🚨غربالگری و باعث و بانی آن...
سیزدهم دی ماه ۱۳۷۱ بود که برای دفاع از طرح جمعیت و تنظیم خانواده، پشت تریبون مجلس قرار گرفت. شروع به صحبت کرد و حرف هایی زد که یادآوری آنها بعد از قریب به سه دهه، حال انسان را خراب می کند:
«برادران، ما می دانیم که مشارکت خانم ها و اشتغال بیشتر آنها ضرورتا یعنی اشتغال کمتر برای آقایان. شاید یکی از دلایل مهم تشویق زنها به فعالیت های اجتماعی و اقتصادی این باشد که کنترل جمعیت بشود! این تجربه کشورهای مختلف است. ما در اندونزی می بینیم که توانستند جمعیت را به این طریق کاهش بدهند. ما نیاییم این حربه! را از آن برندگی خاص خودش بیندازیم!»
شانزده سال بعد از تصویب قانون منحوس جمعیت و تنظیم خانواده، او گزینه آقای احمدی نژاد شد برای وزارت بهداشت. دکتر علیرضا مرندی -وزیر سابق بهداشت، بنیانگذار تحدید نسل پس از انقلاب، برنده جایزه جمعیت سازمان ملل و نماینده مردم تهران در مجلس هشتم- به عنوان حامی او پشت تریبون رفت و گفت: «به اعتقاد بنده خانم دکتر دستجردی نیازی به معرفی ندارد. شناخت بنده از او به سال ۱۳۵۹ برمی گردد... از آنجايي كه بانوان نيمي از جامعه را تشكيل ميدهند، افزايش نقش فعال و سازندهي آنان، ميتواند مكمل تلاشهاي مردم بوده و موجب پيشرفت سريعتر جامعه شود»
دستجردی، وزیر بهداشت شد و در دوران وزارتش «غربالگری برای همه مادران باردار» به اجرا درآمد. همین شیوه از غربالگری که تجارب مربوط به آن را خوانده ایم و اشکمان درآمده.
ناگفته نماند که هم اکنون نیز مرضیه وحید دستجردی، یکی از بزرگترین حامیان شیوه فعلی غربالگری است. شیوه ای غیرعلمی که سالانه به قتل هزاران جنین سالم می انجامد. همسویی این فرد در این موضوع با افرادی مانند مصطفی تاجزاده، عباس عبدی، حسین باستانی، سعید حجاریان و همسرش و ... جالب نیست؟!
#غربالگری
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۰۹ #ازدواج_آسان #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #قسمت_اول من همیشه به خدا میگفتم که برام م
#تجربه_من ۴۰۹
#فرزندآوری
#غربالگری
#قسمت_دوم
پسر دومم رو مجبور شدم به خاطر خراب شدن دندوناش و دستور دکتر یه سال و نیمگی از شیر بگیرم و هم خودمون هم بچه خیلی اذیت شدیم و شاید یک ماه کامل شب ها گریه میکرد.
تصمیم گرفتم اون سال ماه رمضون رو گم روزه بگیرم و بعد برای سومی اقدام کنیم و همین کار رو هم کردیم ایندفعه دو ماه طول کشید و بعد باردار شدم هیچوقت از خدا نخواستم این یکی دختر باشه و همیشه صلاحمون رو میخواستم.
من دکترم فرد خوب و مذهبی بود که تا جایی که بتونه زایمان طبیعی انجام میده اما برای من تشخیص داد که طبیعی نمیتونم منم با ناراحتی تمام چون خیلی علاقمند به طبیعی بودم چون بهش اعتماد داشتم قبول کردم و سزارین شدم. دکتر من اجباری هم بر سونوی قلب نداره و یهو سونوی ۱۲ هفته میفرسته منم صبر میکردم و همون موقع میرفتم سر این یکی هم همینکار رو کردیم و الحمدلله همه چی خوب بود تا اینکه نوبت به غربالگری و آنومالی شد و وقتی رفتم سونوگرافی دکتر تشخیص مشکل بزرگی رو داد و منو فرستاد پیش دکترم و دکترم تشخیص اون رو تایید کرد ولی برای اینکه مطمئن بشیم سونوگرافی دیگه ای رو نوشت خیلی شوک بزرگی بود ولی همون لحظه که از سونو آمدم بیرون گفتم خدایا خیلی دوستت دارم و راضی هستم به رضای تو درسته خیلی سخت بود ولی به صورت عجیبی محبت خدا رو تو اون شرایط بیشتر حس میکردم.
خلاصه سونوی بعدی هم بدون هیچ شکی همون تشخیص رو داد. دکتر دیگه و سونوهای دیگه هم همینطور همه متفق القول بودن ولی برای اطمینان خودم و تشخیص مشکل برای بچه های بعدی آمینیوسنتز هم دادم دیگه حجت به ما تموم شد که بچه مشکل داره و حتی ممکنه تا پایان بارداری هم نمونه یا اگه به دنیا بیاد با مشکلات زیادی که داره زندگی خیلی سختی داشته باشه و از دنیا بره بنابراین با اجازه پزشکی قانونی (اصلا به راحتی مجوز سقط نمیدن) رفتم برای سقط که خودش پروسه ی خیلی سختی بود.
من دو تا سزارین با فاصله کم داشتم، نمیتونستن دارو با دوز بالا بهم بدن و ازم رضایت نامه قطع عضو در صورت پارگی رحم گرفتن این رضایت نامه ها و حرف هاشون برای من که نیت دارم فرزندان بیشتری بیارم خیلی نگران کننده و اضطراب آور بود و دوز پایین هم جواب نمیداد و دکتر اونجا به من گفت میخواستی بعد دو تا سزارین مواظب باشی دیگه باردار نشی یا میگفتن اگه میخوای لوله هاتو ببندیم 😐 ولی خوب خدا رو شکر بعد از کلی صبر کردن و تحمل کردن ۲۷ روز بعد از اولین سونویی که دادم، تونستم طبیعی سقط کنم تا مشکلی برای رحمم پیش نیاد یا سزارین سوم بشم دوره ی خیلی سختی بود و دوری از بچه ها سخت ترش میکرد ولی خدا خیلی بهم توان داد همسرم هم خم به آبرو نیاورد.
شب آخر که هنوز موفق به سقط نشده بودم رفته بود سر مزار شهدا و گفته بود همسرم رو از شما میخوام و خدا کمکمون کرد و اون دوره را پشت سر گذاشتیم.
الان دو ماه و نیم از این قضیه میگذره از تمام اعضای کانال طلب دعای خیر برای داشتن نسلی سالم و صالح رو دارم و توفیق جهاد برای فرزند اوری برای خودم و تمام عزیزان کانال 🤲
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۱۰ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #قسمت_دوم بعد چهار سال که تصمیم داشتیم بچه دار بشیم، اما
#تجربه_من ۴۱۱
#غربالگری
#قسمت_اول
من تو سن ۱۷ سالگی ازدواج کردم همه چیز خیلی خوب بود ولی خوب متاسفانه چندین سال بچه دار نشدم. در اوج ناباوری تو سن ۲۸ سالگی یکدفعه فهمیدم باردارم. روزهای خیلی سختی بود اون قدر حالم بد بود که حد نداشت به زور فقط چند وقت یه بار مرکز بهداشت میرفتم. توی غربال گری ماه سوم همه چیز خوب بود ولی یک دفعه ماه پنجم حالم بد شد، رفتم سونوگرافی. اون روز یادمه خیلی طول کشید تا جواب را دادند بعد رفتم پیش مامایی که تو مرکز بهداشت بود. گفت سونوت یه کم مشکل داره و باید بری مرکز ژنتیک تا اونجا برات تصمیم بگیرند. منو بگو این قدر ترسیدم و گریه کردم، به شوهرم زنگ زدم و گفتم فقط پاشو بیا خونه اون بنده خدا هم خیلی ترسیده بود، به حدی که خون دماغ شد.
بعد از ظهر رفتیم مرکز ژنتیک و خانم دکتر گفت برید یه سونوی دیگه هم انجام بدید اون قدر تو شهر دنبال سونوگرافی گشتیم که بلاخره یکی قبول کرد و تنها جوابی که داد گفت وای این چه بچه ایه و من اصلا رشدشا نمیپسندم خیلی ناراحت از اونجا اومدیم بیرون و سریع رفتیم مرکز ژنتیک که متاسفانه بسته بود.
شب شده بود اومدیم خونه و خیلی ناراحت و نگران اون شب گذشت. فردا دوباره رفتم مرکز بهداشت و اون ماما گفت باید بری توی فلان بیمارستان و آزمایش بدی که البته یه کم گرون در میاد، منم چشم و گوش بسته بدون اینکه برم سراغ یه دکتر متخصص قبول کردم. شنبه صبح با مامان و شوهرم رفتیم بیمارستان که ای کاش نمیرفتیم. اول که راه نمیدادند و میگفتند دکتر همه را نمیبینه و فقط کسایی که نامه از دکتر متخصص دارند باید منتظر بمونند. هر جور بود رفتم تو اتاق. اتاق پر بود از خانم های باردار و همه نگران و مضطرب از وضعیتشون. اتاق خیلی شلوغ بود و متاسفانه دکتر دل همه را خالی میکرد.
نوبت من که شد سونو را نشون دادم و گفت باید آمینیوسنتز بشی منم خیلی ترسیدم و دلم یهو خالی شد. ظهر شد و ما از اون اتاق لعنتی اومدیم بیرون و رفتیم برا نوبت دهی و آزمایش. همه ی خانمایی که براشون این آزمایش را نوشته بود یه جا جمع شدیم یادمه یکی از اون خانما خیلی میترسید. یکی دیگشون فقط به دکترا می میگفت که به چه حقی بچه های ما را عقب افتاده فرض میکنید؟!!
مامان منم فقط نگران بهم نگاه میکرد. بنده خدا خیلی ترسیده بود. یه برگه دادند پر کنیم هم خودم هم همسرم. وای چه برگه ای!! حکم مرگ بچمو باید صادر میکردم(الان که دارم مینویسم مو به تنم سیخ شده باور کنید ثانیه ثانیش جلو چشمامه) همینطور شوهرم به خانمه میگفت این برگه دیگه چیه؟ آخه من چی را امضا کنم؟ این که نوشته به احتمال یک درصد این آزمایش انجام میشه و سقط مرگ و همه عارضه ای ممکنه در اثر این آزمایش به وجود بیاد!! شوهرم راضی نمیشد امضا کنه و بنا کرد به جر و بحث که من گفتم فقط دارم میمیرم زودی امضا کن.
رفتم رو تخت خوابیدم اول یه سونو گرفت که خانمه گفت من مشکلی نمیبینم تو بچت ولی حالا چرا برات نوشتند جای تعجبه هیچی نگفتم. یه خانم دیگه اومد سراغم و خواست سوزن تو شکمم بزنه که از شانس بد من هوا رفته بود توش و دکتر تا دید قبول نکرد و خودش دوباره اومد و انجام داد. خیلی طول کشید همه رفته بود و فقط من مونده بودم و یه مامان نگران پشت در که هیچ کسی هم جوابشو نمیداد.
یه سری توصیه و سفارش کرد خانم دکتر و اومدم بیرون و رفتیم سمت مرکز ژنتیک که بررسی کنند. دکتر گفت اگه میخوای سه روزه جواب بگیری باید یک میلیون و ششصد بدی و اگه دو هفته ای ۹۰۰ هزار تومان میشه. شوهرم اومد کمتره را بده، پریدم و گفتم تو میخوای من سکته کنم؟! باید سه روزه جواب به دست من برسه. شوهرمم با مکافات پولو جور کرد و دادیم و اومدیم خونه. و این تازه شروع مصیبت من بود کارم فقط گریه بود و به خدا میگفتم این چه بلایی هست سرمون اومد بعد این همه سال حالا هم یه بچه ناقص.
شوهرمم همش گریه میکرد و ناراحت بود. این سه روز به اندازه ۳۰ سال گذشت و من هر روز از صدای هق هق گریه خودم تو خواب بیدار میشدم. یه روز تصمیم گرفتم تمام سونوهامو ببرم پیش یه دکتر متخصص نشون بدم. نوبت گرفتم و رفتم با دقت تمام سونوها را دید بعد در مورد سونوی آخری گفت این چیه رفتی من اصلا اینو قبول ندارم کدوم دکتر برات نوشته؟ منم براش همه چیز را توضیح دادم. فقط آخر بار گفت الکی رفتی این آزمایش را انجام دادی! بچتم هیچ مشکلی نداره فقط چون خودت خیلی ضعیف و لاغری خیلی بچت ریز و کوچولو هست خودتو تقویت کن.
اون روز از حرفای خانم دکتر خیلی آروم شدم و خوشحال حتی خوشحالتر از لحظه ای که شوهرم زنگ زد و گفت جواب آزمایش اومده و گفت هیچ مشکلی نیست...
👈 ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۱۱ #غربالگری #قسمت_اول من تو سن ۱۷ سالگی ازدواج کردم همه چیز خیلی خوب بود ولی خوب متا
#تجربه_من ۴۱۱
#غربالگری
#قسمت_دوم
اون روز گذشت و من خیلی خوشحال بودم ولی نمیدونم چرا آخرش ته دلم یه جوری بود بازم سونوها را پیش یه دکتر دیگه بردم و اونم بهم گفت نباید میرفتی و اصلا نگران نباش. خیلی خیلی امیدوار شدم ولی تا آخر بارداری آخرش استرس و ترس خاصی ته دلم بود هر وقت سونو میخواستم برم خیلی میترسیدم.
نمیدونید این ۴ ماه را چه طوری طی کردم. بچه م از روز اول خیلی بد اخلاق بود و گریه می کرد. شبها یه ساعت به یک ساعت یه گریه های وحشتناکی میکرد که خودم میترسیدم اصلا شیر درست نمیخورد خیلی به خودم وابسته بود، پیش هیچکس آروم نمیگرفت کل شبانه روز یه ساعت هم پشت سر هم خواب نداشتم. خیلی روزهای سختی بود همه هم بهم میگفتند چرا بچت این طوری میکنه؟!
این قدر این بارداری و اتفاقاتش در من اثر گذاشته بود که دکترم هم بهم گفت با همین یه زایمان پیر شدی.
متاسفانه وقتی هم سه سالش شد یکدفعه لکنت گرفت خیلی بد کلی هم تا حالا دکتر و مشاوره گفتار درمانی. توی گفتار درمانی برا دکتر که ماجرا را تعریف کردم خیلی ناراحت شد و آب پاکی را رو دستم ریخت و گفت ریشه این طور حرف زدنش ناشی از ترس و استرسی بوده که توی بارداری داشتید و مدیون بچتون هستید منم با عصبانیت گفتم من مدیونم یا اون دکترای لعنتی و از خدا بی خبر که به خاطر تشخیص اشتباهشون این بلا را سر من و بچم آوردند تا آخر عمرمم اون دکترها را نمیبخشم و حلالشون نمیکنم واقعا چه جوابی دارند در مقابل من و بچم؟!
به خدا برا یه مادر خیلی سخته اون هم تو تجربه ی اول و بعد از این همه سال چشم انتظاری با حسرت به دهان بچه های دیگه نگاه کنه که چه خوشگل حرف میزنند و اون وقت .... حالا زخم زبون ها و نیش و کنایه های بقیه را هم به این مساله اضافه کنید.
اون قدر توی این یک سالی که پسرمو میبردم گفتار درمانی بچه هایی را دیدم که با یه تشخیص اشتباه چه بلاها سرشون اومده.
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۶۲ من بعد از تموم شدن درسم ازدواج کردم و تو همون ماه های اول باردار شدم. متاسفانه با و
#تجربه_من ۴۶۳
#فرزندآوری
#غربالگری
#تربیت_فرزند
ما یه فرزند پسر داشتیم و هر بار با همسرم صحبت می کردم در مورد فرزند دوم، همسرم کلی اذیت هایی که سر بچه متحمل شدیم رو مرور می کرد و می گفت اصلا نه.
تا بالاخره وقتی پسرم رفت مدرسه، تصمیمش عوض شد. قبول کرد که بچه دار بشیم.
پسرم اون طور که ما دلمون می خواست بار نیومد. شاید به دلیل تک فرزند بودن و توجهات زیاد ما این طور شد.
خود محور،ناراضی و متوقع، حتی تو مسافرت هم چهره اش راضی نیست بالاخره یه چیزی هست که ناراضیه.
وقتی برای بچه دوم اقدام کردیم متوجه شدیم بی دلیل نابارور شدیم. سه سال دارو و درمان و سونوگرافی و خرج ... هیچ نتیجه ای نداشت.
یک دوست مومن و آشنا به مستحبات، حجامت پایین کمرم رو؛ حجامت ساکرال کرد و به لطف خدا ماه بعد باردار شدم. یه جنین سالم و درشت، که الحمدلله بعد از سزارین اول، تونستم طبیعی زایمان کنم. الان که دردهای زایمان طبیعی یادم رفته، خاطره زایمانم یکی از بهترین خاطرات زندگی مشترکمونه که عشق توش موج می زد و هر با بهش فکر می کنم بی اختیار لبخند می زنم.
بعد از دو سال، خدا یه دختر کوچولو و ناز دیگه بهمون داد. وقتی سر بچه سومم باردار شدم اولش جا خوردیم. قایم می کردیم. رومون نمی شد خانوادگی بریم دکتر کنار بقیه خانمای باردار بشینم، در حالیکه یکی بغلمه و یکی کنارم نشسته.
توی غربالگری دوم بهمون گفتن با احتمال ۱ به ۴ بچه سندرم داون هستش . دکترم بهم پیشنهاد سقط داد. ولی ما قبول نکردیم من از قتل بچه واهمه داشتم. با اینکه دوران بارداری با استرس گذشت الحمدلله دخترم سالمه.
الان هر جا می شینم به شوخی بهم می گن باز می خوایی بچه بیاری می گم چرا که نه ان شاالله دعا کنید دختر باشه😜
طوری حرف می زنم که اگه بازم باردارشم خوشحال می شیم.
شمایی که مخالف بچه زیاد هستی، اشتباه می کنید، خونه هاتون در آینده سوت و کوره. یه سفره فامیلی پهن می کنید همه پیرن، دو سه تا جوان هم که دارید حتما خوششون نمیاد باهاتون قاطی بشن.
با اعتماد به نفس در مورد اینکه سه تا بچه دارم دفاع می کنم.
بچه دوم و سومم از صبح با هم مشغولن . اصلا زحمتشون اندازه بچه اولم نبود. با هم غذا می خورن. توی سرو صدا می خوابن. معمولا خودشون سرشون گرمه بازی یا دعواس. تجربه دفاع کردن از حق خودشون رو دارن مدام سراغ من نمیان.
همسرم چند وقت یه بار ازم بخاطر اینکه طعم دختر دار شدن رو چشیده ازم تشکر می کنه.
من خدا رو به خاطر خانوادم بسیار شکر می کنم. امیدوارم خدا طعم بچه دار شدن رو به هر کس آرزو داره بچشونه.
ان شاالله❤️
🆔 @asanezdevag
8.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوتا مرغ عشق😍😍
👈 با فرض یک میلیون تولد، توقع می رود که سالانه هزار نفر مبتلا به سندرم داون در ایران به دنیا بیایند.
در فرآیند شناسایی و کشتن این 'مهران' و 'هدیه' ها، بیش از ۲۰ هزار جنین غیرمبتلا نیز کشته می شوند.
این خلاصه ای دوخطی بود از فاجعه تراژیک غربالگری در کشور ما.
#غربالگری
#مافیای_هزار_میلیاردی
#مافیای_کودک_کشی
🆔 @asanezdevag
13.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 اندر مصائب غربالگری اجباری...
👈 در همکاری وزارت بهداشت و دانشگاه تهران مطالعه ای انجام شد که نشان داد ۹۵ درصد زنان باردار، غربالگری می شوند. اگر موالید سالانه، یک میلیون باشد، برای شناسایی هزار مبتلا به سندرم داون، قریب به ۱۵۰ هزار مثبت کاذب وارد مراحل تکمیلی می شوند و در این فرآیند ۲ هزار جنین سالم بر اثر آمنیوسنتز و قریب به ۲۰ هزار جنین دیگر بر اثر سقط جنایی از بین می روند. یعنی قریب به ۲۲ هزار جنین سالم برای یافتن و کشتن ۱۰۰۰ جنین داون کشته می شوند و با این همه سالانه ۳۰۰ مبتلا به سندروم داون به دنیا می آید!
#غربالگری
#آمنیوسنتز
#مافیای_هزارمیلیاردی
🆔 @asanezdevag
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دکتر_اکبری
🚨هنوز زورمان به مافیای اقتصادی پشت پرده ی غربالگری و سقط جنین نرسیده است.
#جنایت_سقط_جنین
#غربالگری
#مافیای_هزارمیلیاردی
⚠️ پوشش غربالگری در ایران ۹۴ درصد است. در حالی که در کشورهای توسعه یافته، نهایت ۳۰ درصد می باشد!!!
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۶۳ #ازدواج_در_وقت_نیاز #ازدواج_آسان #تحصیل #فرزندآوری من در سال ۹۶ تونستم بورسیه تحص
#تجربه_من ۵۶۴
💥ایمان...
اولین بارداری من سال ۹۵ بود. تحت نظر دکتر ژنتیک آقای دکتر .... توی میدان ولیعصر تهران بودم.
غربالگری مرحله دوم گفتن مشکل داره و باید آمنیوسنتز انجام بشه.
روزی که قرار بود آمنیوسنتز بشم با همسرم رفتیم مطب دکتر ژنتیک از اونجا آدرس دادن ما رفتیم یه مطب دیگه. خلاصه رفتیم اون مطب، اول تعهد گرفتن که اگه با این سوزن زدن کیسه آب نشتی کرد و بچه بی آب شد، ما هیچ تعهدی نداریم. یهو دلم لرزید. دلم نمیخواست انجام بدم، ولی آخر سر انجام دادم.
توی اون یک هفته ای که من در انتظار جوابش بودم، استراحت مطلق بودم که سوراخ کیسه آبم ترمیم بشه. چه روزای سختی بود. خییییلی سخت گذشت، اگه جوابش بد میشد، بچه مو باید سقط میکردم. خیلی وحشتناک بود.
روز پاسخگویی آزمایش رسید و گفتن مشکلی نداره و سالمه. زندگی ما دوباره جون گرفت. گذشت و گذشت تا آخر هشت ماهم که روز جمعه آبان ماه بود و مامانم میخواست، سیسمونی بیاره.
همون روز افتادم به خونریزی، همسرم خیلی ترسیده بود، ولی من آروم بودم. بهش میگفتم هیچی نیست. رفتیم دکتر صدای قلب جنینو گرفت، صدای قلبو نشنید. فرستاد یه بیمارستان دیگه. اونجام صدایی شنیده نشد. دیگه شب شده بود، رفتیم بیمارستان دکتر خودم، پرستار گوشیو داد بهم ، دکتر توو گوشم گفت، بچه ت مرده، ختم بارداری.
ای خدای من حتی فکر کردن به اون روزا اشکمو در میاره. قلبم درد میگیره. دکتر گفت برو خونه، صبح بیا برای زایمان.
اون شب با همسرم توی خیابونای تهران گریه هامونو کردیم ،، زجه هامونو زدیم. تا رسیدیم خونه. من اولین نوه خانواده مادری و پدری بودم. همه منتظر به دنیا اومدن نوزاد ما بودن. ولی افسوس ...
این درد برای من عین کسی بود که جوون از دست داده. کل بارداری من اینقدر وابسته این بچه بود، حواسم به تکوناش بود، دائم باهاش حرف میزدم، نمیدونم چطوری رفت، نمیدونم...
من زایمان طبیعی کردم. اصلا هم جنینو نگاه نکردم، فقط از پرستار پرسیدم چه شکلیه، گفت شبیه یه بچه ست که تمام پوست بدنش سوخته...😭 یا حسین 😭 بچه م از بی آبی سوخت...
بعد از آمنیوسنتز کیسه آبم نشتی میکنه و به مرور خشک میشه. همه اینا یک طرف، درد بعد زایمان که شیر میاد توو وجودت یک طرف....
با اومدن و رفتن این بچه من بزرگ شدم. قوی شدم. یاد گرفتم صبر کنم و امیدوار باشم به وعده های الهی. یک سال صبر کردم، مهر ماه سال بعدش خدا بهمون نعمت فرزند رو داد. بخاطر همه سختی هایی که کشیدم و بی قراری هایی که کردم، اسمشو گذاشتیم ❤️ایمان❤️
مهرماه امسال آقا ایمان ۶ سالش تمام میشه و کنار بچه دوم مون مشغول بازی هستن.
دعای همیشه من اینا که خدابه همه فرزندی سالم و صالح عطا کنه. الهی آمین
#غربالگری
#آمنیوسنتز
🆔 @asanezdevag