نام اعظم خدا
و بنياد دين و مايه اتحاد مردم " نان " است.
#عطار
#مصیبت_نامه
#عارفان
#آوای_توحید
@arefan_313
و گفت:
عبودیت آن است که بندهی او باشی به همه حال، چنان که او خداوند توست به همه حال.
#عطار
#حکایت
#آوای_توحید
@avaye_towheed