هدایت شده از اشعار "عاصی"
4_807267849499312531.mp3
37.42M
🎙حاج مهدی رسولی:
دعای کمیل
امشب که کمیل را به جان میخوانی
عصیان خودت را چو خدا میدانی
آن لحظه که با حسین(ع) بر درگه ربّ
میآیی و تا وقت سحر می مانی
از یاد مبر "عاصی" طوفان زده را...
ای دوست تو ما را ز درت میرانی؟!
"عاصی"
#التماس_دعا
#الهی_العفو
😭😭😭
🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#لبیک_یا_خامنه_ای
هدایت شده از اشعار "عاصی"
4_5974521459760955421.mp3
8.55M
#ماه_رجب
#مناجات
#حاج_منصور
عالی 👌
🔹"یا من ارجوه لکل خیر" ، سائل آمده 😭
🔹توبه کرده با پشیمانیِّ کامل آمده 😭
🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
نماز های خودم را شکسته می خوانم!
که با خیال حضورت همیشه در سفرم...
#امیرحسین_حسین_زاده
🍃🌹🍃😔
از سفرۀ حسین بلندم نکن که من
محتاج آب و دانۀ شبهای جمعهام
✍ محمد بیابانی
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_امام_حسین
ای یار ناسامان من از من چرا رنجیدهای؟
وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیدهای؟
ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیدهای؟
بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم
وز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجیدهای؟
گر من بمیرم در غمت خونم بتا در گردنت
فردا بگیرم دامنت از من چرا رنجیدهای؟
من سعدی درگاه تو عاشق به روی ماه تو
هستیم نیکوخواه تو از من چرا رنجیدهای؟
#سعدی
🍃🌹🍃🌹
هدایت شده از اشعار "عاصی"
❤️یا مهدی(عج)
جمعه و بغض گلو و دل بی تاب و دو چشم...
که به راه اند مگر جمعه موعود رسد...
"عاصی"
🍃🌹🍃😭
🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#لبیک_یا_خامنه_ای
تعجیل در فرج حضرت صلوات
خبر آمد که کسی صبر و قرارش شده است
مثل من عاشق لبخند و وقارش شده است
برده دل از نفس و زندگی ام، آخر سر
نفسش ،زندگی اش ،دار و ندارش شده است
دست در دست هم و زندگی ام رفت به باد
آخرین خاطره ام سوت قطارش شده است
وای بر حال دل باغ زمستان زده که
قرعه ی سیل و عطش سهم بهارش شده است
مثل روحی که شب جمعه به عشق خیرات
شادمان آمده دشنام نثارش شده است
شده دل فاتحه خوان خود و یکبار دگر
نا امید از همه ی ایل و تبارش شده است
کاسه ی چینی احساس که نه بنویسید
شاعری غرق ترک سنگ مزارش شده است
#محمدجواد_منوچهری
🍃🌹🍃🌹
دوباره پرشده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت،چقدر امشب پریشانم
کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم خیلی نمی مانم
کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم
رها بی شیله پیله روستایی سادهءساده
دوبیتی های "باباطاهرم" عریان عریانم
شبی می خواستم شعری بگویم ناگهان در باد
صدای حملهء چنگیز خان آمد... نمی دانم _
چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون دیدم
درآتش خانه ام می سوخت گفتم آه ... دیوانم
چنان باخاک یکسان کرد از تبریز تا بم را
زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم...
فراوان داغدیدنها، به مسلخ سر بریدنها
حجاب از سر کشیدنها، از این غمها فراوانم
شمال و درد "کوچکخان"، جنوب و زخم "دلواری"
به سینه داغدار کشتهء حمام کاشانم
سکوت من پر از فریاد، یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم
من آن خاکم، که همواره در اوج آسمان هستم
پر از "عباس بابایی"، پر از "عباس دورانم"
گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهرانتر شود تهران، من آبادان ویرانم
صلاة ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تورا لب تشنهایم از جان، کمی باران بنوشانم
سراغت را من از عیسی گرفتم، باز کن در را
منم من "روزبه" اما، پس از این با تو "سلمانم"
شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم
که من یک شاعر درباری ام، مداح سلطانم
#حمیدرضا_برقعی
🍃🌹🍃🌹
بوسه نه... خندهی گرم از دهنت کافی بود
این همه عطر چرا؟ پیرهنت کافی بود
دانه و دام چرا مرغک پرسوخته را؟
قفس زلف شکن در شکنت کافی بود
میشد این باغ خزاندیده بهاری باشد
یک گل صورتی دشت تنت کافی بود
لطف کردی به خدا در غزلم آمده ای
از همان دور مژه همزدنت کافی بود
•
قافیه ریخت به هم... خلوت من خوشبو شد
گل چرا ماه؟... درِ ادکلنت کافی بود
حامد عسكري
🍃🌹🍃🌹
گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد
ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد
در تیر رس من گره انداخت به ابرو
آهسته کمان و سپر از دست من افتاد
بیدغدغه، بیهیچ نبردی، دلم آرام
در دام دو تا چشم دو شمشیر زن افتاد
میخواستم از او بگریزم دلم اما
این کهنه رکاب از نفس، از تاختن افتاد
لرزید دلم مثل همان روز که چشمم
در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد
در گیر خیالات خودم بودم و او گفت:
من فکر کنم چاییتان از دهن افتاد!
#حمیدرضا_برقعی
🍃🌹🍃❤️