#قالب_مسمط
#مُسَمَّط به نوعی از اشعاری گفته میشود که شاعر بنای آن را بر چند مصراع همقافیه بنهد و مصراع آخر را بر قافیهای دیگر قرار دهد.
در وجه تسمیهی #مسمط گفتهاند که از #سِمط گرفته شده که در عربی بهمعنای رشته (اسم) یا در رشته کشیدن مروارید (فعل) است. از آنجا که در قالب شعری، همهی بخشهای یک شعر با بیتهای مصراعی خاص دنبال میشوند که یا از نظر قافیه مشابه و یگانهاند یا مصراع به عینه تکرار میشود، به این وسیله گویی رشتهای در میان آنها کشیده شده باشد.
بنابراین هر بخش از مسمط را یک #رشته میگویند. قافیهی رشتهها متفاوت است و در هر رشته، همهی مصراعها بجز مصراع آخر همقافیه است. در مسمط، مصراع آخرِ هر رشته را #بند میگویند. بندها همقافیه و حلقهی اتصال همهی رشتهها به یکدیگر است.
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانبِ خوارزم وزان است
آن برگِ رزان بین که بر شاخِ رزان است
گویی به مَثَلْ، پیرهن رنگرزان است
دهقان ز تعجب سرِ انگشت گزان است
کاندر چمن و باغ نه گُل ماند و نه گلنار
"منوچهری دامغانی"
بنابراین، تکه شعر بالا یک #رشته است و
کاندر چمن و باغ نه گُل ماند و نه گلنار
#بندِ آن به شمار میآید.
#انواع_مسمط :
به مسمطهایی که بند و رشتهی مسمط آنها مجموعهی مصراعهای :
سه مصراعی (مثلث)
چهار مصراعیِ (مربع)
پنج مصراعی (مخمس)
شش مصراعی (مسدس)
میگویند که در میان همهی این موارد، #مسدس از همه رایجتر است.
#مسمط_مثلث:
ای گنبد زنگارگون! ای پرجنون پرفنون!
هم تو شریف و هم تو دون هم گمره و هم رهنمون
دریای سبز سرنگون پر گوهر بی منتها
انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازنان
ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان
گویا ولیکن بی زبان جویا ولیکن بیوفا
گه خاک چون دیبا کنی گه شاخ پر جوزا کنی
گه خوی بد زیبا کنی از بادیه دریا کنی
گه سنگ چون مینا کنی وز نار بستانی ضیا
"ناصرخسرو"
#مسمط_مربع:
ز شوق آن روی با طراوت
نهاده بر کف، سرِ ارادت
اگر برانی، زهی شقاوت
وگر بخوانی زهی سعادت
به درد عشق تو دردمندم
ز رنج هجر تو مستمندم
چه باشی ای سروِ سربلندم
مریض خود را کنی عیادت
"غروی اصفهانی"
#مسمط_مخمس:
دوش بر طرف چمن زمزمهی فاخته بود
قمری از پرده ی عشاق، نوا ساخته بود
راستی سرو خرامان، علم افراخته بود
بلبل دلشده آواز، در انداخته بود
که سراپردهی گل باز به صحرا زدهاند
تو شکرخندهی گل بین که به شیرینکاری
میکند لالهی دلسوخته را دلداری
گر دل لاله و میل گل خندان داری
خیز کز برگ شقایق به چمن پنداری
تخت یاقوت برین طارم خضرا زدهاند
"خواجو کرمانی"
#مسمط_مسدس:
گویی بطّ سپید جامه به صابون زدهست
کبکِ دری ساقِ پای در قدح خون زدهست
بر گُلِ تر عندلیب، گنجِ فریدون زدهست
لشکرِ چین در بهار، خیمه به هامون زدهست
لاله سوی جویبار خرگه بیرون زدهست
خیمهی آن سبزگون خرگه این آتشین
باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمدهست
کم سخن عندلیب، دوش به گوش آمدهست
از شَغَبِ مردمان لاله به جوش آمدهست
زیر به بانگ آمدهست بم به خروش آمدهست
نسترن مشکبوی، مشکفروش آمدهست
سیمش در گردن است، مشکش در آستین
"منوچهری دامغانی"
#آموزش_مبانی_ده
آموزش عروض و قافیه
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
#ادامهی_آموزش_عروض
امیدوارم کثرت مطالب شما را مکدر نکند زیرا اینها فقط مروری بود بر آنچه را که مفصل به هر یک از آنها خواهیم پرداخت.
لذا با مرور کلی که نیازمند پیش آگاهی شما عزیزان است با مفاهیم آشنا شوید تا مباحث بعدی را بهتر دریابید.
تا اینجا با مختصری از مبانی و قالبهای پرکاربرد آشنا شدید البته دیگر قالبها را پس از آموزش عروض آشنا خواهید شد.
#نکتهی_مهم :
بهترین و شیرینترین راه برای یادگیری وزنِ شعر، خواندنِ شعر است. پس تا میتوانید شعر بخوانید و تلاش کنید همراه با شعر خواندن به وزن شعر نیز فکر کنید. در اینجا درست خواندنِ شعر مهمترین اصل است.
بسیار مفیدتر خواهد بود اگر شعرها را بلند بلند بخوانید تا علاوه بر چشم و ذهنتان، گوشتان نیز با عروض و قافیه و وزن شعر، به صورت سماعی خو بگیرد.
همچنین تلاش کنید هر شعر را بر اساس همان ریتم و وزن، برای خودتان بخوانید.
نکاتی کلیدی راجع به تقطیع را عرض میکنم.
ابتدا توجه داشته باشید مهم خوانش درست شما از شعر است تا بتوانید درست تقطیع کنید.
یعنی آنطور که خوانده میشود، نه نگارش معمول شعر؛ که اصطلاحاً : #خط_عروضی نامیده میشود.
همچنین یک قاعدهی کلی راجع به #نون_ساکن
هرگاه قبل از #نون_ساکن هجای بلند (آ ـ ایـ ـ او) باشد (ن) از تقطیع ساقط است، مانند:
مصوت بلند ( آ ) جان ـ خزان
مصوت بلند ( او ) خون ـ جنون
مصوت بلند (ایـ ) این ـ دین
توجه داشته باشید که این قاعده در حروف ساکن دیگر لحاظ نمیشود.
قاعدهی دیگر اینکه بنا بر ضرورت که در ادامه با (اختیارات شاعری) و (اضطرارات شاعری) آشنا خواهید شد بعضاً مصوت کوتاه را بلند تلفظ میکنیم مانند مصوت کوتاه (ز) در مصراع زیر، واژهی #روز
من از روز ِ ازل دیوانه بودم
مَ/نز/رو/زِ/ = مفاعیلن
ا/زَل/دی/وا/ = مفاعیلن
نِ/بو/دم/ = فعولن
#تمرین 1 :
✅ ابیات ذیل را تقطیع فرمایید.
هر دم از عمر ، میرود نفسی
چون نگه میکنم نمانده بسی
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
تا کی غم دل گفتنم در خانه با دیوارها
خواهم زد از بیطاقتی فریاد در بازارها
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
پس از تقطیع ابیات فوق، تقطیعتان را با نمونههای ذیل تطبیق کنید تا متوجه اشکالات احتمالی خود شوید. 👇
آموزش عروض وقافیه
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
✅ پاسخ تقطیع ابیات فوق👇
هر دم از عمر ، میرود نفسی
چون نگه میکنم نمانده بسی
هر /د/مز/عم/ر/می/ر/ود/ن/ف/سی
- ن - -/ن - ن - / ن ن -
چن/ن/گه/می/ک/نم/ن/مان/د/ب/سی
- ن - - / ن - ن -/ ن ن -
فاعِلاتُن مَفاعِلُن فَعِلُن
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
تا کی غم دل گفتنم در خانه با دیوارها
خواهم زد از بیطاقتی فریاد در بازارها
تا/کی/غ/م/دل/گف/ت/نم/در/خا/ن/با/دی/وا/ر/ها
- - ن - / - - ن - /- - ن - / - - ن -
خا /هم/ ز /دز/ بی /طا/ ق/ تی/ فر/ یا /د/ در/ با/ زا/ ر /ها
- - ن - / - - ن - / - - ن - / - - ن -
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
#هجای_کشیده
قبلا راجع به هجای کوتاه و بلند عرض کردم اما هجای دیگری وجود دارد که #هجای_کشیده گفته میشود با علامت (- ن)
البته از این هجا به جهت تطابق با ارکان نمیتوان استفاده کرد
بنابرین هرگاه به واژگانی برخوردیم که هجای کشیده دارد میباید آن را تبدیل به یک #هجای_بلند و یک #هجای_کوتاه کرد تا علایم هجایی با ارکان همخوانی داشته باشد.
#مانند :
کار، داد، ماه، دید، پیر، شیر، برگ، نام و...
علایم هجایی : ( - ن )
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
#حذف_همزه (ا)
چنانچه قبل از همزه ی آغاز هجا حرف صامتی قرار گیرد، طبق اضطرارات شاعری که مفصل به آن خواهیم پرداخت، حذف میگردد.
مانند:
(از این/ - -) را به صورتِ:
(اَزین/ ن -) میخوانیم تا هماهنگی بین هجاهای دو مصراع ایجاد شود.
در آن/ - -
درآن/ ن -
از آن/ - -
ازآن/ ن -
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
#نکته :
✅ حرف #تا (چیست) و #دال (کارد) و #کا (پارک) و...
: قاعدهی حرف (ت ، د ، ک)
گاهی بعد از مصوت بلند اگر دو ساکن باشد؛ دومین ساکن #ساقط از #تقطیع است.
مانند :
کیست، چیست، نیست، زیست، بیست ، کاشت ، برداشت ، گوشت ، دوست ، پوست و...
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
"حافظ"
معشوقه دلم به آتش انباشت چو شمع
بر رویم زرد گل بسی کاشت چو شمع
"مسعود سعد سلمان"
همه گوشت بازو به دندان بکند
همی ریخت بر تخت خاک نژند
"فردوسی"
چو شد گرسُنه ، تیز پر آن عقاب
سوی گوشت کردند هر یک شتاب
"فردوسی"
از آزاد و از نیک دل بردگان
شهنشاه را سر به سر دوست وار
"فردوسی"
من ز ازل پاک تو پست و پلید
دوست نگردند فقیر و غنی
"پروین اعتصامی"
فقرم چو گشت دوست شنیدم ز دوستان
آن طعنه ها که چشم ز دشمن نداشتم
"پروین اعتصامی"
چند نمونه در مورد #دال که #ساقط از #تقطیع است.
کارد ، یارد ، بگذارْد و...
بپوشی همان پوستین سیاه
یکی کارد بستان و بنورد راه
"فردوسی"
چون کارد زدیش آنگه پیش تو بیفتد
مانند دو کاسه که بوَد پر ترحلوا
"ناصرخسرو"
با من چو گلِ شکفته باشی گه گه
گاهی باشی چو کارد با گوشت تبه
"فرخی سیستانی"
فرخش باد عید آنکه به عید
کارد بنهاد بر گلوی پسر
"فرخی سیستانی"
گیری اگرم دست در امروز بگیر
چون کارد به استخوان رسیدهست مرا
"صابر همدانی"
سر ِ نیزه بگذارد ، بر ران او
که از درد آزرده شد جان او
"عیوقی"
چند نمونه در مورد #کـ که از تقطیع ساقط است
پارک بنا کرده از تو رفته خراسان
هرچه که بوده در آن دهات خریده
"میرزاده عشقی"
تو از ادارهی مالیّه ، مالیات مخواه
که صرف ساختن پارک های عالی شد
"میرزاده عشقی"
آموزش عروض و قافیه
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
#اوزان_دوری
وزن دوری یا (متناوب)، وزنی است كه هر مصراع آن از دو قسمت تشكیل شده و قسمت دوم، تكرار قسمت اول است ، یعنی در وزن دوری، هر نیم مصراع ، حكم یک مصراع را دارد.
#مثال 1 :
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
(مفتعلن فاعلن/ مفتعلن فاعلن)
قابل توجه:
مصراع دوم رکن فاعلن اول، طبق قاعدهی وزن دوری، تبدیل به فاعلان شده است.
#مثال 2 :
از خوان خون گذشتند صبح ظفر سواران
پیغام فتح دارند آن سوی جبهه یاران
(مستفعلن فعولن/ مستفعلن فعولن)
آموزش عروض و قافیه
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
✅ کانال آموزش مبانی شعر
در ایتا
🎶( عروض ، قافیه و...) 🎶
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
#تمرین 2 :
✅ ابیات زیر را تقطیع بفرمایید سپس با پاسخ زیر تطبیق کنید.
ای ساربان آهسته ران با ناتوانان صبر کن
تو بار جانان میبری من بار هجران میبرم
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
عمرم به آخر آمد ، عشقم هنوز باقی
وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
به طاعات پیران آراسته
به صدق جوانان پیراسته
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
گفت گفتم آن شکایتهای تو
با گروهی طوطیان همپای تو
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
مرا نام باید در اقلیم فاش
دگر مرکب ناموَر گو مباش
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
کز این پس به کنجی نشینم چو مور
که روزی نخوردند شیران به زور
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
✅ پاسخ صحیح تقطیع ابیات فوق 🔽
ای/سا/ر/با/نآ/هس/تِ/ران/با/نا/ت/وا/نان/صب/ر/کن
تُ*/با/رِ/جا/نان/می/ب/ری/من/ با/ر/هج/ران/می/ب/رم
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
* بلند تلفظ کردن هجای کوتاه، طبق قاعدهی : #اشباع
عُم/رَم/ ب/آ/خ/رآ/مد/ عش/قم/هَ/نو/ز/با/قی
وز/می/چُ/نان/نَ/ مس/تم/ کز/ عش/قِ/رو/یِ/سا/قی
مستفعلن فعولن مستفعلن فعولن
ب/طا/عا/ت/پی/را/ن/آ/را/س/تِ
ب/ صد/قِ*/ج/وا/نا/نِ/ نَو/خا/س/تِ
* بلند تلفظ کردن هجای کوتاه #اشباع
فعولن فعولن فعولن فعل
گف/ت/ گف/تم/ آن/ش/کا/یت/ها/ی/تُ
با/گ/رو/هی/طو/طِ/یان/هم/پا/ی/تُ
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
م/را/نا/م/با/ید/د/رِق/لی/م/فاش
د/گر/مَر/ک/بِ*/نا/م/ور/گو/م/باش
*بلند تلفظ کردن هجای کوتاه : #اشباع
فعولن فعولن فعولن فعل
ک/زین/پس/ب/کن/جی/ن/شی/نم/چُـ/مور
ک/رو/زی/ن/خُر/دَن/د/شی/ران/ ب/زور
فعولن فعولن فعولن فعل
ای/گُ/ل/خُش/نَ/سی/م/من/بل/بُ/ل/خی/ش/را/م/سوز
کز/س/ر/صد/ق/می/ک/ند/شب/ه/م/شب/د/عا/ی/تُ
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
سلام دوستان عزیز
امیدوارم درسنامههای فوق مورد استفادهتون قرار گرفته باشه
به درخواست اعضای محترم با ادامهی مبانی در خدمتتونم
لطفا با دقت مطالعه و تمرین بفرمایید.
#قافیه
قافیه چیست: قافیه در اصل "یک حرف " است که از آن به #رَوی تعبیر میشود.
قافیه به حروف مشترکی گفته میشود که در واژههای پایانی قرینههای شعر منظوم تکرار میشود"
قافیه در اصل یک حرف است و هشت آن را تبع
چهار پیش و چهار پس، یک مرکز آنها دایره
حرف تأسیس و دخیل و قید و ردف آنگه رَوی
بعد از آن وصل و خروج است و مزید و نایره»
1. تأسیس 2. دخیل 3. قید 4. ردف
#روی
1. وصل 2. خروج 3. مزید 4. نایره
همانطور که در بالا مشاهده میکنید حروف دیگر قافیه را بر مبنای حرف #رَوی به دو دسته تقسیم کردیم؛ یکی حروف پیش از #روی و دیگری حروف پس از #رَوی که البته بر اساس قواعد قافیهی شعر عرب است و در فارسی کاربرد کمی دارد.
حروف پیش از #روی:
1 – الف #تأسیس: مصوت بلند « ا » که با فاصلهی یک متحرک از #رَوی بیاید ؛ مانند :
#کامل، #شامل و... – #ملالت ، #ملامت و...
نکته:
رعایت الف #تأسیس و حرف #دخیل واجب نیست ولی رعایت حرکت حرف دخیل، الزامی است.
2 – حرف دخیل :
#دخیل حرف متحرکی که بین الف #تأسیس و #رَوی می آید :
حرف «ل» در #خجالت و « م » در #شامل
تذکر:
قافیهای که در آن حرف تأسیس رعایت شده باشد قافیهی #موسسه نامیده میشود.
همچنین قافیهای که در آن حرف دخیل قبل از حرف #روی عیناً تکرار شده باشد صنعت اعنات (لزوم مالایلزم) گفته میشود.
مانند: حرف (ی) در #شمایل ـ #مایل
3 – حرف ردف :
الف : #ردف_اصلی مصوتهای بلند ( آ ، او ، یی ) که بلافاصله پیش از #َروی بیاید؛ مانند :
آفتاب ، دیر ، دور
ب – #ردف_زاید : حرف ساکن ( شرف سخن ) که بین #ردف_اصلی و حرف #روی می آید ؛ مانند :
« س » در #دوست « خ » در #ریخت
یادآوری :
۱ - مجموع #ردف #اصلی و #زاید را #ردف_مرکب میگویند .
۲ - قافیهای که #ردف داشته باشد اعم از #اصلی و یا #زائد #مُرْدَف خوانده میشود. (به #ضمّ حرف #میم و #سکون حرف #را و #فتح حرف #دال بخوانید) .
۳- رعایت #ردف #اصلی و #زائد در بیت الزامی است.
4 – حرف #قید : حرف (صامت) ساکن که پیش از #رَوی بیاید ؛ مانند :
«خ» در #درخت ، «ر» در #برگ
#حرف_رَوی :
آخرین حرف اصلی قافیه (آخرین حرف هجای قافیه) مانند : « ب » در #شتاب و #آفتاب
حروف پس از #رَوی به ترتیب عبارتند از :
#وصل ، #خروج ، #مزید و #نایره .
1- وصل:
حرفی است که بیفاصله به #رَوی بپیوندد.
مثال: « ی» در #نفسی و #کسی
تذکر:
قافیهای که حرف #وصل دارد قافیهی #موصوله مینامند.
2- خروج:
حرفی است که به حرف ((وصل)) میپیوندد.
مثال: « د » در #یکدیگرند و #گوهرند
3- مزید:
حرفی است که به #خروج میپیوندد.
مثال: « ش » در #میگدازیمش و #مینوازیمش
4 - نایره (نایر):
یک یا چند حرف است که به #مزید میپیوندد.
مثال: « الف و ن » در #بستیمشان و #پیوستیمشان
تذکر مهم:
رعایت حروف بعد از #رَوی در هر صورت در کل شعر الزامی است.
#حرکات_قافیه:
حرکات قافیه عبارتند از: رَسّ؛ اِشباع ؛ حَذو ؛ توجیه ؛ مَجری ؛ نَفاذ
۱ - رَس:
حرکت #فتحه پیش از الف #تاسیس را «رَس » مینامند.
مثال : #فتحهی حرف « م » در کلمات #شمایل و #مایل حرکت «رَسّ » میباشد.
۲ - اِشباع:
اشباع به دو مورد اطلاق میشود:
الف)- حرکت حرف پیش از #َروی » متحرک:
حرکت #فتحه حروف «ب » و « س » در کلمات #بَرَش و #سَرَش اِشباع است.
ب)- حرکت حرف دخیل:
حرکت #کسره در حرف «ی» در کلمات #شمایِل و #قبایِل اشباع است.
۳ - حَذو:
حرکت پیش از #ردف و #قید را #حَذو میگویند.
مثال از #قید :
حرکت #ضمه ، مانند: حروف «گ» و «ک» در کلمات #گفت و #شکفت ، #حذو میباشد.
مثال از #ردف
حرکت #فتحه در حروف «ت» و « ن » در کلمات #تاخت و #شناخت ، #حذو میباشد.
۴ - توجیه:
حرکت ماقبل #رَوی ساکن را توجیه میگویند؛ اعم از #فتحه چون #سَر ؛ #زَر» ؛ #سَحَر ؛ #پدَر و یا #ضمه چون: #تکبُّر ؛ #سُم ؛و یا #کسره مانند: #گِل ؛ #نادِر.
۵ - مَجری:
حرکت حرف #رَوی است و تغییر ناپذیر است.
#مثال : حرکت #فتحه در حرف « ر » در #کَمَرَم و #بَرَم
۶ - نَفاذ:
حرکت حروف قافیه بعد از حرف #رَوی را #نَفاذ مینامند.
مثال دیگر : #خوبان، #گریان . که اگر "ان" الحاقی حذف گردد قافیه دارای اشکال خواهد بود.
درحالی که قافیه به همین صورت کاملا صحیح است؛ چرا که در #خوبان نشانه جمع و در #گریان صفت یا بیانگر حالت میباشد
استثنا : چنانچه پسوند یا پیشوند یا حروف الحاقی عیناً تکرار شده و در یک معنا و نقش دستوری باشند نیاز به حذف برای تعیین قافیه وجود دارد.
#ادامه_دارد 👇
#آموزش_مبانی_یازده
آموزش عروض و قافیه
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
ادامهی #قافیه
#توضیح:
الف: هر مصوت بلند به تنهایی اساس قافیه قرار میگیرد مانند #مو ، #سبو
ب: هر مصوت با یک یا دو صامت بعدش اساس قافیه قرار میگیرد مانند #سَحر ، #سَر
#رَوی: آخرین حرف اصلی قافیه را «رَوی» ravi میگویند. به عنوان مثال در کلمات جام ، وام ، دام ، نام ، آرام ، حرف «م» #رَوی است.
#واج: به هر کدام از حروف و صداها یک واج گفته میشود
برای تعریف قافیه نیاز داریم واج ها را به دو دسته تقسیم کنیم: حروف (الف ب پ ...) و صداها یا حرکات (آ ای او ـَ ـِ ـُ )
"همسانی حرف #رَوی و حرکت ماقبل آن در دو کلمه، اساس قافیه را تشکیل میدهد"
یعنی در شعر پارسی برای قافیه کافیست تنها حرف #رَوی را تشخیص داده و حرکت ( آ ـ ای ـ او ـَ ـِ ـُ ) ماقبل آن را هم بررسی نماییم.
بنابر این تعریف، کلماتی مانند: #سر ، #پدر ، #بیشتر ، #خبر و... با توجه به همین قاعده قافیه بوده و حرف قافیه در آن " َر" میباشد!
تبصره 1: باید توجه شود در قافیه حروفی که بعد از حرف #رَوی می آیند باید عیناً تکرار شوند.
#مثال: #دوختیم و #افروختیم. حرف #رَوی : ت ، و حروف "یم" (الحاقی) است که عیناً تکرار میشود.
تبصره 2: نکتهی قابل توجه دیگر اینکه در قاعدهی کلی عنوان شده "حرف #رَوی و حرکت ماقبل آن" یکسان باشد ، بنابراین چنانچه حروف ساکنی قبل از حرف #رَوی بیاید باید عیناً تکرار شود.
مثال: #افروخت و #دوخت، که در اینجا #رَوی همان "ت" بوده و حروف ساکن "وخ" عیناً تکرار شدهاند، و حرکت ماقبل حرف #رَوی "ساکن" میباشد.
#سَر ، #پَر = قافیه: َر
#جان ، #جهان = قافیه: ان
#شیر ، #پیر = قافیه: یر (ایر)
#دَست ، #هَست = قافیه : َست ، قاعده و تبصره 2
#دوخت ، #افروخت = قافیه : ُوخت ، قاعده و تبصره 2
#راهت ، #چاهت = قافیه : اه ، قاعده و تبصره 1
#رنگم ، #سنگم = قافیه : َنگ ، قاعده و تبصره 1 و 2
نکاتی دیگر راجع به قافیه :
#نکته_اول :
گاهی حرکات یا صداها ( آ ای او ـَ ـِ ـُ ) خود در جایگاه "روی" در قافیه قرار میگیرند که در این صورت به تنهایی قافیه هستند
مثال:
ما و خدا : قافیه "آ"
سو ، سبو : قافیه "و"
که ، چه : قافیه " ـِ " (کسره) مثال:
هر كجا ذكر او بُوَد تو كهای
جمله تسليم كن بدو تو چهای
#نکته_دوم :
حرف آخر قافیه (رَوی) یا ساکن است یا متحرک.
اگر ساکن باشد دارای یازده قسم است که کم و بیش همگی با آنها آشنا هستند مانند: اثر، نگار، دوست، گریست...
اگر متحرک باشد دارای سه قسم است:
یک حرف متحرک: که، چه، به... (کِ ، چِ ، بِ ...)
دو حرف متحرک: بَرِ ،سَرِ
دو حرف متحرک طرفین حرف ساکن: قلبِ ، دستِ
حال با توجه به دانستن این نکته (رَوی متحرک) استثنایی (اضطرارات قافیه) را در رابطه با قافیه یادآوری خواهیم کرد:
کلماتی مانند:
مادَر / شاعِر
فَجر / هِجر
در اینگونه کلمات که حرف ماقبل رَوی همصدا نیستند را نیز به ندرت میتوان استفاده کرد اما از #عیوب_قافیه است که در آینده به آن میپردازیم.
حضرت حافظ:
شب وصلاست و طی شد نامهی هجر
سلامٌ فیهِ حتیٰ مطلع الفَجر
و یا غزلی از شیخ اجل:
هِشته /گذَشته
از عنبر و بنفشهی تو بر سر آمدست
آن موی مشکبوی که در پای هشتهای
من در بیان وصف تو حیران بماندهام
حدّیست حسن را و تو از حد گذشتهای
#نکته_سوم :
در شعر پارسی برعکس شعر عرب برای تعیین قافیه پسوندها و پیشوندها و حروف الحاقی لزوماً حذف نمیشوند!
در واقع با توجه به قافیههای انتخابی گاه ممکن است نیاز به حذف الحاقات نباشد و خود حروف الحاقی جزئی از قافیه باشند.
برای نمونه چنانچه قافیههای انتخابی کلماتی مانند: #قلم ، #قدم ، #متهم و... باشد آنگاه برای کلمهای مانند #تنم که از (تن + م) تشکیل شده نیازی به حذف "م" نیست و از نظر قافیه هم بلااشکال است؛ البته لازم به ذکر است تنها یک مورد در هر شعر مجازیم!
و یا طبق همین قاعده کلماتی مانند #ارزید ، #لرزید ، #پیچید ، #فهمید و... " #همقافیه هستند.
در جلسات بعد برای سهولت یادگیری تعدادی از قافیه ها را بارگذاری میکنم.
#آموزش_مبانی_دوازده
آموزش عروض و قافیه
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
#اختیارات_شاعری
اختیارات شاعری همواره یکی از الحاقات شعر کلاسیک پارسی بوده و مقالات و جزوههای زیادی از آن در دسترس است.
گاهی مشاهده میشود که عدهای از دوستان برداشتهایی نادرست از اختیارات داشته و گاه به دلیل عدم آگاهی از آنها ، هر خطای فنی را جزو اختیارات قلمداد مینمایند.
در این مقال به دنبال تعریف جدیدی از آن نبوده و سعی بر آن دارم تا با باز کردن و تفسیر این اختیارات موضوع را برای شاعرانی که آشنایی چندانی با اختیارات مورد بحث ندارند سهل نمایم و در پایان بحثی را تحت عنوان "اضطرارات" به میان خواهم کشید که در سالهای اخیر عزیزانی به آن پرداختهاند!
اختیارات شاعری به دو گروه #اختیارات_زبانی و #اختیارات_وزنی تقسیم میشود که در زیر همراه با مثال به تک تک آن ها خواهیم پرداخت:
#اختیارات_زبانی: این نوع اختیارات تنها به نوع تلفظ کلمات بر میگردد یعنی شاعر اختیار دارد با توجه به حالات و اقتضای وزن هر کدام از حالات را انتخاب نماید.
امکان حذف همزه: اگر قبل از همزه آغاز هجا، حرف صامتی بیاید، همزه را میتوان حذف کرد. مثلا «در آن» تبدیل میشود به «دران».
(اختیارات شاعری، کامیار)
باید توجه شود این از اختیارات است یعنی شاعر میتواند همزه را حذف کند یا خیر! که با توجه به وزن شعر به صورت "در-آن" یا " دَ-ران" تلفظ خواهد شد.
#مثال :
آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب
وزن این شعر "فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات" است با الگوی هجایی: - ن - -/ - ن - -/ - ن - -/ - ن - ن/
هجای بلند یا همان علامت (-)
هجای کوتاه یا همان علامت (ن)
هجای کشیده یا همان (- ن)
اگر مصراع فوق را تقطیع کنیم خواهیم دید که رکن آخر یعنی "شد در آب" به صورت زیر خواهد بود:
شد/ دَ /راب
- / ن / - ن
و این با الگوی هجایی وزن فوق که در رکن آخر باید : - /ن /- ن باشد فرق دارد بنابراین شاعر اینجا از اختیار استفاده کرده و همزه را در "آب" حذف مینماید و رکن آخر به صورت " دَ/ راب" تلفظ میشود.
اما گاهی بنا به ضروریات وزن، همزه را نباید حذف نمود مانند مصرع زیر:
اگر این است آزادی مرا بیبال و پر گردان
که باید به صورت "اَ / گر/ ای/ نس/ت/ آ/ زا/ دی..."
همانطور که ملاحظه میشود همزه در "است" حذف شد اما در "این و آزادی" بنابه ضروریات وزن نباید حذف گردد.
#اشباع :
(بلند تلفظ کردن مصوت کوتاه:)
مصوت كوتاه پایان كلمه را به ضرورت وزن میتوان كشیده تلفظ كرد که به هجای بلند تبدیل شود که به آن قاعدهی #اشباع نیز میگویند. این اختیار به وفور در اشعار به چشم میخورد.
توجه شود که تنها مصوت کوتاه " پایان کلمه" بلند تلفظ میشود. یعنی نمیتوانیم هجای کوتاهی را در میان یا ابتدای کلمه بلند تلفظ نماییم.
#مثلا :
خانه= "نه" در پایان کلمه "خانه" بعضاً میتواند بلند تلفظ شود اما در "سماور" نمیتوانیم "سَ" را که در ابتدای کلمه قرار دارد بلند تلفظ کنیم و همینطور "بِ" در "آبرو"
#مثال :
میکند روز سیه ، بیگانه یاران را ز هم
خضر در ظلمات میگردد ز اسکندر جدا
"صائب"
وزن بیت: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
در تقطیع "ز" در "روز" یک هجای کوتاه است اما با توجه به وزن شعر میدانیم که در این مکان باید یک هجای بلند داشته باشیم بنابراین متوجه میشویم که در اینجا "زِ" به صورت بلند تلفظ میگردد و به اصطلاح #اشباع میشود.
کوتاه تلفظ کردن مصوت بلند: معمولا زمانی رخ میدهد که بعد از مصوت های بلند "و " یا "ی" مصوت دیگری بیاید. آنگاه میتوان مصوتهای "و" یا "ی" را کوتاه تلفظ نمود.
سوی چاره گشتم ز بيچارگی
ندادم بدو سر ، به یكبارگی
( فردوسی)
مشاهده میشود که هجای بلند "سو" به صورت "سُ" تلفظ میشود.
#آموزش_مبانی_سیزده
آموزش عروض و قافیه
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
#اختیارات_وزنی :
اختیارات وزنی بر خلاف اختیارات زبانی که تنها به نوع تلفظ بستگی داشت، باعث تغییرات کوچکی در وزن میگردد که به صورت زیر است:
هجای کوتاه در آخر مصراع، بلند محسوب میشود.
(قواعد تقطیع- شمیسا و اختیارات شاعری- کامیار)
در واقع هجای پایانی هر مصراعی همواره بلند است، یعنی چنانچه مصرعی به هجای کوتاه یا کشیده ختم شود آن را بلند در نظر میگیریم.
#مثال :
دلگیر نیست از تن ، جانهای زنگ بسته (ته)
هرکه پیراهن به بدنامی درید آسوده شد (شد)
درین بساط ، بجز شربت شهادت نیست (نیست)
✅ شاعر مختار است به جای #فعلاتن در رکن اول هر مصراع، #فاعلاتن بیاورد.
یعنی اگر شعری با #فعلاتن شروع شود
مانند:
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
و یا:
فعلاتن مفاعلن فعلن
میتوان تنها در رکن اول بجای #فعلاتن از #فاعلاتن استفاده کرد یعنی در رکن اول، بجای هجای کوتاهِ اول، از هجای بلند استفاده کرد اما عکس این قضیه درست نیست.
این اختیار وزنی بسیار رایج است، حتی ممكن است در تمام مصراعهای اول شعر نیز صورت بگیرد
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
(فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن)
مشاهده میشود در رکن اول بهجای #فعلاتن از #فاعلاتن استفاده شده است.
#تسکین
شاعر مختار است به جای دو هجای کوتاه (ن ن) یک هجای بلند (-) بیاورد. عکس این مورد صحیح نمیباشد؛ این اختیار که در اصطلاح به آن #تسکین میگویند، جز در آغاز مصراع (مگر به ندرت) در همه جا قابل اعمال است.
ای بیخبر بکوش که صاحب هنر شوی
تا راهبر نباشی، کی راهبر شوی؟!
ای/بی/خ/ = مفعول
بر/ب/کو/ش/ = فاعلات
کِ/صا/حب/ه/ = مفاعیل
نر/ ش/وی/ = فاعلن
تا/را/ه/ = مفعول
بر/ن/با/شی*/ = فاعلاتن
کی/را/ه/ = مفعول
بر/ش/وی/ = فاعلن
* در مصراع دوم شعر حافظ #نباشی دو هجای کوتاه تبدیل به یک هجای بلند (فاعلاتُ مفاعیلُ) ـ (فاعلاتن مفعولُ) شده است.
#ابدال
اختیار شاعری #ابدال در دو هجای ماقبل آخر بسيار رايج است و در آن #فَعَلُن (ن ن -) به #فعلن (- -) تبديل میشود و حتّی در تمام مصراعهای یک شعر ممکن است استفاده شود؛ همچنین بهجای ارکانی مانند #فعلاتن (ن ن - -)، #مفتعلن (- ن ن -) و #مستفعلُ (- - ن ن)، شاعر میتواند بنا به ضرورت #مفعولن (- - -) بياورد؛ امّا كاربرد اين موارد كم است.
مثال برای ابدال #فَعِلُن (ن ن -)
به #فعلن (- -):
هر چه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
مثال برای ابدال #فعلاتن (ن ن - -)
به #مفعولن (- - -):
خارکش پیری با دلق درشت
پشتهی خار همی برد به پشت
مثال برای ابدال #مفتعلن (- ن ن -)
به #مفعولن (- - -):
گل به سلام چمن آمد بهار
گه به سپاس آمد گل پیش خار
مثال برای ابدال در رکن اول مصراع دوم :
#مستفعل (- - ن ن)
به #مفعولن (- - -)
میکوش به هر ورق که خوانی
مستفعل فاعلن فعولن
می/کو/ش/ب/ = مستفعل
هر/و/رق/ = فاعلن
کِ/ خا/نی/ = فعولن
کان دانش را تمام دانی
#مفعولن فاعلن فعولن
کان/دا/نش/ = #مفعولن
را/ ت/ما/ = فاعلن
م/ دا/نی/ = فعولن
#قلب
شاعر مختار است در برخی اوزان بهجای (- ن) ، (ن -) بیاورد، و یا بالعکس عمل کند. این عمل را در اصطلاح #قلب گویند. قلب در تبدیل #مفتعلن به #مفاعلن و بالعکس دیده میشود.
(اختیارات شاعری- شمیسا)
یعنی اینکه گاهی در شعر جای یک هجای کوتاه، با هجای بلند کنار آن عوض خواهد شد. البته این اختیار بسیار کم کاربرد است و به وفور قاعده تسکین نیست و همانطور که عرض شد معمولا تنها بین "مفتعلن و مفاعلن" اتفاق می افتد.
(قلب) ، یعنی : (جا به جایی هجا)
که بوَد مخصوص بعضی (رکن ها)
که شود : (مُفتعلن) ، (مفاعلن)
یا شود : (مفاعلن) ، (مفتعَلن)
مثال برای قلب #مفتعلن (- ن ن -)
به #مفاعلن (ن - ن -):
کیست که پیغام من به شهر شروان بَرَد
کی/ست/ کِ/ پی/ = مفتعلن
(- ن ن -)
غا/م/ من/ = فاعلن
(- ن -)
بِ/ شه/ر /شِر/ = مفاعلن *
(ن - ن -)
وان/ب/رَد/ = فاعلن
(- ن -)
یک سخن از من بدان مرد سخندان بَرَد
یک/س/خ/نز/ = مفتعلن
من/ب/دان/ = فاعلن
مـر/دِ/ سُ/خن/= مفتعلن
دان/بَ/رَد/ = فاعلن
در درس بعد به (اضطرارات شاعری) خواهیم پرداخت.
#آموزش_مبانی_چهارده
آموزش عروض و قافیه
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
#اضطرارات_شاعری
پس از آشنایی با اختیارات شاعری با پدیدهای به اسم اضطرارات شاعری بر میخوریم اما اینکه اضطرارات شاعری چیست در ادامه توضیح خواهم داد.
همانطور که از اسم آن پیداست شاعر گاهی مضطر خواهد بود برای استفاده از حالتی از کلمه تا به وسیله آن سلامت شعر خود را توجیه نماید.
در اضطرارات شاعری برعکس اختیارات شاعری ، شاعر مجبور به استفاده از حالت خاصی از کلمه خواهد بود یعنی اگر حالت دیگر کلمه را استفاده نماید سلامت شعر زیر سؤال خواهد رفت!
با این مقدمه میتوان گفت آنچه را که ما به عنوان "اختیارات زبانی" میشناسیم در اصل اضطرارات هستند و نه اختیارات!
اما دلیل این ادعا چیست؟
در اختیارات شاعری همانطور که از اسم آن پیداست شاعر باید مختار باشد در استفاده از نوع کلمات، به عبارت دیگر شاعر از هر حالتی استفاده کند به سلامت شعر خدشهای وارد نمیشود و این تنها سلیقه شاعر است که تصمیم گیرنده است.
برای نمونه در مصرعی بر وزن "فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن" در رکن اول چه از "فعلاتن" استفاده شود چه از "فاعلاتن" وزن صحیح است (طبق قواعدی که پذیرفته شده) یعنی شاعر طبق اختیارات خود یکی از دو حالت را انتخاب میکند.
اما در زیر خواهیم دید که "اختیارات زبانی " نه تنها به شاعر اختیاری برای انتخاب نمیدهد بلکه مجبور به استفاده نیز خواهد کرد!
#حذف_همزه :
گفتیم طبق اختیارات وزنی شاعر میتواند گاهی همزهی قبل از الف را حذف کند... اما با نگاهی دقیقتر متوجه خواهیم شد در چنین مواقعی شاعر مجبور است که همزه را حذف کند تا وزن دچار اختلال نشود! بنابراین شاعر نمیتواند ادعا کند که "میتوانم" همزه را حذف کنم بلکه مجبور به انجام چنین عملی است.
برای مثال در مصرع:
آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب
به وضوح مشخص است در این مصراع شاعر مجبور به حذف همزه (در آب) ، (دَ / راب) است چرا که در غیر اینصورت وزن با اشکال رو به روست.
همینطور در مورد "کوتاه تلفظ کردن هجای بلند" و " بلند تلفظ کردن هجای کوتاه"
در هرکدام از حالتها اگر شاعر چنین نکند وزن شعر مختل خواهد شد و به زبان سادهتر شاعر اختیاری در این حالات ندارد بلکه به اضطرار به این عمل روی خواهد آورد!
بنابراین میتوان گفت اختیارات شاعری در اصل همان "اختیارات وزنی" هستند و "اختیارات زبانی" نمیتوانند در بین اختیارات شاعری قرار گیرند و بهتر است بهجای آن از لفظ "اضطرارات شاعری" یا "اضطرارات وزنی" استفاده کنیم!
البته اضطرارات شاعری محدود به همین موارد نیست و میتوان گزینه هایی مانند "آوردن محاوره در شعر" ، "مخالفت قیاس" ، "استفاده از شکل شکسته کلمات" و... را هم جزئی از اضطرارات وزنی دانست.
برای نمونه، شاعری که در شعر خود از "ز" بهجای "از" استفاده میکند "مجبور " به این کار است و به اضطرار وزن چنین میکند چرا که اگر در همان مکان از "از" استفاده کند مسلماً با ایراد وزنی روبهرو خواهد شد! بنابراین دانسته یا ندانسته از "اضطرارات وزنی" استفاده کرده است.
در پایان یادآور میشوم همانطور که در مورد اختیارات شاعری گفته شده هرچقدر شعری دارای اختیارات کمتری باشد (ظاهراً بیشتر اختیارات زبانی مدنظر است!) از صلابت بیشتری برخوردار خواهد بود، در مورد اضطرارات این توصیه قویتر است.
#منابع :
اختیارات شاعری، ابوالحسن نجفی، جنگ اصفهان، دفتر 10، تابستان 1352
در پیرامون اختیارات شاعری، ساسان سپنتا- محمد فشارکی ،نشریه ادبیات و زبان ها، وحید، آذر 1353، شماره 132
#آموزش_مبانی_پانزده
آموزش عروض و قافیه
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
#همقافیهها
✅ این هم تعدادی از کلمات #همقافیه بر اساس حروف الفبا که میتواند در تقویت حافظه و ایجاد یک فکر و یا کاربرد واژهها به شاعران عزیز کمک کند.
#الف
اما – نجوا – فردا – دریا – صحرا - رویا – شیدا – دنیا- دارا – دانا- دعوا- رسوا- معنا – تنها- یکتاـ همتا- تینا- رعنا- شهلا- حاشا- اقوا- محیا- زیرا- عذرا- سارا- زهرا- لیلا- مینا- برپا- برجا- ویدا- مولا- سیما- آقا- پیدا- سودا- بگشا- فتوا- افزا- سرما- گرما- مارا- شبها- بیتا- عنقا- والا- بالا- زیبا- آیاـ یاراـ جانا- پهنا
تماشا- مسیحا- تمنا- شکوفا- تماشا- تبرا- تولا- مبرا – مجزا- محیّا- مسما- معما – هویدا – تسلا- تقاضا- درازا- فرادا- مدارا ـ گوارا ـ اولیا ـ انبیا
دعا- دوا- روا- سوا- بنا- ثنا- رضا- فضا- قضا- شفا – جلا- صدا- بیا- بلا- ندا- فرا- ورا- هدا- چرا- خدا- عصا- رها- جدا- خفا- صفا- شنا- سرا- فدا- فنا- بقا- خطا- جفا- ریا- صبا- مرا- عبا- قبا- گدا- ابا- ربا- ادا- حنا- کجا- نما- عطا- نوا- جزا- سزا –عزا- غذا- رجا- سخا- حیا- طلا- ها
کیمیا- آشنا- مرحبا- مبتلا- مقتدا- رهنما- افترا- انتها ـ اولیا
#بـ
عجب – ادب- سبب- رجب- ذهب- طلب- عرب- غضب- نسب- وهب- طرب-رطب – لقب
تب- شب- رب مشرب- عقرب- مذهب – مرکب – مکتب- مطلب- منصب- کوکب - مرکّب- مودّب – مرتب –
صواب- ثواب – سراب- کباب- حساب- عذاب- خراب- شراب- کتاب- جواب- طناب- حباب- عتاب- حجاب- شتاب- جناب- نقاب- خطاب- شهاب- سحاب – تراب- مجاب- گلاب-رکاب –شباب-عقاب تاب- خواب- آب- ناب- باب- یاب –قاب اجتناب – انتخاب- انتصاب – ارتکاب – انقلاب – التهاب- مستجاب- اضطراب- اکتساب-افتاب
مهتاب- توّاب- نوّاب – شاداب- آداب- ارباب- نایاب- محراب- اصحاب- پرتاب – اسباب-گرداب- دوّاب- سرداب- شبتاب
عجیب- غریب-قریب- رقیب –فریب- نهیب- نجیب- ادیب- جبیب- طبیب- خطیب – حسیب- شکیب سیب- عندلیب
آشوب – محبوب- مغلوب- مصلوب-معیوب- سرکوب- محجوب- منصوب- مکتوب- محسوب – مرطوب- مرغوب- مضروب غروب- خوب-وجوب- چوب
#تـ
نیست- چیست – کیست- زیست-بیست- لیست-ایست-بگریست – نگریست – عالیست –خالیست –جاریست
رحمت- نزهت- صحبت- حشمت- خلوت- حسرت- ظلمت- دولت- کثرت- قدمت- صحّت- همت- شوکت- نقمت- رفعت- مهلت- فرصت- غفلت- غیرت- سیرت- محنت- سرعت- علت- ذلت- خفت- دقت- منت- نصرت- صولت- نعمت- قسمت- کسوت- تهمت- زحمت- فطرت- عفت –تربت – غربت- سرعت – قیمت- رغبت- غیبت
قامت- طاعت – آیت- راحت- ساعت- عادت – غایت- ساحت
ملامت- سلامت- ندامت- شهامت- غرامت- قیامت- وخامت- کرامت – حجامت – جسارت – امامت - طهارت- حقارت- اسارت- عبارت- زیارت صداقت- رفاقت- حماقت- رسالت- عدالت- کسالت- اصالت- صلابت – نجابت- نیابت- قرابت- شفاعت- قناعت- شجاعت- برائت- قضاوت- قصاوت – عداوت- طراوت- تلاوت- سخاوت- سعادت- حسادت- ارادت- عبادت- عیادت- شهادت - اهانت- حظانت- حفاظت- دیانت – خیانت- شماتت- هدایت- حکایت- شکایت- نهایت- کفایت- حمایت- عنایت- روایت- سرایت – رضایت- رعایت - فضاحت –فصاحت – صراحت – ملاحت ـ کثافت- خباثت- ریاضت – شباهت - لطافت ـ ضیافت
طبیعت- غنیمت – طریقت- شریعت- عزیمت- حقیقت – بصیرت- مرمت – مشقت – مذمّت- محبت- مسرت – منیت- نصیحت-فضیلت-
عاقبت- عافیت- معذرت- منقبت- موهبت- معرفت- مغفرت- مشورت- تقویت- تسلیت- مرهمت- منزلت
مست – هست – بست – رست – جست – دست- شست – خست - شکست – پرست- نشست- گسست – خجست – الست- پیوست- تخت – رخت – درخت- سخت- لخت – بخت- تفت- نفت- رفت- سمت
گذشت – پلشت- دشت – گشت-
گفت – خفت- رفت- جفت- مفت – شنفت- نهفت- شکفت-
توست - جست - رست ـ شست- نخست
بهت ـ کشت ـ مشت ـ پشت
بهشت- سرشت- نوشت- کشت- زشت- خشت – سرنوشت –
شگفت- خرفت – گرفت – فرست
افراخت – پرداخت – بگداخت – بشناخت – ساخت – باخت- تاخت – انداخت – نواخت - گداخت
طابوت – طالوت – جالوت – مبحوت– مبسوت – طاغوت – شاتوت – قنوت – سکوت- سقوت
دوست- اوست ـ پوست ـ نکوست ـ آبروست
حیات- قنات – ثبات – فرات- نبات- صفات- برات- صرات - نجات- بیات- ذکات- صلات ـ برات - لات- التفات- احتیات ـ کلمات ـ درجات- مشکلات
#ـد
دود ـ زود- بود- رود- سود- جود- نبود ـ کبود ـ ستود- نمود- ربود- سرود- فرود- صعود ـ عمود- حسود- ورود- درود ـ زدود ـ ودود- گشود- شنود- شهود- وجود- سجود ـ فزود- موعود – مولود- مقصود ـ مشهود ـ مردود- مسعود- محمود ـ مطرود ـ مودود ـ خشنود ـ مسدود- موجود- آلود-معدود
شاد- باد- یاد- زاد- راد- داد- حاد- فریاد- آزاد- آباد- داماد- ایراد- امداد- تعداد- بیداد- افتاد- آحاد- فرهاد- فرزاد- خرداد – میلاد- میعاد- ارشاد-صیاد- جلاد- بنیاد-ایجاد- اضداد- سواد- زیاد- مراد- نهاد- عماد- مداد- مفاد- عناد- فتاد- کساد- ستاد- مباد- معاد- گشاد- اعتقاد- اعتماد- ازدیاد- ارتداد- اتحاد- انتقاد- فرستاد- پیشنهاد- استعداد- انعقاد
امید- جدید- رسید- دمید- نوید- مجید- فرید
خرید- وحید ـ سفید-سپید- سعید پلید
حمید- کلید- رمید- دمید- تپید- چشید- کشید- شهید- شنید- ندید- دوید- خمید- پدید- چکید- برید- پرید- گزید- وزید- آرمید- عید- بید- چید- مرید - خورشید- امیّد- جاوید- توحید- تشدید- تهدید- تمدید- ترسید- تردید- خندید- پرسید- تابید- چرخید- بارید- نالید- بالید- خوابید- تبعید- تقلید
سمند ـ کمند ـ بخند- پسند- گزند- چرند نژند- بلند- سپند – پند- بند- زند- گند- قند- سوگند- خرسند- پیوند- اسفند- لبخند- دلبند
کرد- سرد- درد- طرد- ورد- زرد- فرد- مرد- گرد- نبرد- نورد- نقد- عقد- عمد- قصد- عهد- شهد – عبد
برد- خرد- خورد- مرد- طرد- سپرد- آزرد- آورد
آید- شاید- باید- - رباید- سراید-گشاید- نماید- بیاید- فرماید
معبد- مقصد- احمدـ مرقد- مسند- مرتّدـ سرمد- آمد- داند- سازد- بازد- خواهد- دارد- ماند- بارد- خواند- ارشد- ایزد
ابد- صمد- مدد- احد- ولد- خرد- عدد- بلد- رسد- رود- کشد- نهد- دهد- بود- درد- شود- سبد- سند- چشد- برد- پرد- زند- کند- قد- رد- زد- بد- حد- سد- مد
#ـر
یار- بار- سار- جار- هار- زار- نار- خار- خوار- مار- تار- کار- عار- غار- غبار- سوار- فرار- خمار- ندار- هوار- قرار- نهار- نوار- بهار- کنار- نثار- دچار- شمار-حصار- فشار- شعار- وقار- دیار- انار- مزار- هزار- شکار- نگار- گوار- گذارـ عذارـ چنار- حمار- انتظار- افتخار- اعتبار- ابتکار- دادگار- یادگار- روزگار- آشکار- رستگار- ذوالفقار- کردگار- سایه دار- جویبار- شهریار- پرده دار- اختیار- استوار- اعتذار- اقتدار-
رفتار- تکرار- اخطار- گفتار- دلدار- ایثار- اجبار- آثار- پیکار- انکار- هشیار- دیدار- بیدار- دشوار- آزار- آوار- بیزار- اخبار- اسرار- افکار- اظهار- اقرار- بسیار- گلزار- دیوار- معمار- مسمار- یکبار- دستار- بازار- پرگار- بیمار- مختار-امرار- اصرار- ابرار- انبار- زنهار- زنگار- هموار- سردار- افسار- هنجار- رخسار- پدیدار- گرفتار- طلبکار- بدهکار- هوادار- علمدار- سزاوار- خریدار- عزادار
شرر- خبر- ضرر- سحر- هدر- هنر- پدر- سفر- گهر- اثر- ثمر- نظر- گذر- شکر- قمر- فنر- ظفر- کمر- بشر- خطر- حذر- سپر- مختصر- مفتخر- منتظر- معتبر- معتذر- زر- در- بر- سر- پر- خر- شر- گر- هر – کر- ترـ زیور- سرور- کشور- عنبر- خواهر- اکبر- اصغر- یاور- باور- ساغر- داور- لشکر- افسر- گوهر- دیگر- پیکر- مادر- دختر- ابتر- لنگر- سنگر- جوهر- مظهر- معبر- اختر- کافر- بنگر- دلبر- آذر- پرور- مضطّر- محضر- آخر- کیفر- خنجر- محشر- منبر-رهبر- گستر- اخضر- دفتر- انور- حیدر- خیبر- کوثر- قنبر- معطر- منور- محقر- مظفر- سراسر- ستمگر- برابر- مقدر- مکدر- مقرر- مصور- مذکر- برادر- پیمبر – توانگر- مسخر- انگشتر- پیغمبر
پور- حور- کور- دور- شور- نور- مور- گور- زور- سور- تور- جور- طور- بلور- غرور- سرور- شعور- قطور- صبور- تنور- حضور- مرور- بلور- قصور- زبور- ظهور- فکور- عبور- کرور- غیور- غفور- زنبور- مشهور- کافور- دستور- عصفور- معمور- معذور- مغرور- منصور- مبرور- مسرور- مسحور- مجهور- مقدور- معجور- مستور- مأمور- منظور- مهجور- رنجور- مشکور- مطهور- محشور- مزدور
پیر- شیر- سیر- دیر- گیر- زیر- بیر- تیر- حقیر- نقیر- فقیر- اسیر- نظیر- امیر- وزیر- کویر- کبیر- ضمیر- صغیر- کثیر- تفسیر- تقریر- تقدیر- زنجیر- تصویر- تصدیر- تأخیر- تأثیر- تقصیر- تزویر- دلگیر- تعمیر- تدبیر- تعبیر- اکسیر –شبگیر- تسخیر- نخجیر- تکفیر-
شکر- کفر- ظهر- یسر- عسر- مهر- عذر- طهر- شور-
نزر- ابر- شهر- قدر- حفر- صبر- قعر- دهر- بهر- بحر- چتر- نهر- زهر- قبر- زجر- قهر-مکر- امر- قصر- چبر- حشر- نشر- فجر-
شعر- خیر- ذکر- فکر- سیر- غیر- مهر- هچر- کبر- صغر- سحر
قادر- ظاهر- نادر- ماهر- قاهر- طاهر- ساحر- خاطر- موثر – مدبّر – معبر- مقصّر- مصور- محیّر- مخیر
پر- آجر- تلنگر- تبحر- تمسخر- تحجر- تحیر- تصور- تبدر- تذکر- تشکر- تکسر- تکبر-تفاخر- تظاهر-
#ـز
خیز- میز- تیز- ریز- هیز- عزیز- بریز- کنیز-گریز- پرهیز- پرویز- لبریز- آمیز- آویز- انگیز
راز- باز- ناز- گاز- ساز- دلنواز- احتزاز- احتراز نیاز- نماز- فراز-گداز-دراز- گراز- غماز- تراز- طراز- حجاز- آغاز- پرواز- ایجاز- پرداز- انباز- بزاز- افراز- ابراز- احراز- اعجاز-آواز- ممتاز-
روز- دوز- سوز- تموز- هنوز- فروز- بروز- عجوز- مجوز اندوز- افروز- آموز- دیروز- امروز- نوروز- پیروز- فیروز
#سـ
ترس- درس- یأس- عکس- لمس- نحس- شمس- نفس- حبس- حدس
یاس-التماس- اقتباس- قیاس- حواس- هراس- شناس- لباس- حماس- سپاس- الیاس-احساس- عباس
نفس- هوس- عبس- جرس- قفس- قبس- فرس- پس- کس- بس- خس- رس- دلواپس
ملتمس- مجلس- مفلس- نرگس- مونس- موسوس - مدرس- مهندس –موسس- حس- مس
مأیوس- محسوس- منحوس- افسوس- فانوس- ملبوس- قاموس- محبوس- مأنوس- ناموس- طاووس- کابوس- بوس- لوس- فوس-اتوبوس- عروس- عبوس- نفوس-ملوس - فسوس – مجوس - خلوص - جلوس- شموس