『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى ا
سلام وادب همراهان محترم وشهدایی کانال،،به درخواست اعضای محترم کانالمون،چله زیارت عاشورا گذاشتیم ،هرعزیزی مایل به شرکت دراین چله شهدایی هست به آی دی ادمین محترم کانال ،پیام بدهد تاتعداد به چهل نفربرسه و چله رو باتوکل برخدا شروع کنیم...
آی دی ،ادمین محترم کانال👇👇👇
@haqqi_40
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
🕊️ #نخل _ سوخته 🌹خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی🌹 #قسمت: یازدهم ▪️شجاعتی که
🕊️
#نخل _ سوخته
🌹خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی🌹
#قسمت: دوازدهم
- یادم است هر وقت که کار شناسایی با مشکل مواجه میشد حسین چند رکعت نماز می خواند و از خداوند یاری میطلبید. آن شب من نیز همراه او بودم برای رسیدن به ارتفاعات مهران میبایست ده خسروی را رد می کردیم. در راه به موقعیتی رسیدیم که ابتدای محور شناسایی بود. همان محوری که چندی قبل امیری در آن به شهادت رسیده بود. ضمناً مشکلات اصلی نیز از همین نقطه آغاز میشد.
- حسین به گوشه ای رفت و مشغول نماز شد. من هم در یکی از باغ های ده خسروی ایستادم و مواظب اطراف بودم.
- پس از اینکه نماز حسین تمام شد، دوباره با هم حرکت کردیم و روی یکی از تپه ها رفتیم. من جلوتر از حسین حرکت میکردم. تازه به میدان مین رسیده بودیم که یکدفعه احساس کردم شانه ام را فشار میدهد و سعی میکند مرا بنشاند. من بلافاصله سر جایم نشستم. آهسته گفتم: چی شده؟
- حسین دوربین دید در شب را به من داد و گفت: بگیر آنجا را نگاه کن. دوربین او را گرفتم. به محلی که اشاره کرده بود نگاه کردم. باورکردنی نبود. عراقیها در فاصله خیلی کمی از ما داشتند راه میرفتند. آنقدر نزدیک بودند که بند اسلحه شان هم دیده می شد. من تعجب کردم که چطور حسین آنها را دیده است. چون من جلوتر از او میرفتم طبیعتاً باید زودتر متوجه آنها می شدم. فکر کردم شاید او هنوز عراقیها را ندیده است و به طور اتفاقی دوربین را به من داد و یا شاید اصلاً من اشتباه کرده ام. دوربین را به حسین دادم که او نیز نگاهی بیاندازد اما متوجه شدم با اشاره به سر می گوید که قبل از من آنها را دیده است.
-برای چند لحظه سر جایمان میخکوب شده بودیم. خطر بزرگی از کنارمان گذشته بود، اگر فقط چند قدم جلوتر رفته بود قطعاً با عراقی ها برخورد می کردیم و آن وقت دیگر کارمان ساخته بود.
- چند دقیقه پشت میدان مین نشستیم تا عراقی ها رفتند. بعد هر دو جلوتر رفتیم. من اسلحه ام را زیر سیم خاردار گذشتم و آن را بلند کردم. دوتایی از زیر آن عبور کردیم و وارد میدان مین شدیم. در همین موقع چند نفر از عراقی ها را دیدم که از تپه مقابل پایین و به سمت ما میآمدند. خیلی سریع روی زمین دراز کشیدیم. گیر افتاده بودیم. نمیدانستیم چه کار باید بکنیم.
- دستان حسین را روی مچ پایم احساس می کردم. مرا صدا می کرد. همانطور که خوابیده بودم، برگشتم و نگاهش کردم با دست به سمت راست اشاره کرد. منظورش را فهمیدم. آهسته بلند شدم. با احتیاط، به سمت راست رفتیم و داخل معبری شدیم. فکر می کنم همان معبری بود که امیری در آن شهید شده بود. از لحاظ کار و شرایط و موقعیت حساسی که داشتیم معبر خیلی خوبی بود.
- چند لحظه آنجا توقف کردیم. بعد از آنکه حسین منطقه را بررسی کرد و تمام جوانب کار را سنجید، دوباره به طرف خط خودی راه افتادیم. کار به خوبی و بدون هیچ مشکلی انجام شده بود. منطقه از هر لحاظ آماده عملیات بود.
- وقتی به مقر برگشتم آنقدر خسته بودم که بلافاصله داخل سنگر رفتم و آماده خواب شدم، اما دیدم حسین خارج شد. تعجب کردم. من هم پشت سرش بیرون رفتم. دنبال آب می گشت تا وضو بگیرد.
- می خواست نماز شب بخواند. من هنوز در فکر مأموریت آن شبمان بودم و کارهایی که حسین کرده بود، نماز خواندنش در محل شهادت امیری، پیدا کردن معبر، موفقیت آمیز بودن شناسایی در منطقه ای که بسیار حساس و خطرناک بود. یقین داشتم که حتماً سری در این امر نهفته است.
- به حسین گفتم: مسائلی که امشب اتفاق افتاد ذهن مرا خیلی به خودش مشغول کرده است. و هنوز باور نمی کنم که اینقدر راحت توانسته باشیم کاری به این مهمی را انجام دهیم. همان کاری که امیری به خاطرش شهید شد. بگو قضیه از چه قرار است؟
- حسین سرش را پایین انداخته بود. سعی می کرد از پاسخ دادن طفره برود. من با حالت تضرع و اصرار زیاد سؤالم را دوباره تکرار کردم.
- سرش را بلند کرد و به صورت من نگاه کرد. وقتی چشمهایش را دیدم که پر از اشک شده بود دیگر نتوانستم حرفی بزنم. (محمد رضا مهدی زاده)
- خود حسین آقا تعریف می کرد در یکی از عملیات ها چند نفر اسرا را به من دادند تا به پشت جبهه منتقل کنم. من آنها را به ستون کردم و راه افتادم.
- بین راه دو نفر از آنها که آخر ستون بودند خواستند تا از تنهایی من استفاده کرده مرا خلع سلاح کنند. من همینطور که میآمدم یکمرتبه دیدم اینها از پشت سر حمله کردند.
- کار خدا بود که من خیلی زود متوجه شدم و توانستم مهارشان کنم. بعد از این برخورد همه شان را جمع کردم و دستهایشان را بستم. دیدم مثل اینکه لیاقت آسایش را ندارند و خلاصه همه را کت بسته به عقب آوردم! (محمد علی یوسف الهی)
▪️نیروهای اطلاعات به همّت حسین، طوری پرورش یافته بودند که ترس برایشان معنا و مفهومی نداشت. از آنجا که مأموریتهای واحد همیشه توأم با خطر بود، بچه ها سعی می کردند همیشه برای رویارویی با این مسائل آمادگی خود 👇👇
را حفظ کنند.
- زمانی که لشکر در منطقه عملیاتی محرم مستقر شده بود، سنگر حسین و شهید امیری در جای خیلی خطرناکی قرار داشت. من در راه برگشت از خط بودم که به آنها بر خوردم. رفتم و چند دقیقهای در سنگرشان نشستم. آتش دشمن خیلی سنگین بود و مدام اطراف را میکوبید. گلولهها بعضاً خیلی نزدیک اصابت میکرد و منفجر میشد. در آن چند دقیقه ای که آنجا بودم دیدم خیلی موقعیت خطرناک است.
- به حسین و امیری گفتم: بابا شما چرا آمده اید اینجا سنگر زدیده اید. مگر جا قحط بود. خب بیایید بروید عقب. توی یک نقطهٔ امن تر بنشینید.
- حسین با خنده گفت: اینجا را بخاطر همین چهار تا گلولهای که میآید انتخاب کرده ایم. چون آمادگیمان برای رفتن خیلی بیشتر است. هم زودتر می توانیم برویم و هم اینکه آنجا دیگر از این خبرها نیست. خیلی امن تر است.(حاج اکبر رضایی)
▪️آن روز هواپیماهای عراقی مقّر اطلاعات عملیات را بمباران کردند. تعداد زیادی از بچه ها زخمی شدند. حسین با همان متانت همیشگی بچهها را به صبر دعوت می کرد و سعی داشت تا آنها را آرام کند.
- وقتی هواپیماها رفتند و اوضاع کمی مرتب شد، تصمیم گرفتیم مجروحین را به عقب منتقل کنیم. حسین هم می خواست همراه بچه ها برود و کمک کند، اما من اصرار داشتم که در منطقه بماند. گفتم: آقا حسین شما دیگر برای چی میخواهید بیایید. بهتر اسن همین جا بمانید.
- با ناراحتی گفت: تو چرا اینقدر اصرار داری که من نیایم.
- گفتم: خب بالاخره هر چه باشد شما به منطقه آشنا تر هستید، اینجا هم که کسی نیست. اکثر بچه ها زخمی شده اند، آنها هم که سالمند به اندازه کافی منطقه را نمیشناسند.
- در جوابم گفت: ما بنا نیست تکلیفمان را فقط در یک جا انجام دهیم. تکلیف برای من نه زمان می شناسند، نه مکان و الان از همه چیز واجب تر انتقال مجروحین به عقب است. این را گفت و همراه زخمیها به عقب رفت. (محمدرضا مهدی زاده)
این داستان ادامه دارد...
📚برگرفته از کتاب: «نخل سوخته»
✍🏻نویسنده: به قلم مهدی فراهانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️پرچم سیاه گنبدو میبینم😭
میام و تُو خیمۀ عزات میشینم💔
🔘 مراسم آیین تعویض پرچم گنبد مطهر|به مناسبت شهادت حضرت فاطمه معصومه "علیهاالسلام"🖤
▪️◾️🔳◾️▪️
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✅ قدر #شهدا با گذشت زمان بیشتر فهمیده میشه...
وقتی وقایعی مثل حمله تروریستی به #شاهچراغ و شهید شدن هموطنانمون رو میبینیم... قدر شهدا رو بیشتر میفهمیم که چطور از این ملت محافظت کردند...
#شهداگاهی نگاهی😔💔
#شبتون شهدایی عزیزان همراه🙏🌙🌹
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"(سوره مبارکه نساء)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین وسرداردلهاحاج قاسم ❤
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
بنام خداوند بخشنده ومهربان✨
آیه 72 سوره نساء🌺🍃
وَ إِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيداً72🌺🍃
وهمانا از شما كسانىاند كه (هم خودشان سست مىباشند وهم) عامل كُندى و دلسردى رزمندگان مىشوند، چون به شما مشكلى برسد، مىگويد: خدا بر من منّت نهاده كه همراه آنان (در جبهه) حضور نيافتم (يا همراه آنان شهيد نشدم)72🌺🍃
نکته ها👇
در آيهى پيش، خطر دشمنان خارجى مطرح بود، اينجا خطر دشمنان داخلى و عوامل نفوذى و منافق مطرح است.
«لَيُبَطِّئَنَّ» از ريشهى «بطو» به معناى كُندى است. به گفته اهل لغت، «بطوء» هم حركت كند است و هم ديگران را به كندى در حركت فراخواندن🌺🍃
پیام ها👇
1- صحنههاى جنگ، وسيلهى خوبى براى شناخت افراد ضعيف الايمان و منافقان است. وَ إِنَّ مِنْكُمْ ...
2- خداوند، از افكار و گفتار منافقان پرده برمىدارد. وَ إِنَّ مِنْكُمْ ...
3- منافقان، گاهى چنان به رنگ مؤمنان در آيند كه جزء آنان جلوه كنند. «مِنْكُمْ»
4- همهى اصحاب پيامبر عادل و در خط حضرت نبودند. مِنْكُمْ ... لَيُبَطِّئَنَ 5- منافقان، عامل تضعيف روحيّهى مسلمانانند «لَيُبَطِّئَنَّ» پ
#باما درخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید
شمادعوت شدید👇👇
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌺سلام_امام_زمانم🌺
⭐السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ...
⭐سلام بر تو ای مولایم،
سلام بر تو از سوی قلبی، که جز تو در آن راه ندارد!
⭐بپذیر سلام کسی را که قلبش،خانه محبت توست
و چشمهایش دیدار تو.....
⭐مولایمن
⭐تو تمام هستی مایی
امید و پناه و مامن و آقای مایی
⭐تو یادمان دادهای که با یادت
از هیچ چیز نهراسیم
و در پناهت هرگز ناامید نشویم
⭐تو یادمان داده ای
در اوج اضطراب و اضطرار،
به پشتوانهی نام زیبایت آرام شویم
برای سلامتی وتعجیل درامر
ظهورمولایمان صلوات🌺
أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج وَ فَرَجَنا بِهِ 🌺
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌠☫﷽☫🌠
🕊زیارتنامه ی #شهدا🕊
🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ🌷 بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱
✍به مناسبت سالروز شهادت شهیدان سرافراز👇👇👇
⚘ شهید مدافع حرم موسی جمشیدیان (استان اصفهان، شهرستان نجف آباد) (۱۳۹۴ ه.ش)
⚘شهید حمید رحیمفر (استان خراسان رضوی، شهرستان قوچان، روستای مزرج) (۱۳۹۶ ه.ش)
⚘شهید مدافع حرم وحید فرهنگی والا (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۹۶ ه.ش)
⚘شهید مدافع حرم گل آقا حسینی (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۶ ه.ش)
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
"وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ📖🌷
✍امروز چهاردهم آبانماه سالروز شهادت
🌷شهیدوالامقام وحیدفرهنگی والا
🌷تاریخ تولد: 1370/7/15
🌷محل تولد: تبریز
🌷وضعیت تأهل: متاهل
🌷تحصیلات: کارشناسی مکانیک
🌷تاریخ شهادت: 1396/08/15
🌷محل شهادت: ادلب سوریه
🌷______🌷
🔰زندگینامه.........
♦️«شهید وحید فرهنگی» متولد 1370 در شهر تبریز واقع در آذربایجان شرقی و دانش آموخته رشته مکانیک از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز بود. او چندی پیش برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) و مقابله با تروریست های تکفیری راهی سوریه شد و بعد از مدتی بر اثر انفجار مین در شهر ادلب سوریه به شدت مجروح شد. سپس برای مداوا به تهران منتقل شد و روز سه شنبه 16 آبان ماه 96 در آستانه اربعین حسینی به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست.
💞دلگویه همسر شهیدسرافراز :
💔وحید عزیزم، همسر آسمانیم، با جامهای سپید، با دسته گلی از رزهای سرخ عاشقی به استقبالت آمدم،سجده شکر بجای آورده و گفتم خدایا دلم را با صبر زینبی زینت بخش تا بتوانم شهادت عزیزترینم را تاب بیاورم🤲
<<ختم صلوات>>
برای سلامتی امام عصر عجل الله...
هدیه به ارواح مطهر شهدا....امام شهدا....
شهیدسرافراز<<وحیدفرهنگی والا>>
<<صلــــــــــوات>>
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
❓❓ ️آيا مي دانيد چرا به حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها، كريمه اهل بيت مي گويند؟
☑️ یکي از القاب حضرت معصومه(س) «كريمه اهل بيت» است. اين لقب بر اساس رؤياى صادقانه يكى از بزرگان، از سوى اهل بيت به اين بانوى گرانقدر داده شده است. ماجراى اين رؤياى صادقانه بدين شرح است :
☑️ مرحوم آيت اللّه سيّد محمود مرعشى نجفى، پدر بزرگوار آيت اللّه سيد شهاب الدين مرعشى (ره) بسيار علاقه مند بود كه محل قبر شريف حضرت صدّيقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب كرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پايان رساندن ختم و توسّل بسيار، استراحت كرد. در عالم رؤيا به محضر مقدّس حضرت باقر(ع) و يا امام صادق (ع) مشرّف شد.
♻️امام به ايشان فرمودند:
🔅«عَلَيْكَ بِكَرِيمَةِ اَهْلِ الْبَْيت ِ.»
🔅يعنى به دامان كريمه اهل بيت چنگ بزن . ايشان به گمان اينكه منظور امام (ع) حضرت زهرا(س) است، عرض كرد: «قربانت گردم، من اين ختم قرآن را براى دانستن محل دقيق قبر شريف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زيارتش مشرّف شوم.»امام فرمود: «منظور من، قبر شريف حضرت معصومه در قم است.» سپس افزود:«به دليل مصالحى خداوند مى خواهد محل قبر شريف حضرت زهرا(س) پنهان بماند؛ از اين رو قبر حضرت معصومه(س) را تجلّى گاه قبر شريف حضرت زهرا(س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه(س) داده است.»مرحوم مرعشى نجفى هنگامى كه از خواب برخاست، تصميم گرفت رخت سفر بر بندد و به قصد زيارت حضرت معصومه (س) رهسپار ايران شود. وى بى درنگ آماده سفر شدو همراه خانواده اش نجف اشرف را به قصد زيارت كريمه اهل بيت ترك كرد.
📚 كريمه اهل بيت، ص٤٣، با تلخيص و تصرّف
ختم صلوات هدیه به حضرت معصومه (س)
👇👇👇
https://eltemas-2a.ir/z/1375
✅لطفا انتشار دهید
🚩بسمہ ربّ الحسین علیه السلام 🚩
♦️خوابی که هیچوقت تعریف نشد
♦️تغییر نام شهید کاظمی دیگر خواستهی آیتالله بهجت در این دیدار بود که مرضیه بدیهی همسرشهیدبه آن اشاره میکند؛ «اسم کوچک شهید کاظمی ابتدا فرهاد بود. آیتالله بهجت از او میخواهند که نامشان را به عبدالمهدی یا عبدالصالح تغییر دهند که همسرم، نام عبدالمهدی را انتخاب میکند.» سالها از ازدواجشان میگذرد و عبدالمهدی که دیگر صاحب دو فرزند به نامهای فاطمه و ریحانه شده، کمکم هوای سوریه به سرش میزند؛ هوای دفاع از حرم همسر شهید میگوید: «سه روز قبل از آمدنش از سوریه خواب دیدم رفتهام به حرم حضرت زینب (س). عکس همهی شهدا به دیوارهای حرم بود. همانطور که نگاه میکردم، دیدم عکس عبدالمهدی هم بین آنهاست. از شوکی که به من وارد شد، داد زدم «وای، عبدالمهدی شهید شد.» از خواب پریدم. دستانم خیلی میلرزید. اتفاقا دو، سه ساعت بعدش، زنگ زد. خواستم خوابم را تعریف کنم، ولی گفتم نگرانش نکنم. فقط گفتم: «عبدالمهدی، خوابت را دیدم.» گفت: «چه خوابی؟» گفتم: «وقتی آمدی، تعریف میکنم.»
و حالا مرضیه مانده است و جای خالی عبدالمهدی و خوابی که هیچگاه نتوانست برای او تعریف کند.......... منتظرت هستم😔👇👇
♦️یک روز بعد از شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود. گفتم بروم سراغ آن دفتری که خاطرات مشترکمان را در آن مینوشتیم. بهمحض بازکردن دفتر، دیدم برایم یک نامه نوشته با این مضمون که «همسر عزیزم! من به شما افتخار میکنم که مرا سربلند و عاقبت بهخیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست شهدای کربلا نوشته شود. آن دنیامنتظرت هستم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات🥀
🕊#کـــــــــــلام_شهـــــــــــید⚘
#شهید_سید_مجتبی_علمدار⚘
✍وقتی شما از این و آن طعنه میخورید
و لاجرم به گوشه اتاق پناه میبرید
و با عکس های ما سخن میگویید
و اشک میریزید،
به خدا قسم اینجا کربلا میشــود
و برای هر یک از غمهایِ دلتان
اینجا تمامِ شــهیدان زار میزنند.. :)
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰مکتب سردار سلیمانی🔰
✅هدف از تشکیل داعش به روایت شهید سلیمانی
🔰شهید سلیمانی: آن خبیثی که داعش را تشکیل داد قصدش ایران بود تا مانند پلی از عراق و سوریه به ایران برسد.
شادی روح شهدا ،امام راحل صلوات🥀
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093