eitaa logo
اشعار "عاصی"
412 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
59 فایل
👌اشعار مذهبی سیاسی اجتماعی عاشقانه طنز و انتقادی... ❤همراهمان باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
عمري به هر کوي و گذر گشتم که پيدايت کنم اکنون که پيدا کرده ام ، بنشين تماشايت کنم الماس اشک شوق را تاجي به گيسويت نهم گل هاي باغ شعر را زيب سراپايت کنم بنشين که با من هر نظر،با چشم دل ،با چشم سر هر لحظه خود را مست تر ، از روي زيبايت کنم بنشينم و بنشانمت آنسان که خواهم خوانمت وين جان بر لب مانده را مهمان لبهايت کنم بوسم تو را با هر نفس ، اي بخت دور از دسترس وربانگ برداري که بس ! غمگين تماشايت کنم تا کهکشان ، تا بي نشان ، بازو به بازويت دهم با همزماني ، همدلي ، جان را هم آوايت کنم اي عطر و نور توامان يک دم اگر يابم امان در شعري از رنگين کمان بانوي رويايت کنم بانوي روياهاي من ، خورشيد دنياهاي من اميد فرداهاي من ، تا کي تمنايت کنم ؟ فریدون مشیری 🍃🌹🍃❤️
هدایت شده از اشعار "عاصی"
بر گناهکاران تذکر ده ولی قاضی نشو خنده بر آن ها مکن بر اشکشان راضی نشو دور از جان شما ، شاید گرفتار گناه... خود شدی ، پس با خود ابلیس هم بازی نشو "عاصی" 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
مهمان شده ایم ناگهان، ناخوانده نسلیم که روی دست دنیا مانده هربار که آمدیم آدم بشویم عشق آمده و فاتحه مان را خوانده 🍃🌹🍃❤️
زن خودش گنج است و چادر یک سپر در دست او بی سپر این گنج با ارزش به یغما می رود گر که باشد عفت و حجب و حیاء در جان او این جهان باغی پر از گل های زیبا می شود هر که شد بازیچه شیطان و راه کج برفت... عاقبت در هر دو دنیا خوار و رسوا می شود "عاصی" 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
هدایت شده از اشعار "عاصی"
4_807267849499312531.mp3
37.42M
🎙حاج مهدی رسولی‌: دعای کمیل امشب که کمیل را به جان می‌خوانی عصیان خودت را چو خدا میدانی آن لحظه که با حسین(ع) بر درگه ربّ میآیی و تا وقت سحر می مانی از یاد مبر "عاصی" طوفان زده را... ای دوست تو ما را ز درت میرانی؟! "عاصی" 😭😭😭 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
هدایت شده از اشعار "عاصی"
4_5974521459760955421.mp3
8.55M
عالی 👌 🔹"یا من ارجوه لکل خیر" ، سائل آمده 😭 🔹توبه کرده با پشیمانیِّ کامل آمده 😭 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
نماز های خودم را شکسته می خوانم! که با خیال حضورت همیشه در سفرم... 🍃🌹🍃😔
از سفرۀ حسین بلندم نکن که من محتاج آب و دانۀ شب‌های جمعه‌ام ✍ محمد بیابانی
ای یار ناسامان من از من چرا رنجیده‌ای؟ وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیده‌ای؟ ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای؟ بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم وز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجیده‌ای؟ گر من بمیرم در غمت خونم بتا در گردنت فردا بگیرم دامنت از من چرا رنجیده‌ای؟ من سعدی درگاه تو عاشق به روی ماه تو هستیم نیکوخواه تو از من چرا رنجیده‌ای؟ 🍃🌹🍃🌹
هدایت شده از اشعار "عاصی"
❤️یا مهدی(عج) جمعه و بغض گلو و دل بی تاب و دو چشم... که به راه اند مگر جمعه موعود رسد... "عاصی" 🍃🌹🍃😭 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃 تعجیل در فرج حضرت صلوات
خبر آمد که کسی صبر و قرارش شده است مثل من عاشق لبخند و وقارش شده است برده دل از نفس و زندگی ام، آخر سر نفسش ،زندگی اش ،دار و ندارش شده است دست در دست هم و زندگی ام رفت به باد آخرین خاطره ام سوت قطارش شده است وای بر حال دل باغ زمستان زده که قرعه ی سیل و عطش سهم بهارش شده است مثل روحی که شب جمعه به عشق خیرات شادمان آمده دشنام نثارش شده است شده دل فاتحه خوان خود و یکبار دگر نا امید از همه ی ایل و تبارش شده است کاسه ی چینی احساس که نه بنویسید شاعری غرق ترک سنگ مزارش شده است 🍃🌹🍃🌹
دوباره پرشده از عطر گیسویت شبستانم دوباره عطر گیسویت،چقدر امشب پریشانم کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن به قدری که نفس تازه کنم خیلی نمی مانم کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم رها بی شیله پیله روستایی سادهءساده دوبیتی های "باباطاهرم" عریان عریانم شبی می خواستم شعری بگویم ناگهان در باد صدای حملهء چنگیز خان آمد... نمی دانم _ چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون دیدم درآتش خانه ام می سوخت گفتم آه ... دیوانم چنان باخاک یکسان کرد از تبریز تا بم را زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم... فراوان داغ‌دیدن‌ها، به مسلخ سر بریدن‌ها حجاب از سر کشیدن‌ها، از این غم‌ها فراوانم شمال و درد "کوچک‌خان"، جنوب و زخم "دلواری" به سینه داغدار کشتهء حمام کاشانم سکوت من پر از فریاد، یعنی جامع اضداد منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم من آن خاکم، که همواره در اوج آسمان هستم پر از "عباس بابایی"، پر از "عباس دورانم" گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان که تهران‌تر شود تهران، من آبادان ویرانم صلاة ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان تورا لب تشنه‌ایم از جان، کمی باران بنوشانم سراغت را من از عیسی گرفتم، باز کن در را منم من "روزبه" اما، پس از این با تو "سلمانم" شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم که من یک شاعر درباری ام، مداح سلطانم 🍃🌹🍃🌹