eitaa logo
اشعار استاد امیر حسین هدایتی
186 دنبال‌کننده
138 عکس
15 ویدیو
1 فایل
در خون زد و بر پوستم با استخوانم وا داشت بنویسم که ننویسم...بخوانم ادمین👇 شعری از استاد دارید یا نکته‌ای هست بفرمایید @Benvic
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 باید تکانی به خود داد باید رها شد باید فرو ریخت بر خویش وقتی بنا شد یکسر به تقدیر بند آمدن پشت پا زد یکجا به تصمیمِ کندن رضا داد و پا شد احشای خود را به هم بست و بار شتر کرد گرد و غباری برآورد تا جا به جا شد یک برگ ناخوانده دارد سقَط نامه‌ی باغ از سرگذشت نسیمی که طوفان و بادِ هوا شد باید که از چشم دلبر به چشمش نظر کرد باید به سختی به بیماری‌اش مبتلا شد دندان شد و صف کشید و به شدت به هم خورد یا مثل لب‌ها به آرامی از هم جدا شد باید تکانی تکانی تکانی به خود داد باید رها و رها و رها و رها و رها شد @ashareamirhosienhedayati
🌹 این ضرب شست دشمن من بود و یارم نیز بیگانه رودرروست با من در کنارم نیز این بانگ آزادی بر احضاریه‌ای فوری‌ست حکمی که مأیوسم کند امیدوارم نیز من سنگ زیرین بوده‌ام اما در آفریقا تا بشکند با مهره‌هایم اقتدارم نیز در من بلندی‌ها و پستی‌های بسیاری‌ست در واحه‌ها با ورطه‌ها‌ی هم‌جوارم نیز ساز و بِساز خشکیِ پر گرد و خاکم نیست جوش و نجوش آب‌های بی‌بخارم نیز زنجیره‌‌ی پیشینیانم دست و پا گیر است هم‌بندِ هم‌سلولی هم‌روزگارم نیز حجّار سنگ قبر من حرف حسابش چیست ضرّاب تنها سکه و حکّاک غارم نیز باید به شدت از خودم دورت نگه دارم ای آن‌که باید هم‌زمان باشی کنارم نیز وقتی که دنیای مرا در مشت می‌گیری انگشت خود را می‌گذاری بر مزارم نیز دنبال جای سومی در ناکجا هستم من اهل غربت نیستم اهل دیارم نیز یک جوهر بی‌کمّ و کیفِ هیچ در پوچم بیرون زدم از طول و عرضم از شمارم نیز بگذار و اینجا بین جمعیت کنارم باش تا آخرین هشدار و زنگ انفجارم نیز من با صدای بمب می‌گویم خطرناک است ترساندن و تهدید وحشِ هم‌تبارم نیز من جنگجویی بر سرِ پیمان‌ِمان بودم طوفان من خوابیده و گرد و غبارم نیز سرباز ناکامی که از روی سرم رد شد با آجِ پوتین خصومت هم‌قطارم نیز @ashareamirhosienhedayati
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 صبح بوسیدی مرا تا شب خدا همراه تو تا شب آیا در کجا باید درآید ماهِ تو درس تاریخ تو را آیا نباید حفظ کرد تا حرامی نگذرد بر کاروان آهِ تو می‌گذارم سنگ بغضش شیشه‌اش را بشکند غصه‌دار واژه‌ام در قصه‌ی کوتاه تو صبح بوسیدی مرا تا شب که قربانت شوم برنمی‌دارم سر از سودای قربانگاهِ تو @ashareamirhosienhedayati
🌹 ای کشتزار تیر و سَنان پیکر حسین! ماه شکسته‌‌ی نگران ای سرِ حسین! پروانه‌های زیر شکنجه رها شده ای پلک‌های خسته‌ی از خون ترِ حسین! ای کاشی شکسته‌ی ایوان آسمان دندانِ خیزران زده‌ی لب پر حسین! مثل دو تا مُقرنس با تیشه ریخته چشم به خون نشسته‌‌ی ناباور حسین! بیرون شطّ دو تا ماهی بی‌تاب ناامید آه ای لبِ فشرده به یکدیگر حسین! @ashareamirhosienhedayati
🌹 سنگ بردار و بزن اين شب آويزان را  تا كه بر هم بزنی خواب خوش شيطان را  سنگ «قانون» دهان كوب زمين است بزن! آه! موسيقی خشم تو همين است، بزن زندگی زير لگدهای هيولا سخت است  رقص شيطان وسط مسجد الاقصی سخت است  باز كن دفتر اين پنجره‌ی نارس را  خط بزن فصل كبوترکشی كركس را  چيست در كار هيولا؟ قطرات خونت طعم والتّينت يا شاخه‌ی والزّيتونت بازهم صاعقه افتاده به گيسوهايت تيز برّان شده آواز پرستوهايت ناگهان راه بر اين نغمه‌ی جاری بستند  ناگهان پنجره‌ای را كه نداری بستند  پنجه اندخته اين بار هيولا در تو  تا كه خاموش شود ليله الاسری در تو  وای گر نور تو بر روزنه‌ی شب نزند اين تبر نيست اگر بر تنه‌ی شب نزند  يا كه خالی كند از دغدغه شب‌هايش را  شب درانداخته با پنجه‌ی گرگت ای شهر! شانه خالی نكن از بار بزرگت ای شهر معجزات تو همين بود، رهايت كردند  شب مضاعف شد و فانوس حياتت می سوخت زير شلاق، ستون فقراتت می‌سوخت چند وقت است كه ويران شده‌ای اما من طعمه‌ی گردنه گيران شده‌ای اما من… پای اين قبله كه در آتش و دود افتاده‌ست  چند وقت است كه شيطان به سجود افتاده‌ست آب در كاسه‌ی خشم است كه خون خواهد شد  چشم اگر باز كنی «كن فيكون» خواهد شد  با فقط آه تو افلاك تكان خواهد خورد  كوه در حافظه‌ای خاك تكان خواهد خورد  نفس ويران شده در حنجره‌ی من ای قدس! اولين خانه‌ی بیپنجره‌ی من ای قدس! شب آواره از آغوش تو بالا نرود خون پاك تو به حلقوم يهودا نرود قوم نمرود در مصر كه غوغا نكنند  استخوانهای تو را طعمه‌ی سگ‌ها نكنند چنگ در گيسوی افروخته‌ی باد بزن! درد آوارگی‌ات را همه جا داد بزن كوچه‌هايت اگر از ابرهه و نيل پر است آسمانت ولی از خشم ابابيل پر است  شهر من! سنگ تو خاصيت باران دارد  سنگ، خون جگر توست كه حريان دارد  آخرين بار كه گيسوی تو پر پر می‌شد  سنگ در مشت تو ای شهر كبوتر می‌شد  تيغ در دست خطرناك‌ترين دژخيم است  نوبتی باشد اگر، نوبت ابراهيم است @ashareamirhosienhedayati
🌹 میان تاج و سر و صاحبش مصاف نبود ملازم خفه‌سازی در این شکاف نبود اگر بنای توافق گذاشت می‌دانست سرِ قلمرو مخروبه اختلاف نبود سرش به حجم خیالات او بزرگ نشد حَشَم درید و غَنم قورت داد و گرگ نشد بگو کتابِ شکم داده را ورق نزند که این و آن عظمت معنی سِترگ نشد به سنگ می‌خوری ای تیغ استخاره نکن ولی اگر رگِ دیوانگی‌ست پاره نکن بلایی و سرِ خود را به ابتلا نسپار بر این سند خود تاریخ را شماره نکن @ashareamirhosienhedayati
🌹 چه مانده زیر سرِ ما جز حکایت ما کهن نوشته‌ی کم‌رنگ بد روایت ما حروف میخی این خودنویس خورده به سنگ مذکّرات وفاداری و خیانت ما کتاب سق زدن نانِ دود داده به آه که یادمان نرود کیست در حقیقت ما قلم دوات فروشان شهر بسم‌الله به حق جوهر سنگ و به خط خفّت ما درون سرخرگ ما چقدر خون سیاه دوید و باز نشد بندیِ جراحت ما که گفته است که ما مرده‌ها نمی‌دانیم کجاست مملکت ما و کیست ملت ما قبیله‌های زیادی نرفته برگشتند که زنده‌اند در اقصای خود به نیت ما به خاطرات پس از مرگ مؤمنیم و نپرس بدون ما چه می‌آید سرِ هویت ما کجا نشسته‌ای و غصه می‌خوری که کجاست بنایِ بی‌خطرِ بی‌خیالِ راحت ما اگر هنوز بنا بر فرو نریختن است چراغ قوه بیانداز بر مساحت ما نگو کجا به زمین خورد و کی بلند کند غبار قدرت ما را نسیم قوّت ما اگر کسی پدر ما و جدّ ماست هموست که مُهره ساخت به وسواس و حسّ و همت ما چه دید در بن و بن‌مایه‌ی قیافه‌ی خویش که رفت تا ته و ته‌چهره‌ی اصالت ما مرا که خسته نخواهم شد از فلاکت او ادامه می‌دهی ای وارث فلاکت ما به هر لطیفه‌ای و هر لطایف‌الحیلی شبی گذشت به تاریخ استراحت ما به سقّ کوه که شفاف گفت و سرفه نکرد نوشته‌اند به شیرین؛ خوشا به غیرت ما @ashareamirhosienhedayati