eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
933 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۰۰ #فرزندآوری #غربالگری برای بار دوم که باردار شدم، نوبت به غربالگری که رسید مثل بقیه
۴۰۱ ✅ معجزه دعای حاج قاسم... متولد ۷۰ هستم، سال ۹۲ عقد کردیم و ۶ ماه بعد در بهمن ۹۲ عروسی کردیم، طبق فرمایش حضرت آقا یک ماه بعد از ازدواجم، اقدام به فرزندآوری کردیم و خداروشکر خیلی زود خدا محبت کرد اردیبهشت ۹۳ باردار شدم و یک کاکل پسر بهمون عطا کرد، تصمیم گرفتیم دوسال یکبار پشت سرهم تا ۶ فرزند بیاریم اما به ناگاه به امتحان بزرگی خوردیم و با مشکل ناباروری مواجه شدیم. در حالیکه هیچ مشکلی نداشتیم و چهار سال تحت درمان قرار گرفتیم و گفتن نابارورید باید آی وی اف بشید. درست همزمان با شهادت حاج قاسم بود که در تشییع ایشون خیلی متوسل شدیم و گفتیم با خون این شهید بزرگ حتما راههای زیادی باز میشه، درست یادمه هفته بعد از شهادت ایشون وقت داشتیم برای انجام مقدمات آی وی اف که بحمدالله به مدد خدا و اهل بیت و معجزه دعای حاج قاسم متوجه شدم باردارم، کادر درمانیمون در اوج ناباوری بودند، دکتر عزیز و مومنم سرکار خانم لباف اشک شوق در چشمانش موج میزد و از معجزه دعای شهید در شوق فراوان بودند. نیت کردیم اگر خدا بهمون پسر داد اسمشو بذاریم قاسم اما چند روز بعد پدر همسرم خواب دیدن که خدا به ما دختر هدیه داده، متوجه شدیم هدیه خدا با دعای این شهید عزیز، ویژه تره. ما هم اگر مورد ابتلا و امتحان قرار نمیگرفتیم الان باید سه فرزند می‌داشتیم. این هم حتما مصلحتی بوده. خواهش میکنم از عزیزانی که مشکلات بارداری ندارند، قدر این نعمت بزرگو بدونن و به پاس قدردانی برای سربازی امام زمان فرزندان زیاد بیارند که اجرشون محفوظ و روزی بچه ها تضمین شده الحمدلله. هرکس مشکل ناباروری ‌داره توصیه میکنم که تحت نظر دکتر معتقد و عزیزمون، دکتر لباف قرار بگیرند که به حق برای فرزندآوری بی وقفه تلاش مضاعف میکنند با اینکه سنشون بالاست و همزمان به نیت حاج قاسم چله زیارت عاشورا بگیرند با صد لعن وصد سلام، مطمئن هستم که دامنشان سبز خواهد شد و چندتا از دوستان نتیجه گرفتن الحمدلله. 🆔 @asanezdevag
⭕️بیمه مادر و فرزند پوشش بیمه مادران باردار تا پایان دوره شیردهی 🔻سازمان بیمه سلامت ایران اعلام کرد همه مادران باردار فاقد بیمه درمانی را تا پایان دوره شیردهی و همچنین فرزندان آنان را تا ۵ سالگی براساس ارزیابی آزمون وسع تحت پوشش بیمه قرار می‌دهد. 🔻همه بیمه شدگان روستایی صندوق سلامت همگانی سازمان بیمه سلامت ایران در استفاده از خدمات ناباروی معاف از رعایت سیستم ارجاع هستند. 🔻زوجین نابارور تا سن ۴۹ سال می‌توانند از خدمات نازایی و ناباروری سازمان بیمه سلامت ایران تا ۳ دوره با پوشش بیمه ای ۹۰ درصدی تعرفه بخش دولتی و عمومی غیر دولتی استفاده کنند. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۳۱ #رزاقیت_خداوند #ازدواج_آسان خواستیم بریم سر خونه زندگیمون، زد همه چیز تغییر کرد، نا
۴۳۲ سال ۷۹ یکسال زودتر از سنم همزمان وارد دانشگاه و حوزه شدم. دانشگاه حضوری و حوزه غیر حضوری... بخاطر شرایط عالی خانوادگی، خیلی خواستگار داشتم. اکثرا در شرایط عالی که انتخاب رو سخت کرده بود. یکی از خواستگارها چند سال بود میومد و اتفاقا من اوایل بین اون همه هیچ توجهی به ایشون نداشتم ولی پدرم خیلی قبولشون داشت. تا اینکه بعد از کلی ماجرا قبول کردم بیان خواستگاری تو حرفهایی که زدیم ایشون با تمام شروط من از جمله ادامه تحصیل و اشتغال و ... موافقت کردن و فقط برای من دو شرط گذاشتن اول احترام به خانواده شون و دوم تک فرزندی اونم بعد از ده سال. منم دیدم دور از ادبه که حالا که ایشون تمام شرایط من رو پذیرفتن من شرایط ایشون رو قبول نکنم و البته اون موقع از میزان لذت بچه و علاقه خودم کاملا بی خبر بودم و نمیدونستم چه چیز سختی از من میخوان... وقتی به دوستان شرط ازدواج ایشون رو می گفتم، باور نمیکردن. می گفتن مگه طلبه ای هم داریم که بچه زیاد دوست نداشته باشه. قرار شد سه سال عقد بمونیم تا دوره لیسانس من تموم بشه که این سال با تمام خاطرات شیرین لذت بخشش با یه خاطره تلخ تموم شد. که لذت تمام اون شیرینی ها رو گرفت و اونم بارداری ناخواسته و سقط خود خواسته که بلایی خانمان سوز شد به روح و جسم من، پیش خودم گفتم اگه قراره یه بچه داشته باشم باید تو بهترین شرایط باشه نه با متلک شروع بشه و... (هنوز هم خانواده های ما از این جریان بی اطلاعند) با درد بسیار روح و جسم، سقط کردم و چند ماه بعد، کمی زودتر از قرار قبلی، عروسی کردیم و وارد زندگی شدیم لیسانسم تموم شد. کمی از سطح دو مونده بود که دیگه حضوری کرده بودم که زودتر تموم بشه ولی با دیدن اطرافیان که قبل و بعد ما ازدواج کرده بودن و حالا بچه داشتن، احساس نیاز کردم. خیلی زودتر از ده سال کم آورده بودم، یعنی دوسال بعد ازدواج و چهار سال و نیم بعد آشنایی. همسرم با گریه های من راضی شد البته یه مشکلی که باعث عذاب روحیم بود که فکر می کردم سقط قبلی من با وجود توبه عواقب داره و شاید من راحت بچه دار نشم. هردوتامون خیلی دوست داشتیم بچه مون دختر باشه، من بیشتر به خاطر اینکه از تبعیض بین دختر و پسر در جامعه خیلی رنج می بردم، دوست داشتم خدا بهم یه دختر بده تا به همه نشون بدم چطور باید با یه دختر برخورد کنن که مایه افتخارشون بشه. همسرم همچنان روی تک فرزندی مُصر بود. تو بارداری مشکل برام پیش اومد دکترا گفتن بچه نمیمونه. حتی نامه دادن برم سقط کنم ولی من یه گناه رو دوبار مرتکب نمی شدم هنوز عذاب وجدان قبلی همراهم بود و هست... گفتن شاید خودت هم زنده نمونی ولی مرغ من یه پا داشت، خیلی اذیت شدم تپش قلب فشار ۶ و خونریزیهای مکرر و ... آخرش هم ۸ ماهه دنیا اومد، گفتن نمی مونه ولی موند و شد همه زندگی ما و مایه تکمیل خوشبختی مون تابستون ۸۵ دنیا اومد برخلاف انتظارمون پسر بود ولی عاشقش شدیم سه روزه بود که بدون هیچ پولی واسه خونه دار شدن اقدام کردیم و دو ساله بود که بخاطر پسرم یکی از دوستان تو خرید ماشین ما رو کمک کرد. از دو ماهگی رفت مهد تا من بتونم به درس و اشتغالم برسم. نویسنده و پژوهشگر بودم و سرم به شدت شلوغ... پسرم از همه جهت عالی بود نه بیخوابی نه دل درد و نه اذیت دندان و ... خلاصه نفهمیدیم چطور بزرگ شد و شاید بگم لذت بزرگ شدنش رو کامل درک نکردم زودتر از همه هم سنها راه افتاد، حرف زد با اینکه ۸ ماهه دنیا اومد، ضعیف نبود بلکه از نظر رشد فکری و حرکتی خیلی جلو بود. همه میگفتن خوش به حالت تو بچه نیاوردی، معجزه کردی... در کنار اشتغال و خونه داری و بچه تحصیلم رو هم ادامه دادم. دوتا لیسانس و دوتا ارشد شد ثمره اش، پسرم بزرگ شد، تدریس به کارهای قبلی اضافه شد ولی باز احساس نیاز به داشتن بچه دوباره از من اصرار ولی این بار از همسرم انکار تا اینکه پسرم هم با من همراه شد و به پدرش گله کرد از تنهایی با وجود امکانات زیادی که در اختیار داشت اعم از اتاق جدا و لب تاب و تبلت و دوچرخه و... کم کم همسرم نرم شد ولی انگار تقدیر جور دیگه رقم خورده بود ماه اول گذشت و ماههای بعد ولی خبری نبود برای من که دفعه اول همون اولین اقدام باردار شده بودم، همون ماه اول نگرانی شروع شد ولی همسرم نه. بعد چند ماه اصرار کردن اجازه داد برم دکتر تو آزمایشات اولیه هیچکدوم مشکلی نداشتیم. سال ۹۴ دکتر گفت برید مرکز ناباروری خیلی برام عجیب بود آخه ما که دفعه اول خیلی راحت بچه دار شده بودیم یادمه همه میگفتن اگه قصد داری دومی رو بیاری زودتر بیار دیر بشه بچه دار نمیشی، باور نمیکردم ولی شد. مرکز ناباروری گفتن ناباروری ثانویه، هم خودم به صورت ژنتیک داشتم یائسگی زودرس دچار می شدم و هم همسرم مشکل داشت. 👈 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۳۲ #جنایت_سقط_جنین #فرزندآوری #ناباروری #قسمت_اول سال ۷۹ یکسال زودتر از سنم همزمان و
۴۳۲ انگار تازه داشتیم تاوان گناهمون رو پس میدادیم. دعا و راز و نیاز تنها چاره بود باور کردنی نبود مایی که دفعه قبل خیلی راحت بچه دار شده بودیم، رفتم آی یو آی دوبار... آی یو آی ناموفق و یه میکرو ناموفق و ناامیدی کامل من... رفتم طب سنتی پیش دکتری حاذق که اتفاقا ماما هم بود و ایشون هم گفتن برو دنبال تخمک اهدایی چیزی که هرگز خودم و همسرم نمیخواستیم. دست به دامن همسرم شدم ما که وضع مالی خوبی داریم، بریم یه دختر بیاریم بزرگ کنیم. مشکل محرمیت رو هم با شیر دادن اطرافیان حل میکردیم ولی قبول نکردن... یه مدت بی خیال شدم ولی دیدن بچه کوچیک دوباره حسرت رو به یادم میاورد. دوباره دعا... همسرم دکتر رفتن مجدد رو قدغن کرده بود. تو همین اوضاع پسرم دچار بیماری شد. دکترا قطع امید کردن، گفتن بیماری مادرزاد لاعلاج یه تومور سرطانی نادر و اینکه نهایتا تا چند ماه دیگه فوت میکنه و ما حق نداریم دوباره بچه دار بشم. چون اگه دختر بشه حتما بیماری رو به بچه اش منتقل میکنه. داشتم دیوانه میشدم یه ماه کارم گریه بود ... تا اینکه گفتن تشخیص اشتباه بود و یه تومور خوش خیمه که با چند تا عمل و لیزر رفع شد البته من میگم معجزه ولی دکتر میگن اشتباه پزشکی چون هفته ای که قرار بود جواب نهایی رو بدن سه روزه بردیمش کربلا... پسرم خیلی با عمل و لیزر اذیت شد ولی بخاطر اینکه بهش قول دادم اگه طاقت بیاره، براش همبازی میاریم. طاقت آورد و با انیگزه تمام مراحل درمان رو طی کرد. تو کربلا به خدا گفتم من مادرم، جلوی بچه م منو شرمنده نکن، بدقول نشم و با کلی نذر و نیاز برگشتیم. همسرم بعد بیماری پسرم متحول شده بود و قبول کرد. دوباره آماده شدم برای میکرو... شب انتقال جنین، همسرم رفت مشهد، ماموریت داشت میگفت دلم روشنه این یه نشونه است. بعدا گفت شب تا صبح رو تو حرم دعا کرده صبح با دوستم رفتم واسه انتقال ۲۴ ماه رمضان بود. یکی از بهترین وقتها چون آدم بعد دعای شبهای قدر سبک شده و روح سبکی داره، دوهفته بعد آزمایش بود. روز دوازدهم طاقت نیاوردم بی بی چک گذاشتم منفی بود. نصف شب بود تا صبح گریه کردم، شاید بدترین حال ممکن رو داشتم گله گذاری به خدا... هرچی حرز همراهم بود کندم. صبح روز بعد فقط یه جرقه به ذهنم رسید. دوستان سیدم رو پیدا کردم ۴۰ تا شدن خواهش کردم اونا برام دعا کنن ولی کلا منصرف شدم حتی قرار شد نرم آزمایش بدم شب ۱۳ دچار دندان درد وحشتناکی شدم رفتم دکتر آمپول زد. پرسید بارداری گفتم نه... همسرم پرسید چطور؟ گفت باید فردا آمپول بزنه اما اگه باردار باشه بچه معلول میشه صبح با اصرار همسرم رفتم مرکز ناباروری و آزمایش دادم. ظهر در کمال ناامیدی زنگ زدم برای جواب وقتی گفتن مثبته چنان جیغ کشیدم که بقیه حرف رو نفهمیدم و آزمایش مجدد بارداری و سونو گرافی مشخص شد. سه قلو باردارم که یه قل قلبش تشکیل نشد و قل دوم که پسر بود بدلیل شرایط روحی بد ماه چهارم از بین رفت و فقط موند دخترم که روز مادر خدا به ما هدیه داد. شد مایه آرامش ما حالا بماند که چه حرفهایی رو تو بارداری تحمل کردم که سر پیری و معرکه پیری و زنگوله پای تابوت و... و جالب اینکه دخترم با وجود شرایط خاص بارداری از نظر هوش و ذکاوت از برادرش بالاتره و همه رو متعجب کرده الان یه سال و نیمه است از پوشک گرفته شده و شعر میخونه خودش لباساشو عوض میکنه و.... سال قبل در حالیکه دکتر گفته بود من دارم یائسه میشم ناخواسته باردار شدم ولی در ماه سوم قلبش ایستاد. حالا انگیزه مجدد پیدا کردم در آستانه چهل سالگی آرزو دارم خدا دوتا بچه سالم و صالح و زیبا و باهوش مثل دوتا اولی بهمون بده الان پسرم مدرسه جهشی درس خوند و طلبه است و خدا رو شکر درسش خوبه... من و همسرم سالهای زیادی رو بخاطر خودخواهی سوزوندیم. موقع ازدواج بچه هام ازشون میخوام اشتباه ما رو نکنن و پشتشون میمونم و تا آخرین توان از بچه هاشون نگه داری میکنم تا اونا بچه رو مانع پیشرفت ندونن شاید اگر خانواده من پیشم بود....شاید ...شاید بچه اول من الان زنده و دانشجو بود و هزاران شاید و افسوس دیگه که فایده ای نداره تمام زندگی و تجربه های من عبرت هستش ... فقط از خدا میخوام اولا نسل بچه شیعه اینقدر زیاد بشه که در عالم فراگیر بشه و همه سربازای خوبی واسه امام زمانمون تربیت کنیم. همونطور که من مطالب شما رو میخونم و براتون دعا میکنم. خواهش میکنم شما هم با دعاتون منو برای رسیدن به آرزوهام کمک کنید. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۵۵ سلام روزتون بخیر. به عنوان کوچکترین شخص متاهل عضو این کانال، یه توصیه داشتم به دوستان
۴۵۶ چندسالی زمان بُرد تا بالاخره برچسب ناباروری به خودم و همسرم رو پذیرفتم. درسته که در تعریف علم پزشکی به هر زوجی که بعد از یکسال اقدام، بچه دار نشن، نابارور گفته میشه ولی پذیرفتن این نقص برای زوجی که یکبار طعم پدر و مادرشدن رو چشیدند به این راحتی ها هم نیست. اون اوائل که تازه پامون به مطب های درمان بازشده بود وقتی فرم های درمان ناباروری رو جهت تکمیل پرونده پزشکی بهم میدادند، زیرلب غرولندکنان با پوزخند میگفتم مگه میشه به کسی که چندسال پیش یه بارداری و زایمان موفق و بدون دردسر داشته هم بگن نابارور!!؟! 😏 اما کم کم و با طولانی شدن این انتظار نگرانی ها مون ترسناکتر و واقعی تر شد. تا همین روزها که دیگه چننندمین سال چشم انتظاری مون هم داره روزای آخرش رو از سر میگذرونه. درسته که دیگه مثه اون اوایل که با شنیدن خبر بارداری همسن و سالهام دلم یهوویی هری می ریخت و ناخواسته اشک چشام سرازیر میشد، نیستم و نحوه ی برخوردم با مسئله ناباروری از جنس انکار اون سالها نیست! اما هنوز هم با دیدن اون یک خط بی رمق روی چک بی بی، حالم چند ساعتی گرفته میشه. هنوز هم بعد از بی نتیجه موندن یک شیوه جدید درمان دمغ میشم. هنوز هم با غبطه نگاه میکنم به دوستاییم که روزی برای رهایی شون از درد تجرد توی هر حرم و حریم مقدسی دعا میکردم و حالا اونا در انتظار بچه های دوم و حتا سومشون هستند. هنوز هم از حکمت خدا تعجبم میکنم وقتی میبینم دختردایی بیست و چند ساله م داره شب و روز بخاطر چهارمین بارداری ناخواسته اش بیتابی و ناشکری میکنه. فقط خدا میدونه که امثال من چقدر با هر توصیه ی طب سنتی یا مدرن نور امید در دلمون روشن شده. فقط خدا میدونه چقدر با به به و چه چه اطرافیان در مورد فلان دکتر و فلان نسخه دلخوش شدیم، فقط خود اهل بیت میدونن که چه توسلات و چله هایی گرفتیم برای رسیدن به سوت پایان این انتظار. اما گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود! سخت ترین بخش این تلاش های بی نتیجه، فرسایش جسم و روح زن و شوهر و البته فشاری هست که به جیب شون میاد. توی این شرایط سخت اقتصادی برای اینکه بقیه مدام با سوالهای حتا دلسوزانه شون فشار بیشتری بهمون وارد نکنند مجبورم فقط روی کمک مالی و همراهی همسر حساب کنم و نگذارم کسی چیزی متوجه بشه. مرخصی های گاه و بیگاه و نگرانی های از دست دادن شغل قراردادی همسرم در کنار هزینه های مستاجرنشینی و ساخت خونه از یک طرف، رفت و آمد مکرر از شهرستان به مراکز درمان ناباروری پایتخت هم از طرف دیگه باعث میشه هر ماه وقت و انرژی و هزینه زیادی رو متحمل بشیم. علم پزشکی هم که با همه ی ادعایش تا حالا نتونسته رحم هیچ زنی رو وادار به انجام وظیفه اش بکنه... آی یو آی، آی وی اف و میکرو منتهای زور و تلاش شون ختم میشه به کمک به تشکیل سلول تخم! اما لانه گزینی کاریه که فقط و فقط از ید قهّاریت خدا امکان پذیره... اینو من و امثال منی که روزگارانی دلمونو خوش کرده بودیم به همین موفقیتای پونزده بیست درصدیه این روشهای درمانی خوب می فهمیم و برامون کاملا قابل درکه... بله درسته من هم گاهی در خلوتم پدر و مادرم رو مواخذه کنم برای سخت گیری و مقاومت هاشون در امر ازدواجم که باعث بالا رفتن سن مادریم شدند. گاهی هم خودم رو مقصر میدونم که شاید مصداق اون عبارت دعای کمیل شدم که اللهم اغفرلی ذنوب التی تغیرالنعم و بهمین خاطر نعمت مادر شدن دوباره ازم سلب شده مثلا شاید دلی رو سوزوندم یا حقی رو از بنده ی خدایی غصب کردم یا برای فرزند اولم خوب مادری نکردم که اثر وضعی ش دامنگیرم شده. 👈 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۵۶ #ناباروری #قسمت_اول چندسالی زمان بُرد تا بالاخره برچسب ناباروری به خودم و همسرم رو پ
۴۵۶ گاهی اطرافیانم شماتتم میکنن و میگن دست و پای الکی نزن، مگه اولی رو چجوری بهت دادن؟ اصلا تا خدا نخواد برگی از درختی نمیفته! ولی من هیچ وقت نمیفهمم چرا پیگیری های درمانی ما برای اونها اینجوری تلقی میشه و فکر میکنند دل ما به اسباب و علل خوشه و یادمون رفته که شافی فقط خداست!! بالاخره ما سختی های درمان رو به جان میخریم از باب امید به لطف و عنایت حضرت الله دیگه. بزرگی میفرمودن معنای توکل این نیست که پشت فرمون ماشین بشینی و بگی خدایا به تو توکل کردم پس چرا ماشینم حرکت نمیکنه!؟ در حالیکه وظیفه ی تو این بوده که اول باک بنزین رو پر کنی و بعد ماشین رو روشن کنی و گاز بدی! تو وظیفه ی خودت رو درست و کامل انجام بده، بقیه ش با خداست! اصلا بقول استاد پناهیان توی اون کلیپ مشهورشون که میگن: " خدا بعضی خواسته های ما رو عمدا میگذاره پشت پرده! یعنی خدا گاهی خواسته بنده ش رو استجابت نمیکنه تا واکنش دلبرانه ی بنده ش رو توی اوج احتیاج و اضطرار حاجتش بسنجه!" وگرنه که روزی ما در ازدیاد نسل کاملا مقسوم و معین و معلومه! اما مهم اینکه که واکنش ما به این امتحان چیه؟؟ پریشونی اضطرار ناشکری شماتت کردن اطرافیانمون و مقصریابی بداخلاقی بی خیالی و تنبلی بی مسئولیتی یا دلبری کردن از خدا! به همین خاطر ما قصد داریم تا تمرین بندگی بکنیم و باور کنیم وظیفه ی ما فقط اینه که ناامید نشیم و به تلاشمون ادامه بدیم. حالا اگه در این میدون امتحانت، خطایی هم از من و پدر و مادرم در گذشته سرزده که خب در برابر آستان پر کرامت حضرت الله اصلا مگه چیزی به حساب میاد!؟! توبه پذیری صفت دوست داشتنی خدای ما خطاکاران است... خدایا اگه اعمالم باعث تحبس الدعایی م شده ؛ استغفرالله... اگه میخوای گوشمونو بپیچونی،خب اعتراف میکنم که بنده ی کند ذهنی هستم و هنووز متوجه خطام نشدم، بزرگی کن و مشکل مونو نشون مون بده، اگه کفر پنهانی و شرک خفی داریم و به قدرت بنده هات و علم شون هنوز دلخوشیم، خب زودتر جلوه گری کن و قلب مونو رو مومن کن! اگه جایی از مون انتظار داشتی و ناامیدت کردیم خودت آدم مون کن. مگر نه اینکه همه ی ما عبد توایم و و محب خاندان آل الله! و مگر نیت ما تلاش هرچند ناچیز و بی مقدار برای پروروندن نسلی علوی و فاطمی نیست و مگه دلمون نمیخواد که موثر باشیم در سپاه ظهور حتا به اندازه ی اضافه کردن یه سرباز ... خب پس ناامیدمون نکن... 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۷۲ تو کانالتون بزنید کدوم دختری حاضره با پسری ازدواج کنه که درآمدش تهش هفت تومنه اونم بد
۴۷۳ من ۲۶ سالم بود ازدواج کردم، ۱۲ سال از زندگی مون گذشت که متوجه شدم من نمیتونم هرگز مادر بشم. از هر روشی برای درمان استفاده کردم اما فایده نداشت از اون طرف خانواده همسرم چون شوهرم تک فرزند بود براشون شجرنامه نسل شون مهم بود دیگه من بعد از این همه دکتر رفتن متوجه شدم که نمیتونم مادر بشم اما وجدانم میگفت که همسرم سالمه و میتونه پدر بشه، من چرا باید اون از این نعمت محروم کنم. ساعت ها تو حرم امام رضا گریه کردم که من نمیخوام همسرم رو از بچه محروم کنم، هم نمیخوام ازش جدا بشم، چون عاشقشم خانواده شوهرم هم از اینکه نوه دار نمیشن با من سرد برخورد میکردن تا اینکه روزی فهمیدم یکی از دوستانم همسرشون بخاطر بچه دوباره ازدواج کرده واقعا برای ما خانوما ازدواج دوباره همسر سخت ترین لحظه زندگیه، خانواده همسرم خیلی سرد باهام رفتار میکردن و همسرم وقتی یک بچه می دید دلش غش میرفت هر وقت از سرکار میومد خیلی خسته بدون هیچ بچه ای تو خونه شب روز شو سر میکرد. از اون طرف هم خانه پدریش همش میگفتن تا زنده ایم میخوایم نوه مون ببینیم. شرایط برام سخت بود اما به همسرم گفتم اگه میخوای ازدواج کنی تا پدر بشی من مخالف نیستم درسته برام سخته اما نمیتونم اونقد خودخواه باشم که تو رو از نعمت پدر شدن محروم کنم بلاخره تو نباید نسل ریشه خودت بخاطر من قطع کنی یک شب خواب دیدم حرم امام رضا هستم یک کودک شبیه همسرم به من نگاه میکنه میخنده بهم میگه خانم من گم شدم تو حرم، گفتم تو کی هستی اسمت پدر مادرت بگو به خادمین بگم. یهو گفت من پسر محمدم، اما تو نمیذاری من بیام پیش پدرم. یهو از خواب پریدم رفتم حرم آقا گفتم آقا من کی جلوشو گرفتم این چجور خوابی بود! یهو با خودم فکر کردم نکنه قراره این بچه معصوم از زنی دیگه وارد زندگی همسرم بشه شیطان حسادت زنانه منو برمی انگیخت که منو از ازدواج همسرم منصرف کنه همسرم مرد مومن، مهربون و نجیبی هست از سادات چرا باید به خاطر خودخواهی های زنانه من اون رو از نسل پاکی مثل خودش محروم کنم. اون دنیا چه جوابی بدم که شوهر من میتونست سرباز برای امام زمان بیاره اما من نذاشتم رفتم خونه گفتم باید ازدواج کنی شاید حکمت خواست خدا در اینه که تو از من پدر نشی، برام سخته خیلی اما منطقم نمیذاره احساس زنانه، منو از این کار نهی کنه بستگانم میگفتن با ورود زن دوم دیگه عشقی بین شما نخواهد بود و زن دوم تلاشش میکنه که تو از زندگیش بری و بعد خودت میفهمی چه اشتباهی کردی اما من میگفتم چاره ندارم بلاخره من نمیتونم مادر بشم اما همسرم میتونه پدر بشه پس اونو محروم نمیکنم. یک دختر خاله مومن خوب داشتم که شوهرش رو تو تصادف از دست داده بود جوان و سالم بود و شناخت کاملی در رفتار ایشون داشتم به همسرم گفتم من میرم با دختر خالم برای تو حرف میزنم و اینکار کردم. خدا میدونه چقد برام سخت بود. برای یک زن سختترین کار دنیا همینه که برای شوهرش بره خواستگاری خلاصه به وسوسه های شیطان که حسادت و خودخواهی منو تحریک میکرد توجه نکردم و اینکار رو کردم حالا تو حرم امام رضا شاهد عقد شوهرم با دختر خالم بودم. خودم و زندگیمو به خدا و اهل بیت سپردم چند ماه از زندگی ما گذشت ک متوجه شدم هوو من باردار شده، کمی ناراحت شدم که کاش منم این حس مادری رو تجربه میکردم اما خوشحال بودم که یک طفل معصوم شیعه وارد زندگی ما شده هوو من اومد پیشم ماه های اخر بارداری گفت: مریم خانم جهاد شما خیلی بزرگتر از درد زایمان، درد دوران بارداری منه چون اجازه دادی من به عنوان یک زن دیگه شریک زندگی شما و همسرتون باشم و مطئمن باش این بچه قراره به هردو ما بگه مادر همینطور که به همسر هردو ما میگه پدر حالا محمد علی ۳ ساله شده بود و چهره اون شباهت زیادی به اون کودک تو خوابم داشت. روزی باهاش رفتم حرم بهم گفت به امام رضا گفتم بهتون یک نی نی بده که باهاش بازی کنم. انگار دعا این بچه تمام دنیا پزشکی رو بی جواب گذاشت یک ماه بعد حالات بارداری تو خودم حس کردم باورم نمیشد و تمام تنم میلرزید رفتم آزمایشگاه اونجا بهم گفت خانم شما بارداری خدایا دارم دیوونه میشم یعنی من تو سن ۴۲ سالگی دارم مادر میشم یعنی الان یک بچه دارم نمیدونستم باید چکار کنم اومدم خونه سجده شکر کردم شوهرمم هم گریه کرد سجده شکر پسرم محمد حسن الان دو ساله شده شاید خدا بخاطر این از خودگذشتگی من منو ب آزروم رسوند ک طعم مادری رو بچشم حالا منو همسرمو هووم چهار پسر داریم یک پسر از من و سه پسر از هووم که خداروشکر با خوبی و عشق اهل بیت کنار هم زندگی میکنیم و پسرامون کنار هم سرباز آقا تربیت میکنیم الان خیلی ها بهم میگن پشیمان نیستی هوو آوردی سرت میگم کار حرامی نکردم ک پشیمان باشم اینکه سه پسر مودب سادات ب نسل شیعه با از خودگذشتگی من اضافه شد کجاش پشیمانی داره اونا هم پسران منن و دوسشون دارم 🆔 @asanezdevag